در وضعیت سنجی سیصدم، خاطر نشان شد که برسر شش موضوع زیر، بحثها داغ هستند:
● ابعاد تخریبی که اقتصاد از رهگذر کاهش «تولید ناخالص داخلی» باید تحمل کند؛
● زمین گذاشتن بارسنگین و تغییر نظام اقتصادی و بناگذاشتن نظام جدید بر پایه نیازهای واقعی: انسان برای اقتصاد نیست، اقتصاد برای انسان است؛
● قرنطینه و رابطه آن با قدرت و فرهنگ؛
● جهانی شدن و استقلال؛
● جایگاههای چپ و راست و راست افراطی «عوام فریب» بعد از «کوید – 19». و
● وجدان به حقوق و تنظیم رابطهها به حقوق
از این شش موضوع، سه موضوع، در وضعیت سنجی سیصدم، بررسی شدند. اینک به سه موضوع دیگر میپردازیم:
❋ ابعاد تخریبی که اقتصاد از رهگذر کاهش «تولید ناخالص داخلی» باید تحمل کند:
برآوردها در باره درصد کاهش تولید ناخالص داخلی و افزایش بیکاری و گسترش دامنه فقر و پیآمدهایشان، مرتب تغییر میکنند. امر مهمی که بدان پرداخته نمیشود ایناست: آیا باید نظام اقتصادی – اجتماعی کنونی را حفظ کرد؟ پاسخ جانبداران سرمایهداری به این پرسش، آری است. اینان همه کوشش خود را بکار میبرند تا مگر جامعههای غرب را متقاعد کنند که نظام کنونی جانشینی جز اقتصاد فقرآور ندارد و تغییر نظام کنونی همان و از دست دادن رفاه و به سرنوشت کشورهای فقیر گرفتار شدن همان. از ترس گرایش اکثریت بزرگ به راهکار دیگر، بنابراین، از دست دادن موقعیت خویش است که صاحب امتیازان اصراردارند فرصت فکرکردن به اکثریت بزرگ داده نشود. از زبان بولسونارو و ترامپ و… میگویند: میزان تلفات ناشی از بیماری فراگیر گرچه میتواند بالا باشد، اما نظام اقتصادی، بیآنکه دست به ترکیب آن بخورد، باید بلادرنگ، فعال بگردد.
در برابر، شماری از اقتصاددانان و جامعه شناسان و فیلسوفان فرانسوی (لیبراسیون، 2 آوریل 2020) هشدار نامهای را انتشار دادهاند شامل این نکات: اگر هم بیماری کرونا مردم دنیا را قرنطینه نشین نکرده بود، اقتصاد سرمایهداری ورشکسته نخست طبیعت و بعد انسان و جانداران را از پای در میآورد و سرانجام میمیرد. فرصت را برای بنای نظام اقتصادی – اجتماعی دیگری باید مغتنم شمرد. محورهای پیشنهاد اینان و اقتصاددانانی چون پیکتی و ﮊاک آتالی، عبارتند از
● جانشین کردن انرژی کنونی با انرژی پاک. بنابراین، پایان بخشیدن به استفاده از ذغال سنگ و نفت و گاز و اتم در تولید نیرو؛
● تغییر اولویتها و تقدم بخشیدن، در بخش خدمات، به بهداشت، آموزش و پرورش و در بخش تولید، به کشاورزی سالم، صنایعی که نیازهای اساسی را بر میآورند و محیط زیست را نیز آلوده نمیکنند؛
● دانش و فن هم در نظام استبداد فراگیر کاربرد دارند و هم در نظامی که، در آن، اصل بر نوع دوستی و ارتقای کیفیت زندگی است، باید در این نظام بکارشان گرفت؛
● سرمایهداری مالی کار را به «هزینه»ای فروکاسته است که باید دائم از آن کاست. بنگاهها که پیش از این به کار و کارگر تعریف میشدند، حالا به سرمایه تعریف میشوند. از نو باید کارگاهها را به کارگران سپرد و به کار، ارزشی را بازگرداند که از آن ستانده شده است؛
● باید از تولید و مصرف انبوه کاست تا انسانها فرصت پرداختن به کارهای دیگر را پیدا کنند و از آلودگی محیط زیست کاسته شود و منابع موجود در طبیعت نیز تلف نشوند؛
● سرمایهگذاریها و جهتیابی آنها را نباید به قوای جباری سپرد که بر بازار حاکم هستند؛ این شهروندان هستند که باید اندازه و هدف هر سرمایهگذاری را تعیین کنند؛
● همه مؤسسههای مالی و پولی باید اجتماعی بشوند و کم و کیف فعالیتهای آنها را شهروندان تعیین کنند؛
● دموکراتیزه کردن اقتصاد، هم بلحاظ نوع اداره کارگاهها و هم بلحاظ کم و کیف فعالیتهای آنها اجتنابناپذیر است.؛
● استقلال در تولید فرآوردهها و تدارک خدماتی که نیازهای اساسی را بر میآورند؛
● نباید سرمایهداری ورشکسته را نجات داد، اقتصاد را باید از سرمایهداری ورشکسته نجات داد. بنابراین،
● اگر کار را به دولت با ساختار کنونی بازگذاریم، همان کار را میکند که در بحران 2008 کرد: ایجاد قرضه عظیم برای دولت و تزریق پول به کارفرماییهای سرمایهسالار و تحمیل عسرت به کارگران و دیگر مردم. تغییر ساختار دولت برای انطباق با هدفهای بالا ضرور است.
اقتصاددان امریکایی جرمی ریفکین Jeremy Rifkin نیز کتابی انتشار داده است در باره زوال سرمایهداری. او نیز راهکار مشابهی را پیشنهاد میکند و…
باوجود این، پیشنهادکنندگان به این مهم نپرداختهاند که جامعهها، خواه آنها که در موضع مسلط هستند و چه آنها که در موضع زیرسلطه هستند، هر دو، در نظام سلطهگر – زیرسلطه، گرفتار پویاییهای این نظام هستند. پس این نظام است که باید تغییر کند. بنابراین، هر دو گروه نیازمند، استقلال یعنی یافتن موضع نه مسلط نه زیرسلطه (تغییر رابطههای بیرونی جامعه یا رابطه جامعهها با یکدیگر) و آزادی بمعنای فعال شدن هر شهروند و جامعه مستقل (تغییر رابطههای درونی جامعه) هستند:
❋ جایگاه سه تمایل در جامعهها بعد از کوید – 19:
درحال حاضر، در جامعههای غرب، سه تمایل وجود دارند: چپ و راست و راست افراطی. چپ افراطی نیز وجود دارد اما تکیهگاه اجتماعی آن فعلاً ناچیز است. این پرسش که کوید- 19 کدامیک از گرایشهای را تقویت میکند؟، یکی دیگر از موضوعهایی است که بحث بر سرآن داغ است:
● این امر که دولتها ناگزیر شدهاند همه ابعاد زندگی شهروندان را موضوع کار خود کنند، مسلم میکند که لیبرالها و نئولیبرالها برخطا بودهاند و در باره نقش دولت، حق با چپ بوده است و هست. چنانکه ترامپ ناگزیر شده است، بعنوان رئیس جمهوری کارهایی را انجام دهد که پیش از این، سخت با انجام آنها توسط دولت مخالف بود. الا اینکه این هشدار نیز داده میشود که بیماری جامعهها را گرفتار ترسهای شدید میکند و آنها، از ترس، به دولتهای قدرتمداری تن میدهند که با اعمال قوه «نظم» برقرار کنند. با آنکه میبینند شیوع بیماری حاصل بیکفایتی و بینظمی دولتهای اقتدارگرا است، باز از ترس به قدرتمدارها پناه میبرند. بیهوده نیست که ترامپ خود را «اقتدار مطلق» میخواند و مجلس نمایندگان را تهدید میکند که با استفاده از اختیارات خود، تعطیلش خواهد کرد. بنابراین، هرگاه وضعیت سخت شود، یعنی بیکاری و فقر، حتی خطر قحطی، شدت بگیرد، این راست افراطی است که میتواند از فرصت استفاده کند.
اما وضعیت کنونی حاصل عملکرد راست و راست افراطی است. شیوه مدیریت بیماری توسط ترامپ و همانندهای او در برزیل و انگلستان حاکی از بیکفایتی مفرط، و در بخشی، ناشی از تقدم مطلق دادن به منافع سرمایهسالاری است. چرا باید جامعهها تن به تصدی دولت توسط اینگونه کسان بدهند؟ پاسخ ایناست که هرگاه مدیریت چپ و حتی راست مانع از وخامت بارشدن وضعیت در کشورهایی بگردد که دولتهاشان در دست این دو تمایل است، راست افراطی بیمحل میشود؛
● در اروپا، در دو کشور، یکی اسپانیا و دیگری ایتالیا که بیماری فراگیرتر بوده است، چپ (اسپانیا) و ائتلاف چپ میانه و راست میانه (ایتالیا) حکومت میکنند. در فرانسه، دو تمایل چپ و راست ضعیف شدند و ملقمهای از هر دو حزبی شد که حکومت میکند. در آلمان نیز ائتلاف حزب سوسیالیست و حزب دموکرات مسیحی و متحدش حکومت میکنند. در این سه کشور، نظر تمایل چپ مقبولیت بیشتر یافته است. باوجود این، سازمانهای چپ موضع ناظر ساکت را اتخاذ کردهاند.
در وضعیت کنونی، تنها در امریکا، آنهم در 4 نوامبر سال جاری مسیحی است که انتخابات ریاست جمهوری و کنگره انجام خواهد شد. کوید – 19، بنابر وضعیتی که پیش خواهد آمد، میتواند عامل تجدید انتخاب و یا از عوامل شکست ترامپ بگردد. عامل شکست میشود اگر اکثریت جامعه امریکایی به این نتیجه برسد که او با مدیریت ناتوان و آشفتهِ بیماری فراگیر، اقتصاد امریکا را دچار آسیبی بیسابقه و بیمانند کردهاست.
● هرگاه حکومت اسپانیا در مدیریت بیماری و پیآمدهای اقتصادی – اجتماعی آن، توانا از کار درآید، گرایش چپ در کشورهای اروپایی تقویت خواهد شد. و اگر تمایلهای چپ توانایی همگرایی و اتحاد بجویند، میتوانند در مدیریت کشورها، بعد از کوید – 19، نقشی مهم بیابند.
امر مهم اینکه جهت فعالیت دو تمایل راست و چپ از «پایین» به «بالا»، به سخن دیگر، از مردم به دولت است. در مردم به چشم مشتری مینگرند که باید کالای سیاسی خود را به آنها فروخت و رأی آنها را بدست آورد و اداره دولت را از آن خود کرد. بدینخاطر نمیتوانند عامل تغییر نظام بگردند. این جهت عمل است که باید تغییر داد:
❋ تغییر پایین به یمن وجدان به حقوق و تنظیم رابطهها به حقوق:
راهکار وجدان به حقوق را هنوز اهل سیاست مطرح نکردهاند اما کسانی چون آلن تورن و هابرماس و نوآم چامسکی مطرح میکنند. محققانی نیز که کتابها در باره بحران تمدن و دموکراسی و انحلال قشرهای میانه و… و یا در باره رشد برپایه استقلال و آزادی نوشتهاند، مطرح کردهاند. هنوز تا طرح حقوق پنجگانه و تنظیم رابطهها با حقوق راهی است که بسته به زمان وجدان به آنها و عمل به آنها و تنظیم رابطه با آنها، میتواند کوتاه یا دراز بگردد.
مسئله این است که بدون تغییر جمهور مردم به یمن وجدان به حقوق و عمل به حقوق و تنظیم رابطهها با حقوق، نه جامعههای در موضع مسلط و نه جامعههای در موضع زیرسلطه نمیتوانند از نظام سلطهگر – زیرسلطه و پویاییهای آن، برهند. به این دلیل روشن که هرگاه جمهور مردم به حقوق خویش وجدان نیابند و به این حقوق عمل نکنند و رابطهها بایکدیگر را با حقوق تنظیم نکنند، خلاء را قدرت پر میکند و حاکمیت نخبهها از طریق دولت و نهادهای دیگر، بخصوص سرمایهسالاری و سازمانهای سیاسی و نهادهایی که «راهبر» مردم در باور و مرامشان هستند و نهادهای آموزش و پرورشی و هنری و اجتماعی (خانواده و …) اعمال میشود و تنظیم کننده رابطه از بالا به پایین قدرت میگردد و نظام سلطهگر – زیرسلطه برجا میماند.
اما اینبار، ادامه حیات بر روی زمین، ایجاب میکند که زندگی در استقلال و آزادی از آن همه انسانها بگردد. هرگاه چنین نشود، پویایی مرگ کره زمین را غیر قابل زندگی میکند. آیا ویروس کرونا تخدیر شدهها را به خود میآورد و برآن میشوند زندگی نکبتبار دربند پویاییهای نظام سلطهگر -زیرسلطه را با زندگی در حقوندی جانشین کنند؟ بنابراین که امید، ذاتی حیات است و بنابراین که بازیافت زندگی در استقلال و آزادی به جنبش همگانی نیاز دارد و این نیز بدان نیاز دارد که همگان به حقوق وجدان یافته باشند، بر امیدواران حقوند است که در خود بمثابه نیروی محرکه بنگرند و سمت فعالیت را وجدان یابی جمهور مردم به حقوق بگردانند؛ بکوشند، باز بکوشند. در محدوده نظام سلطهگر – زیرسلطه، راهکارهایی که کشورها در پیش خواهند گرفت، به ضرورت، کوتاه مدت میشوند. مسئله را حل نمیکنند و مسئله حل نشده بر مسئلههای برهم انباشته، افزوده خواهد شد و بحران بعدی را مرگآورتر و ویرانگرتر خواهد کرد.
زیرسلطهها امکانی بیشتر دارند برای رها شدن؛ اینان، با رها شدن خود، به جامعههای در موضع مسلط نیز امکان میدهند خود را برهند.