یکی از مهمترین شرایط جهت استقرار و استمرار مردم سالاری در وطن ما، ایران، شناخت روانشناسی فردی و اجتماعی افرادی است که مستبد هستند و یا گرایش به استبداد، یعنی به حاکمیت سیاسی رساندن مستبدین را دارند. از دید من و از منظر روانشناسی فردی و جمعی، همه افرادی که گرایش به استبداد دارند، کم و بیش مبتلا به جنون خود بزرگ بینی هستند. چرا؟
چون از زاویه دید روانشناختی و روان درمانی، هرگونه ستایش از زور و قدرت چه در وجود خود و خواه در وجود دیگران، برای مثال رهبر و رهبران مستبد، همگی ناشی از جنون خود بزرگ بینی میشوند. زیرا که از جنبه روانشناسی اصل و اساس، و منشأ جنون خود بزرگ بینی، ناتوانی در درک واقعیت ها و حقایق است. در نوشته پیشین نیز از قول تئودور ایتن، نویسنده کتاب ” جنون خود بزرگ بینی، علتها و پیامدهای غلو در باره خود “، آمد: مهمترین علت روانشناختی پیدایش و بروز جنون خود بزرگ بینی در افراد اینست که فرد و یا جمع مبتلا به این جنون قادر به دریافت و شناخت واقعیت ها و حقایق، آنطور که هستند، نیست.
حال ما میدانیم در سپهر سیاست و روابط سیاسی آلوده به استبداد و روابط سلطه، مهمترین کار فکری هر فردی که گرایش به استبداد دارد، توجیه تراشیدن برای ” ضرورت ” حاکمیت مستبدین، چه برای خود خویش و خواه برای دیگران است. این توجیه تراشیدن ها از جنبه روانشناسی تماماً متأثر از ناتوانی در مشاهده واقعیت ها و درک آنها همانطور که هستند، است. در حقیقت هر فردی که زندانی تخیلات غیره واقعی خویش گشت، مبتلا به جنون است. حال این سئوال پیش میآید که جنون و یا دیوانگی از منظر علوم روانشناسی و روانپزشکی چیست؟
هم در دانش روانشناسی و هم در علم روانپزشکی آن زمان فردی را مبتلی به جنون تشخیص میدهند، که او دیگر قادر نباشد واقعیت های بسیار ساده، روشن و واضح محیط زیست اجتماعی خویش را درک کند. برای مثال فردی که مبتلا به جنون در شکل بیماری پارانوئید است، ادعا میکند، ” همه جا دشمن در کمین او است و او را تعقیب میکند تا به او آسیب رساند. ”
حال هیچکس قادر نیست، بطور عملی با آوردن دلیل و برهان و حجت او را قانع کند که دید او و برداشتهای او نسبت به واقعیت ها غلط هستند. ” هیچکس دشمن او نیست و در کمین او ننشسته تا به او آزار رساند. “
به زبانی دیگر با فردی که مبتلا به جنون است، هیچ رابطه عقلانی، خردمندانه و منطقی نمیتوان برقرار کرد. حال جای طرح این سوال است:
آیا میتوان با مستبدین رابطه عقلانی، خردمندانه و منطقی برقرار کرد؟ آیا تا بحال، اصلاً در طول تاریخ بشری، کسی و یا کسانی توانستهاند مستبدین و حامیان آنان را با بحث و استدلال، دلائل عقلی و منطقی، و یا به کمک شناخت و علم و تجربه، قانع کند که دست از استبداد ویرانگر خویش بر دارند؟ آیا کسی تا بحال قادر گشته، مستبدین را ” سر عقل ” آورد و به آنان حالی کند، متوسل شدن به زور و خشونت حاصلی جز ویرانی، هم برای خود آنان و هم برای دیگران و جامعه ندارد و آخر و عاقبت هر شکل و نوعی از استبداد، انحطاط ، سقوط و ویرانی های غیره قابل جبران است؟
اگر جواب منفی است، پس بدانید که از جنبه روانشناسی و روانپزشکی اندیشه و عمل استبدادی نوعی جنون و دیوانگی است. ما در نظامهای استبدادی با حاکمان و دستاندرکاران دیوانهای سروکار داریم که در واقعیت و حق از منظر قدرت مینگرند. هرگاه این نگریستن بدانحد شد که به جای واقعیت، مجاز مطلوب خود را نشاند، گرفتار جنون خود نماد قدرت انگاری است. فرد و یا جمعی که کارگذار استبداد میشود و یا حتی گرایش به استبداد و حاکمیت مستبدین دارد، خیال میکند با زور و خشونت میتوان مشکلات جامعه را حلّ کرد و تا ابد نیز حکومت کرد و حاکم ماند. چرا که این فرد و یا جمع قادر به درک عینیات و واقعیت ها، آنطور که هستند، نیست. در نتیجه به نوعی جنون که بیشتر همان جنون خود بزرگ بینی است، مبتلا است.
