back to top
خانهدیدگاه هاتکمیل همایون: تختی و منش پهلوانی در تاریخ ایران

تکمیل همایون: تختی و منش پهلوانی در تاریخ ایران

takmil2نگاه ناصر تکمیل همایون با توجه به تحصیلات عالیه در دو رشته جامعه‌شناسی و تاریخ، از دانشگاه سوربن پاریس، عمدتاً از منظر جامعه‌شناسی تاریخی است. تمامی پدیده‌ها را ضمن اینکه در شرایط زمانی و تاریخی خود قرار می‌دهد، بدون در نظر گرفتن ریشه و زمینه‌های تاریخی و اجتماعی، به تحلیل موضوعات نمی‌نگرد. او از رهگذر جنبش‌های پهلوانی در ایران، همچنین فضای سیاسی و اجتماعی و در برخی مواقع روانی و خانوادگی جهان‌پهلوان تختی، به موضوع تختی می‌نگرد. همچنین موضوع پهلوانی را در پارادایم جنبش‌های ملی، استقلال‌طلبانه و آزادی‌خواهانه می‌بیند. به عبارتی با روش تحلیلی ایشان، یک پهلوان، نمی‌تواند شخصیت ملی نباشد. نهضت ملی ایران به رهبری دکتر محمد مصدق تبلور جنبش‌های استقلال‌طلبانه و آزادی‌خواهانه است که ورود تختی در کارزار نهضت ملی و جبهه ملی ایران، نشان از این ایده دارد. از سویی نگاه ایشان به شخصیت‌های پهلوانی تاریخی، متافیزیکی نیست. بلکه واقع‌نگرانه درصدد تبیین الگوهای پهلوانی به خصوص شخص غلامرضا تختی است. در پایان مصاحبه مرگ تختی را از منظر دورکیمی می‌نگرد که خودکشی تختی را نه از سنخ دیگر خودکشی‌ها، بلکه «مرگ فضیلت‌مندانه » می‌داند.

***

آقای دکتر! گفت‌وگوی ما درباره روانشاد جهان‌پهلوان غلامرضا تختی است. اما به عنوان مقدمه می‌خواهم به چند مسئله مرتبط با ورزش و پهلوانی اشاره نمایید. به باور شما ورزش در جامعه بشری، چه تعریف و منزلتی داشته است؟

ورزش به عنوان یک پدیده حیات اجتماعی انسان، از کهن‌ترین روزگاران در جوامع مختلف بشری دیده شده و به تحقیق در هر جامعه‌ای با شرایط اجتماعی و جغرافیایی و فرهنگی (کوهستانی، دریایی، دشت و جلگه) توافق پیدا کرده است.

اساساً تعریف مفهومی «ورزش» در نظر شما چیست؟

اجازه بدهید به فرهنگ معین رجوع کنیم: «اجرای مرتب تمرین‌های بدنی به منظور تکمیل قوای جسمی و روحی». ملاحظه می‌فرمایید «تکمیل قوای روحی و بدنی» با هم مورد نظر بوده، یعنی «بدن‌سازی» بدون تعالی‌بخشی به روان و معنویت ورزش نیست، حتی زور و قوت پیدا کردن، به دور از کابردهای انسانی و اجتماعی آن به سود جامعه، ورزش تلقی نمی‌شود.

آیا این تعاریف از ورزش تنها معطوف به جنبه‌های مشرق‌زمینی است؟

خیر جنبه‌های انسانی هم در آن دیده می‌شود. باز اگر اجازه بدهید به دیکشنری فرانسوی لاروس مراجعه می کنیم. لاروس واژه sport را انگلیسی می‌داند و می‌نویسد: «اسپورت یا ورزش انجام روش‌مندترین حرکات بدنی به قصد کمال‌بخشی نه تنها بدنی بلکه روح و معنویت است.» ملاحظه می‌فرمایید بیش و کم هر دو تعریف (فارسی و فرانسوی) شبیه هم هستند، یعنی ممارست و تمرین‌های مداوم در خانه و ورزش‌خانه (زورخانه برای خود داستان فرهنگی ارزشمندی دارد)، برای نیرومندی در تزکیه اخلاق و تلطیف روحیات است و به نقل از زبان اوحدی مراغه‌ای:

