back to top
خانهدیدگاه هاحامد: بررسی سوره علق در قرآن

حامد: بررسی سوره علق در قرآن

alaghبا رشد به صفات بینهایت خداوند ( بسم الله )

علق پیوستگی است ، پیوستن است ،

علتِ وجودیِ ارتباط و برانگیختگیِ پیامبر اسلام و پیامبران ، پیوستگی بین آنها و هستی و خداوند و همه ی صفات بینهایت او است ،

این پیوستگی عاملِ ارتباطِ خداوند با پیامبر ، و عاملِ توضیح دهنده ی علتِ خلق ،

یعنی علتِ آفرینش و رشدِ انسان و هستی ،  که همان عشق و علاقه است میباشد .

به همین علت است که اولین نشانه ها و آیاتِ نازل شده ی این ارتباط و وصل ، در سوره ی علق یعنی سوره و سیستمِ رشد یابِ  پیوستگی و علاقه و عشق نازل و بیان گردیده است .

و در تاریکیِ جهل و برتری طلبی ، و تضاد و تلاشیِ انسان و جامعه ، عشق و علاقه ،

با برابر کردن انسان با هستی ، در هر زمان و مکان سرنوشت او را با هدفداری در عشق ، و یگانگی با رشدِ ، به سویِ بینهایت و همه ی صفات بینهایت خداوند ، تقدیر میکند .

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏

1-اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذِی خَلَقَ

 

قرء: درک کردن ، فهمیدن ، جمع اوری مفاهیم و درک برایند ، سَنُقْرِئُکَ‏ فَلا تَنْسى‏ (6/ اعلى) ، تَقَرَّأْتُ‏: فهماندم.إِنَّ عَلَیْنا جَمْعَهُ وَ قُرْآنَهُ‏ فَإِذا قَرَأْناهُ‏ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ‏ (17 و 18/ قیامه).

اسم: بدلالت مشتقاتش از سموّ بمعناى علوّ است، نه از سمه بمعناى نشانه، زیرا نام و عنوان مردم نامى، یا صفات و آثار معروف اشخاص و موجودات موجب بلند شدن و بچشم آمدن چهره و مشخصات آنها میگردد «تنها در جمله بسم اللَّه است که همزه با برخورد باء در نوشتن مى‏افتد».

 

سما:فوق و بالای هر چیز ، هربالایی نسبت به پایینش سماء است و به نسبت مافوق و بالاترش ارض.

سماوه: شخص متعالی و بلند مرتبه ، اصل اسم از السمو است یعنی چیزی که بوسیله آن بلند آوازه و شناخته میشود

 

بسم یعنی با رشد و روشهای رشد و تکامل ،

اللَّه: نام جامع صفات است و صفات هر یک نام و عنوان این حقیقت جامعند.  الله  همه ی صفات بینهایت خداوند در هستی است پس  شامل همه اسماء الهی و همه مجموعه های هستی و خصوصیات آنهاست ،

یعنی با همه چیزها و روشها و قوانین تکاملی و رشد که ما را به سمت صفات خداوند و همه صفات متعالی میبرند  .

 

هر حرکتی که  با  آگاهی و یگانگی با روشهای تکاملی همه جانبه موجود در هستی انجام گیرد و در سمت یکی شدن با صفات خداوند باشد بسم الله است ،بسم الله روش تفکر و عمل مجموعه ای است ،

زیرا  اسم الله : رشد به همه صفات خداوندی و حرکت آگاهانه هم سو و یگانه  با روشهای بالا رفتن همه جانبه در سمت انطباق با صفات خداوندی است ،   هدف هر سیستم باید تکامل بینهایت باشد ،(هدف قرار دادن همه صفات بینهایت خداوند یعنی  الله) یعنی ایجاد  حرکت و تکامل بی وقفه .

خلق: اندازه گیری و تدبیر و نظم مستقیم و استوار در امر نو آفرینی و ایجاد ، به همراه راهنمایی و تکامل

 

– روشها و روابط و سیستمهایی که پروردگارت با آنها رشد میدهد و با آنها  هستی را  تدبیر کرده ، و آنها را مداوم نو به نو و تازه می کند، را درک کن( پی گیری و جمع کن )و با فهم و استفاده از آنها خودت را  رشد بده ( به درکِ خلق ، یعنی آفرینش و رشد و تکامل برس ).

 

به درکِ روشها و سیستم های راهنمایی که خداوند در هستی ایجاد کرده و با آنها رشدت میدهد ، به درکِ رشد و تکامل دست پیدا کن.

آفرینش همراه با نوآفرینی و تکامل ناشی از جمع آوری و پردازش تجربیات است ، به درک و جمع آوری و بدست آوردن اصول و روش بپرداز . هر وسیله و روش رشدی که پرورش دهنده ات با آنها آفرینش و تکامل را ایجاد کرده را درک کن و و با استفاده از آنها رشد کن.

 

اقرا بسم ربک الذی خلق یعنی :

درک کن و بفهم ،

با چه ؟ با روشها ، روابط و سیستمهایی که پروردگارت با آنها خلق میکند و رشد میدهد ،  و با انها  هستی را  تدبیر کرده و آنها را مدام نو به نو و تازه می کند،  بفهم ، درک کن پی گیری کن  خودت را رشد بده و به درک خلق و رشد و تکامل برس .

 

به کمک روشها و سیستم های راهنمایی که خداوند در هستی ایجاد کرده و با آنها رشدت میدهد به درک رشد و تکامل دست پیدا کن،

درک کن که آفرینشِ همراه با  نوآفرینی و تکامل ، ناشی از جمع آوری و پردازش تجربیات است ، به فهم  و درک و جمع آوری و بدست آوردن اصول و روش بپرداز .

 

پس بفهم و درک کن که خلق یعنی : نو آفرینی و ایجادِ همراه با هدایت و راهنماییِ ناشی از ، اندازه گیری و تدبیر و تقارن و انسجام  هر پدیده به سوی بینهایت ، یعنی آفرینش و رشد و تکامل .

 

2-خَلَقَ الْإِنْسانَ مِنْ عَلَقٍ

 

انسان : ( انس: الفت و محبت )

عَلَق: دست آویختن به چیزی، آویختن و چنگ زدن، ( علاقه پیدا کردن )، علق: العَلَق‏: دست آویختن و تشبّث نمودن به چیزى است‏ عَلِقَ‏ الصّیدُ فی الحباله: شکار در دام افتاد. ( در کلیه معانی این کلمه خصلت پیوستگی  ملحوظ است.)

عِلْق: چیز گرانقیمت و نفیسی که صاحبش بر آن تعلق پیدا می کند و آن را از خود دور نمی نماید.

 

– پروردگاری که انسان را بر مبنای علاقه و پیوستگی که هدف و روش تربیت او قرار داده است ، آفرید و رشد داد  و تدبیر کرد.

یکی از اصول و روشهای او در امر آفرینش و تکامل هستی و اصلی ترین آن که باعث آفرینش و نوآفرینی و تکامل است ،  آفرینش و روش آفرینش و تکاملِ موجودی است که ، بنایش بر انس و  سیستم پی گیریش بر علاقه و دوست داشتن است. بدین معنی که انسان را چیزهایی که دوست دارد و دنبال می کند و به آن علاقه دارد، می سازند. به این شکل این موجود با انس و علاقه و توحید ناشی از آن از سطح و بشر و از همه چیز در هستی بالاتر میرود.

هر چه بیشتر آگاهی داشته باشی، بیشتر علاقمند می شوی و عمق بیشتری پیدا می کنی و سیستم باز تر و افق بالاتری خواهی داشت و بیشتر رشد میکنی .

 

 پروردگاری که انسان را خلق کرد ، این موجود انس گیرنده را آفرید و رشد و تکامل داد ،

از چه چیزی ؟  بر مبنای علاقه و پیوستگی و عشق ، او را خلق کرد ، آفرید و رشد داد . یکی از اصول و روشهای او که باعث آفرینش و نوآفرینی و تکامل است آفرینش موجودی است که بنایش و اصلش  بر انس گرفتن و عشق و علاقه است ،

 

چرا انس میگیرد ؟ چون بر مبنای علاقه و پیوستگی همه جانبه و همگانی فردی و جمعی آفریده و تکامل یافته  است .

و  سیستم پی گیریش بر علاقه و دوست داشتن و پیوستگی است .

بدین معنی که چیزهایی که دوست دارد و دنبال می کند و به آن علاقه دارد، او را می سازند و رشد میدهند.

 

 به این شکل این موجود با انس و علاقه و پیوستگی ، و عشقِ  فردی و جمعی  ناشی از آن آفریده  میشود رشد می یابد  ، و از سطح و بشر و از همه چیز در هستی بالاتر میرود ، پس ،

 

 

3- اقْرَأْ وَ رَبُّکَ الْأَکْرَمُ

 

اکرم: ( کرم : بخشش و احسان )

 

بفهم و درک کن . به کمک سیستم راهنمایی که خداوند در تو و در هستی ایجاد کرده که:

 آفرینش همراه با نوآفرینی و تکامل ،  ناشی از جمع آوری و پردازش و درک  است ،

 

به جمع آوری و پردازش و بدست آوردن اصول و روش بپرداز ، زیرا  این انس و علاقه و عشق و پیوستگی ، و یگانگی ناشی از آن ، که انسان را رشد داده و خواهد داد و از سطح و بشر و از همه چیز در هستی بالاتر میبرد ، بالاترین کرم و بخشش است و از آن بالاتر وجود ندارد ،

 

پس زمانی می توانی به بالاترین مرحله ی رشد و نهایت تکامل هر چیز برسی،‌ که با انس و الفت ناشی از علاقه و توحید ناشی از آن به نفی مطلقها و شکستن محدوده ها و سیستم باز و بینهایت و شناوری دائمی به سوی صفات بینهایت و در نتیجه رشد به صفات بینهایت خداوند دست یابی ،  و از سطح و بشر و از همه چیز در هستی بالاتر روی ،

چگونه ؟

 

4- الَّذِی عَلَّمَ بِالْقَلَمِ

 

علم: درک حقیقت هر چیز، آگاهی دادن و تنبیه و هشداری

قلم: اصل قَلْم قطع گوشه چیزی است مثل گرفتن ناخن و تراشیدن نی، قلم به معنی تراشیده شده است. تراشیدن برای رسیدن به هدفی .

 

– آن که به تدریج با تراش فکر و عمل ، سطح و عمق انسان را در سیستم رشد بینهایت هستی تراش داد و انسان را به حقیقت و ذات پدیده ها و رشد خود و هستی آشنا کرد. 

انسان به تدریج زواید و خرافات علم را زدود تا حقیقت و ذات هر چیز مشخص شود. قلم هر ابزار در معرض دیگران و ارتعاش دیگر پدیده ها قرارگرفتن و ترش دادن و تراش داده شدن  است

و وقتی در معرض ارتعاش و ریتم حرکتی دیگران قرار گرفتی میتوانی خود و دیگران را به رشد و خلق و تکامل برسانی .

آن اکرام تراشیده شدن انسان است در ارتعاش سه قرآن و سه تراشنده که هستی و روح انسانی هر انسان و کتاب نازل  شده خداوند هستند

که به واسطه آنها ، این موجود انس گیرنده با علاقه و پیوستگی و وصل ، یاد میگیرد چیزهایی که تا به حال یاد نگرفته است و بوسیله ی  تراش خوردن توسط این سه مجموعه و سه روش تراش دهنده و تراشیده شونده ،

 

5- عَلَّمَ الْإِنْسانَ ما لَمْ یَعْلَمْ

 

علم: درک حقیقت هر چیز، آگاهی دادن و تنبیه و هشداری

انسان : ( انس: الفت و محبت )

 

– به تدریج به انسان آنچه را نمی دانست، آموخت.  انس و علاقه و پیوستگی همه جانبه و همگانی را که وسیله ی وصل به همه ی هستی و رشد و حرکت به سوی صفات بینهایت خداوند و تراشیده شدن و رشد در سیستم باز و بینهایت هستی است را یاد داد .

آن که به تدریج با تراش انسان در هستی و برای هدف رشد به صفات بینهایت خداوند آگاهی داد و با تراش دادن درک انسان از  واقعیات و تصحیح مداوم  فهم و درک آنها  انسان را به حقیقت و ذات توحیدی پدیده ها در هستی آشنا کرد.

آنچه می آموزد و اگر نمی آموخت نمیدانستیم ، روش پیوستگی و انس و علاقه، در جهت نفی تمرکز در خود و نفی خود را اصل دانستن ، و باز کردن سیستم  به دلیل جاذبه ی علاقه و عشق و با علاقه به همگان است ،

و اینکه اگر همگان را  دوست نداشته باشیم به سیستم بسته و محدود و  به طغیان میرسیم ، یعنی نه خود رشد میکنیم ونه دیگری

 

6- کَلاَّ إِنَّ الْإِنْسانَ لَیَطْغى

 

طغی: گستاخی و گردنکشی، سرپیچی

 

– آنچه خداوند و هستی مرتعش در توحید  به انسان می آموزد و اگر نمی آموخت نمیدانستیم ، روش پیوستگی و انس و علاقه و در جهت نفی تمرکز در خود و نفی خود را اصل دانستن ، توسط جاذبه ی علاقه و عشق و با علاقه به همگان است و اینکه اگر دیگران و همگان را  دوست نداشته باشیم ، به طغیان میرسیم ، یعنی نه خود رشد میکنیم و نه دیگری ،

این چنین نیست که انسانی که در سیستم طبقاتی ، و وجدان تاریخی و اخلاقی و علمی برتری طلبانه زندگی کرده و تراش خورده ، علاقه و به هم پیوستگی و عشق را ، و تکامل در عشق را  یاد بگیرد ،

بلکه  این انسان تحت تاثیر روابط طبقاتی و وجدان همگانی مبتنی بر وجدانهای تاریخی و علمی و اخلاقی شکل گرفته در روابط برتری طلبانه  طغیان خواهد کرد  ؛ و به تمرکز و جمع آوری و تکاثر نیروی محرکه برای خود عمل میکند ، و  به تحقیق به رابطه یکطرفه عمل میکند ، در صورتی که :  

 

7- أَنْ رَآهُ اسْتَغْنى

 

رأى:دیدن. دانستن. نگاه کردن «فَلَمَّا جَنَّ عَلَیْهِ اللَّیْلُ رَأى‏ کَوْکَباً قالَ هذا رَبِّی» انعام: 76. یعنى چون شب او را فرا گرفت ستاره‏اى دید گفت:این پروردگار من است.

 «فَلَمَّا رَأى‏ قَمِیصَهُ قُدَّ مِنْ دُبُرٍ قالَ إِنَّهُ مِنْ کَیْدِکُنَّ إِنَّ کَیْدَکُنَّ عَظِیمٌ» یوسف: 28.

ارباب ادب گفته‏اند: چون رأى بدو مفعول متعدى شود بمعنى علم آید نحو «وَ یَرَى الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ الَّذِی أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ هُوَ الْحَقَّ وَ یَهْدِی إِلى‏ صِراطِ الْعَزِیزِ الْحَمِیدِ» سباء: 6.

غنی: بی نیازی ( استغنی:‌ بسنده کردن )

 

– زمانی که به علت زندگی در سیستم محدود و بسته ، احساس بی نیازی کند. گاهی که انسان احساس کند که نیازی به دیگران و رابطه دو طرفه و یا بیشتر ندارد ،احساس دین نمیکند و یا میخواهد که احساس دین نکند و این ناشی از خروج از انس انسانیت و دور شدن از انس و علاقه که موتورهای محرکه انسان هستند میباشد

پس با نفی سیستم بینهایت و رابطه همه جانبه و همگانی ، به رابطه یکطرفه اول خود و  سیستم بسته ای میرسد که در ان خود و منافع خود را مطلق کرده و بقیه هستی و انسانها را صرفا ابزار استفاده او و یا خانواده و یا گروه و جامعه اش میپندارد و رشد را در تمرکز و تکاثر و در نتیجه تضاد میپندارد .

حال آنکه رشد نتیجه تاثیر گرفتن از هستی و جامعه و دیگران و ارتباط دو طرفه و سیستم باز و بینهایت است ، و کسی که به این احساس بینیازی به هستی و انسانها و تراشیده شدن و تراش دادن در سیستم بسته و تمرکز و تکاثر و اول خود برسد ،

به  انحصار نیروی محرکه و تمرکز ان در خود و جلوگیری از رسیدن نیروی محرکه به دیگران میرسد و در نتیجه همگان و  سیستم رشد نمیکنند و خودش نیز بالتبع سیستم رشد نمیکند و به تضاد و آتش و انهدام میرسد .

 

به محض اینکه میل به رابطه یکطرفه و تمرکز همه چیز در خود  میکنی ، به سیستم بسته ی طغیان و نفی

جریان نیروی محرکه برای دیگران  و تمرکز آن در خود و خودی میرسی آنآنووکتئگسمتتسکختتآن در خود و خودیها ، وارد میشوی  .

دوست داشتن هر کسی و هر چیزی ارتباط مستقیم با بخشش و در اختیار قرار دادن نیروی محرکه و نیروی رشد دارد .

و هر زمان احساس دوست داشتن کسی وجود داشت ، جریان نیروی محرکه برای دوست داشته و به سمت دوست داشته شده  نیز اجازه داده میشود ،  و اگر دوست داشتن نباشد امکان جریان پیدا کردن نیروی محرکه نیز نخواهد بود .

و هر چه بیشتر دوست داشته باشیم به همان اندازه نیروی محرکه بیشتری را برای دوست داشته شده به جریان می اندازیم .

بنابراین هر چه بیشتر علاقه و انس همه جانبه و همگانی را  در خود رشد دهیم ، به نیروهای محرکه بیشتری امکان جریان در جهت دوست داشته شده میدهیم ، و جریان نیروی محرکه ای که در نتیجه دوست داشتن ما  جریان پیدا میکند  امکان رشد  همگانی و در نتیجه خود  ما را بیشتر فراهم خواهد کرد .

و هر چه بیشتر در خود تمرکز میکنیم و نیروی محرکه را متمرکز کرده و امکان جریان نیروی محرکه برای همگان را نمیدهیم ، خود ما و دیگران و همگان رشد نمیکنیم و به طغیان و تضاد و تلاشی نزدیکتر میشویم.

 

8- إِنَّ إِلى‏ رَبِّکَ الرُّجْعى

 

رجع: بازگرداندن و تکرار کردن

رجوع: بازگشت به هر آنچه که آغاز و شروع از آنجا بوده، اندیشیدن در آغاز و ابتدای چیزی

 

– پس همانا رجوع هر کسی به هدف و ربش است :

هر انسانی ، اگر رب و پرورش دهنده اش را بر مبنای روشِ آفریدن و تکاملِ خداوندی انتخاب کرد ، در مسیرِ دوست داشتنِ همگان و برابری و رشد همگانی میرود و رشد میکند ، و پرورش دهنده و هدفش انس و علاقه و عشق خواهد بود و هر زمان و در هر حرکت و دوره حرکتی  به آن رجوع میکند .

و اگر در مسیر سیستم بسته ی تمرکز در خود و خودی   پیش رفت و هدف را خود و تمرکز در خود قرار داد و رابطه یکطرفه را انتخاب کرد و رب و پرورش دهنده و هدف، خود را تمرکز و تکاثر انتخاب کرد به طغیان و تمرکز نیروی محرکه در خود و عدم رشد همگانی و نیز عدم رشد خود خواهد رسید و به آن رجوع میکند .

 

9- أَ رَأَیْتَ الَّذِی یَنْهى

 

رأى:دیدن. دانستن. نگاه کردن «فَلَمَّا جَنَّ عَلَیْهِ اللَّیْلُ رَأى‏ کَوْکَباً قالَ هذا رَبِّی» انعام: 76. یعنى چون شب او را فرا گرفت ستاره‏اى دید گفت:این پروردگار من است.

 «فَلَمَّا رَأى‏ قَمِیصَهُ قُدَّ مِنْ دُبُرٍ قالَ إِنَّهُ مِنْ کَیْدِکُنَّ إِنَّ کَیْدَکُنَّ عَظِیمٌ» یوسف: 28.

و چون متعدى شود معنى نگاه کردن میدهد که موجب عبرت باشد (مفردات) ( «أَ رَأَیْتَ) الَّذِی یُکَذِّبُ بِالدِّینِ فَذلِکَ الَّذِی یَدُعُّ الْیَتِیمَ» ماعون: 1.

أ رأیت در آیه شریفه بمعنى اخبرنى نیست بلکه معنى آن چنین است: آیا دیدى و شناختى آنکه را که جزا را تکذیب میکند او کسى است که یتیم را طرد مى‏نماید.

 «أَ رَأَیْتَ الَّذِی یَنْهى‏ عَبْداً إِذا صَلَّى. أَ رَأَیْتَ إِنْ کانَ عَلَى الْهُدى‏ أَوْ أَمَرَ بِالتَّقْوى‏. أَ رَأَیْتَ إِنْ کَذَّبَ وَ تَوَلَّى أَ لَمْ یَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ یَرى‏» علق: 9- 13.

 «أ رأیت» در هر سه مورد براى افاده تعجب است و تکرار آن براى تأکید آمده و جواب اذا در آیه اول و جواب هر دو «ان» در آیات بعدى محذوف است و فاعل «کَذَّبَ وَ تَوَلَّى» همان نهى کننده است که در آیه اول مذکور میباشد یعنى: آیا دیدى آنکس را که نمازگزار را از نماز نهى میکند حال چنین کسى در پیش خدا چگونه خواهد بود؟! بمن بگو اگر نهى شده در هدایت باشد یا امر بتقوى کند حال ناهى چگونه خواهد بود؟! بگو به بینم اگر ناهى مکذب و روگردان از حق باشد پیش خدا چه وضعى خواهد داشت؟! هر سه «أ رأیت» معناى خبر بده دارند.