حال میخواهم علائم و نشانه های جنون خود بزرگ بینی را که بر روابط سیاسی و اجتماعی در دو نظام شاه و ولایت فقیه در ایران حاکم بودند و هنوز نیز حاکم هستند، مورد شناسائی قراردهم.
در حقیقت میخواهم از دید روانشناسی برای هموطنان خودم روشن کنم، روابط سیاسی و اجتماعی ساخته و متأثر از استبداد، نه تنها به جنون خود بزرگ بینی بزرگ بینی آمران و عاملان نظام استبدادی قوام و دوام می بخشد، بلکه این بیماری روانی و اجتماعی بخشهای زیادی از مردم را نیز مبتلا به خود میکند.
چرا اینطور است؟ چرا روابط سیاسی و اجتماعی که مستبدین در جامعه برقرار میکنند، برانگیزنده و تشدید کننده جنون خود بزرگ بینی میشوند؟
جواب اینست: چون هر دو نظام شاه، دوران پهلوی، و ولایت فقیه کنونی، در اثر اعمال زور و خشونت استقرار و استمرار یافته اند. هر دو این نظامها در اثر کودتا، یعنی حمله، تجاوز و تسخیر دولت بدست یک اقلیت بسیار کوچک نظامی و شبه نظامی، حاکم بر ایران گشتند. در واقع این هر دو رژیم استبدادی از طریق کودتا با روشهای فاشیستی چون جنایت، فساد و خیانت در حق مردم و وطن ما ایران، تمامی بنیادهای اجتماعی و دستگاههای دولتی را به تصرف خویش درآوردند و از خود بیگانه کردند.
در واقع یکی از علائم بسیار بارز جنون خود بزرگ بینی نزد مستبدین اینست که آنها همۀ بنیادهای اجتماعی و سازمانهای دولتی را از وظایف اصلی خودشان بیگانه و منحرف میکنند. بدین صورت که این بنیادهای اجتماعی و سازمانهای دولتی را با خشونتی وصف ناپذیر، بر اساس روابط زور و قدرت سازماندهی میکنند. یکی از متداولترین شیوه های سازماندهی استبدادی ایجاد سلسله مراتب در همه بنیادها و سازمانهای اجتماعی است. شاه و یا ولی مطلقه فقیه در رأس این سلسله مراتب قرار میگیرند. بدین صورت همه قدرت ها در این دو فرد تمرکز و تراکم مییابند و اینان دم از خدائی و خدا صولت بودن، میزنند.
با این کار نه تنها وظایف واقعی بنیادهای اجتماعی و سازمانهای دولتی ایجاد فضاهای وسیع جهت جولان جنون خود بزرگ بینی رهبران و دست اندرکاران نظام استبدادی میشود. بلکه در این سلسله مراتب تمامی گماشتگان و کارگذاران نظام استبدادی شبیه به شاه و یا ولی مطلقه صاحب قدرتی خودکامه و حاکم بر جان و مال و ناموس مردم میشوند. در نتیجه جنون خود بزرگ بینی به آنان نیز سرایت میکند.
از جنبه روانشناسی فردی و اجتماعی ساز و کار بنیادهای اجتماعی و دولت از خود بیگانه شده در دو نظام شاه و ولایت فقیه، پرورش مرض خود بزرگ بینی نزد دست اندرکاران و حامیان این دو نظام میگردد.