با بلاهای عشق ورزش کن

خویشتن را بلند ارزش کن

فردوسی هم سروده است:

ز نیرو بود مرد را راستی

ز سستی کژی زاید و کاستی

البته فردوسی در این‌باره ابیات فراوان دارد. اما این بیت تنها نتیجه و دستاورد ورزشی [شخصی] نیست، بلکه در مورد نیرومندی کلیت جامعه هم صادق است؛ زمانی‌ جامعه‌ای نیرومند باشد به افراد خود و پشتیبانی آنان متکی باشد، هیچگاه در برابر دشمن ضعف و ناتوانی نشان نمی‌دهد. توانمند شدن جامعه همواره ضامن «استقلال ملی» است. به باور جامعه‌شناسان، مردم‌شناسان، مورخان و اسطوره‌شناسان، پهلوانان ورزش و تمرین‌های ورزشی را پدیده‌ای برخاسته از سرزندگی و ورزیده کردن انسان می‌دانند نه اینکه سرزندگی و ورزیده کردن زاده ورزش به شمار آید.

به باور شما شیوه زندگی پهلوانان با ورزش آمیختگی داشته است؟

نحوه زندگی آنان را قوی و نیرومند می‌ساخت و اگر ضعیف بودند (در نظام طبیعت پایمال) می‌شدند. بی‌تردید آنان فرزندان خود را نیز به کارهای سخت فرامی‌خواندند تا بزرگ و توانا شوند (= آموزش و پرورش). بی‌جهت نیست هردوت نوشته است: «ایرانیان فرزندان خود را می‌آموختند تا راست بنشینند، راست بگویند و راست تیر بندازند.» یا گزنفون‌ که تاریخ خود را درباره تربیت کوروش کبیر نوشته در باب آموزش و ورزش آورده که ایرانیان هیچ‌گاه فراموش نمی‌کردند که فرزندانشان باید دارای خصائل پسندیده و شکوهمند باشند و در دعای خود آورده‌اند: «ای اهورامزدا فرزندی به من ارزانی فرما که با تربیت و دانا باشد. فرزند دلیری که نیاز دیگری را برآورد.»

در ایران باستان به چه نوع ورزش‌هایی بیشتر توجه می‌کردند؟

می‌توان گفت به همه ورزش‌های عصر باستان دل می‌بستند و به علت گسترش ایران زمین، گاه در برخی منطقه‌ها‌ و ورزش‌های خاصی رونق پیدا می‌کرد. اما روی هم رفته کشتی‌گیری، چوگان‌بازی، اسب‌سواری، تیراندازی، زوبین‌اندازی، چابک‌سواری، شمشیربازی و… بیشتر مقبولیت داشت و همه آن ورزش‌ها، یک «دوره مقدماتی» داشت که در زورخانه‌ها انجام می‌گرفت‌. در آثار نوشتاری و تصویری نشانه‌هایی از آن‌ها مشاهده می‌شود.

وضع ورزش ایرانیان در دوره اسلامی چگونه بود؟

در دوره اسلامی همان‌گونه که بسیاری از نهادهای اجتماعی دگرگونی یافتند، ورزش هم که هنوز جنبه معنوی و دلیری خود را حفظ کرده بود، با همان کیفیت ایرانی به دوره جدیدی از تمدن به عنوان تمدن اسلامی گام نهاد و بدین‌سان بسیاری از شیوه‌های فیزیکی و متافیزیکی خود را تا عصر صفویه و پس از آن هم نگاه داشت تا جایی ‌که با ورزش‌های دیگر اقوام مسلمان هم آشنایی حاصل کرد که البته بحث و گفت‌وگو درباره همه رشته‌های آن هم به زمان طولانی‌تری نیاز دارد و هم بنده آشنایی چندانی به همه آن‌ها ندارم.

چون گفت‌وگوی ما درباره زنده‌یاد جهان‌پهلوان غلامرضا تختی است، شما محبت کنید، درباره رابطه پهلوانی، کشتی و تختی سخنان خود را ادامه دهید.

