کنترل و مهار:
یکی از مهمترین کاربردها وعلائم نژاد پرستی چه در غرب و خواه در ایران مهار و کنترل مردم است. در غرب انسانها را بر اساس علائم رنگ پوست و قیافه های آنان بدون داشتن هیچگونه ظن مشخص و مستند و قابل تحقیق، کنترل و در صورت امکان، مهار میکنند. در ایران رنگ پوست نقشی ایفا نمیکند، بلکه « غیره خودی » بودن اکثریت بزرگ مردم دستآویز کنترل و مهار مداوم آنان میگردد.
کنترل و مهار مردم در ایران:
ما میدانیم که در ایران از همان دهه سالهای 60 اکثریت بزرگ مردم ایران نظر خوبی نسبت به حزب جمهوری اسلامی که معرف های آن زمان آن، بهشتی و رفسنجانی و خامنهای و دیگر افراد روحانی و غیره روحانی بودند، نداشتند. طوریکه در اولین انتخابات ریاست جمهوری در ایران، با وجود آنکه نامزد آنان آقای حسن حبیبی، روحانی هم نبود، تنها 4 درصد از آراء را بدست آورد. از آن پس نیز بخصوص از کودتای سال 60 علیه منتخب مردم، ابوالحسن بنی صدر، مخالفت و انزجار اکثریت بزرگی از مردم ایران نسبت به این حزب روز به روز بیشتر نیز میشد تا کارش به انحلال انجامید.
دلیل این مخالفت و بیزاری رو به افزایش مردم این بود که حزب جمهوری اسلامی از همان ابتدا مردم ایران را به چندین دسته تقسیم کرده بود. و همانطور که رسم مرام نژاد پرستی در همه زمانها و مکانها است، در میان مردم نفاق و کینه و دشمنی را اشاعه و ترویج میداد. در عمل بنام « دینداری » دروغین خویش، مردم را به چندین دسته و گروه تقسیم کرده بود و آنها را علیه یکدیگر به نزاع و دشمنی بر میانگیخت.
در واقع نزاع میان مکتبی و متخصص، مسلمان و غیر مسلمان، و حزب اللهی ها و منافقین دست ساخت آمران و عاملان این حزب، البته به کمک و یاری رهبر انقلاب، خمینی و فرزند او احمد خمینی، بود. علاوه بر آنکه هم اینها دسته های چماقدارها را جهت حمله به این و آن مخالف خویش، دور از چشم افکار عمومی مردم، سازماندهی و تقویت میکردند.
در حقیقت همانند دیگر نظامهای سیاسی توتالیتر، مثل نازی ها و استالینیست ها، از همان آغاز انقلاب، نژاد پرستی پوشیده خویش را به « دیندار » بودن و کمک به « عظمت اسلام » و ضرورت استقرار دولت دینی، توجیه میکردند.
در نتیجه بنا بر گفته ابوالحسن بنی صدر هم در درون دولت و همان میان مردم « مکانیسم تقسیم به دو و حذف یکی از دو طرف » را فعال کردند. این مکانیسم تا امروز نیز فعال است و سالها است که به جان خودشان افتاده است. در نتیجه از دید رژیم ولایت مطلقه فقیه مردم ایران بطور کلّی به دو دسته تقسیم شده اند: « خودیها و غیره خودیها »، خودیها نیز در معرض ناخودی شدن هستند و میشوند و حذف میگردند.
حال هر کسی طرفدار رژیم ولایی و « ذوب شده در ولی مطلقه فقیه » یعنی علی خامنهای باشد، « خودی » محسوب میشود. اگر ذوب نشد، غیره خودی بحساب میآید و باید بطور مداوم تحت مراقبت و کنترل مأموران رژیم و جاسوسها و خبر چینهای او قرار گیرد. چرا؟
چون در ساختارهای نژاد پرستی رژیم « خودی ها » نژاد برتر هستند و « غیره خودی ها » نژاد پست تر بشمار میایند، و حتماً نیز « دشمن نظام مقدس » تلقی میگردند. علاوه بر این، در این ساختار، علی خامنهای « رهبر فرزانه و خدا صولت »، همانند دیگر رهبران در نظامهای توتالیتری، بنده جبر قدرت است و سخت از آن میترسد که اینهمانی با قدرت را از دست بدهد.
از اینرو، در همه صحنههایی که ظاهر میشود، اقتدارمآب ظاهر میشود و به قول خودش، از موضع قدرت با «دشمن» روبرو میشود. در سخنرانی های خویش بطور مداوم و بدون استثنا میگوید: باید مراقب دشمن و دسیسه های او باشیم. دشمن در همه جا کمین کرده است تا به نظام مقدس ما ضربه زند. باید هوشیار باشیم، باید به دشمن ضربه بزنیم، باید اقتدار خود را به دشمن نشان بدهیم و… گرچه خود میگوید مقصود او از دشمن امریکا است، اما اقتدار را به مردم ایران نشان میدهد. در واقع نیز، این دشمن را کسی جز اکثریت بزرگ مردم ایران نمیداند. لذا، هربار که این مردم جنبش میکنند، جنبش آنها را کار «دشمن» و مردم را فریب خورده دشمن میخواند.