حال اگر ما پندار و کردار و گفتار مستبدین حاکم و حامیان و طرفداران آنان در هر دو نظام را از جنبه روانشناسی جنون خود بزرگ بینی شناسایی کنیم، مشاهده خواهیم کرد: نوع سازماندهی بنیادهای اجتماعی و دستگاههای دولتی بدست مستبدین اینگونه است که در ساختهای سیاسی و اجتماعی و فرهنگی، بخصوص ساختهای نظامی و پلیسی، و شیوه رهبری و مدیریت در جامعه، اختلالی ویرانگر بوجود می آورند. این اختلال سبب میگردد که این سازمانها تماماً در خدمت خودکامگی ها و جنون خود بزرگ بینی دست اندرکاران این نظام قرار میگیرند. در واقع هم شکل، هم ساز و کار و هم کاربردهای سازمانهای سیاسی و اجتماعی همگی در مسیر جنون خود بزرگ بینی آمران و عاملان این نظامها کاربرد پیدا میکنند.
از زاویه دید روانشناسی میتوان گفت: افراد و جمعهایی در رهبری و مدیریت این ساختهای استبدادی حاضر میشوند کار و فعالیت کنند که خود کم و بیش مبتلا به جنون خود بزرگ بینی باشند. یعنی صاحب کیش شخصیت و شخصیت پرست باشند. جنون خود بزرگ بینی یکی از اشکال از بیشمار اشکال و انواع کیش شخصیت است.
ابوالحسن بنی صدر، نویسنده کتاب ” کیش شخصیت “، نزدیک به نیم قرن پیش بشکلی بسیار جامع زمینه های پیدایش کیش شخصیت در جوامع بشری را در این کتاب شناسائی کرده است. بنی صدر کیش شخصیت را به درستی یک ” امر واقع مستمر تاریخی “ میداند. بدین معنی که در زمانها و مکانهای گوناگون در طول تاریخ بشریت این کیش بوجود آمده و ویرانیهای بس بزرگی را باعث شده است.
بنی صدر در این کتاب نکات و علائم بسیار با اهمیتی را جهت تکوین کیش شخصیت شناسایی کرده است. این علائم از جنبه روانشناختی فردی و اجتماعی بسیار حائز اهمیت هستند. چرا که به ما در شناخت جامع این بیماری روانی – اجتماعی، یاری میرسانند.
بنی صدر در تکوین کیش شخصیت اینطور مینویسد: (1)
“در دوران ما، بیش از گذشته، شخصیتهای خدا صولت بزور سرنیزه یا بزور تبلیغ بر زندگانی بشر سلطه یافته اند. وقتی از کیش شخصیت گفتگو می شود بلافاصله ذهن به زمامداران خود کامهای توجه می کند که در عمل معرف قدرت مطلقه اند. ذهن ساده می پندارد که این شخصیت های خدا شده تنها در کشورهایی بوجود می آیند که قدرت در دست یک شخص جمع می شود. در واقع کیش شخصیت دارای هویتی پیچیده تر و عمومیتی تام و تمام است. این کیش زمینه جهانی لازم دارد و اجزاء و عناصر مادی و معنوی یا عینی و ذهنی باید جمع شوند تا شخصیت به نمایندگی قدرت، خدا صولت شود. به تعبیر دیگر زمینه شخصیت پرستی را در روابط جماعات بشری با هم و در تعدد هویتها و ذهنیات جامعه باید جستجو کرد. تا زمینه وجود نداشته باشد، قدرت ها جمع نمیشوند و تا قدرتها جمع نشوند، شخصیت در رابطه با قدرت سیاسی و یا مالی و یا علمی و یا مذهبی و یا هنری خدا نمی شود و در خور پرستیدن نمی گردد. “
بنی صدر در ادامه در مورد ” جهانی بودن زمینه این کیش” اینطور مینویسد:
” زمینه این کیش، تجزیه اجتماعات بشری و پیدایش رابطه قدرت میان جامعه ها و در نتیجه میان طبقات و گروه ها و افراد هر جامعه است. نخست باید جامعه ها در رابطه نابرابر قرار بگیرند، و زور عامل تنظیم روابط میان آنها گردد تا شخص بنمایندگی قدرت از خدایی دم زند و مورد پرستش قرار گیرد….. از این زمان هر کس در سلسله مراتب اجتماعی بمقتضای جا و مقامی که دارد پرستیده می شود. ارزش اول یا ارزش مادر تمیز و تشخص اجتماعی می گردد، و متشخص ترین مقام اجتماعی بنمایندگی قدرت، خدای خدایان می شود. ..” ( برجسته کردن کلمات و جمله ها همه جا از من است.)