البته من در عمرم کشتی‌گیر نبوده‌ام، اما به علت قزوینی بودن و قزوین به عنوان یکی از کانون‌های کشتی ایران، کم و بیش به لحاظ فرهنگی مطالعاتی دارم. کشتی‌گیران ایران و آموزندگان کشتی همواره دلبسته به امیرالمومنین علی (ع) بوده‌اند. اگر شما در مراسم زورخانه شرکت کرده باشید، حتما شنیده‌اید مرشد در آغاز با آهنگی حماسی و دل‌انگیز و ضربیِ پرطنین می‌خواند «شاه ولایت، میر شجاعت، حیدر کرار، شیر یزدان، شاه مردان، امیرمومنان، مولی الموالی، اسدالله غالب، غالب کامل غالب، علی بن ابی طالب، سلام الله علیه» و پس از صلوات، ورزش با نظم و ترتیب خاص شروع می‌شود که بحث درباره آن خود دفتری دیگر می‌طلبد. اما درباره یک نوع از ورزش که کشتی است و با غلامرضا تختی ارتباط دارد می‌توان به واقعه عمربن عبدود و علی(ع) اشاره کرد. هر دو قوی و نیرومند بودند و در نبرد بدنی عمرو رقیب سرسختی بود. اما آنچه علی(ع) داشت (نیروی معنوی و روحانی) موجب شد با همه توان فیزیکی خود مجذوب علی (ع) شد. داستان آن نبرد را مولانا در جایی از مثنوی به تفصیل آورده که کوتاه شده آن را می‌خوانم:

از علی آموز اخلاص عمل

شیر حق را دان مطهر از دغل

در غزا بر پهلوانی دست یافت

زود شمشیری بر آورد و شتافت

او خدو انداخت در روی علی

افتخار هر نبی و هر ولی

آن خدو زد بر رخی که روی ماه

سجده آرد پیش او در سجده‌گاه

در زمان انداخت شمشیر آن علی

کرد او اندر غزااش کاهلی

ابیات انتخابی، نشان‌دهنده گرایش پهلوانان ایران به علی (ع) است که به مرور در لوای «اهل فتوت» و «ارادتمندی صوفیانه »، «تشیع اشراقی» و گاه با «شیوه‌های عیارانه» و «آئین‌های جوانمردی»، حیات فرهنگی – ورزشی خود را استمرار بخشیده‌اند و جنبش‌های پهلوانی را در تاریخ ایران پدید آورده‌اند و در گوشه و کنار ایران زمین حکومت‌هایی را برپا داشتند که هسته‌های اصیل نظام‌های ملی جامع بزرگ ایرانیان به شمار رفته است.

فرمودید که کشتی از مشهورترین ورزش‌های ایرانی است و با مردانگی و منش‌های اهل فتوت ارتباط دارد. آیا در این زمینه منابعی وجود دارد؟

از اتفاق در کتاب فتوت‌نامه سلطانی اشارات چندی دیده می شود، نخست درباره کشتی: «کاشفی به چندین پرسش درباره کشتی پاسخ می‌دهد.»

آیا پهلوانان هنر آموزش معنوی خود را ابزار می‌کردند.

فراوان از زبان پهلوانان سخنان و اشعار باقی مانده که گردآوری آن‌ها دفتری از فضایل پهلوانی است. سخنان و شعارهای اخلاقی آنان حتی شاعران بزرگ ما را تحت‌تأثیر قرار داده است.

