در نوشته پیشین آمد که کارل مارکس دو قرن پیش در آلبوم شعر دختر خود نوشت: « نسبت به همه چیز باید شکّاک بود. » بر اساس آن نوشته این سئوال طرح شد: ما تا کجا میتوانیم نسبت به همه چیز، آنچه میبینیم و میشنویم و میخوانیم، شکّاک باشیم؟ در سر ما و بیش از همه در روح و روان ما چه خواهد گذشت، اگر ما بطور مداوم با شک و تردید زندگی کنیم؟
عقل و احساس هر انسانی نیاز به اعتماد و اطمینان دارد. بدون اعتماد، اطمینان و خاطر جمع بودن، آنهم بطور مداوم، زندگی انسان زندگی در جهنم خواهد شد. این نوع از زندگی را همه دست اندرکاران نظامهای استبدادی با وعده های پوچ و دروغهای بیانتهای خویش به مردم تحمیل میکنند. همین تحمیل و رواج دروغ است که سبب انقلاب مردم و سقوط آنان میشود. به این امر در ادامه خواهم پرداخت.
قبل از آنکه وارد بحث ضرورت شفاف بودن وجدان فردی و همگانی شویم، گزارشی از یک کنگره عالمان علم ارتباط جمعی را مطالعه کنیم:
در ماه می سال 2018 یک کنگره جهانی در مورد دانش ارتباطات جمعی در شهر پراگ، پایتخت چکسلواکی، تشکیل شد. در این کنگره چهل دانشمند علوم ارتباطات جمعی از همه جهان گرد آمده بودند تا نظریات و تحقیقات خویش را در مورد تأثیر ویرانگر اخبار و اطلاعات غلط ( فک نیوز ) که بیشتر توسط گرایشات راست افراطی، رژیم های غربی عوام فریبPopulist و مستبدین در سراسر جهان، به خورد مردم داده میشوند، عرضه و راه کارهای در خوری برای رفع این مشکل بیابند.
سئوالهای اصلی که برای شرکت کنندگان در این کنگره طرح بودند، مهمترین شان اینها بودند:
الف: چرا بعضی از انسانها دروغهای دروغ گویان رسمی دولتی، و یا گروهها و دسته های سیاسی با گرایشهای استبدادی غیره دولتی را میپذیرند و مبنای نظر و عمل میکنند، با وجود اینکه میدانند، این اطلاعات صحت ندارند؟
ب: چگونه میتوان افکار عمومی را تشویق و ترغیب کرد تحت تأثیر پیامهای پوشیده در درون اخبار و اطلاعات غیر واقعی و دروغ قرار نگیرد. و بیش از همه نسبت به پیامدهای بس سنگین و خطرناک دروغهای هدفمند اینگونه اطلاعات حساس گردد؟
ج: چگونه میتوان افکار عمومی را مجهز به شناسائی دروغهای هدفمند سیاسی و اجتماعی با پیامدهای فاجعه انگیز آنان کرد؟ طوریکه اذهان عمومی قادر گردند، دستکم نسبت به حقیقت داشتن آنها شک و تردید کنند، و آنها را نقد کنند؟
تقریباً تمامی مطالعات و تحقیقات به این نتیجه غم انگیز رسیدند که متأسفانه بعضی از افراد تنها نسبت به آن خبرها و اطلاعات و یا نظرهایی شک و تردید میکند که با گرایشات و تمایلات سیاسی و اجتماعی آنان جور در نیایند. برای اینگونه افراد حقیقت داشتن و یا نداشتن آن خبرها اصلاً اهمیت ندارد. اگر آن اطلاعات، خبرها و یا نظرها با جهان بینی و تصویر و تصور موجود در اذهان آنها از جهان، انطباق داشته باشد، آنها را بدون پرس و جو و شک و تردید باور میکنند.
در عمل هر اطلاع و نظری که دلخواه اینگونه انسانها باشد، همه آنرا قبول میکنند، هم نسبت به درستی آن خوشبین هستند، و هم بدون آنکه در مورد درست و یا غلط بودن آنها، حقیقت داشتن و یا نداشتن شان، مطالعه، تفحص و اندیشه کنند، باور میکنند.
البته تعدادی از این افراد تنها به این کار رضایت نمیدهند، بلکه آن خبر و اطلاع و نظر دروغ را به دیگران نیز میرسانند. بخصوص در دوران کنونی همه دولتهای استبدادی شبکه های بزرگ اینترنتی برای ساختن و پرداختن دروغهای هدفمند تأسیس کرده اند. این کارخانه های دروغ سازی و دروغ پراکنی بطور مداوم تولیدات شان دروغ و جعل و تحریف هستند.
مشتریان این تولیدات بدون آنکه کوچکترین کند و کاوی در مورد صحت و یا عدم صحت آنها، و احساس مسئولیت نسبت به مضرات انتشار این دروغها، به وجدان فردی و گروهی خویش راه دهند، و در مورد این مضرات فکر و تأمل کنند، آنها را پراکنده میکنند.
با مثالی اندازه ویران گری اطلاعات دروغ و پیامدهای فاجعه آمیز این دروغها را بیان کنم:
بیشتر از یک دهه است که دست راستیهای افراطی در کشورهای غربی به جهت نفرت خویش نسبت به اقلیتهای موجود در غرب مثل مسلمانان، یهودیان و یا دیگر اقلیت های قومی، دینی و نژادی دست به جنایات مهیبی میزنند. مثلاً به مساجد مسلمانان هجوم میبرند، زن و مرد و کودکان مجتمع در آنجا را به رگبار گلوله میبندند تا پرشمار کشته ها، مجروحین و بیش از همه ترس و وحشت دائمی را نزد این اقلیت ها ایجاد کنند.
سپس در بازجویی ها و کارشناسی های روانی و اجتماعی که از آنان به عمل میآید، معلوم میشود، اینگونه افراد ایده ئولوژی دشمنی با انسان و حق حیات او را از طریق اینترنت آموخته اند. آنها بخاطر کمبودهای روانی و اجتماعی شدیدی که دارند، از جمله همیشه در تنهائی و انزوا زندگی میکنند – به دلیل عدم توانایی آنها در دوستی کردن و دوست و رفیق داشتن – پر از خشم و غیظ دائمی ویرانگری هستند. این خشم و غیظ را نسبت به اقلیتهای، غالباً ضعیف آن جامعه، برون افکنی Projizieren میکنند.
در واقع دلیل این تنهایی و انزوا در روانشناسی اختلال شخصیت آنها نهفته است. این افراد مبتلا به بیماری روانی – اجتماعی « جامعه هراسی و یا ترسهای اجتماعی » Sozialphobie هستند. بدینخاطر تبلیغات دروغ در مورد اقلیتها را قبول میکنند و تحت تأثیر این دروغها دست به جنایت میزنند و جنایتکار ضد انسان میگردند. نیک که تأمل میکنیم، میبینیم، تمایلات فکری اینان نیز فرآورده عقل قدرت محور و قدرتمدار آنها است. اینان نه تنها دروغهای سازگار با قدرت محوری و قدرتمداری را میپذیرند، بلکه بنابر میزان از خود بیگانگی، دروغهای دریافتی را چرب نیز میکنند و بهمان نسبت که خشونتگری افراطی میشوند، طرزفکر خود را افراطیتر میکنند.
در حقیقت انتشار دروغ، باور به دروغ و رواج دروغ در هر جامعهای تا بدانجا پیش خواهد رفت که بنابر نظر درست خانم هانا آرنت، یکی از سرشناسترین پژوهشگران افراد و نظامهای توتالیتر، مثل رژیم ولایت مطلقه فقیه در ایران کنونی، « جانب داران رژیم های توتالیتر همه چیز را باور میکنند و در عین حال هیچ چیز را باور نمیکنند. »
یعنی تنها آن دروغهایی را باور میکنند که خودشان ساخته اند و در جامعه شایع کرده اند. چرا که بنا بر گفته ابوالحسن بنی صدر، « قبل از همه دیگر مردم جامعه، آدم دروغگو خودش میداند، آنچه میگوید و اطلاع میدهد، دروغ است. چرا که او خود آنرا ساخته است.»
حال امر بسیار مهم روانشناختی که مربوط به وجدان فردی و همگانی میشود، این است:
در جامعهای که بیشترین اطلاعات و خبرها و نظرها دروغ هستند، زندگی کردن برای همه مردم، خاصه نسل جوان آن جامعه، بتدریج غیر قابل تحمل میگردد. چرا که نسل جوان هر جامعهای میخواهد رشد کند، رشد نیاز به حقیقت و دانستن موضوعات اخلاقی، علمی و تاریخی صحیح، یعنی آنطور که وجود داشتند و دارند، هستند. با دروغ، تحریف، دغل بازی و اشاعه عدم حقیقت، هیچ انسانی قادر نیست رشد کند.
ابوالحسن بنی صدر در مطالعات و تحقیقات خویش در مورد دست زدن مردم به انقلاب، 19 عامل را شناسایی کرده است. یکی از عوامل مهم در ایجاد انقلاب در همه جوامع بشری، بیزاری تدریجی مردم از گفتههای غیره واقعی و دروغ است که پیش از انقلاب در جامعه بشدت شیوع دارد. چرا که مردم دیگر قادر نیستند به هیچ اطلاع و خبری اعتماد، و آن را باور کنند. در نتیجه از شنیدن و گفتن دروغ خسته و بیزار و بتدریج متنفّر میشوند.
بنی صدر در سایت انقلاب اسلامی در « وضعیت سنجی دویست و نودم » بتاریخ 17 بهمن ماه سال 1398 نوشته ای تحت عنوان « انقلاب » انتشار داده است. در این نوشته او دو دسته از عوامل را که یکی در دولت و دیگری در جامعه به وجود می آیند و موجب انقلاب میگردند را عدم وجود اطلاع و یا خبر درست و حقیقی در جامعه میداند. (1)
او مینویسد: در دولت: « انحصار وسایل ارتباط جمعی و سانسور شدید، در نتیجه، بر قراری جریان اندیشه ها و داده ها و اطلاعات در بیرون از رژیم و گرفتار بی خبری شدن رأس آن » و در جامعه: « حساس شدن وجدان های اخلاقی و تاریخی و علمی که عامل بر انگیخته شدن و استمرار بخشیدن به جنبش میشود. »
حال اگر ما به این دو عامل بالا که بنی صدر تشریح میکند، توجه کنیم، ربط مستقیم آنها را با گفتن دروغ و دروغگویی، دادن اطلاعات غلط به مردم توسط دستگاههای خبر رسانی دولتی و انحصار وسایل ارتباط جمعی و سانسور بوسیله دست اندرکاران رژیم، پی میبریم. این هر دو عامل تأثیری بشدت منفی بر وجدان های فردی و همگانی مردم جامعه میگذارد.
سپس همانطور که بنی صدر نوشته، وجدان های اخلاقی و تاریخی و علمی مردم « حساس » میشوند. من در ذیل سعی میکنم چگونگی حساس شدن وجدان های فردی و اجتماعی مردم را از جنبه روانشناسی توضیح دهم:
❋ روانشناسی عوامل ایجاد حساسیت نسبت به دروغ در فرد و جامعه:
بود و یا نبود حساسیت نزد وجدان های اخلاقی و علمی و تاریخی یک ملت ربط مستقیم با منش و کاراکتر یکایک افراد آن جامعه دارد. اگر در این منش ها هنوز اراده ادامه حیات اجتماعی در صلح و دوستی و رشد وجود داشته باشد، یعنی اگر امید به ساختن جامعه ای سالم و پیشرو در اکثریت بزرگ مردم نمرده باشد، آنان نسبت به استقلال و آزادی خویش حساس میشوند. در اینصورت نسبت به وجدان های اخلاقی و تاریخی و علمی خویش نیز احساس مسئولیت میکنند.
شوپنهاور، فیلسوف سرشناس آلمانی، به درستی یاد آوری میکند که « شخصیت یا کاراکتر هر انسانی بیانگر مقدار احساس مسئولیتی است که او هم در قبال خود و هم در قبال جامعه به عهده میگیرد. »
برای مثال اگر فقدان احساس مسئولیت در من به من اجازه گفتن دروغ و یا باور به دروغ را داد، با آنکه میدانم حقیقت ندارد، من نیز دروغگو هستم. یعنی از جنس حاکمان مستبد بشمار میآیم. چرا که هیچگونه احساس مسئولیتی در منش و کاراکتر من وجود ندارد. دلیل روانشناختی این منش ناپاک، ناشی از عدم باور و حس مسئولیت نسبت به استقلال و آزادی خودم و دیگران است.
اگر برای استقلال و آزادی خودم ارزش قائل شدم، در اینصورت منشی پاک دارم و احساس مسئولیت میکنم. حال اگر احساس مسئولیت کردم، بایستی در تکاپوی یافتن حقیقت باشم. تا درست و یا غلط بودن آن خبر و اطلاع که خوانده، شنیده و یا دیده ام، برایم روشن و معلوم و شک و تردید من از میان برود.
این امر همانطور که در بالا آمد، بستگی به احساس مسئولیت من که ناشی از کاراکتر من میشود، دارد.
سئوال اصلی اینست: آیا من نسبت به خودم و جامعه ای که در آن زندگی میکنم، احساس مسئولیت میکنم و یا نمی کنم؟ اگر احساس مسئولیت کردم، همیشه و هر جا که توانستم، با دروغ و نیرنگ و ریا، و دروغگو و ریا کار و دغلباز مبارزه میکنم.
روانشناسی انسان دروغگو و باورمند به دروغ، با روشنی تمام به ما میگوید: انسانی که دروغ میگوید، هیچ احساس مسئولیتی نه در قبال خود خویش و نه در قبال دیگرانی که دروغهای او را میشنوند، دارد. آدم دروغگو مسئولیت شناس نیست.
حال حساس شدن وجدان های اخلاقی و تاریخی و علمی که عامل بر انگیخته شدن و استمرار بخشیدن به انقلاب میشوند، ( نظر بنی صدر ) بیانگر کاراکتر انسانهایی است که نسبت به خود و جامعه خویش احساس مسئولیت میکنند. اینگونه انسانها بخوبی میدانند که هر دروغی بیانگر دو امر است: یکی زور و دیگری فساد.
زور است بدین خاطر که دروغگو با گفتن دروغ در نظر دارد، بر دیگری سلطه جوید و یا او را بفریبد. به اصطلاح عامیانه میخواهد « سر شنونده دروغ خویش، کلاه گذارد. » تا اگر شنونده او، دروغ او را باور کرد، از او سوء استفاده کند.
فساد است به این دلیل که به اعتماد و اطمینان دیگران تعدی و تجاوز میکند، در عمل نسبت به افکار و اندیشه راهنما و شناخت آنان ستم میکند. فساد بزرگتر است زیرا جانشین علم و اطلاع صحیح میشود.
حال اگر در جامعه ای، مثل جامعه امروز ایران، پر از دروغ و ریا و نیرنگ شد، یعنی هر کس تلاش کند، سر این و آن کلاه گذارد، معنای آن این است که روابط مابین مردم با همدیگر و میان مردم با دولت تنها از طریق زور و فساد تنظیم میشود. به عبارت دیگر در روابط انسانی مردم آن جامعه با یکدیگر و مردم با دولت، در همه جا و همیشه، زور و فساد حضور عینی و دائمی دارد.
در حقیقت مردم دیگر قادر نیستند به هیچ چیز و هیچکس اعتماد و اطمینان کنند. جامعه ای با این صفات بطور حتم پس از چندی متلاشی خواهد گشت. چرا که عقل و روان هر انسانی نیاز مبرم به یگانگی و شفافیت نسبت به اطلاعات و داده هایی دارد که از بیرون خویش، از جامعه، دریافت میکند. امر فوق را با چکیده ای از تحقیقی که در علم روانشناسی اجتماعی صورت گرفته است، روشنتر کنم.
❋نیاز به یگانگی در شناخت:
دو روانشناس اجتماعی سرشناس بنام های Donna Webster و Arie Kruglanski در مقاله ای که انتشار داده اند، واژه « نیاز به یگانگی در شناخت »، بزبان انگلیسی closure cognitive for need را بکار برده اند. (2)
این دو پژوهشگر از این نقطه حرکت میکنند که همه ما انسانها در زندگی روزمره خویش نیاز به یگانگی در شناخت داریم. علاوه بر این تأثیر داشتن و یا نداشتن یگانگی در شناخت را در تجارب روزمره زندگی خودمان خوب میشناسیم. به زبانی دیگر، این نیاز را به مثابه بر طرف کردن شک و تردید خویش جهت مصمم گشتن برای دست زدن به کاری، میتوان معنی کرد.
برای مثال بعضی مواقع ما در مورد امری که بایستی انجام دهیم، ولی چون اطلاعات درست و صحیحی در مورد آن کار نداریم، در شناخت ما یگانگی میسر نشده و ما هنوز در شک و تردید به سر میبریم.
در این صورت، یا در شروع آن کار تنبلی میکنیم و یا ترس از پیامدهای نا شناخته و گاه ناگوار آن را داریم. این « دو دل بودن» غالباً از عدم شناخت کافی و یا از دید دو روانشناس فوق از نیاز ما به یگانگی در شناخت میآیند. و ما میدانیم که دو دل بودن، احساسی بس ناخوشایند است.
چرا ناخوش آیند است، زیرا ما غالباً میدانیم، انجام آن کار برای ما ضرورت تام دارد. با این وجود، در فکر و تأمل ناگواری، گیج و سر گردان هستیم؛ زیرا توان گرفتن تصمیم قاطع، و مصمم گشتن برای دست زدن به آن عمل را هنوز پیدا نکرده ایم.
اینگونه حالات شک و تردید و دو دلی و سر در گم بودن، بعضی مواقع تا آنجا پیش میرود که حتی نه تنها روح و روان ما، بلکه گاهی تن ما را نیز تحت فشار خود قرار میدهد. بدین صورت که ما دچار اختلال حواس و پریشانی و کز کردگی میشویم. در این حالت تن ما دیگر توان این مقدار از ابهام و سر در گم بودن در گرفتن تصمیم و دست زدن به عمل را قادر نیست، تحمل کند.
بنا بر تجارب خود من در کار روان درمان گری، غالب بیماریهای تنی – روانی Psychosomatik ( به زبان آلمانی)، ناشی از این حالات شدید روحی، دو دل بودن میشوند. بعضی مواقع افراد اگر هنوز از سلامتی کافی برخوردار باشند، یکباره و بطور خود انگیخته مصمم به آنجام آن کار ضرور که در پیش دارند، میشوند. بعضی مواقع نیز تا سر حد افسردگی و مبتلا به بیماری کز کردگی ( دپرسیون ) شدن پیش میروند.
واژه نیاز به یگانگی در شناخت، بیش از سه دهه است که در روانشناسی اجتماعی اهمیتی فوق العاده بدست آورده است. چرا که پر شمار بیماریهای روانی و یا پریشان روانی، و همانطور که آمد، امراض تنی – روانی، از نبود و یا کمبود نیاز به یگانگی در شناخت ناشی میشوند.
نیاز به یگانگی در شناخت همان شفافیت داشتن اطلاعات و اخبار، خالی بودن آنها از دروغ، یعنی رها از تضاد و تناقض بودن است. یگانگی در شناخت این است که بایستی مابین داده ها و اطلاعاتی که انسان از محیط اجتماعی خویش در یافت میکند، ربط منطقی وجود داشته باشند.
حال این سئوال پیش میآید. ما چگونه میتوانیم شفافیت و یگانگی در شناخت خودمان حاصل کنیم؟
❋ شک و تردید هوشمند:
تعدادی از تحقیقات روانشناسی که در مورد نیاز به یگانگی در شناخت صورت گرفته اند، صحبت از شک و تردید هوشمند میکنند. شک و تردید هوشمند، نقشی عمده در دستیابی ما به شفافیت و یگانگی در شناخت های ما، ایفا میکند.
شک و تردید هوشمند زمانی حاصل انسان میگردد که او در مورد مسائل گوناگون مطالعه، تفحص، پرس و جو، و غور و تأمل عمیق کند. البته اینها همه، نیاز به حوصله و زمان دارند. علاوه بر آن، نیاز به آسودگی خاطر، عدم عجله و استرس، و رفاه تنی و روانی دارند.
پرشمار تحقیقات روانشناسی نشان داده و ثابت میکنند: افرادی که برای شناخت درست خویش وقت کافی نمیگذارند، و یا ادعا میکنند که وقت آنان کم است، مدام تحت فشارهای روحی و روانی ( استرس) در آزار و اذیت به سر میبرند. بخصوص وقتی با مشکلات اقتصادی، کمبود پول و گرانی روز افزون دست به گریبان هستند، همه شک و تردید های خویش در مورد موضوعات و مسائل مختلف را کنار میگذارند و خیلی سریع بدون آگاهی کافی در مورد موضوعات بسیار مهم، تصمیم میگیرند و انتخاب میکنند.
این امر بخصوص در همه کشورها و جوامعی که مستبدین بر آنها حاکم هستند، مثل میهن ما ایران، فراوان رواج دارد. خاصه آنزمان که کشورهای غربی سلطه گر دولتهای استبدادی در این کشورها را تحریم اقتصادی کنند. مثل کشور ایران در زمان کنونی. به همین دلیل نیز صاحب نظران علم اقتصاد و سیاست بطور مکرر میگویند و مینویسند که تحریم های اقتصادی رژیم های استبدادی را تحت فشار قرار نمیدهد، بلکه تنها به مردم فشار میآورد، و آنان را اسیر و ناتوان در برابر مستبدین حاکم میکند. در واقع این تحریم ها عمر نظامهای استبدادی را طولانی تر میکنند. چرا که این مردم هستند که در تنگناهای مالی و رفاهی قرار میگیرند و وجدان همگانی آنان سست و ضعیف میشود. و البته که این امر را سلطه گران جهانی خوب میدانند.
با وجود تمامی امور بالا، تنها این وضعیتهای خاص نیستند که افراد را از شک کردن هوشمند نسبت به اطلاعات و نظریه های گوناگون وا میدارند. امر مهم دیگر اینست:
آیا ما اصلاً میخواهیم به خود زحمت تفحص، کند و کاو، پرس و جو، مطالعه و اندیشیدن عمیق را بدهیم؟ مسئله این نیست که آیا ما میتوانیم و یا نمیتوانیم نسبت به موضوعات شک و تردید هوشمند کنیم، بلکه بیشتر این است که آیا ما میخواهیم در مورد مسائل گوناگون زندگی فردی و اجتماعی خودمان بطور دقیق و روشن غور و اندیشه کنیم؟ اینگونه مسائل و مشکلات را بطور واقعی، یعنی آنطور که هستند، شناسایی کنیم؟
اگر این خواسته در ما وجود پیدا کرد، از طریق شناخت درست و واقعی امور و مسائل قادریم وجدان فردی و وجدان همگانی خودمان را تقویت کنیم. با اینکار هم آرامش نسبی بدست می آوریم، هم بنا بر نظر کانه من روانشناس که در نوشته پیشین نظرات او را آوردم، مجبور نمیشویم، بهای سنگین اندیشیدن عجولانه و کثیف، و تصمیم گرفتن و انتخاب کردن بدون داشتن آگاهی کافی را بپردازیم.
شک و تردید هوشمند، دست زدن به کارها و رفتارهای دیگری را نیز طلب میکند. در نوشته بعدی بیشتر به این کارها و رفتارها میپردازم. یعنی رفتارها و کارهایی که شک و تردید هوشمند را هم در ما تقویت میکند و هم سبب ارتقاء وجدان فردی و همگانی ما میگردد.
منابع و مأخذ ها:
(1) سایت انقلاب اسلامی در هجرت؛ ابوالحسن بنی صدر: « وضعیت سنجی دویست و نودم » تحت نام « انقلاب »؛ تاریخ انتشار 17 بهمن ماه سال 1398
(2) Donna Webster, Arie Kruglanski: individual differences in
Need cognitive Closure. Journal of Personality and social Psychology, 67/6, 1994, 1049-1062