☚ جهانگیری، معاون او در 19 شهریور 97، میگوید: تحریمها تاثیر بسیار زیادی داشته و آمریکا اعلام کرده است که علیه ما یک جنگ اقتصادی به راه انداخته است علاوه بر این، آنها جنگ رسانهای و سیاسی ایجاد کردهاند تا بر افکار عمومی ملت ما تاثیر بگذارند.
پس از یک دوران انکار، اینک نوبت تصدیق بخشی از حقیقت رسیده است: ما در جنگ هستیم و امریکا همراه با جنگ اقتصادی، جنگ «رسانهای و سیاسی» نیز به راه انداخته است. بدینسان، از 8 جنگی که رﮊیم، ایران را گرفتارشان کرده است، به سه جنگ اعتراف میشود. افزون بر این سه جنگ، ایران گرفتار جنگ نظامی نیز هست و اسرائیل میگوید به پایگاههای نظامی ایران در سوریه، 200 حمله کرده است. گرفتار جنگ نیابتی نیز هست. نه تنها در سوریه بلکه در یمن نیز. گرفتار جنگ داخلی – خارجی در غرب و شرق کشور است: حمله موشکی به کردستان عراق، اعتراف به درگیر بودن در این نوع جنگ است. گرفتار جنگ از راه ترور هست و خود نیز به این جنگ میپردازد. رحیم صفوی، در توجیه حمله به کردستان عراق، تهدید میکند:«مدافعان امنیت کشورمان فقط دفاع نمیکنند؛ بلکه متجاوزان را تا آن سوی مرزهای زمینی، دریایی و هوایی هم تعقیب میکنند». جنگ مذهبی شیعه و سنی که به داخل کشور نیز سرایت کرده است و جنگ روانی که در منتهای شدت است. آیا درگیر این هشت جنگ بودن توجیه دارد؟ از گروگانگیری بدینسو، کار رﮊیم جز ایجاد بحران و تحمیل فعلپذیری به مردم کشور بوده است؟ طرفه اینکه «رئیس جمهوری» جنگی را وسیله توجیه خودسانسوری میکند که رﮊیم در پدیدآمدنش نقش اول را دارد!
❋ ایران گرفتار جنگهای دائمی است و این امر واقع مستمر از عوامل تعیینکننده بازسازی استبداد است:
گروگانگیری طرحی امریکائی بود اما سپاه و «دانشجویان خط امام» اجرایش کردند و خمینی آن را انقلاب دوم ،بزرگتر از انقلاب اول خواند. زمینه ساز تجاوز عراق به ایران، تنها انگلیس و امریکا و دست نشاندگان آنها نبودند که کودتای نوژه را طراحی کردند و کشف آن، دستآویز متلاشی کردن ارتش شد، بلکه دستگاه خمینی و سران حزب جمهوری اسلامی نیز بودند. اینان بودند که ارتش را، برغم گزارش اداره اطلاعات ارتش در باره آمادگی عراق برای حمله به ایران، متلاشی کردند. بحران اتمی را رﮊیم، خود ایجاد کرد و رﮊیم، خود در جنگهای منطقهای شرکت جست. سازمان ترور را رﮊیم ایجاد کرد. سخنی که امروز احمد منتظری بر زبان میآورد در باره مواد منفجره فرستادن به عربستان توسط هاشمی رفسنجانی و سپاه، امر واقعی است که همچنان مستمر است. ترورها در کشورهای مختلف موضوع کار مداوم سازمان ترور است. امروز نیز بابت یکی از فعالیتهای تروریستی رﮊیم ولایت فقیه، ایران به پرداخت 104 میلیون دلار محکوم میشود. جنگ مذهبی را سعودیها تنها راه نیانداختند، نخست رﮊیم به راه انداخت. در افغانستان و عراق و لبنان و سوریه و یمن و بحرین و… شیعهها را سپاه قدس سازمان داد و مسلح کرد و دستآویز ایجادکرد برای تجاوز به حقوق شهروندی و حقوق آنها بعنوان انسان، توسط رﮊیمهای استبدادی وابسته و فاسد. جنگ دیپلماتیک و روانی را هم رﮊیم ولایت مطلقه فقیه، نخست در سطح منطقه به راه انداخت.
حاصل جنگها و بحرانها اعتراف به انزوای ایران از زبان مصباح یزدی است. هرچند نیاز به اعتراف او نیز نیست. آتش زدن کنسولگری ایران در بصره و حمله موشکی به کردستان عراق برای کشتن افراد سازمانهای سیاسی کرد کردستان ایران، یعنی این که رﮊیم نه در عراق شیعه و نه درکردستان عراق و به طریق اولی، در عراق سنی نشین، توانا به رقابت با رقیبان نیست و منفور است. وضعیت رﮊیم در سوریه بسیار بدتر است.
و در آنچه به بحران اتمی مربوط میشود، نه تنها ایجاد کننده بحران خود رﮊیم است، بلکه آن بخش از رﮊیم که قدرت نظامی – مالی را در اختیار دارد، اصرار بر تشدید آن داشت و دارد. یکبار دیگر، بپرسیم: مسئلهای داخلی را چرا باید به بحرانی بینالمللی تبدیل کرد و برغم سپردن 105 تعهد، این امکان را در اختیار قدرت در حال انحطاط امریکا قرارداد تا که تحریمهای هرچه شدیدتر را به ایران تحمیل کند؟ سئوالی به همان اندازه مهم: چرا برای جنگ اقتصادی و … نه در داخل که در خارج از مرزها، راهکار جسته میشود؟ دست بدامن اروپا شدن و باجهای سنگین به روسیه و چین دادن از چه رو است؟ پاسخ این پرسش این است که جنگهای هشتگانه پیآمدهای جنگ همه جانبه رﮊیم ولایت مطلقه فقیه با مردم ایران است: از منظر ملاتاریا که بنگری، هدف اول گروگانگیری و جنگ و کودتا استقرار «دیکتاتوری ملاتاریا» نبود؟ این از قدرت خارجی نبود که در داخل، برای غلبه بر مردمی که برای متحقق گرداندن اصول راهنمای انقلاب،در جنبش همگانی شرکت کردند استفاده کرد؟ متوقف کردن برنامه بازگرداندن اقتصاد مصرف محور دست ساخت پهلویها به اقتصاد تولید محور، با تحمیل حکومت رجائی انجام نگرفت؟ فرار و راندن استعدادها از کشور و کشتار نسل انقلاب در زندانها و میدانهای جنگ، هدفی جز فعلپذیر و بیتفاوت کردن مردم کشور داشت؟ تورم مستمر و کاهش مداوم ارزش پول کشور و کاهش سطح درآمد واقعی و افزایش میزان هزینه ها و در نتیجه پویائی فقر مردم و سرزمین ایران (بیابان شدن و اتلاف منابع آن) و باج دادن به بیگانگان برای تحمیل استبداد به مردم ایران، امرهای واقع مستمر نیستند؟ بنابراین، راهکار، جز پایان دادن به جنگ همه جانبه با مردم ایران است؟:
❋ سانسور و تشدید سرکوبها راهکار نیست، پایان دادن به جنگ همه جانبه با مردم ایران راهکار است:
راهکار واقعیتی که جنگهای هشتگانه هستند، نه خود سانسوری و نه تحمیل سانسور به وسائل ارتباط جمعی و «نمایندگان» ( بنگرید به رفتار با دو نمانیده مجلس که زبان به اظهار حقیقت گشودند) که الغای سانسورها و اظهار حقایق به مردم ایران است. راهکار نه اعدام جوانان ازکرد و غیر کرد ،حمله موشکی به افراد سازمانهای کرد که رعایت حقوق انسان و حقوق شهروندی ایرانیان و بازسازی سیاست خارجی کشور بر پایه حقوق ملی مردم ایران است:
● در آنچه به اقتصاد مربوط میشود، گفتهاند:
«اگه دلار به سطح 20 هزار تومان برسه سه اتفاق مهم رخ خواهد داد;
١. 700 هزار میلیارد بدهی دولت به شرکتها بارقمی در حدود 20 الی 30 میلیارد دلار تسویه میشه
2. 1600 هزار میلیارد تومان سپرده مردم هم در بانکها با 60 میلیارد دلار تسویه میشه و کل نقدینگی از بازار حذف میشه و دیگه دولت مجبور نیست روزی 1000 میلیارد تومان سود سپرده بدهد.
٣. قبلا کل درآمد نفت باضافه 100 هزار میلیارد تومان درآمد مالیاتی صرف حقوق کارکنان دولت میشد اما در شرایط فعلی حتی اگر حقوقها دو برابر بشه باز با 20 میلیارد دلار تسویه میشه و با فروش پنجاه درصدی نفت بازهم 10 میلیارد دلار اضافه میاد که برای کالای اساسی اختصاص میدن .
در واقع دولت با افزایش قیمت دلار و 120 میلیارد دلار ذخیره ارزی موجود علاوه بر خنثی کردن اثر نقدینگی موجود و جلوگیری از پرداخت روزانه 1000 میلیارد تومن سود به سپردهها، بدهی خود به شرکتها را نیز تسویه میکند و باخیال راحت به مسیر ادامه میدهد!
و البته تاهمین الان هم این هدف تقریبا محقق شده است!! »
این گفته، در واقع، همان کاری است که رﮊیم میکند. اما بلائی که بر سر اقتصاد و زندگی روزمره مردم میآورد، گویای امر واقعی تلخ و دیرپا است: دولت ولایت مطلقه فقیه از جامعه بیگانه و با آن در جنگ است. دولت بیگانه از مردم با مردم ایران در جنگ اقتصادی و جنگهای سیاسی و دینی و فرهنگی و اجتماعی (تخریب مستمر نیروی محرکهای که جوان است و نیروهای محرکه را تولید میکند) است.
جنگ اقتصادی دولت با مردم، یک امر واقع مستمر است. از دوران شاه تا امروز، دولت با مردم در این جنگ است و هدف از آن، وابستگی مردم به دولت در زندگی روزمره است. جهانگیری معاون روحانی چنان که پنداری کشف مهمی کرده است، میگوید: پولدار شدن بخش خصوصی سقف ندارد. او دانسته یا نادانسته اعتراف میکند که اقتصاد کشور مصرف و رانت محور است. حال آنکه اگر هم بنابر پیروی از الگوی اقتصاد لیبرال غرب باشد، کار بخش خصوصی باید تصدی کارفرمائی و تولید باشد. کارش باید تبدیل پول به سرمایه و ترکیب سرمایه با دیگر عوامل تولید و بکار انداختن آن در تولید باشد و نه رانت خواری از راه سوداگری، از جمله، رانت ناشی از چندگانگی نرخ ارز.
هاشمی رفسنجانی هم گفته بود قرضه گرفتن از کشورهای خارجی سبب میشود آنها پشتیبان رﮊیم شوند و آن را از سقوط حفظ کنند. باز او گفته بود مردم گرسنه انقلاب نمیکنند. آیا کاهش درآمد واقعی مردم ایران، از کودتای خرداد 60 بدینسو، یک امر واقع مستمر نیست؟ در دوره کوتاه حکومت بازرگان و تصدی بنیصدر، متوسط درآمد هر خانوار از متوسط هزینه در شهر و روستا بیشتر شد. اما به دنبال کودتا، هم فقر فراگیر شد و هم درآمد از هزینه مرتب کمتر شد. بخاطر «جنگ با دشمن» این واقعیت را نباید سانسور کرد، باید آن را گفت و برای رهاکردن جامعه از فقر، برنامه اقتصاد تولید محور را به اجرا گذاشت. در حقیقت، به جنگ اقتصادی با مردم است که باید پایان داد. بودجه دولت باید برداشت از تولید ملی باشد و نه اینکه تولید ملی ناچیز شود در فروش نفت و دیگر منابع کشور و بودجه دولت و کسر بزرگش. جنگهای اقتصادی و… را نباید دستآویز تحمیل فقر و سکوت به مردم کرد، بلکه باید فرصتی برای خلع ید از «خصولتی»ها کرد. فرصتی برای اجرای برنامه جامع شامل چهار بعد سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی کرد. باید همراه با پایان دادن به جنگ اقتصادی به جنگهای سیاسی و اجتماعی و فرهنگی با مردم نیز پایان داد:
● ولایت مطلقه فقیه بمعنای اختیار مطلق یک تن بر یک جامعه، جنگ سیاسی دائمی با مردم کشور است. نه تنها بدینخاطر که سالب ولایت جمهور مردم است، بلکه بدینخاطر نیز که اعمال این ولایت با برخورداری ایرانیان از حقوق انسان و حقوق شهروندی و حقوق ملی در تضاد است. بیابان شدن سرزمین ایران یعنی اینکه ولایت مطلقه فقیه با برخوردار شدن طبیعت نیز از حقوق خود در تضاد است. بدینخاطر است که هرگاه ایرانیان به حقوق خود بعنوان انسان و حقوق خود بمنزله شهروند و حقوق خود بمثابه ملت، عمل کنند، رﮊیم ولایت مطلقه فقیه منحل میشود.
رﮊیم برای موفقیت در جنگ سیاسی، پر عده و پر عُدهترین سازمانهای سرکوب را ایجاد کرده است و با صراحت هم میگوید سرتاسرجهان را محدوده سرکوب خود میداند.
● ستیز رﮊیم ولایت مطلقه فقیه با دین، تنها این نیست که بخاطر نیاز به توجیه خود، مرتب دین را از خود بیگانه میکند، بلکه بیشتر بدینخاطر است که بجای قدرت ویرانگری که هست، دین را مقصر وضعیتی میگرداند که اینک مردم در آنند. اما جنگ بزرگتر رﮊیم با فرهنگ است، فرهنگ، فرآورده خلاقیتهای شهروندان است. اما تنها عقل خودانگیخته، یعنی عقل مستقل و آزاد میتواند ابتکار کند، ابداع کند، کشف کند و خلق کند. بنابراین، جامعه برخوردار از رشد فرهنگی، جامعه ای است که، در آن، جامعه خود و شهروندان، از خودانگیختگی برخوردار باشند. اما خودانگیختگی در ایران امروز جرم است. بدینسان، جنگ رﮊیم با فرهنگ، خطرناکترین جنگها است و حیات ملی را تهدید میکند.
● جنگ اجتماعی رﮊیم با مردم ایران، تنها در کشتن استعدادهای مسئولیت شناس و محکومکردن جوانان به بیکاری و فرار از کشور، خلاصه نمیشود، بلکه معتادکردن جامعه ایرانی به خشونت نیز هست. ابعاد بزرگی که آسیبهای اجتماعی پیدا کردهاند و فساد فراگیر، شدت این جنگ را گزارش میکند. افزون بر این، تحمیل منزلت دونِ مرد به زن و گسستن پیوندهای همبستگی اقوام ایرانی، از جمله با اعدام و موشک باران را روش مستمر خود کردن و زور را تنظیم کننده رابطه کردن و تبعیضهای اجتماعی را برهم افزودن، نظام اجتماعی را نظام بستهای گردانده است که، در آن، زور، تنظیم کننده اصلی رابطهها است.
تأملی در جنگهای رﮊیم ولایت فقیه با مردم کشور، تأمل کننده را از غفلت بدر میآورد. از این غفلت: وارد شدن رﮊیم در جنگهای هشتگانه، بخاطر نیازش به آنها در جنگ با مردم ایران است. زیرا میداند بدون آن جنگها، توان جنگیدن با مردم ایران را ندارد:
❋ تا جنگ در چهار بعد اقتصادی و سیاسی و اجتماعی و فرهنگی با مردم ایران به پایان نرسد، جنگهاو بحرانها با انیران، ادامه دارند:
اینک میدانیم گروگانگیری و جنگ هشت ساله و تحریمهای اقتصادی و … و بحران اتمی، اگر روی نمیدادند، ولایت مطلقه فقیه ستون پایههائی را که اینک دارد نمییافت. به سخن دیگر استبداد بازسازی نمیشد. امرهای واقع مستمر، در رابطه با یکدیگر، هر ایرانی را که بخواهد بداند چرا در وضعیتی است که هست، از دلیل جنگها و بحرانها آگاه میکنند و به او میگویند جنگها با انیران را جنگ رﮊیم با مردم خود ایجاد کرده است. با اینحال، شهروند ایرانی میتواند از خود بپرسد: آیا بدون تخاصم رﮊیم با مردم ایران، جنگها و بحرانها با انیران، پایان یافتنی است؟ به سخن دیگر، رﮊیم میتواند به جنگها و بحرانهای فرآورده روابط قوا با انیران پایان بدهد بدون اینکه به جنگ با مردم ایران پایان بدهد؟ بمحض در میان گذاشتن این پرسش، تاریخ پاسخ آن را در اختیارش میگذارد: اگر اینکار شدنی بود، نه گروگانگیری روی میداد و نه تحریم اقتصادی وضع میشد و نه عراق به ایران حمله میکرد و نه ایران در حلقه آتش و محاصره پایگاههای اطلاعاتی و نظامی قرار میگرفت و بحران اتمی بوجود میآمد و نه رﮊیم کشور را درگیر هشت جنگ میکرد.
فایده پرسش و پاسخ این است که ایرانیان میتوانند راهکار و برنامه عمل واقعی را از غیر آن تمیز دهند و وجدان همگانی به راهکار و برنامه عمل واقعی پدید آید و آنها را به پایان دادن به جنگهای رﮊیم با خود توانا کند. این وجدان سبب میشود که سران رﮊیم ولایت مطلقه فقیه نتوانند واقعیت را وارونه کنند و دروغ بر جای حقیقت بنشانند. بنابراین،
1. اگر جنگ رﮊیم با مردم حتی آشکار نبود، نه ترامپ میگفت هدف از تشدید تحریمها برانگیختن مردم برضد رﮊیم است و نه روحانی میگفت جنبش 5 دی ماه 96، ترامپ را بر آن داشته است از قرارداد وین («برجام») خارج شود. بدین قرار، جنگ رﮊیم با مردم فرآورده تحریمها نیست. ترامپ برخطا است وقتی میپندارد تحریمهای شدید سبب احساس قوت گرفتن مردم و برخاستنش برضد رﮊیمی میشود که با آنها در جنگ است. زیرا ترامپ را مددکار رﮊیم در جنگ اقتصادی بر ضد مردم میکند. هرگاه انگیزه ترامپ سلطهگری نبود، روشی را در پیش میگرفت که جنگ اقتصادی رﮊیم با مردم توجیه ناپذیر شود. در همانحال، مردم ایران که چهل سال تحریم و مجازات اقتصادی را تجربه کردهاند، حالا دیگر باید بدانند، تا دولت را تابع خود نکنند، کاهش و افزایش دلار در اختیار رﮊیم، تنها شکل جنگ اقتصادی با آنها را تغییر میدهد. رﮊیم نسبت به مردم خارجی و در جنگ با آنها است. مشکلی که باید حل شود، این مشکل است. وگرنه، رﮊیم مسئله ساز مسئله حل نمیکند.
2. این واقعیت که رﮊیم مسئله اتمی را که ساخته است و مسئلهای داخلی است، حاضر نیست با مردم ایران حل کند و این مسئله را وسیله نزاع با یک طرف و باج دادن به طرف دیگر کرده است و واقعیت دیگری که انزوای ایران است و تا بخواهی برای حیات ملی ما ایرانیان خطرناک است، راهکار خارجی ندارد. راهکار داخلی دارد. پس باز باید وجدانی همگانی به این مهم پیدا شود که تبدیل مسئلهای داخلی به مسئلهای خارجی، هم گویای جنگ دولت با ملت است و هم محکوم کردن ملت به پرداخت بهایی که دائم بر آن افزوده میشود، یعنی آینده بازهم سیاهتر از گذشته و حال است. پس درنگ در برخاستن به جنبش، خود را محکوم کردن به مرگ و ویرانی روزافزون است.
این وجدان باید پدید آید تا که ایرانیان به یاد حقوقی بیفتند که ذاتی حیات آنها بمثابه انسان و حقوق آنها بمثابه شهروند و حقوق آنها بمثابه ملت و حقوق طبیعت و حقوق خود بعنوان عضو جامعه جهانی هستند و جنبش همگانی را جنبش عمل به حقوق و تنظیم رابطهها با حقوق بگردانند و به بدیلی روی بیاورند که نماد استقلال و آزادی و الگوی عمل به حقوق است.