سعدی می‌فرماید:

شکرانه با زور توانا

بگرفتن دست ناتوان است

یا این بیت مشهور:

دل بدست ‌آور که حج اکبر است

از هزاران کعبه یک دل بهتر است

اگر به اشعار مرشدان زورخانه‌ها توجه فرمایید، بخشی از آموزش‌های آنان را درمی‌یابید. برای نمونه:

گر بر سر نفس خود امیری مردی

ور بر دگری خرده نگیری مردی

مردی نبود فتاده را پای زدن

گر دست فتاده‌ای بگیری مردی

آقای دکتر این سخنان، مرا به یاد پوریای ولی انداخت، از آن پهلوان هم یادی می‌فرمایید؟

بله. چه خوب شد به یادم آوردید. پوریای ولی گفت که صیدم به کمند است / از همت داود نبی بخت بلند است/ افتادگی آموز اگر طالب فیضی / هرگز نخورد آب زمینی که بلند است. از پوریای ولی (پهلوان محمود خوارزمی) داستان‌ها و اشعار بسیاری نقل شده است. کشتی او با یک پهلوان هندی معروف است و به خاطر مادر پهلوان هندی و دعاهای او در پیروزی فرزندش، نفس بر آن دارد که در کشتی خود، کشتی‌گیر هندی را مدد رساند و به قول رضاقلی‌خان هدایت وی را «از پهلو به پشت درآورد، او در همان لحظه ابواب فیوضات لایزال بر دلش مفتوح گشته و از اهل کشف و شهود و توحید گردد.» (سفارت‌نامه خوارزم، به کوشش علی حصوری، تهران، طهوری، ۱۳۵۶، ص۹۰ ) پوریای ولی از مریدان بخارایی و از فرقه نقشبندیه بوده است. زمانی که من در خوارزم به زیارت مرقد آن پهلوان بلندمنزلت رفتم که نماد پهلوانی ایران و الگوی ورزشکاران اندیشمند راست‌کردار مرز و بوم ماست، مبهوت و حیرت‌زده شدم. بر کاشی‌های زیبای سبک خراسان و ماوراء‌النهر این رباعی را خواندم. به این باور رسیدم که داستان ورزش و ورزشکاری و پهلوانی در فرهنگ ایران زمین به راستی معنایی دیگر دارد:

سه صد کوه قاف را به هاون سودند

نه طاق فلک به خون دل اندودند

صد سال اسیر بند زندان بودن

به زآنکه دمی همدم نادان بودن

واقعاً منش پهلوانی در ایران معنای بلندی دارد، اکنون برویم سراغ پهلوان گرانقدر زمان خودمان جاویدنام غلامرضا تختی.

نباید فراموش کرد که از دوره صفویه بدین‌سو، نام و نشان پهلوانان زیادی در تاریخ اجتماعی ایران آمده، به ویژه در دوره قاجاریه. در همه جای ایران و شهر تهران با آنکه از دوره پایتختی، منش پهلوانی جنبه عمومی یافت، هم تختی، هم منش پهلوانی شهرت یافته بود و پهلوانان نامدار هم شناخته شدند. درباره غلامرضا تختی کتاب و مقاله‌های متعددی نگارش یافته، از جمله کتاب «جهان‌پهلوان؛ من به مردم تعظیم می‌کنم» تألیف ناصر ایرانی (‌۱۳۵۷ شمسی‌)، عکس‌نامه غلامرضا تختی با مقدمه‌ای از بابک تختی (۱۳۸۱ شمسی)، «تختی» تألیف حبیبه جعفریان (۱۳۸۱ ش)، «حماسه جهان‌پهلوان تختی» تألیف محمدعلی سفری (۱۳۸۰ شمسی)، «میراث پهلوانی» تالیف ابراهیم مختاری به کوشش هدی صابر (۱۳۸۱ ش)، و کتاب بسیار مهم «خانی‌آباد، زادگاه جهان‌پهلوان تختی» تالیف سهند لطفی و مهسا شعله. بی‌تردید کتاب‌ها و مقالات ارزنده دیگر که اهل تحقیق با آن‌ها آشنایی دارند.

مسلماً خوانندگان برای شناخت بیشتر به این منابع رجوع خواهند کرد، جنابعالی چه آگاهی از جهان‌پهلوان دارید؟

غلامرضا تختی در خانواده‌ای متوسط و مذهبی در سال ۱۳۰۹ خورشیدی در محله خانی‌آباد که دارای دروازه‌ای به سمت ده‌ خانی‌آباد بود متولد شد. پدرش ارباب رجب صاحب یخچال خانی‌آباد و پدربزرگش حاجی‌قلی تختی بود که نام‌خانوادگی جهان‌پهلوان از وی اخذ شده است. یخچال پدر تختی در زمستانی نه چندان گرم، به اندازه کافی یخ فراهم می‌آورد. کار و کاسبی ارباب رجب خراب شد و وی مجبور شد برای اداره آینده یخچال و خانواده مبالغی مقروض آشنایان شود. زنده‌یاد حسین شاه‌حسینی که پس از انقلاب ریاست سازمان تربیت بدنی را عهده‌دار شد و با شادروان تختی دوستی سابقه‌داری داشت، چنین می‌گوید: «مرحوم پدر تختی در منطقه جنوبی خانی‌آباد یخچال داشت. زمان رضاخان که آمدند راه‌آهن کشیدند، بخشی از این یخچال‌ها از بین رفت و هر کس در مقام اعتراض برآمد که زندگی ما از این راه می‌گذرد، دستگاه‌های انتظامی آن‌ها را توقیف می‌کرد. در خانواده تختی که مورد ظلم حکومت قرار گرفته بودند، این فکر از قبل بود که «حکومتی در مملکت استوار باشد که اجرای عدالت کند نه تعدی و تجاوز». (خانی‌آباد زادگاه جهان‌پهلوان تختی، ص ۱۲۵)

ممکن است همین امر در روحیه تختی از سنین نوجوانی و جوانی اثرات زیادی گذاشته باشد و بعدها موجب همکاری وی با نهضت ملی و عضویت وی در جبهه ملی ایران را پدید آورده باشد.

بی‌شک روحیه ضد ظلم و ستم که در تختی وجود داشت، همچنین سختی معیشت و بضاعت اندک خانواده، از عوامل بنیادی بودند که وی را به سوی یک کانون آزادی‌خواهی و عدالت‌خواهی سوق داده است.

آیا خود تختی از آن دوره‌های سختی سخن گفته است؟

ناصر ایرانی در کتابش از قول تختی نوشته است «من فرزند درد و رنج بودم و با این درد خو گرفتم. من همیشه مردمی را که مرا دوست می‌داشتند، دوست می‌داشتم و امروز به دوستی آن‌ها بی‌حد افتخار می‌کنم. اما در همین زمان یک حرف، یک کنایه دیگر که در آن لفافه گفته می‌شد مرا شکنجه نمی‌داد. چه من راه خود را می‌دیدم، راهی بود روشن که در آن می‌شنیدم رضا تو کار به این حرف‌ها نداشته باش راه خود را بگیر و برو، آینده مال توست. متعلق به کسی است که بیشتر از همه رنج برده است.» ( به نقل از خانی‌آباد، ص ۱۲۵) محمدعلی سفری مطلب دیگر نقل کرده که اندک اندک هویت و شکوه‌مندی وجدان اخلاقی جهان‌پهلوان را آشکار می‌کند: «زندگی در میان مردم و برای مردم درس‌هایی به من آموخت که فکر کنم هرگز نمی‌توانستم در بهترین دانشگاه‌ها کسب کنم.» (همان)

به نظر شما چگونه تختی، تختی شد؟

نویسندگان با ذوق کتاب خانی‌آباد نوشته‌اند: «انصاف بدهید که این بچه محله‌ خانی‌آباد، بنابر وضعیت آن روز محله زندگی‌اش چگونه راه را از آن همه بی‌راهه‌ها تشخیص داده و رهرو راه شده است و نه سرگشته بی‌راهه‌ها. این از کجا و چگونه بوده است؟ در زندگی او خانواده اگر مؤثر بود باید دست‌کم برادرانش شبیه او می‌بودند و اگر امام جماعت مسجد قندی شیخ علی مدرس (تهرانی) در او تأثیر گذاشته، باید نشانه‌های چنین تأثیرپذیری را در نزدیکان و دوستان و همبازی‌های دوران کودکی و نوجوانی تختی هم ببینیم. شرکت در جلسات و هیات بنی‌هاشم اگر او را ساخته، چقدر در هم‌هیاتی‌هایش آثاری مشابه مشاهده می شود. اگر استاد ابراهیم نجّار، مرشد تختی بوده است از شاگردان دیگر او هم باید کسانی تختی‌سان می‌شدند.» (ص ۱۲۶) این «چراها» پرسش‌های درستی هستند. اما اثرات اجتماعی و فرهنگی در انسان و هویت‌های خلقتی او، پیچیدگی خاصی دارد که گاه ظهور و بروز «بارز» دارد و گاه غیربارز و «مستور» است که تشخیص دقیق آن مشکل به نظر می‌رسد به زبان حافظ:

کدام آهن دلش آموخت این آیین عیاری

که اول چون برون آمد ره شب زنده‌داران زد

یعنی شناخت شخصیت تختی در این بحث ناممکن است؟

خیر، اما باید ده‌ها مسأله روان‌شناختی، جامعه‌شناختی، سختی‌ها و معیشت، کار و کاسبی، حتی مسافرت به مسجد سلیمان، ملاحظه ناامنی‌ها و بی‌عدالتی و جز این‌ها را در نظر گرفت و نیروهای جاذبه آن زمان را شناخت و در برابر ارزش‌های تجملاتی و نامردمی، ناامنی و بی‌عدالتی‌ها و جز این‌ها را در نظر گرفت و نیروهای جاذبه آن زمان را شناخت و در برابر ارزش‌های تجملاتی و نامردمی، ورزش‌های فرهنگی و مردمی را که از بطن تاریخ ایرانی سرچشمه می‌گیرد قرار داد و همه مجموعه‌ها را در مسیر نهضتی ملاحظه کرد که عدالت و استقلال ملی و آزادی‌های انسانی را شعار حیاتی خود قرار داده بود و در چنین شرایطی غلامرضا تختی از زور و اجحاف و اسارت و حقارت دوری می‌کند و به سمت جبهه ملی روی می‌آورد و با توجه به وجه مردمی و ملی که از خود نشان می‌دهد به عضویت شورای عالی جبهه ملی ایران (جبهه ملی دوم ۱۳۴۳-۱۳۳۹) برگزیده می‌شود.

اخراج از کار، قطع حقوق، ممانعت از حضور او در مجامع، سخت‌تر شدن زندگی، مشکلات خانوادگی و اخراج و تهدید و تحقیرها از یک سو و تطمیع و دعوت‌ها، پیشنهاد پست‌ها و مقام‌ها، ارسال مستقیم و غیرمستقیم، وعده‌های دنیوی توسط دوستان و اشخاص وابسته از سوی دیگر، با این حال جهان‌پهلوان تختی پذیرای همه سختی‌ها و مردود شمردن همه دغل‌بازی‌های حکومتی بود، واکنش اخلاقی، ملی و عیارمنشانه وی، این بیت حافظ را به ذهن متبادر می‌کند:

زان طره پر پیچ و خم، سهل است اگر بینم ستم

از بند و زنجیرش چه غم، آن کسی که عیاری کند

توجه به اینکه حضرتعالی هموند جبهه ملی دوم بودید، ایشان هم عضو شورای مرکزی آن، آیا خاطراتی از ایشان به یاد دارید؟

بله. من چند بار پهلوان تختی را دیده‌ام، که سه مرتبه آن در منزل شادروان دکتر غلامحسین صَدیقی بود. در حضور زنده‌یاد صَدیقی، تختی یکبار سرش را بلند نمی‌کرد چنان خاضعانه، خاشعانه سر به زیر نشان می‌داد که من آرزو می‌کردم سرش را بلند کند تا به صورتش نگاه کنم! در داخل شدن یا خارج شدن از منزل، دکتر صَدیقی، آداب و رسوم خاص خودش را داشت. تختی خجالت می‌کشید و می‌خواست مثلاً پس از دکتر صدیقی وارد اتاق شود. یک روز یادم هست که نوعی کشمکش دوستانه بین آن‌ها اتفاق افتاد و دکتر صَدیقی گفت «اگر تو پهلوان هستی من از تو پهلوان‌ترم، بفرمایید!» در را نشان داد و ایشان را به داخل اتاق پذیرایی راهنمایی می‌کردند.

در مورد درگذشت جهان‌پهلوان تختی نظرتان را بیان بفرمایید!

من زمان درگذشت شادروان تختی در ایران نبودم، اسناد پزشک قانونی را هم ندیده‌ام. اما روایت‌های مختلفی شنیده و با دوستان نزدیک ایشان هم گفت‌وگوهایی کرده‌ام. یک نظر این است که جهان‌پهلوان خودکشی کرده است که به نظر بعید به نظر می‌رسد. آن مرد بااراده و نیرومند به چه دلیل خودش را کشته است؟ نظر دیگر این است که ساواک او را به قتل رسانده. این امر باید با مطالعه پرونده پزشک قانونی و روایت‌های دوستان تختی پس از مرگ در هتل آتلانتیک روشن شود. (پاره‌ای از شاهدان قتل او را تایید کرده‌اند) اما نظر سوم این است که سختی‌ها و معضلات اجتماعی و فردی سیاسی و غیرسیاسی، مستقیم و غیرمستقیم، تختی را بر آن داشته که دست از زندگی بشوید (پاره‌ای از دوستان تختی بر این باورند). در این مورد اطلاعات کافی زنده‌یادان شاه حسینی، حیدر رقابی، جناب خسرو سیف و عزیزان دیگر است که در زمان وقوع «رویداد» در ایران بودند و از نزدیک با مرحوم تختی ارتباط داشتند. ما که در آن زمان در کسوت دانشجویی در اروپا بودیم. در تجمعات و نشریات خودمان، همان شعار دانشجویان دانشگاه‌های ایران را تکرار می‌کردیم: «تختی شهید گشته / تا مرگ قاتلانش / از پا نمی‌نشینیم.»

از دیدگاه جامعه‌شناسی نظر شما درباره مرگ جهان‌پهلوان تختی چیست؟

مسلماً خودکشی وی همانند خودکشی افراد معمولی نیست و اگر ساواک در کشتن او دخالت نداشته باشد و این امر برای من نامعلوم است، می‌توان خودکشی جهان‌پهلوان تختی را «جان‌گدازی در بوته جسم» دانست. نابودی جسم خاکی را برای آشکارسازی ارزش‌های شکوهمند اجتماعی دانست که «امیل دورکیم» در کتاب «خودکشی» به این نوع خودکشی‌ها توجه کرده و آن را «مرگ فضیلت‌مندانه» می‌گوید.

در پایان اگر بخواهیم جمع‌بندی در مورد وجه حماسی و پهلوانانه تختی داشته باشید، چه نکاتی مدنظرتان هست؟

در زمان ما جهان‌پهلوان تختی به گونه یک جوانمرد مبارز، میهن‌دوست و آزادی‌خواه، ریشه در گوهر فتوت، مردانگی، عیاری و از خودگذشتگی دارد و رفتار آن دلاور پاره‌ای از خصلت‌های فرهنگی ورزشی ایرانی را نشان داده است. در روزگار ما با ایجاد روابط فرهنگی گاه مثبت گاه منفی، ورزش همانند بسیاری از امرهای اجتماعی دگرگونی یافته، به طوری ‌که آنچه امروز ورزش‌های مدرن (فرنگی) می‌گویند با ورزش‌های باستانی و ادوار تاریخی متفاوت است و به نظر می‌رسد در این مورد نیز می‌توان بخش‌های مثبت، ورزش‌های باستانی و تاریخی خود را نگاه داشت. از ورزش‌های نوین با دقت و بدون تعصب طرف بست و کوشید مسابقات ورزشی بر پایه فرهنگ ایران و آموزش‌های اسلامی، انسانی و اخلاقی‌تر گردد و از جنبه‌های اقتصادی (پول درآوری) و تفاخر متعصبانه اعصار ابتدایی دوری نماید. این امر به گونه یک رسالت جهانی بر عهده ورزشکاران و سازمان‌های فرهنگی کشور است. امید است پهنه‌های ورزشیِ ایران زمین همواره «تختی‌پرور» باشد.

 

منبع: تازیخ ایرانی

اخبار مرتبط

دیدگاه خود را بنویسید

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید