از جان و تنِ پاکانِ خوبِ کاوه جان ها و سیاووش جان،
الا درد است این مارِ هزاران سر، تنیده در میان جانِ این جانان،
الا چوب است چهل سالی شکسته در میان چشم های بی سر این زخم،
الا این زخم اما دم به دم، فریادهای پر خراشش خون به خون جوشد.
الا ای شمسِ تبریزی که اسماعیل ها، بخشی است،
از شهداب این شاهد، از آن لب های شیرین ها و ویسی ها،
که این بخشی همان بخشی است، از جانِ درفش کاویانِ جانِ جانان ها،
که این بخشی، همان حرفی است، وامانده میان سینه های جامِ جانان ها.
،
که این بخشی، همان جمشیدِ جان بین است، در جم های جانان ها !
که این بخشی، فریدون است بی ایرج، میان سلم و توران ها !
الا ای پارس ! ای ایزد خدایان فره ایزد، جاویدان نگه دارید جانش را،
الا ای شمس شیدایم ! تو بر او هم سلامت گوی، بر صدها نهالِ جان جانانش !
فرانسه 11 ژانویه 2019 برابر با 21 دی ماه 1397
پا نوشت شعر:
—————————————————————-
حدودا پنج سال پیش در ماه اوت در شهر ورسای در سخنرانی سالانه ی فیلسوف معاصر، ابوالحسن بنی صدر شرکت کردم و ایشان در پاسخ به پرسش یکی از هموطنان درباره ی آینده ی ایران در حالی ناگهان برق و درخشش زیادی در چشمانش هویدا شد این طور گفت : “من امید دارم که کاوه ایی و فریدونی برخواهد خواست و دادخواهی علم خواهد کرد“. این نویسنده در سخنرانی اش دو سه بار تاکید کرد که : ” من امید دارم ! “
در آن موقع که من هم یکی از حضار شرکت کننده و شنونده بودم، هیچ امیدی برای آینده ی ایران نداشتم و هنوز هم ندارم. و در ته دلم و فکرم با نگاه اسطوره ایی این فیلسوف و ایده آل گرایی برای آینده ی ایران موافق نبودم. داشتن نگاه اسطوره ایی در رابطه با آینده ی ایران و رهایی جوانان ایران از شر پلیدی های جمهوری اسلامی و سپاه پاسداران را خیلی عملی و کارآمد نیافتم. اسطوره های قدیمی و کهن ایران از دیدگاه من کارکرد عملی شان پایان یافته بود و شخصا بیشتر معتقد به کار سیتماتیک و فنی و تشکیلات سازمان یافته همراه با برنامه ریزی برای ایران بودم.
و اما امروز که این سطرها را می نویسم حدود یکی دو ماهی هست که در میان انبوه جوانان کارگر ایران صدایی رسا و حقمدار همانند صدای کاوه و صدای فریدون بلند شده است. و اینک با چشم خود می بینم که آنچه نویسنده ی معاصر ابوالحسن بنی صدر با نگاه اسطوره ایی اش در سال 2014 می گفت و امید داشت که کاوه ایی و فریدونی برخیزد محقق شده است. جالب است که حتی شهری که اسماعیل بخشی در آن برخاسته است یعنی شهر شوش جایگاه مهمی در اسطوره های کهن ایران داشته است. شهری که به روایت اسطوره ها توسط هوشنگ ( تو گفتی همه هوش و فرهنگ بود ) بنیان نهاده شده است.
آری او اسماعیل بخشی است، جوانی است کارگر در شهرستان هفت تپه اما فردی با فرهنگ و آگاهی به قوانین و با دانش. میزان آگاهی او و شناخت اش از تاکتیک و تکنیک مبارزه بدون خشونت و تخریب شهر و کارخانه بدون هیچ گونه اغراق و یا ستایش غلو کننده ایی بسیار تحسین برانگیز است. او هم جوانی است تحسین برانگیز که قوانین را می شناسد و هم شجاعت بسیار دارد و این اقبال را هم یافته است که بخشی از افکار عمومی را همسو با خود کند.
برای اولین بار در چهل سال گذشته، کارگری شهرستانی و نه تهرانی یک تنه در یک شهر کوچک در جنوب ایران اقدام به سازمان دهی و رهبری خانواده های کارگری کرده است و در پی احقاق حقوق کارگران در دوران سلطنت ولایت فقیه از میان جمعی کارگر برخواسته است. پس از منصور اسانلو و رضا شهابی شاید اسماعیل بخشی سومین چهره ایی است که از جامعه ی کارگری ایران همراه با همراهی افکار عمومی صدایش را در راستای احقاق حق بلند و رسا کرده است اما اولین چهره ایی است از جامعه ی کارگری که وزیری از سیستم حاکمیت را به مناظره پیرامون موضوع شکنجه در جمهوری اسلامی دعوت کرده است. از این رو گرفتن حقوق معاش کارگری و طرح مسئله ی فاجعه بار خصوصی سازی های کارخانه جات اکنون مسیر دیگری یافته است و به موضوع دادخواهی درباره ی شکنجه تبدیل شده است که باعث شکل گیری گفتمانی بزرگ با عنوان “ من هم شکنجه شده ام ” در سطح وسیع در جامعه در برون مرز و درون مرز ایران و شبکه های اجتماعی و شکل گیری کمپین “من هم شکنجه شده ام“ شده است.
اسماعیل بخشی به راستی از تبار کاوه و از خون فریدون است که با ویژگی هایی کاملا بی سابقه و منحصر به فردی در چهل سال اخیر به پا خواسته است ! و می بینم که او صدایش نه تنها در مرزهای ایران که در برون مرز طنین افکنده است. به حدی که جوانان ایران در پشت سفارت خانه های اروپا تظاهرات و تجمع کردند و در زمان دستگیری اسماعیل بخشی، خواستار آزادی او شده اند.
در پایان این که تصویر اسماعیل بخشی، از حوزه ی کاریکاتور و روزنامه نگاری و جامعه فراتر خواهد رفت و به تصویری ماندگار در تاریخ و در ادبیات معاصر تبدیل خواهد شد، همچنین چنانچه هر گونه اتفاق ناخوش آیند و یا تراژیک از جمله مرگ و یا خودکشی تحمیلی در زندان هم برای او روی دهد باعث پرش او به حوزه ی اسطوره های ادبی خواهد شد.
** : این نوشته از کتاب مجموعه ی شعر ” میان چشم من تا چشم شمس زیرک تبریز “، (گفت و گوهایی با شمس تبریزی پیرامون اوضاع زمانه ) نوشته ی شادی سابُجی انتخاب شده است.