بنی صدر برای شناسائی تکوین کیش شخصیت و یا از دید من جنون خود بزرگ بینی در مستبدین چندین علامت و نشانه مهم در روابط انسانی و اجتماعی را بصورت عوامل مؤثر در پیدایش جنون خود بزرگ بینی بطور بهم پیوسته و تو در تو شمارش کرده است.
وجود این عوامل در هر جامعه ای تأثیر مستقیم بر روانشناسی فردی و جمعی مردم آن جامعه دارند. من در ذیل این عوامل را شمارش میکنم و تنها چند علامت که از جنبه روانشناسی جنون خود بزرگ بینی در دو نظام شاه و ولایت فقیه تعیین کننده هستند را مورد شناسائی بیشتری قرار میدهم:
1. زور سرنیزه و یا زور تبلغات، (از این طریق) 2. قدرت در دست یک شخص جمع می شود، (چون) 3. این کیش زمینه جهانی لازم دارد، (در اینصورت) 4. تا قدرتها جمع نشوند، شخصیت در رابطه با قدرت سیاسی و یا مالی و یا علمی و یا مذهبی و یا هنری خدا نمی شود و در خور پرستیدن نمی گردد، (حاصل این فعل و انفعالات روانی و اجتماعی این میشود که) 5. تجزیه اجتماعات بشری و پیدایش رابطه قدرت میان جامعه ها و در نتیجه میان طبقات و گروه ها و افراد هر جامعه،( بوجود آید و در نتیجه) 6. زور عامل تنظیم روابط میان آنها (مردم) میگردد، (و منجر میشود) 7. رابطه نابرابر و سلسله مراتب اجتماعی بوجود آیند. (این امر سبب میگردد) 8. قدرت ارزش اول یا ارزش مادر تمایز و تشخص اجتماعی گردد، و متشخص ترین مقام اجتماعی بنمایندگی قدرت، خدای خدایان شود.
حال برگردیم به دو نظام سیاسی شاه و ولایت فقیه و علائم و نشانه ها یا عوامل هشت گانه بالا را که سبب بوجود آمدن جنون خود بزرگ بینی در روانشناسی دست اندرکاران این دو نظام میشوند را شناسائی کنیم.
زور سرنیزه و زور تبلیغات:
چرا دو زور، یکی زور سرنیزه و دیگری زور تبلیغات (که همان دروغگویی مداوم مستبدین است)، از جنبه روانشناسی فردی و اجتماعی سبب بوجود آمدن جنون خود بزرگ بینی نزد دست اندرکاران این رژیم ها میشوند؟ جواب این است:
چون هر دو رژیم شاه و ولایت مطلقه فقیه در اثر سه کودتا بر ضد اراده جمهور مردم ایران بوجود آمدند و استقرار یافتند. در تاریخ اخیر ایران چند و چون این سه کودتا را مبارزین مردم سالار بطور کاملاً روشن افشاء کردند. طوریکه ما هم پس از انقلاب مشروطه، هم بعد از جنبش ملی شدن صنعت نفت و هم پس از پیروزی انقلاب سال 57 بدست جمهور مردم ایران، روال ذیل را مشاهده میکنیم:
الف: پس از انقلاب مشروطه باز سازی استبداد با مستقر کردن رضا خان قلدر در آغاز و رضا شاه ” کبیر ” در پایان با ایجاد استبداد سیاه بیست ساله او با زور سرنیزه و زور تبلیغات، مستقر گردید. هدف از این کودتا از کار انداختن مجلس و نمایندگان مردم و در واقع ابزار قدرت کردن مجلس و نمایندگان آن، در حقیقت هیچ و پوچ کردن اهداف واقعی مشروطه و مشروطه خواهی بود.
ب: پس از پیروزی جنبش ملی شدن صنعت نفت باز سازی استبداد با کودتای 28 مرداد سال 1332 شروع میشود. هدف اصلی بازسازی استبداد در این دوره، از میان بردن آثار و اهداف ملی شدن صنعت نفت، خاصه غارت منابع زیر زمینی ایران و مردم این سرزمین در شکل وسیله دست جبّاران کردن تمامی دستگاههای دولتی از جمله سه قوه مقننه و قضائیه و مجریه در ایران و بجای آن حاکم کردن زور سر نیزه و زور تبلیغات بر فضای سیاسی و اجتماعی ایران بود.
ج: پس از انقلاب سال 57 که با شرکت جمهور مردم ایران پیروز شد. بار دیگر و برای سوّمین بار، باز سازی استبداد، اینبار در هیبت ” ولایت مطلقه فقیه “ روح اللّه خمینی در ابتدا، و علی خامنهای در حال حاضر، آغاز میشود. اهداف اصلی و واقعی بازسازی استبداد اینبار نیز نابود کردن آمال و آرزوی دیرین ما ایرانیان، یعنی استقرار و استمرار آزادی و استقلال فردی و جمعی در وطن خودمان، ایران، بود. اهداف اصلی بازسازی استبداد که بعد از کودتای خرداد سال 60، تحقق پذیرفتند، هیچ و پوچ کردن جمهوریت و بنا بر نظر درست ابوالحسن بنی صدر، زور اسلحه و زور تبلیغات را ” تنظیم کننده ” روابط سیاسی و اجتماعی، و تنها رابطه میان دولت و ملت قرار دادن، بود.
البته نقش سلطه گران جهانی در بازسازی هر سه استبداد پس از این جنبشهای مردمی، و در ادامه آن حمایت های مزوّرانه آنان برای فریب افکار عمومی خودشان در غرب را نبایستی فراموش کنیم.
این عوامفریبیها در دوران حاکمیت سلسله پهلوی بدین صورت بود که هم شاه پدر و هم شاه پسر میخواستند ایران را ” مدرن ” و پیشرفته کنند. استبداد آنان استبداد ” مدرنیزه ” کردن ایران بود. آنان نمیدانستند که تغییر از بالا، یعنی تخریب از بالا، زیرا بجای انسان که باید تغییر میکرد و تغییر میداد، زور را تغییر دهنده انسان شناختند و بکار بردند. جنون خود بزرگ بینی آنها نگذاشت دریابند که زور تخریب میکند و ممکن نیست بسازد. در دوران ولی مطلقه فقیه عوامفریبی غرب شکل عوض کرد و بیشتر در هیبت ” سر عقل آوردن و وارد جامعه جهانی کردن ” استبداد دینی حاکم بر ایران بود. دادن القاب سیاسی دروغین به گروه بندیهای سیاسی در درون نظام استبداد آخوندی در شکل ” میانه رو “، ” تند رو “، ” اصلاح طلب “، “ پراگماتیک ” و … در درون و بیرون مرزهای ایران، ناشی از همین عوامفریبی ها میشد و میشود.
حال اگر ما به دقت در مورد اهداف اصلی روانشناسی فردی و اجتماعی این هر سه کودتا از زاویه دید روانشناسی جنون خود بزرگ بینی تأمل کنیم و عامل قدرت خارجی را نیز در همکاری و مشارکت در هر سه این کودتا ها در نظر آوریم، به نتایج ذیل خواهیم رسید:
- 1.هدف اصلی هر سه کودتا منزوی کردن مردم ایران از صحنه سیاسی و اجتماعی جامعه خودشان ایران بود.
- 2.بیش از همه، این استعدادهای آزادیخواه خلاق ایرانی بودند که میبایستی از مردم وطن و جامعه خودشان جدا، طرد، منزوی و حذف میشدند و شدند. در حقیقت این استعدادهای خلاق و آزاد منش بودند که این سه جنبش و انقلاب های مردمی را سبب گردیدند.
- 3.
- 4.با ارتکاب این جنایات سیاسی شوک روانی Trauma شدیدی را که تأثیر تخریبی دراز مدت روانی و اجتماعی داشت و دارد را کودتاچیان بر روح و روان اکثریت بزرگی از مردم ایران، بخصوص جوانان ایرانی، وارد کردند.
- 5.این شوک سبب شد که مردم ایران، بخصوص بخشی از نسل جوان ایرانی، نسبت به سرنوشت خود، و وطن و جامعه خویش بی تفاوت گردد. یعنی به خواست و هدف اصلی مستبدین گردن گذارند و در سیاست و اداره امور جامعه خودشان مشارکت و دخالت نکنند.
- 6.کودتا گران پس از پیروزی در هر سه کودتا و تسخیر بنیادهای اجتماعی و دولت، حق مردم در مشارکت در اداره امور جامعه خودشان، دقیقتر بگویم، حق مردم در اداره امور زندگی و سرنوشت خود و وطنشان را از آنان سلب کردند. از دید و خواست مستبدین، مردم اجازه نداشتند و ندارند، به حقوق خودشان عمل کنند. برای مثال ادای حق مشارکت و دخالت در امور جامعه و زندگی خویش را مستبدین ” فضولی ” اضافی میخوانند. در عمل در هر دو این نظامهای استبدادی دو حقوق انسانی و شهروندی مردم ایران یعنی حق مشارکت و حق مخالفت ممنوع، و موجب مجازات گشت.
- 7.
- 8.البته برای آسان کردن دخالت قدرتهای خارجی، خاصه برای غارت و چپاول اموال زیر زمینی و رو زمینی مردم ایران، میبایستی ” قدرت در دست یک شخص جمع شود.”
- 9.این شخص ” شاه شاهان” در دوره پهلوی و ” مقام معظم رهبری ” در نظام “مقدس ولایت مطلقه فقیه”، در زمان خمینی و خامنهای است.
10. حال در هر دو این نظامها، کار تمامی دستگاههای تبلیغاتی که هزینه آنها از جیب مردم تأمین میشود، ستایش و قدردانی از “عظمت فکری، کاردانی و مدبّری خدا دادی اعلیحضرت همایونی شاه ” و یا ” مقام عظیمالشأن ولی مطلقه فقیه “، شد و ماند.
11. حاصل اینگونه دروغگوییها به زور تبلیغات، آنهم بطور مداوم، اوج گیری جنون خود بزرگ بینی ” رهبران کبیر ” و یا ” رهبران کوچک و کوچکتر ” در سلسله مراتب قدرت دولتی، در هر دو نظام شاه و ولایت فقیه، امری طبیعی و عادی گشت.
حال در این قسمت از نوشته بایستی برای چند سئوال اساسی از زاویه دید روانشناسی جنون خود بزرگ بینی جواب پیدا کنیم:
اولاً چرا باید قدرت در دست یک شخص جمع شود و شبانه روز نیز بزرگی و عظمت ” خدادادی” این شخص، در سرنیزه و ترور شخصیت آزادگان، تبلیغ شود؟
ثانیاً جمع شدن قدرت در یک فرد، (شاه و یا ولی مطلقه فقیه) از جنبه روانشناسی جنون خود بزرگ بینی، چه پیامدهایی هم در رابطه با تمامی بنیادهای اجتماعی و سازمانهای دولتی، و هم بر روی روانشناسی خود مردم ایران، دارند؟
در نوشته بعدی به چرایی جمع شدن قدرت در یک فرد و پیامدهای این تمرکز و تکاثر و انباشت قدرت در فرد شاه در نظام سلطنتی، و یا شخص ” ولی مطلقه فقیه ” در نظام توتالیتر ” جمهوری اسلامی ” خواهم پرداخت.
منابع و مأخذها:
(1) کیش شخصیت: نوشته ابوالحسن بنی صدر. تاریخ انتشار 16 آذر 1355، مبحث اول – تکوین قدرت و ایجاد کیش شخصیت. ص 1 ببعد.