یکی از مهمترین این کارها و رفتارها بالا بردن حساسیت وجدان اخلاقی در ابتدا در وجدان اخلاقی فردی خویش و سپس اگر توانستیم، در وجدان اخلاقی جمعی خودمان است.
ساز و کار ایجاد حساسیت در وجدان اخلاقی فرد و جامعه:
ابوالحسن بنی صدر در نوشته خویش پیرامون وجدان همگانی، در قسمت 6 صفه 61 کتاب مینویسد: (1)
« اما خرد جمعی که حاصل اشتراک خردها است و این اشتراک ره آورد نقد شدن ها به یکدیگر است، بخش دیگری از وجدان همگانی را تشکیل میدهد. اشتراکی که بدین سان حاصل میشود، به وجدان همگانی امکان میدهد به جامعه دستور انجام کار و یا خود داری از انجام کاری را بدهد. وقتی موضوع دستور حقی از حقوق همگانی است، دستورش از ویژگیهای حق، از جمله شفافیت، برخوردار است. اما هر گاه وجدان همگانی به تسخیر قدرت در آمده باشد، دستوری که میدهد، ویژگیهای حق را نمی یابد. دستوری که میدهد همان است که فکر جمعی جبار به او القاء کرده است. چنانکه وقتی بر اثر وقوع جنایتی، احساس همگانی بر انگیخته میشود، خرد همگانی، به مثابه فرآورده دو حق اشتراک و اختلاف، وجود پیدا نمیکند. جامعه به تسخیر قدرت در میآید و وجدان همگانی دستور بکاربردن زور را میدهد. این دستور ابهام و دیگر ویژه گیهای « حکم زور » را دارد. از این رو، نقد وجدان جمعی شرط پیشگیری از فاسد شدن هر نوع مردم سالاری، بخصوص مردم سالاری شورایی است. » ( جز در ابتدای نقل قول، بقیه برجسته کردن کلمات و جمله ها از من است.)
بنی صدر، در قول بالا، وجدان همگانی را « حاصل اشتراک خردها و این اشتراک را ره آورد نقد شدنها به یکدیگر» میداند. علاوه بر این، او حاصل اشتراک خردها که وجدان همگانی را میسازد را با حق و ناحق می سنجد. البته ایشان در ابتدای نوشته خود تحت عنوان « اجماع، بر میزان ویژگیهای حق، از راه بکار بردن حق اشتراک و حق اختلاف »، 24 ویژگی حق را بر میشمارد. من در اینجا تنها دو ویژگی حق که در بالا بردن حساسیت اخلاقی در وجدان فرد و جامعه، نقش مستقیم دارند را مورد بررسی روانشناختی قرار میدهم:
بنی صدر در باره ویژگیهای شماره 6 و 7 اینطور مینویسد:
« 6. حق همواره شفاف است و ناحق، کتمان حق، بنابراین، کدر و مبهم است. هر اندازه کدر تر و مبهم تر، ناحق تر» و
« 7. حق خالی از تبعیض است. بنابراین، هر تبعیضی ناحق است. تبعیضاتی چون تبعیض نژادی و جنسی و ملی و قومی و…. ناحق هستند. »
حال در علم روانشناسی، تا جایی که من اطلاع دارم، پیرامون حق و ناحق بطور مستقیم تحقیق روانشناختی صورت نگرفته است. ولی در مورد شخصیت انسان، صفات اخلاقی او، و ربط این صفات با رشد افرد و جامعه که ربط مستقیم با وجدان فردی و وجدان جمعی جامعه ها دارند، تا بخواهید پژوهشهای روانشناختی گوناگون صورت گرفته اند و میگیرند.
علاوه بر این، غالب فنون و شیوه های روان درمانگری بر اساس و هدف رشد شخصیت انسان، خاصه رشد اخلاقی او بنا یافته اند. در حقیقت هدف همه فنون و شیوه های گوناگون روان درمانی، آزاد کردن انسان و شخصیت او از بندهای زور و ویرانگری است. تا از این طریق اخلاق او رشد کند و توانائیهای او توسعه یابند.
در واقع اخلاق تنها در رابطه با دیگر انسانها نیست که تعریف پیدا میکند، بلکه در ابتدا امر مربوط به خود انسان، دقیقتر بگویم، خود یکایک ما افراد انسانی معنی پیدا میکند، و تعریف میشود.
برای مثال، من در تربیت اولیه خودم در خانواده ای که بزرگ شده ام، در همان اوان کودکی اخلاق رابطه برقرار کردن با خودم را آموخته ام. امر مهم روانشناختی اینست: همان رابطه اخلاقی که من با خودم برقرار میکنم، عین همان را با دیگر انسانها نیز برقرار و اجرا میکنم.
حال اگر ما اخلاق را بطور خیلی ساده تشخیص کار خوب از بد، و تشویق و ترغیب خود و دیگران به کار خوب و پرهیز از کار بد، تعریف کنیم. کار خوب حق است که باید عمل به حق کنیم و کار بد عمل به ناحق است که باید از آن دوری و پرهیز کنیم.
حال از جنبه روانشناسی و روان درمانگری، توانا گشتن به تشخیص حق از ناحق، قدم اول رشد هر انسان است. این تشخیص ما را قادر میکند تا که در ابتدا امر به نفع خودمان عمل به حق و دوری از ناحق را شیوه زندگی خود کنیم. با مثالی امر فوق را بیشتر توضیح دهم:
من این سئوالها را از خودم میکنیم، انجام چه کارهایی برای سلامتی عقل و روان – که همان احساس است –
و تن من خوب و مفید است؟ و پرهیز از چه اعمالی از آسیب رسیدن به سلامتی عقل و احساس و تن من جلوگیری میکند؟
حال اگر من به مقوله حقوق و نظرات بنی صدر در مورد حقوق پنجگانه دقت کنم، عمل به حق، در ابتدا امر تشخیص حق از ناحق را برای من ضرور میکند. برای دسترسی به این تشخیص، بایستی من عمل کردن بر اساس حق را هم تمرین و هم تجربه کنم. سپس برای خودم نتایج این اعمال را ارزیابی و داوری کنم:
آیا عمل به حق به نفع و یا به ضرر من است؟ تشخیص حق از ناحق، آغاز آموختن اخلاق است. این آموزش را تنها خود من برای خودم قادرم انجام دهم. هیچکس دیگری بجای من قادر نیست اینکار را برای من انجام دهد. هر آموزشی همین ویژگی را دارد. در حقیقت تنها خود من قادرم علم و دانش بیاموزم، کسی بجای من و برای من، نمی تواند علم آموزد و عالم شود.
در تجربه عمل به حق، که همان اخلاق است، من این توانی را بدست می آورم، بسنجم تا چه اندازه در اثر عمل به حق و پرهیز از ناحق، رابطه من با خودم، رابطه ای سالم برای عقل و احساس و تن من است. در واقع با تمرین و تکرار عمل به حق و دوری از ناحق، توانایی تشخیص من نسبت به کارها و رفتاری مفید یا مضّر، در ابتدا امر برای خودم، بیشتر و قویتر میشود.
حال اگر بار دیگر به کار روان درمانگری برگردیم، کار یک روان درمانگر حاذق این است:
روان در مانگر در طول مدتی نسبتآً طولانی روان درمانگری به بیمار روان رنجور خود می آموزد، رابطه بشدت ویرانگری را که او در زندگی خویش آموخته است و آنرا بیش از همه با خود خویش، با عقل و احساس و تن خود، برقرار میکند، رها کند. و بجای آن رابطه ای دیگر، رابطه ای سالم، رابطه ای حقوند، با عقل و احساس و تن خویش، برقرار کند. البته باز هم تکرار کنیم که این تنها خود فرد روان پریشان است که قادر به آموختن برای خویش است.
همه روانشناسان و روان درمانگران در این امر متفقالقول هستند: منشأ غالب بیماریهای روانی – اجتماعی و روان پریشانی های افراد و ناهنجاریهای اجتماعی – ناشی از رابطه تخریبی است، ( بزبان ابوالحسن بنی صدر) رابطه ناحقی است که فرد و جامعه بیمار، با خود خویش برقرار میکند. از اینرو است که منشأ هر استبدادی ناشی ار بیماری روانی – اجتماعی است.
بدینترتیب، کار اصلی وجدان اخلاقی فرد و وجدان اخلاقی جمع تشخیص کار و رفتار سالم از کار و رفتار ویرانگر، یا تشخیص حق از ناحق، بنابر نوشته بنی صدر، جهت دادن « دستور انجام کار و یا خود داری از انجام کاری » است.
حال برای اثبات روانشناسی توان تشخیص حق از نا حق، و ربط مستقیم آن با وجدان اخلاقی فردی و وجدان اخلاقی جمعی، به یکی از معروفترین پژوهشهای روانشناختی در مورد چگونگی رشد قوه تشخیص خوب از بد و یا حق از ناحق، به معنای وجدان اخلاقی، میپردازم:
در ابتدای دهه اول سال 2000 توسط دو روانشناس سر شناس آمریکائی با نامهای Christopher Peterson و Martin Seligman پژوهشی مهم پیرامون شخصیت انسان و فضیلت های او در سطح وسیعی در کشورهای مختلف جهان و نزد ملتهای گوناگون انجام گرفت. (2)
دو روانشناس فوق در پژوهش خویش در مورد شخصیت انسان، 24 فضیلت انسانی را که در تمامی جوامع بشری، نزد همه انسانها و در همه ادوار گوناگون تاریخ وجود داشتند و دارند را بدست آورند. استدلال این دو محقق این است که تمامی این 24 فضیلت بطور اصولی در هر انسانی وجود دارد. ولی اندازه ها و مقدارهای این فضایل، در افراد، متفاوت و گوناگون است.
البته در میان این 24 فضیلت، پنج فضیلت خیلی مهم وجود دارند که نسبت به دیگر فضایل انسانی از اهمیت و برتری خاصی برخوردارند. در عمل این پنج فضیلت ستون پایه های شخصیت و کاراکتر هر انسانی را تشکیل میدهند. و مقدار کم و زیاد این پنج فضیلت، قوت و یا ضعف شخصیت هر فردی را نمایان میکنند. این پنج فضیلت عبارتند از:
1: اعتماد به نفس،
2. توانائیهای اجتماعی ( دوستی کردن، معتمد دیگران گشتن، توانا بودن در همکاری و تعاون با دیگر انسانها، بطور کلی آن فضیلت ها که فرد را نزد دیگران محبوب میکند.)
3. باز بودن برای تجربه کردن، (عدم هراس از ابتلا در شکل گرایش به کنجکاوی و نو آوری)
4. توان سازماندهی و سامان دادن به کارهای خود و بالاخره
5. قوه تشخیص در قضاوت و داوریهای خویش.
حال پنجمین فضیلت یکی از مهمترین فضیلت ها برای غنی کردن وجدان اخلاقی فردی و وجدان اخلاقی همگانی است. چرا که توان و یا قوه قضاوت و داوری سبب تشخیص حق از نا حق است. پتر سون و سلیگمن این فضیلت را با لغت انگلیسی jugement که در زبان فارسی میتوان آنرا « توان و یا قوه قضاوت و داوری » نامید، مورد شناسایی روانشناختی قرار داده اند. آنها در مورد این فضیلت مینویسند:
« انسانهایی که صاحب قوه قضاوت بالایی هستند، در مورد افکار، نظریات، باورها و اعتقادهای مختلف مردم، بسیار غور و تأمل میکنند. در باره این باورها پرس و جو میکنند، پرسشهای عمیق و گوناگونی را نزد خویش طرح میکنند، و در تکاپوی یافتن جواب های درستی برای آنها میشوند. علاوه بر اینها، هر انسانی که صاحب قوه قضاوت قوی است، تلاش میکنند، نظرات و دیدگاههای متفاوت و مختلف را مد نظر خویش قرار دهد. »
حال آنچه را پترسون و سلیگمن تحت عنوان « توان و قوه قضاوت » مینامند و آنرا بررسی و تعریف میکنند، ابوالحسن بنی صدر به آن « وجدان اخلاقی » میگوید. از دید بنی صدر، کار اصلی وجدان اخلاقی « مراقبت از دو وجدان علمی و تاریخی است. »
مراقبت از دو وجدان علمی و تاریخی کار اصلی روشنفکران در همه جامعه های بشری است. البته از دید من روشنفکر کسی است که قادر است حق را از ناحق تشخیص دهد و مورد قضاوت و داوری خویش و جامعه قرار دهد. روشنفکر کسی است که به گفته دوستی دانشمند، آن کار خوب و یا بدی که در جامعه صورت میگیرد را نامگذاری میکند. هر فرد عالم و دانشمندی که علم خویش را در خدمت به مستبدین قرار میدهد و برای آنها و با آنان کار و همکاری میکند، روشنفکر نیست. چرا که کار اصلی او در خدمت به استبداد، تحریف علم و تاریخ و بیش از همه، ایجاد اغتشاش در وجدان اخلاقی جامعه است.
در عمل، هر زمان وجدان اخلاقی فرد و جامعه از وجدانهای علمی و تاریخی جامعه مراقبت کند، همه آن رفتارها که دو محقق آمریکائی در نقل قول بالا به دقت جمع آوری و اظهار میکنند، در فرد و جامعه وجود و وجوب پیدا میکنند.
به زبانی دیگر کار اصلی وجدان اخلاقی اینست که در مورد اخبار و اطلاعات، افکار و نظرات، باورها و اعتقادات گوناگون، با همکاری دو وجدان علمی و تاریخی، بطور عمیق تأمل و غور، و پرس و جو کنند. علاوه بر اینکه دیدگاههای گوناگون مردم در جامعه را نیز مد نظر قرار دهند.
بدینقرار، به یمن وجود وجدان اخلاقی است که ما انسانها بطور عملی نسبت به هر آنچه میشنویم، میبینیم و یا میخوانیم، قضاوت پیدا میکنیم و نسبت به حق یا ناحق بودن آنها، حساسیت اخلاقی ابراز میکنیم. یعنی همانطور که در نوشته پیشین نیز آمد، به کمک وجدان اخلاقی خویش در ابتدا امر در درست و یا غلط بودن داده ها شک و تردید به خود راه میدهیم. انسان صاحب فضیلت اخلاقی، سخت مراقبت میکند فریب، فریب کاران را نخورد، در دام پیش قضاوتیهای نادرست و غلط گرفتار نگردد و از عقل و روان و تن خویش بدقت مراقبت کند که به دام تله دروغهای گوناگون دروغ گویان مستبد، نیفتد.
به زبان ابوالحسن بنی صدر، قوه قضاوت و داوری و یا وجدان اخلاقی هر انسانی با شور و شوق و خجستگی هر چه بیشتر تلاش میکند، در موضع حق، حق خود و حق دیگر انسانها، محکم و پایدار بایستد و ایستادگی کند. در قضاوت و داوری خویش همیشه و همه جا جانب حقوق پنجگانه انسان، ( حقوق انسان و حقوق شهروندی و حقوق ملی و حقوق طبیعت و حقوق هر ملتی بمثابه عضوی از جامعه جهانی (مدون گشته توسط ابوالحسن بنی صدر ) را بگیرد.
انسانی که اندیشیدن به حق، عمل به حق، پرهیز از ناحق و از بررسی و شناسایی این دو لحظهای غافل نگشت، با تمرین عمل به حق، صاحب تن و احساس و عقلی سلیم خواهد گشت. او با این کارها و رفتارها صاحب اختیار زندگی خویش میشود و میتواند آن را در شادی و سرافرازی بسازد. او هم به وجدانهای خود بمنزله فرد و هم به وجدانهای جامعه، غنی خواهد بخشید.
