«در پرس و جوی چیستند؟ وقوف به آن امر عظیم!»
چیست آن امر عظیم؟ این سوالی ست که سعی میکنیم پاسخ به آنرا از طریق یک گوش سپاری به لحن و ساختمان سوره نبأ ( خبر، اطلاعیه،..) به دست بیآوریم.
صدای قران می گوید، در مورد فرود این اطلاع، اختلاف نظر و گیر و پیچ برایشان است و توی شکم هم فرو می روند. آیات همه با صوت “اون” وزن گرفته اند؛ یتسائلون، مختلفون، سیعلمون. هم صوت و هم نگارش این واژه ها تصویری از بیرون رو به داخل و درون را ایجاد میکند. تاکید آخر اما، به روشن شدن نهائی امر و وقوف بر آنست که به زودی روی خواهد داد.سیعلمون.
ازین چند آیه به بعد، تا انتهای سوره، دیگر اثری از پیچش و اختلاف و مباحثه نیست وهمه آیات به “آ” ختم میشوند.حرفی منفرد، عمودی، که پائین را به بالا می برد. حرفی که برای تلفظ آن باید دهان را مثل وقتی که نفس از بدن خارج میشود، باز نگاه داشت.آ. آ. آ.مهادا،اوتادا،ازواجا،سباتا، لباسا،معاشا، شدادا،سراجا وهاجا،حبا و نباتا،الفافا،میقاتا،افواجا،ابوابا،……….تا به آخر.
قسمت اول این آیات مختوم به حرف و صوت “آ” صورت سوالی دارند و صدای قران گواهی می خواهد که آیا انواع محبت های ریز و درشتِ نثار شده از سوی آفریدگار و راهنمائی و استعانتش به چشم آمده و باعث نزدیکی و در جبهۀ آفریدگار قرار گرفتن، شده است یا نه. تا آنکه به یک نقطه عطف میرسد، به روز جدا شدن. ان یوم الفصل کان میقاتا.
اینجا حالت سوالی تغییر کرده و حالت اخباری و گزارشی به صدا در می آید البته همچنان به آوای” آ” در انتها .
از نقطۀ عطف به بعد ما دیگر در نقطه وصل و محبت بی شائبه و همه جاگیر نیستیم و مرحلۀ کلاسه کردن و طبقه بندی رسیده است. روز طبقه بندی که چشم انتظار همه است.
اینجا دیگر نعمتها به کنار میروند. کوهها صاف میشوند. آسمان، با درهائی گشوده میشوند. دکوری که در تاتر زمین چیده شده بود، برچیده، به دوره پیش از دکور زمین بر گشته ایم.ُ رل ها از هنرپیشه ها گرفته میشوند .آنهائی که با یقین و سپاس از مهر َرّب خود در کنار او مانده اند، به ناز و نعمتی که در ابتدا به آدم عرضه شد عودت داده میشوند. از خوراک خوب و هوای خوب و همدم خوب. آنهائی هم که با نقشی که بازی کرده اند یکی شده و به جبهۀ موجودات خلق شده از آتش پیوسته اند، در بین همانها میمانند. هر چند ذکر این نکته که همزیستی با آتشیان برای مدتی معلوم است، شاید برای پاک کردن خاطره آن نقش از آنها و بازگرداندنِ آتشیان به سریر آدمیان باشد.
سوره که با پرسش و سوال فکری شروع شده بود، با ” ما قدمت یداه”(آنچه عملکرد و دست آورد خودشان است) پایان می یابد. یعنی از مرتبه فکر و وسواس فکری و تناقض در برداشت، به آنچه کاملا محکم و قابل لمس و مادی ست، میرسیم که دیگر جای برو برگرد و چند و چون ندارد؛ به دست و دست آورد.
پس جواب ما برای آن چه اطلاع رسانی بزرگ است، چیست؟
این نبأ، مثل یکی از تابلو های راهنمائی رانندگی ست. مثل هشدار، که میگوید روز فصلی هست و این نمایشی که در آن شرکت دارید و برایش مرتب بودجه و امکانات دریافت کرده اید، به بن بست روز فصل خواهد خورد و آنجا یا دست راست می پیچید یا دست چپ ، و پیش رو می یابید آنچه در طی نمایش پیش فرستاده اید. اختلافات و سوئ ظن ها برطرف میشوند.علم پیدا میکنید به پشت صحنه.
نکته بسیار جالب در این سوره آنست که رنگ وبو و حال و هوای پرده های نمایشِ آفرینش و نک و نال شیطان با خدا (که من از آتشم و بهتر از آدمم که از گل و خاک است، پس به قدرت او سرفرود نمی آورم)، در حالت بسیار ظریفی در آن باز نگری شده و تحول آن مرحله، نشان داده میشود. صدای قران به پیروزی آدم و شکست مخلوق آتش، هر چند بازهم با دلسوزی، اطلاع میدهد.
(یا لیتنی کنت ترابا)، ای کاش من خاک بودم، حسرت آتش نشینانی را نشان میدهد که با مزه مزه کردن شکست، اینبار نه از برتری خود، بلکه از آرزوی خاک بودن سخن میگویند. این چند کلمه انتهای سوره ای ست که می خواهد آن اطلاع رسانی و وقوف بزرگ را با انواع نشانه ها بنمایاند و علنی سازد. پرس و جو ها، گمانه ظنی ها و انکار ها و از خود راندن ها، به شکست جبهۀ آتشیانِ آتش افروز می انجامد و سخن پروردگار آنگاه که گفت من چیزی از آدم میدانم که شما نمیدانید، حقیقت خود را نشان میدهد. آدم پیروز شونده است.
نکتۀ بسیار ظریف و جالب که در همخوانی کامل با روال سوره قرار دارد، ذکر یک موقعیت انحصاری و متفاوت در سرزمینِ از نو کسب شده ی آدم است. علاوه بر هوا و خوراک و همدم نیکو، به گفتۀ صدای قران، آنجا دیگر حرف لغو و کذب شنیده نمیشود.( لایسمعون فیها لغوا و لا کذابا).
یعنی همان لغو و کذب که در ابتدای سکونت آدم در بهشت، از سوی موجود ساخته شده از آتش در گوش او زمزمه شد.( خدا نمیخواهد تو عمر جاوید داشته باشی برای همین نمیخواهد تو به این درخت نزدیک شوی!) دیگر نمیتواند حضور داشته باشد.
آزادی عملِ موجود آتشین برای وسوسه آدم از او سلب شده و تنها کسی فرصت سخن گفتن می یابد، آنهم نه هر سخنی بلکه سخن پاکیزه، که آفریدگار آنرا به او اجازت دهد. به دیگر سخن، دست و بال وسوسه گران، و منحرف کنندگان آدم از مسیر مهر پروردگار، دیگر بسته شده است.( لا یتکلمون الا من اذن له الرحمن و قال صوابا).
مهر صدای قران آنقدر زیاد است که حتی از شکست آتش نشینان ناراحت است و هر چند این قول ِبازندگان است که وقتی به آنچه پیش فرستاده اند می نگرند می گویند ای کاش خاک بودم، اما گوئی صدای قران در این حسرتِ آنها همدرد است و صدای اوست که “ای کاش” می گوید و حسرت می خورد که ای کاش اینان انتخاب درستی کرده و خود را به این مذلت و بدبختی گرفتار نمیکردند.
خبر بزرگ، پیروزی آدم است بعد از آن هبوط و سقوط فضاحت بار و بازگشتش به سرزمینی که برایش در نظر گرفته شده بود . و ندامت آنانی که در جهت انحراف آدم از اعتماد و تکیه به پروردگارش توطئه کردند و یار گیری.
هبوط اولیۀ آدم ، به عروج منتقل میشود. اینست رمزسرازیر شدن صوت و حرف “آ ” به متن، که چه به لحاظ صدائی که تولید میکنند، چه به لحاظ نوشتاری، انتقالِ رو به بالا را ندا میدهد و این حرف و این صدا، تمام متن را تا پایان زیر ترنم خود گرفته ، سمفونی بازگشت پیروزمندانۀ آدم را در پروژه الهی، می نوازد. متن پر از بال بال زدن فرشتگان و پرندگان است.
پیامبر، به گفتۀ صدای قران، برای بشارت دادن و هشدار دادن آمده است. طبعاً پیامِ کتابی هم که او عرضه کند جز همین نمیتواند باشد. نمیتواند به ابراز قدرت برای لذت از قدرت بپردازد. نمیتواند از دق دلی در آوردن و به کلام عامیانه “دماغ سوخته خریدن” بپردازد. این صدا حتی از مسکنت و شکست همانهائی که دم از برتری خود زدند و با اجرای پروژه الهی همکاری نکردند خوشحالی نمیکند و برایشان متاسف است.
یا حسره علی العباد ما یاتیهم من رسول الا کانوا بهایستهزون. ای دریغ بر عباد، نیآمد بر آنان پیام آوری، مگر آنکه به استهزایش پرداختند.(سوره یاسین)
برای تهیه این نوشته، به قرائت های چندی از سوره مورد مطالعه، با صدای معتبر ترین قاریان گوش کردم. و حیرت کردم از عدم تناسب و هماهنگیِ حس و برداشتی که این قرائت های سخت ناخوشایند بر می انگیزند، با محتوا و درونمایۀ این سوره. با این بشارت، این پیروزی پروژه آفریدگار.
براستی این صداها و تلاوت های ناموزون با صدای مصحف، که در طی قرنها به خاطره ما از قران مونتاژ کرده اند، چه میزان صدای واقعی را پنهان و از ریخت انداخته اند!