امر مهار و کنترل نژادهای « پست» از جنبه روانشناسی اجتماعی برای پایداری و ثبات ساختارهای نژاد پرستی اهمیت حیاتی دارد. برای مثال طوریکه تحقیقات متعدد در آمریکا نشان میدهند: سیاهپوستان آمریکایی در آمریکا سه تا چهار برابر بیشتر از سفید پوستان توسط پلیس کنترل میشوند. بیشترین سوء قصد ها و کشتار سیاهپوستان آمریکایی بدست پلیسهای سفید پوست بهنگام کنترل و برخوردها میان پلیس با آنان صورت میگیرند. ( آخرین آنها بعد از کشتن جورج فلوید، همین چند هفته پیش صورت گرفت.)
در رژیم ولی مطلقه فقیه، وظیفه اصلی بیشترین نیروهای دولتی انتظامی و حتی غیره انتظامی در کنترل و مهار اکثریت مردم ایران خلاصه میشود. حتی در مراکز و مؤسسات آموزشی، چه دینی و خواه غیره دینی، در این رژیم، کار اصلی مأموران رژیم مهار و کنترل طلبه ها و دانش آموزان و دانشجویان است. تا جائیکه حتی معلمان و استادان و هم شاگردهای وابسته به رژیم، برای رژیم جاسوسی و خبر چینی میکنند و خود نیز تحت مراقبت هستند.
از جنبه روانشناسی فردی و اجتماعی امر کنترل و مهار رابطهای مستقیم با ایجاد ترس در درون فرد و یا افراد و اجتماعاتی که کنترل میشوند، دارد. و ایجاد ترس مهمترین و بزرگترین ابزار بقای ساختارهای نژاد پرستی در همه جای جهان است. بیهوده نیست که در همه جای جهان امروز با چماق « ایجاد امنیت » که همان مهار و کنترل است، ترسی دائمی در همه مردم جهان القاء میکنند.
اگر مردم تحت مهار قدرتهای بزرگ و کوچک، از آنها نترسند، این ساختارها همراه با دولتهای حاکم در جوامع گوناگون، خاصه استبدادی، ثبات خود را از دست میدهند. اگر مردم ترس به خود راه ندادند، پس از چندی نظامهای جبار یکی پس از دیگری سقوط خواهند کرد.
برای مثال ما میدانیم که برای رژیم ولایت مطلقه فقیه و دیگر رژیم های « اسلامگرا» که الگو و پیشگام آنان خمینی و جانشین های او هستند و بر کشورهای مسلمان نشین جهان حاکم هستند، رعایت « حجاب اسلامی » زنان بیشترین اهمیت را دارد.
در وطن خود ما ایران، آمر ان و عاملان رژیم شب و روز و در همه جا صحبت از اهمیت « دینی حجاب اسلامی » میکنند. چرا اینطور است؟ چرا حجاب برای اینگونه رژیم های در واقع فاشیست و نژاد پرست « ارزشی بالا تر از خون شهدا » دارد؟
چون خود امر سر کردن و یا نکردن چادر و یا روسری، مهمترین ابزار ایجاد مهار و کنترل و ترساندن زنان هم در ایران و هم در همه جای دیگر است. زنان در ایران بخاطر رعایت کردن و یا نکردن « حجاب اسلامی » بایستی بطور روزمره در ترس و دلهره بسر برند. دقیقاً همان ترسی که سیاهپوستان آمریکایی از پلیسهای سفید پوست و کنترل آنها دارند، زنان ایرانی و غیره ایرانی تحت حاکمیت ساختارهای نژاد پرستی از مأموران رژیم و خبر چینهای « حزب اللهی » او دارند.
کنترل و مهار مردم در کشورهای غربی:
نزد گرایشهای نژاد پرست در کشورهای غربی، امر حجاب اسلامی برعکس است. در این جوامع « حجاب اسلامی » سبب تحقیر خانم های مسلمان از جانب نژاد پرست ها میشود. هر گرایش نژاد پرستی در هر کجای این جهان زنان را انسان تلقی نمیکند. انسانی که استقلال و آزادی جزء حقوق ذاتی او است. زنان استقلال دارند در تصمیم گرفتن برای پوشش خویش، و آزاد هستند در انتخاب نوع تصمیم خویش. هیچکس این حق و اجازه را ندارد، بجای آنها برای آنها تصمیم بگیرد، چادر سر کنند و یا نکنند.
در کشورهای غربی مابین مردم کمتر از کلمه نژاد پرستی استفاده میشود. چرا که واژه نژاد پرستی تنها در مورد اشکال متفاوت زیست شناسی و تئوریهای نژاد پرستی در اوایل قرن بیستم توسط نازی های آلمانی و غیره آلمانی، بکار میرفت. در زمان کنونی ولی تنها جای لغات و کلمات عوض شده است. امروزه خیلی کمتر صحبت از نظریه های بیولوژیکی و برتری این نژاد بر آن نژاد مطرح است. بلکه نژاد پرستی اشکال پوشیدهای بخود گرفته است که در میان بعضی از مردم غرب جزء افکار و اعمال و زبان آنان گشته است.
خانم یاسمین شومن، تاریخدان و کار شناس و پژوهشگر نژاد پرستی در کشور آلمان است. او رئیس علمی مرکز پژوهشهای مهاجرت و امور مهاجرین در آلمان ( د ز ای ام ) است. مجله اشپیگل در شماره 25 خود بتاریخ 6 تا 13 ماه جونی 2020 در مورد نژاد پرستی موجود در کشور آلمان با او مصاحبه ای به عمل آورده است.
خانم شومن بر اساس داده های تحقیقاتی که خود و یا دیگران در زمینه نژاد پرستی موجود در کشور آلمان انجام داده اند، میگوید:
« در دوران کنونی تنها اشکال بیان نژاد پرستی تغییر کرده است. امروزه کمتر از نظریه های نژاد پرستی بیولوژیکی استفاده میشود. بلکه بیشتر استناد به تعلقات قومی، فرهنگی و یا مذهبی صورت میگیرد. ولی در عمل ساز و کار آنها همان نژاد پرستی است. بر اساس گرایش به نژاد پرستی، بعضی از خارجیها را «غریبه ها » و غیره خودی ها میدانند. در نتیجه مانع دسترسی و بر خورداری آنان از منابع مادی، سمبولیک و غیره مادی موجود در جامعه آلمان میگردند. در عمل به خودی های صاحب امتیاز مشروعیت میبخشند.»
در ادامه اشپیگل از خانم شومن سئوال میکند: چه کسانی در کشور آلمان قربانی نژاد پرستی آلمان ها هستند؟
خانم شومن جواب میدهد: « برآوردهای تحقیقات ما نشان میدهند که در حال حاضر پنج گروه اجتماعی مشخص در آلمان وجود دارند که قربانی نژاد پرستی هستند:
1. انسانهای سیاه پوست؛
2. دو قوم سینتی و روما ها ( که آنان را « کولی » میدانند و نازی ها نیز آنان را مانند یهودیان نابود میکردند. مترجم )
3. زنان و مردان مسلمان؛
4. آسیایی های زرد پوست که این اواخر بیشتر نیز به دلیل آمدن ویروس کرونا از کشور چین، مورد تحقیر و آزار و اذیت قرار میگیرند و
5. زنان و مردان یهودی ….
اشپیگل: نژاد پرستی در شکل ضدیت و دشمنی با زنان و مردان مسلمان تا چه اندازه در کشور آلمان قوت دارد؟
شومن: نظر سنجی های متداول از اقشار و گروههای مختلف اجتماعی که صورت گرفته اند، بعلاوه تجزیه و تحلیل بحث ها و مناظره ها در سیاست و امور سیاسی، اضافه بر اینها، موضوعات و مطالب مندرج در رسانه های گروهی عمومی آلمانی نشان میدهند، گروه سوم قربانیان نژاد پرستی ( ایجاد نفرت و دشمنی نسبت به زنان و مردان مسلمان: مترجم) بیشترین و بالاترین نوع نژاد پرستی پذیرفته شده در مقایسه با دیگر گروههای اجتماعی، در آلمان محسوب میگردد.
راستی های عوام فریب سیاسی ( پوپولیست ها) این دشمنی ها و تحقیر زنان و مردان مسلمان را در بیشرمانه ترین اشکال آن بیان میکنند. این نوع از نژاد پرستی حتی تا درون اقشار و طبقات میانی جامعه آلمانی نیز سرایت کرده و پیش رفته است. مثال های بیشماری در مورد حملات گوناگون به مساجد مسلمانان از طریق خشونت گراهای ضد مسلمان صورت میگیرند. با این وجود این پدیده دهشتناک هنوز توجه ضروری و بایسته را نسبت به خود در آلمان جلب نکرده است. این امر بسیار با اهمیت است که ما بدانیم، زبان افراد چگونه، چه وقت و در چه وضعیت هایی شکل تحقیر انسانهای دیگر را بخود میگیرد. این تحقیر سبب آزار و اذیت روحی و روانی همنوعان ما میگردد. یعنی سبب جریحه دار شدن روح و روان اقلیت ها در سیمای تفاوت و تبعیض قائل شدن میان انسانها و کشیدن مرزهای گوناگون قومی، نژادی، دینی، مذهبی و جنسی میان ما با آنها، بیان و اشاعه میشوند….»
بیچاره مسلمانان جهان که هم در موطن خویش در چنگال هیولا ی ساختارهای نژاد پرستی که بخود پوشش دینی و غیره دینی را داده اند، گرفتار اند و هم در جوامع « مردم سالار و آزاد » کشورهای غربی که بطور روزمره زبان تحقیر و بی ارزش قلمداد کننده را بایستی تحمل کنند.