علل پذیرش ریاست جمهوری اول و دستاورد های آن، مصاحبۀ مرتضی عبداللهی با ابوالحسن بنی صدر در تلویزیون سپیدۀ استقلال و آزادی:
برای شنیدن صدای این مصاحبه اینجا را کلیک کنید
ابوالحسن بنی صدر: آقای بهشتی گفته بود، یا انتخابات نمی شود، یا بنی صدر رئیس جمهوری نمی شود.
شب جمعه که فردایش انتخابات ریاست جمهوری بود، آقای هاشمی رفسنجانی از جلسۀ شورای انقلاب، رفت بیرون و برگشت و گفت، احمد آقا بود و می گفت، امام فرمودند که مدرسین قم به ایشان متوسل شدند که آقای بنی صدر به نفع آقای حبیبی کنار برود و نخست وزیر بشود که اختیاراتش هم بیشتر است. من در آن جلسه جواب دادم که فردا روز انتخابات، به معنای اینکه یک رئیس جمهور انتخاب می شود، تنها نیست، بلکه این مردم ایرانند که فردا خواهند گفت، آنها این اصول راهنمای انقلاب ایران را پذیرفته بودند و برای متحقق کردن آنها انقلاب کردند، یا اینکه خیر، دنبال پیروی از شما آقایان بودند. بنابراین، فردا روزی است که ملت می گوید که می دانستند چه کرده و چه می خواستند و آن چیز را هنوز می خواهند.
آقای معین فر در آن جلسه گفت که حرف آقای خمینی بجا است، برای اینکه فردا یا شما ۴۰ درصد رأی می آورید، یا حبیبی ۴۵ درصد، یا اینکه بعکس؛ پس بهتر است که یکی بنفع دیگری کنار برود که رئیس جمهوری همان بار اول انتخاب بشود. من گفتم با اینکه آقایان اصرار کردند و نپذیرفتند که انتخابات را بگذارند در بهار که همه جای ایران بتوانند در انتخابات شرکت کنند، ولی وسط زمستان گذاشتند که بخشی از مردم نتوانند شرکت کنند، سنجش های دقیق افکار معلوم می کند که فردا، آقای حبیبی بین ۴ یا ۵ درصد و من ۷۵ درصد رأی خواهم آورد که شد ۷۶ درصد.
خوب اگر دعوا سر قدرت بود، باید که دلایلی می آوردند برای اینکه بگویند رئیس جمهوری بی کفایت است، چه می باید می بود؟ باید می گفتند بنی صدر حرص قدرت دارد و می خواهد این رقبا را از میدان بدر کند و قدرت را منحصر به خودش بکند و …، باید این حرف ها را می زدند، ولی بجای این حرف ها چه گفتند؟
تفصیر های من اینها هستند: جانبداری رئیس جمهوری از دمکراسی غربی، جانبداری از حقوق بشر غربی، مخالفت با ولایت فقیه، مخالفت با انتصابات “امام”، مخالفت او با “مجلس” و “قوه قضائیه” (انتصاب های خلاف قانون اساسی و آن مجلسی که ۷۰ در صد انتخاباتش فلابی بود و به زور آقای خمینی تشکیل شد)، مخالفت با قرارداد الجزایر بر سرگروگان ها، مخالفت با احکام قضات و “دادگاه های انقلاب”، مخالفت با تبلیغ به سود خمینی، مخالفت با اسلام فقاهتی یعنی همین دین تکلیف مدار، موافقت با ملی گرایی و جانبداری از مصدق، مخالفت با معاملۀ پنهانی بر سر گروگانگیری، مخالفت با ادامه جنگ، یکی از این دلایل سر سوزنی ربطی با قدرت ندارد و همه اش ضد قدرت است.
پس دعوا بر سر قدرت دروغ است. مخالفت اینها با کسی بود که می خواست مردم ایران از حقوق برخوردار باشند.
خوب اگر دعوا سر قدرت بود، راهکارش این بود که من با آقای خمینی بسازم …