از جنبه روانشناسی کار اصلی وجدان اخلاقی اینست که زود و سریع در مورد مسائل و امور گوناگون اجتماعی و سیاسی قضاوت بیجا و نادرست نکند. از آنچه که اطلاع درست و کافی ندارد، پیروی کور کورانه نکند، و بنابر نظر کانه من روانشناس، از « فکر سریع و کثیف » صرفنظر کند و دوری جوید.
البته با وجود آنکه در تمامی انسانها توانائی و استعداد طبیعی شک و تردید کردن در مورد شنیدهها و دیدهها و خواندههای خویش موجود است، ولی غالب افراد یا از این استعداد ذاتی خویش غفلت میکنند و یا بخاطر زحمتی که دارد، آنرا کمتر بکار میگیرند. این حقیقت را فراموش میکنند که کندن ریشه استبداد از جامعه و وطن خویش، در گرو رها گشتن از دام دروغهای مستبدین و زور مدارا ان از طریق داوری و قضاوت به حق است.
در یک محاسبه پژوهشی که به شکل 600 هزار پرسشنامه توسط دو محقق آمریکائی فوق صورت گرفت، معلوم شد که « قوه قضاوت قوی » تنها نزد 12 در صد از انسانها فعال است. بنابر نظر این روانشناسان بکار گرفتن و فعال کردن توان و قوه قضاوت یکی از نادر ترین استعدادها است که افراد آنرا فعال و خلاق میکنند. با این وجود هر انسان و هر جامعهای قادر است، استعداد ذاتی وجدان اخلاقی خویش را پرورش دهد، و آنرا قوی و توانا گردانند.
تحقیقات روانشناختی بیشمار ثابت میکنند که اگر انسانی استعداد وجدان اخلاقی خویش را پرورش دهد، یعنی نسبت به امور گوناگون حساسیت اخلاقی داشته باشد، از نظر فکری کنجکاو تر ، از جنبه تجربه باز و گشوده تر بر روی بیشمار دانش ها و دانستنی ها میگردد. این انسان در طول زمان، شناختی جامع در مورد موضوعات گوناگون بدست می آورد. در نتیجه انسانی دانا و توانا برای خوب و خوش زندگی کردن میگردد. با این امید که همه ما انسانها به این درجه از مقام انسانی خویش برسیم.
حافظ، غزل سرای محبوب ما ایرانیان در هفت قرن پیش برای خوب زندگی کردن، اندرز گرایش یافتن به حق را در اشکال و وجوه اجتماعی گوناگون آن، به ما میدهد:
ما نگوئیم بد و میل به ناحق نکنیم جامۀ کس سیه و دلق خود ازرق نکنیم
رقم مغلطه بر دفتر دانش نزنیم سرّ حق، بر ورق شعبده ملحق نکنیم
عیب درویش و توانگر به کم و بیش بد است کار بد مصلحت آن است که مطلق نکنیم
شاه اگر جرعه رندان نه به حرمت نوشد التفاتش به می صاف و مروق نکنیم
خوش برانیم جهان در نظر راهروان فکر اسب سیه و زین مغّرق نکنیم
آسمان کشتی ارباب هنر می شکند تکیه آن به که بر این بحر معلق نکنیم
گر بدی گفت حسودی و رفیقی رنجید گو تو خوش باش که ما گوش به احمق نکنیم
حافظ ار خصم خطا گفت نگیریم بر او
ور به حق گفت جدل با سخن حق نکنیم
منابع و مأخذ ها:
(1)
ابوالحسن بنی صدر: ارکان دمکراسی؛ جلد اول؛ وجدان جمعی وقتی رکن مردم سالاری شورایی است. صفحه 61 تا 65 ؛ انتشارات انقلاب اسلامی، تاریخ انتشار فروردین 1393
(2)
Christopher Peterson, Martin Seligman
Character Strengthis and Vitues. A hand book and Classification.
Oxford University Press 2004 S.34