نهی: زجر و منع، ترک کردن، به انتها رسیدن

 

– آیا دیدی  کسی را که از پیوستگی و علاقه و عشق و وصل به صفات بینهایت خداوند  نهی می کرد و مانع ایجاد میکرد برای  جریان یافتن  نیروی محرکه همگانی و  ارتباط دو طرفه و رشد همگانی  ؟ 

آیا دیدی کسی را که برای سیستم باز و افق بینهایت را با ایجاد سیستم بسته و محدود مانع ایجاد میکرد و از سیستم باز و زمینه سازی برای رشد در افق بینهایت جلوگیری میکرد و  به جای ارتباط دوطرف و زمینه سازی رشد همگانی ،  به تمرکز و تکاثر و ارتباط یکطرفه و تضاد و تلاشی روی می اورد ؟

 

10- عَبْداً إِذا صَلَّى

 

عبد: بنده پرستش کننده، عبادت: نهایت فروتنی و طاعت، کوبیدن راه و هموار ساختن آن

صلی: افروختن آتش، داخل شدن، وارد کردن، ملازمت و دخول ( در یک سیستم قرار گرفتن )

 

-این چنین کسی با ارتباط یکطرفه و با زور وتضاد و نفی جریان همگانی نیروی محرکه مانع از ارتباط دوطرفه و مانع از  ارتباط دو طرفه و وصل انسانهای دیگر به جریان نیروی محرکه میباشد و مانع از جریان همگانی نیروی محرکه و رشد همگانی خواهد بود ؟

 

11- أَ رَأَیْتَ إِنْ کانَ عَلَى الْهُدى

 

رای: هو النظر المطلق بأىّ وسیله کان، بالعین الباصره، أو بقلب بصیر، أو بشهود روحانىّ، أو بمتخیّله مفکّره بترکیب الصور و المعانی.

و الرّؤیه بالقلب کما فی-. بارَکْنا حَوْلَهُ لِنُرِیَهُ مِنْ آیاتِنا- 17/ 1،. کَلَّا لَوْ- تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْیَقِینِ لَتَرَوُنَّ الْجَحِیمَ ثُمَّ لَتَرَوُنَّها عَیْنَ الْیَقِینِ- 102/ 7،. وَ لَقَدْ رَآهُ بِالْأُفُقِ الْمُبِینِ- 81/ 23،. وَ لَقَدْ رَآهُ نَزْلَهً أُخْرى‏ عِنْدَ- 53/ 13.

و الرؤیه بالشهود الروحی کما فی-. ما کَذَبَ الْفُؤادُ ما رَأى‏- 53/ 11، و. لَقَدْ رَأى‏ مِنْ آیاتِ رَبِّهِ الْکُبْرى‏- 53/ 18،. إِنَّنِی مَعَکُما أَسْمَعُ وَ أَرى‏- 20/ 46،. وَ کَذلِکَ نُرِی إِبْراهِیمَ مَلَکُوتَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ- 6/ 75،. رَبِّ أَرِنِی أَنْظُرْ إِلَیْکَ- 7/ 143.

و الرؤیه بالعقل النظری کما فی-. أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ یَسْجُدُ لَهُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ- 22/ 18،. أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ 58/ 7  

. أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ یُسَبِّحُ لَهُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ 24/ 41.

هدی: ارشاد و راهنمایی از روی لطف و خیرخواهی.

 

– آیا دیدی که این فرد در راه هدایت و رشد باشد ؟ این فرد و این جریان برتری طلب امکان رشد در علاقه و پیوستگی و وصل به دیگران را نخواهد داشت ،  زیرا رشد جریانی همگانی و ناشی از پیوستگی و علاقه و عشق همگانی است ، و با روش برتری طلبی و تضاد و تلاشی رشد همگانی درکار نخواهد بود  و اگر همگان رشد نکردند و به هم پیوسته نشدند هیچ کسی رشد نخواهد کرد و نمیکند .

 

12- أَوْ أَمَرَ بِالتَّقْوى

 

امر: تقدم و پیش داشتن چیزی، زیاد کردن

تقی: ( وقی: حفظ شیء از آنچه اذیت و ضرر می رساند‌)، تقوی: محفوظ داشتن و پرهیز کردن

 

-چنین کسی که تمرکز را هدف و اصل قرار میدهد به علت عدم حفظ آن روحِ عشق و علاقه ی خداییِ درونِ خود ، به تمرکز و تکاثر و  اول خود میرسد و چون غیر از خود و اموال و امیال خود کسی و چیزی را دوست ندارد ، مانع از جریان نیروی محرکه و رشد و پیوستگی همگانی میشود ، در نتیجه خود نیز رشد نمیکند و هدایت نمیشود .

 

13- أَ رَأَیْتَ إِنْ کَذَّبَ وَ تَوَلَّى

 

ارایت مثل اخبرنی است یعنی به من بگو و خبر بده که گاهی ضمیر ک به آخر آن اضافه میشود و حرف ت در حالت تثنیه و جمع تانیث به حالت خود باقی است و فقط ضمیر ک تغییر میکند  ارایتک هذاالذی و قل ارایتکم به معنی آگاهی و هشدار است ، آیا نیستید ؟ آیا نمیدانی ؟ آیا نمیدانید؟

کذب: دروغ ، خطا

تولی: اعراض و روی بر گرداندن

 

– آیا ندیدی که به تدریج عشق و علاقه و نتیجه ی آن که جریان نیروی محرکه همگانی است را نادرست پنداشت و راه رشد ندانست و از آن دور شد و از رشد همگانی و رشد خود نیز دور شد ؟

 

14- أَ لَمْ یَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ یَرى

 

رای: هو النظر المطلق بأىّ وسیله کان، بالعین الباصره، أو بقلب بصیر، أو بشهود روحانىّ، أو بمتخیّله مفکّره بترکیب الصور و المعانی.دیدن ، دانستن ، نگاه کردن .

نظر : نگاه کردن ، تدبر و تامل و دقت و معرفت حاصله پس از فحص و تامل است ، پس رای یعنی نگاه

کردن و تدبر و دقت و بررسی خروجی هر سیستم .

 

– آیا علم و آگاهی به روشهای خداوندی درباره چگونگی وصل به صفات بینهایت او ندارد و نمی داند که خدا وند می بیند ؟

و اگر در سمت عشق و دوست داشتن و در نتیجه آفرینش و تکامل حرکت کرد ، با انطباق با مسیرِ صفاتِ بینهایتِ خداوند ، در مسیرِ رشد و تکامل پیش خواهد رفت، و اگر در مسیر تمرکز در خود ، و اصل کردن خود و نفی صفات بینهایت خداوند و نفی عشق و علاقه پیش رفت ، در تضاد با نیروهای رشد در هستی و در نتیجه در تضاد با خود خواهد بود .

 

15- کَلاَّ لَئِنْ لَمْ یَنْتَهِ لَنَسْفَعاً بِالنَّاصِیَهِ

 

السَّفع: گرفتن موی پیشانی اسب، گرفتن و محکم کشیدن ، سُفع: سیاهی و افروختگی

ناصیه : موی پیشانی،‌ اتصال،‌ قسمت جلوی سر، چسبیدن

 

– و این طور نیست که جذب شده در سیستم تمرکز و تکاثر ، و دور شونده از مسیر علاقه ، و در نتیجه دور شونده از صفات بینهایت خداوند نتیجه ی دوری از علاقه و عشق و یگانگی را درک کند و بفهمد

و  قطعا ، اگر به آن روش پایان ندهد، به سمت هدف هایش جذب میگردد  و به سمت آنها کشیده خو اهد شد.

اگر به جذب شدن در تمرکز و تکاثر ، و ضدیت با علاقه و برابری و جریان یافتن همگانی نیروهای محرکه ،

که نتیجه اش خشونت و تضاد و عدم رشد خواهد بود پایان ندهد، 

این سیستم حرکتی بر او مسلط می شود و او را کنترل می کند. جذب چیزی می شود  که به آن علاقه دارد و  آن سیستم که ذهنیت او را به خود مشغول ساخته پیش رویش و هدفش قرار می گیرد.

…. ما من دابه الا هو اخذ بناصیتها…… ( آیه 56 از سوره هود )

هیچ جنبنده ای نیست مگر اینکه از پیشانی ( از نقاط وصلش ) گرفته و جذب میشود .

 

16- ناصِیَهٍ کاذِبَهٍ خاطِئَهٍ

نصو: نَاصِیَه- رستنگاه موى جلو سر- که بصورت افعال- نَصَوْتُ‏- انْتَصَیْتُهُ‏ و نَاصَیْتُهُ‏ بکار میرود یعنى موى پیشانى و جلو سرش را گرفتم. فلان‏ نَاصِیَهُ قومِهِ- او چشم و سر آن گروه است یعنى رئیس آنهاست .     ناصیه: موى پیشانى. طبرسى در ذیل‏ فَیُؤْخَذُ بِالنَّواصِی‏ وَ الْأَقْدامِ‏ رحمن: 41. فرموده «النَّاصِیَهُ شعر مقدّم الرّأس» و آن در اصل بمعنى اتصال است … و ناصیه متصل بسر است.اصل آن چنانکه نقل شد بمعنى اتصال است .

خاطئه: ( خطأ: برگشتن و انحراف از سویی به سوی دیگر، خطا و اشتباه )

 

– هدف و سیستم الگو و  پیش روی حرکت ، که کاذب و نادرست باشد ، مسیرش به جای علاقه و عشق به همه و ارتباط دو طرفه و پیوستگی و  رشد همگانی ، رابطه یکطرفه و تمرکز و تضاد و تلاشی خواهد بود .

پس به هدفِ رشد و تکامل نمینشیند بلکه منحرف شده و به خطا می رود و به تضاد و تلاشی منتهی میگردد.

 

17- فَلْیَدْعُ نادِیَهُ

 

دعا: بانگ زدن و خواندن با اسم، نامیدن، پرسش کردن و خواستن

نادیه: ( ندو: جمع شدن )، مؤنث نادی: مجلس و محل اجماع.

 

– پس آن پرورنده ی پیشرو ، و هدف  هم صدا و هم روش و هم مسیر  خود را به یاری می خواند. پس هم صدا و هم سمت و طرفداران قدرت و تمرکز و خشونت را به یاری می خواند و با انتخاب کنندگان مسیر تمرکز و برتری طلبی و تضاد و تلاشی و خشونت یگانه میگردد.

 

18- سَنَدْعُ الزَّبانِیَهَ

 

زبن: دفع، ( مأموران آتش جهنم که انسانها را به آتش دفع و پرتاب می کنند. )

زبانیه: جمع زنبیه: دوزخ بانان، پاسبانان دوزخ،‌ مؤنث زبانی، ( دلیل مؤنث آمدن این کلمه،‌ تأکید و اشاره به تعداد زیاد آنان است. )

 

– خداوند و هستی نیز به زودی جریان تضاد و خشونتی که او مایل به آن است را ، به خاطر میل او به آنها به او وصل میکنند ( او را به آتش تضادی که میخواهد می رسانند )

وقتی که او از مسیر منحرف شده و به جای علاقه و عشق و وصلِ به همگان و رشد همگانی ، رشد را در تضاد و تقابل با دیگران و منع جریان نیروی محرکه میبیند ،  در تضاد با سیستم توحیدی حاکم بر هستی قرار می گیرد ،

دشمنی و خشونت و دفع کنندگان نیز به او جذب شده ، به دور او جمع شده و او را  فرا میگیرند و او به جای انس و علاقه و جریان هر چه بیشتر نیروی محرکه برای همگان و در نتیجه رشد همگانی ، به دفع دیگران  و ممانعت از جریان نیروی محرکه برای همگان و انحصار آن در خود و تضاد با هستی مشغول میشود .

سیستم بسته ی دوئیت و تضاد و دوگانگی که خود او انتخاب کرده است او را به سمت آتش می برد.

 

19- کَلاَّ لا تُطِعْهُ وَ اسْجُدْ وَ اقْتَرِبْ

 

طوع: انقیاد و فرمانبرداری، ( طوع درباره موجوداتی است که با اختیار و اراده راه حق می گزینند. )

طاعت: به بزرگی یاد کردن

سجد: آرامش، فروتنی و اطاعت ( برای انسان و حیوان و جماد )

قرب: نزدیکی

 

– پس با حفظ علاقه و عشقی که خداوند در روح انسانی ودیعه گذاشته است و عاملِ سیستمِ بینهایتِ وصلِ به صفات بینهایت خداوند و رشد به صفات بینهایت او است ،

برتری طلبی و سیستم بسته و محدود کننده انسان را  نفی کن و هرگز او را پیروی نکن، و مانند ارکان هستی که دائم در حال سجود و انطباق با  پیوستگی و وصل و یگانگی ، و جریانِ همگانیِ نیرویِ محرکه و زمینه ساز رشد برای جزء جزء هستی هستند ، همه جانبه  منطبق شو ، و با رشد همگانی رشد کن و رشد بده ، و به علاقه و عشق و انطباق با رشدِ همگانیِ به سوی جمیع صفات بینهایت خداوندی ، ناشی از علاقه و عشق  نزدیک شو.

 

 

در این رابطه :

 

بررسی مفهوم عذاب در قرآن بخش نخست (1)

بررسی مفهوم عذاب در قرآن بخش دوم (2)

بررسی مفهوم عذاب در قرآن بخش سوم (3)

بررسی سوره قیامت بخش نخست (4)

بررسی سوره قیامت بخش دوم (5)

بررسی سوره قیامت بخش سوم (6)

بررسی سوره قلم بخش نخست (7)

بررسی سوره قلم بخش دوم (8)

بررسی سوره قلم بخش سوم (9)

در بارۀ صَّلاَه (10)

در بارۀ سورۀ حمد (11)

در بارۀ سوره فجر (12)

در بارۀ سورۀ بلد (13)

با رشد به سوی صفات بینهایت خداوند درباره سوره شمس (14)

در بارۀ سورۀ طارق (15)

در بارۀ سورۀ أَعْلَى(16)

در بارۀ سوره بروج (٩)

اخبار مرتبط

دیدگاه خود را بنویسید

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید