◉پرسش: آیا عذاب شکنجه است؟ اگر آری، خداوندی که خود را هستی محض توصیف میکند و از تعین منزه است، چگونه خود را شکنجهگر میخواند؟
❋پاسخ:
برابر فرهنگهای لغات قرآن، از جمله تاج العروس (عَذاب در سخن عرب از عذْب است یعنی بازداشتن و جلوگیری یا منع. مثلا گفته می شود: عَذَبْتُه عَنْه یعنی او را از آن چیز یا کار منع کردم و علت اینکه مجازات را عَذَاب گفتهاند این است که از بازگشت دوبارۀ مجازات شونده به جرم ارتکابی جلوگیری میکند و نیز دیگران را از ارتکاب جرمی مانند آن منع میکند) (٭) و مفردات الفاظ قرآن (در اصل این واژه اختلاف شده، برخی گفتهاند اصل آن از «عَذَبَ الرجل»است، یعنی مرد خواب و خوراک را ترک کرد… تغذیب هم شیرینی زندگی را زایل کردن است). بدینسان، عذاب از عَذب و عذب بمعنای گوارا است. گوارایی زندگی که از دست میرود، به میزانی که از دست میرود، آدمی گرفتار درد کم و یا بیش میشود (= عذاب). این درد از نبود گوارایی است و از قانونی پیروی میکند که، بنابر آن، غفلت از حقوق ذاتی حیات، سبب از دست دادن تندرستی و گوارایی زندگی میشود. غافل با احساس درد و دریافت انواع دیگر هشدار و انذارها، بسا از غفلت میرهد. بازیافت گوارایی زندگی، بازیافت فطرت، بیرنج، ممکن نمیشود. هراندازه از خودبیگانگی بیشتر، بازیافت خودِ فطری پر رنج و دردتر. برای مثال، بیماری که بموقع به درمان نمیپردازد، به میزانی که از تندرستی خود غفلت میکند، درد و رنج و مدت درمان او بیشتر میشود. عذاب در قرآن همین است. و نیز:
1. عذاب را کسی تحمل میکند که هرآنچه گوارا است را واگذاشته است. از فطرت خویش بیرون رفته و نه تنها کوششی برای بازیافت آن نکرده، بلکه، در فعالیتهای خود، بطور مداوم، ترکیبی را بکاربرده است که زور و فساد دو عنصر اصلی آن هستند. همواره، عناصر دیگر، چون علم و فن و پول و… را برای آن در ترکیب شرکت میدهند که میزان مرگآوری و ویرانگری، بنابراین، فسادگستری زور را بیشتر کنند. بنابراین که عمل بر خود افزا است، بکاربرنده این ترکیب، بطور مداوم و بطور روزافزون، ویران میشود و ویران میکند. هرگاه او بخواهد فطرت خویش را بازیابد، شدت عذاب، بمثابه روش بازیافت فطرت خویش، بستگی مستقیم پیدا میکند با میزان از خود بیگانگی او، یعنی به میزان مرگ و ویرانی که ببار آوردهاست.
آیا خداوند کسی را عذاب میدهد؟ پاسخ این پرسش را دورتر خواهیم یافت.
2. بدینقرار، عذاب شکنجه نیست. عذاب پیآمد، بسا پیآمدهای خود به خود عمل انسان است تا که او، به حقوق خویش وجدان یابد و به عمل به حق بازگردد. بدینقرار، پس از عمل به ناحق، عمل کننده دیگر نمیتواند پیآمد یا پیآمدهای آنرا جز با عذابی که میبیند، خنثی کند و زندگی فطری خود را بازیابد. برای مثال، هر بار که زور و فساد بکار میبریم، ناگزیر عذاب تحمل میکنیم. با وجود این، هیچکس و هیچ مقامی نمیتواند و نباید خود را مأمور عذاب بخواند. همانسان که در دوران قرون وسطی، کلیسا و در استبدادهای فراگیر نازیسم و استالینیسم، در قرن بیستم، خود را مأموران عذاب میخواندند و عهده دار تعذیب (شکنجه) میشدند. رژیم ولایت مطلقه فقیه نیز مأموران عذاب دارد و تا آنجا که توانسته است، بساط تفتیش عقیده و شکنجه و اعدام را گستردهاست.
شکنجه روش شکنجهگر با کسی است که به زور بر او دست یافتهاست. حتی اگر کسی خود را شکنجه کند، با خود روش شکنجهگر با شکنجه شونده را بکار میبرد. بدینسان، شکنجه، به هیچرو، پیآمد خود به خود عمل آدمی نیست. افزون براین، شکنجه و عذاب دو هدف نایکسان و بسا متضاد دارند. هدف عذاب بازیافت سلامت و خود فطری، حقوند، است و هدف شکنجه درهم شکستن شخصیت شکنجه شونده و تسلیم بلااراده کردن او است. کنوانسیون منع شکنجه سازمان ملل متحد تعریفی از شکنجه بعمل آورده و در آن، درد و رنج ناشی از شکنجه را از درد منبعث از احکام قانونی و…، جدا دانسته است:(1)
«هر عملی که به واسطهٔ آن و تعمداً درد و رنجی شدید، خواه جسمی یا روحی، بر فرد اعمال شود، آن هم برای اهدافی چون کسب اطلاعات یا اعترافگیری از او یا از یک شخص ثالث، یا با هدف تنبیه او به دلیل انجام عملی که او یا شخص ثالث مرتکب شده، یا مظنون به ارتکاب آن است، یا با هدف ارعاب و واداشتن او یا شخص ثالث (به انجام کاری)، بنابر دلایل تبعیضآمیز از هر نوع [شکنجه محسوب میشود]، به ویژه هنگامی که چنین درد و رنجی از سوی یک مقام یا فرد دیگری برخوردار از سمتی رسمی یا به تحریک یا رضایت یا قبول وی اعمال شده باشد. تعریف شکنجه شامل درد و رنجی که صرفاً منبعث از تدابیر قانونیِ ترمیمیِ از پیش مقرر شدهِ عدم رعایت قانون یا ذاتی این تدابیر و یا درد و رنجی که اجرای این تدابیر فرصت آن را ایجاد کنند، شکنجه خوانده نمیشوند»
تعریف کنوانسیون در آنچه به «درد و رنجی که صرفاً منبعث از تدابیر قانونی …» شکنجه نیستند، مربوط میشود، درخور انتقاد است. چراکه محتوای تدابیر قانونی میتواند حق نباشد. هرگاه محتوای آنها حق باشد و کسی بخاطر نقض آنها ناگزیر از ترمیم شود، درد و رنج ترمیم شکنجه نیست، اما اگر محتوای آنها حق نباشد و کسی به خاطر نقض آنها ناگزیر از ترمیم شود، درد و رنجی که تحمل میکند، شکنجه مضاعف است. بدینسان، فرق عذاب با شکنجه ایناست که عذاب ترمیم عمل خلاف حق است و شکنجه درد و رنجی است که به عمل کننده به حق و یا به کسی روا میرود که عملی خلاف مطلوب قدرت مسلط انجام داده است.
تعریف شکنجه میگوید چرا جباران شکنجه را ضرور میشناسند و شکنجهگران را به خدمت میگیرند و حقوندان آن را ممنوع میدانند و میکنند. در حقیقت، حقوندان هم میدانند حقوق ذاتی حیات و کرامت هرانسان مقدم بر نوع عمل او است و باید محترم شمرده شوند و هم میدانند ابتداکردن به زور و فساد، بدون غفلت از حقوندی ناممکن است: خداوند که خود را حق میخواند (2)، شکنجهگر نمیشود.
از اینرو است که اسلام تنها دینی است که شکنجه را در این جهان ممنوع کردهاست. و چون عذاب پیآمد خود به خود عمل است و هدف آن بازیافت خود حقوند است، اسلام رویه دینهای از خود بیگانه در بیان قدرت را نیز باطل و ممنوع کردهاست: کسی مأمور خداوند در عذاب دادن بندگان او نیست. با توجه به اینکه، تفتیش عقاید و شکنجه را مسیحیت روا میدانست و اسلام فقیه مطلقه و مرامهایی که بیان قدرت بودهاند و هستند و ساخت انسان بودهاند و هستند، روا میدانستند و روامیدانند و با توجه به این امر که حتی در کشورهایی که حقوق انسان را پذیرفتهاند، شکنجه از میان برنخاسته است و شکنجه بمثابه امر واقع مستمر و جهان شمول، وجود دارد، ممنوع کردن شکنجه، خشونتزدایی بس گرانقدری نیست؟
3. قرآن اصل «لا اکراه فیالدین» را مقرر میکند. در دین اکراه نیست را نیز توضیح میدهد: راه رشد از راه غی جدا شد. بدینسان، دین راه رشد است و رشد با اکراه در تضاد است. پس در دین اکراه نیست. از اینرو، در قرآن، حتی یک آیه که دستور به ابتداء به اکراه باشد و یا اعمال قوه برای خنثی کردن قدرت متجاوز نباشد، وجود ندارد. قرآن قواعد خشونت زدایی را نیز به انسان میآموزد. احکامی که دفاع و مقابله را تجویز میکنند، بدون استثناء، در خنثیکردن قدرت (= رابطه قوا و ترکیبی از زور و فساد و پول و علم و ظن و فن و… که در این رابطه بکار میرود) کاربرد دارند. مقرر میکند که در عمل به این احکام، نباید از اندازه خنثی کردن تجاوز، بیرون رفت. مجازاتها نیز، هم سیئه هستند و هم باید بر طبق اصول راهنمای قضاوت تعیین شوند و هم چشم پوشی از آنها بهتر است (3). از این منظر نیز که بنگریم، قرآن، قواعد خشونتزدایی را میآموزد. این قواعد را در کتابهای عقل آزاد و ارکان دموکراسی و کرامت شرح کردهام. قاعدههایی که، به یمن ادامه مطالعه، یافتهام، میآورم. این قاعدهها را همگان و همه روز میتوانند بکاربرند:
قواعده خشونتزدایی:
1. از آنجا که هر غفلتی را زور و فساد پر میکنند، غفلت از استقلال و آزادی و دیگر حقوق را عمل به زور و فساد و تسلیم شدن به جباریت پر میکند (4). استقلال اینهمانی با هستیِ محض، هوشمند و توانا و آفریننده و…، و آزادی بمثابه فعال شدن در اینهمانی با هستی، تعریف میشوند. پس غفلت از خدا، غفلت از استقلال و آزادی و دیگر حقوق و درجا گرفتار جباریت شدن است (5). بدینقرار، کارآترین خشونتزدایی، غافل نشدن از استقلال و آزادی خویش است.
2. انسان توانا به زندگی آفریده شدهاست. پس هرگاه توانایی خویش را نپرورد، یعنی استعدادها و فضلهای خود را فعال نکند، گرفتار ضعفها میشود. این ضعفها او را در وضعیت و موقعیت مستضعف قرار میدهند (6). در این وضعیت و موقعیت، مستکبر را بر خود مسلط میکند (7). خود وسیله زورگویی و فسادگستری میشود وقتی آلت فعل مستکبران نیز میگردد. بخاطر اینگونه مستضعفان وارد مبارزه با مستکبران شدن، بیفایدهاست. کوشش کارآ، کوشش برای وجدان یافتن آنها به ضعفها و نیز حقوق خویش است. در عوض، مبارزه برای مستضعفانی که یا بر ضعفها و حقوق خویش وجدان جستهاند و یا آماده شنیدن سخن حق هستند، خشونتزدایی بس مهمی است. چرا که خود چند خشونتزدایی است: آگاهی بر ضعفها و آمادگی برای زدودن آنها یک خشونتزدایی است، شرکت در مبارزه با استکبار، دو خشونتزدایی است و مبارزه حقوندان در دفاع از آنها و همراه با آنها، سه خشونتزدایی است (8).
3. به حق عملکردن و به حق فراخواندن و شکیبایی رویه کردن و به شکیبایی فراخواندن(9)، کاری است که حتی اگر گروهی از حقوندان، همه روز بدان بپردازند، خشونتزدایی بس کارآیی است. چرا که وقتی رابطهها، رابطههای قوا است، ترکیب زور و فساد و علم و فن و پول و… کاربرد پیدا میکند. خشونت همین است. حال اگر در ترکیب، زور و فساد جای به حقوق بسپرند، خشونتزدایی در سطح فرد با فرد و گروه با گروه و در سطح همه نهادهای جامعه انجام میگیرد و شهروندان از بندگی قدرت رها میشوند و توانایی خویش را باز مییابند.
4. در خانواده، در جمعها که شهروندان تشکیل میدهند، به خصوص جمعهای سیاسی، قاعده مهمی رعایت نمیشود که خشونتزدایی بس کارآیی است. آن قاعده، « اشداء علی الکفار و رحماء بینهم » است (10). در جمع دوستان، بکابردن حق و واقعیت، با هدف ایجاد جدایی، خشونتگری تا بخواهی ویرانگر است. گفتن و تکرار حق و واقعیت، با هدف نقد ناچیز شده در اثبات تقصیر «نقد شونده» نیز، خشونتگری است. چراکه نقد جدا کردن سره از ناسره و سرهکردن ناسره با هدف تشدید دوستی و نه مقصرتراشی و یا حتی تقصیر را مدام به رخ دوست کشیدن است: رحماء بینکم.
و نیز، مرز مشترک پیدا نکردن با آنها که حق را میپوشانند و خلاء پدید میآورند و آن را با زور و فساد پر میکنند، نیز خشونتزدایی بسیار کارآی دیگر است: اشداء علیالکفار. بدینقرار، با دولت جبار، بهیچرو نباید اشتراک پیداکرد. نباید به مدار بسته آن درآمد و باید، قلمرو اعمال قدرت او را، از راه محدودکردن، از میان برداشت. این آن خشونتزدایی بود که ایرانیان، در انقلابی به انجام بردند که در آن، گل بر گلوله پیروزشد.
5. غیظ، شدت غضب و عصبانیت توأم با کینه و حسد و همه دیگر صفات زشتی است که برانگیزنده به خشونتگری هستند. غیظ مرگآور است (11). بدینقرار، خود به غیظ نسپردن (12) خشونتزدایی است. در مدار بسته با جبارانی که آسان آلت فعل غیظ خویش میشوند، خویشتن را زندانی نکردن و در سطح جامعه غیظ، غضب و عصبانیت و… زدایی، (13) خشونتزدایی است که سبب میشود شهروندان و جامعه آنها فرهنگ و اخلاق حقوندی پیدا کنند. قاعده عبور کرامتمندانه از لغو (14) نیز قاعدهای از قواعد خشونتزدایی و روش غیظ، غضب و عصبانیت و حسد و…زدایی، بنابراین، خشونتزدایی است.
6. دانستیم که خشونتزدایی خود را در مدار بسته قوا گرفتار نکردن است. از اینرو، وقتی زورپرست یا زورپرستان به حقوق حقوندان تجاوز میکنند، خشونتزدایی ایجاب میکند که
6.1. هدف دفاع در برابر تجاوز، رهاکردن متجاوز یا متجاوزان از بندگی زور و فساد باشد و
6.2. از حد دفع تجاوز، عبور نکند(15). عبورنکردن از این حد، هم بیانگر توانایی است و عامل افزودن بر توانایی میشود و هم گرفتار خشونت و پیآمدهای آن نشدن است (خشونتزدایی اول) و هم به متجاوز روش جانشین کردن ناتوانی – که آلت فعل زور شدن و دامنه فساد را گستردن است – آموختن است (خشونتزدایی دوم و بسیار کارآ).
7. زبان صدق (16)، زبانی است که هر انسان از کودکی باید آن را بیاموزد تا هیچگاه از حقوق خود غافل نشود و بدین غفلت، بنده زور و آلت فسادگستری و گرفتار خشونتگری و خشونتپذیری نگردد. از ویژگیهای این زبان، اولی ایناست که خالی از دروغ باشد. دروغ مرگآور و ویرانگرترین خشونتها، آتشی است که هستی هر ملتی را میسوزاند. دومی ایناست که بنمایه کلمهها و جملهها زور نباشد، بنابراین، خالی از اکراه باشد. سومی ایناست که از دانش خالی نباشد. چهارمی ایناست که دشمن تراش نباشد.
با این زبان، رابطه زور با زور، بر قرار نمیشود. از اینرو، بکاربرنده این زبان، از خشونتگری و خشونتپذیری، مصون میماند و در رابطه با دیگران نیز، خشونتزدا است و هیچگاه زندانی مدار بسته قدرت نمیشود.
8. جریان آزاد اندیشهها و دانشها و هنرها و دادهها و اطلاعها و… از مهمترین خشونتزداییها است. در حقیقت، برای اینکه انسان بتواند هر قول را بشنود و بخواند تا بهترین قول را برگزیند (17) باید سانسورها ملغی باشند. اگر در طول تاریخ، حق ستیزان سانسورگرها بودهاند و حقوندان مبارزه کنندگان با سانسورها، بدینخاطر است که وجدان همگان به حقوق و غافل نشدنشان از آنها، بستگی به اظهار حق دارد. در جریان آزاد، دروغ و دیگر اشکال پوشاندن حق، به یمن نقد، فاش میشوند. زور و فساد، بنابراین، خشونت بیمحل میگردند. افزون براین، سانسورها جامعهها را در تاریکی فرو میبرند و نگاه میدارند (18). این در تاریکی است که خشونتها فراگیر میشوند. بدینخاطر، بسا مبارزه با سانسورها قاعدهای است که عمل به آن، عمل به دیگر قواعد خشونتزدایی را آسان میکند.
9. ترسزدایی قاعده دیگری از قواعد خشونتزدایی است: عمل کننده به حق ( = عمل صالح)، از خداوند ترس ندارد. (19) چرا که ترس از پیآمدهای خود به خود عمل به حق، نیست. بدینسان، زمانی ترس پدید میآید که عمل به ناحق انجام میگیرد. این ترس، ترس از خدا، از حق مطلق، است و یادآور حقوق و رهاکننده از غفلت، بنابراین، هشدار و انذار و بشارت است و با ترک عمل به ناحق، زدوده میشود (20). یک زمان، ترس از عمل به حق است. این ترس، ترس از جبار و قدرت او است. این ترس به یمن بازگشت به خدا، یعنی خارج شدن از روابط قوا و از میان برداشتن قلمرو اعمال قدرت جبار، زدوده میشود (21). یک زمان، ترس القائی اما واقعی یا موهوم است. این گونه ترس نه یک که پرشمار ترسها هستند و تا زدوده نشوند، جامعه در انقیاد جباران میماند. قرآن، درسی بزرگ از درسهای پیروزی بر جباران را میآموزد که خود خشونتزدایی در سطح جامعه است. توضیح اینکه دو ترس القائی در قدرت باوران، واقعی هستند: یکی ترس از دست دادن قدرت و دیگری ترس از حقباوران ایستاده بر حق. ترس اول را شیطان القاء میکند و ترس دوم را خداوند (22). ترسی که خداوند در قدرتباوران القاء میکند، پیآمد خود به خود تجاوز آنها به حقوق خود و حقوق دیگران است. ترسی که شیطان القاء میکند نیز پیآمد خود به خود قدرتمداری است. گرفتاری جباران به این دو ترس نیز امر واقع مستمر و جهان شمول است. ترس از دست دادن قدرت، جباران را وادار به تجاوز بیشتر به حقوق مردم میکند. زیرا باید این ترس از ترس پیروزی حقباوران بر آنها بیشتر باشد تا که اطمینان خاطر حاصل کنند «قدرت از دستشان بدر نمیرود». اما جباران و دستیاران آنها میدانند که حقوق ذاتی حیات را خود آنها نیز دارند. بنابراین، حقوق از میان رفتنی نیستند. حال آنکه قدرت اگر متمرکز و بزرگ نشود، منحل میشود. به سخن دیگر، رژیم جباران همواره در معرض فروپاشی است بخصوص که ایستادگان بر حق، کار بزرگ و متمرکز کردن قدرت را، بمیزانی که خود بر حق میایستند و شهروندان به حقوق خویش وجدان مییابند، بر جباران مشکل میکنند. از اینرو، امکان متمرکز و بزرگ شدن قدرت محدود است. پس، اگر حقباوران بر حق استوار بایستند، ترس از حق باوران ترس از دست دادن قدرت را تشدید میکند و ترس از عواقب شکست نیز پدید میآید و جباران و دستیاران آنها را به گریز زود هنگام بر میانگیزد. شبکه تارعنکبوتی آنها فرو میریزد و خشونتزدایی به یمن تنظیم رابطهها با حقوق، به انجام میرسد.
ترسهای موهوم را قدرتباوران، دستیاران شیطان القاء میکنند. (23) این ترسها نیز از امرهای واقع مستمر هستند و، در زمان ما، بطور مداوم القاء میشوند. زدودن این ترسها به دو کار نیاز دارد: دروغ و ابهامزدایی با هدف آشکارکردن القائی و موهوم بودن ترسها و تبلیغ بیوقفه حقوق تا که همگان بدانها وجدان یابند و از در اختیار جبار گذاشتن نیروهای خود بازایستند و از بند استسلام رها شوند.
10. خرافه و غیر عقلانیزدایی (اسطورهها، بتها، نژادپرستی، کیش شخصیت، ملت و قومگرایی بر محور قدرت، سنتها و عرف و عادتها و رسمهای قدرت محور، دینهای از خود بیگانه گشته و توجیهگر قدرت شده، مرامها که بیانهای قدرت هستند، فکرهای جمعی جبار، شبه علمها و… و قدرت باوری. پرشمار آیههای قرآن به این خرافهها و غیر عقلانیها و نفی آنها میپردازند) مهمترین خشونتزدایی است چراکه توجیهگر نزدیک به تمام خشونتها هستند. از اینرو، نقد دینها و مرامها، با هدف بازیافتن بیان استقلال و آزادی، در شمار مهمترین خشونتزداییها است. شرح این قاعده و قواعد دیگر را وا میگذارم به وقت بازنویسی مجموع قواعد خشونتزدایی.
از قواعدی که در کتابهای نامبرده در بالا، شرح کردهام، دو قاعده را خاطر نشان میکنم: اولی، شفاف کردن پندار و گفتار و کردار و نپذیرفتن پندار و گفتار و کردار مبهم و دومی، همواره کنش بودن و هیچگاه واکنش نشدن است. چرا که واکنش متجاوز شدن، خشونتگری و خشونتپذیری است. حتی واکنش سخن حق شدن، برای مثال، علم، فعلپذیری، بنابراین، ناتوان شدن از نقد آن و افزودن بر آن، بنابراین، از دانشمند شدن است.
بدینقرار، به لحاظ خشونتزدایی، اسلام همچنان بیبدیل است: هنوز در جامعهها، قواعد خشونتزدایی بکار نمیروند و تابعیت احکام قضائی از تمامی اصول راهنمای قضاوت که از قواعد بسیار مهم خشونتزدایی هستند، مقرر نیستند.
4. این دروغ که انسان با گناه به دنیا میآید و تنها کسانی رهایی میجویند که لطف خداوند شامل حال آنها میشود را قرآن با این راست جانشین میکند: انسانها با فطرت خدایی به دنیا میآیند. بنابراین، از سه دسته، یکی آنها که از فطرت خود بیگانه نمیشوند و دیگری آنها که از فطرت خود بیگانه میشوند اما فطرت خود را باز مییابند و سومی آنها که از فطرت خود بیگانه میشوند و جریان انحطاط را تا آخر میروند، این سومیها هستند که هیزم برای جهنم میسازند و در آن عذاب میشوند تا که فطرت خویش را بازیابند. دانستنی است که عذاب دو کار میکند: یکی انسان از خود بیگانه را با خود یگانه کردن و دیگری خاموش کردن آتش جهنم. چرا که آتش افروز انسان متجاوز به حق، پوشاننده حق و منکر است (24) و با ترک تجاوز و رهایی از پیآمدهای آن، آتش نیز خاموش میشود
بدینقرار، هستی آفریده بهشت است. انسان با بیگانه شدن از طبیعت خویش، از آن رانده میشود و فرود میآید. به کجا؟ به جایی که هرگاه ویرانی بر ویرانی بیفزاید، آنجا را بر خود جهنم میگرداند. برای مثال، هاوکینگز میگوید: هرگاه میزان مصرف کارمایه، با همین درصد کنونی افزایش پیدا کند، در سال 2600، سطح کره زمین گداخته میشود. بدیهی است در چنین کره زمینی، موجودهای زنده میسوزند و تا وقتی زمین به حالت عادی بازگردد، زندهای برکره زمین وجود پیدا نمیکند. بنابراین، دوران طولانی پیدایش موجودهای زنده باید طی شود تا مگر انسان دوباره زندگی بیابد.
باوجود این، قرآن جهنم و عذاب را نعمت خداوند میداند. از چه رو؟
5. در سوره الرحمن (بذل نعمت ) (25)، خداوند نعمتهایی را بر میشمارد که آفریدههای او از آنها برخوردارند. از آن جمله است جهنم. درخور یادآوری است که عقلهای قدرتمدار نکبت را نعمت میگردانند (جنگی که عمل شیطان است، نعمت میخوانند و صلحی که حقی از حقوق انسان است انکار میکنند) و خشونتزدایی را با خشونتگری جانشین میکنند. عقلهای قدرتمداری نیز، در مقام اسلام ستیزی، خشونتزدایی را خشونتگری میخوانند. از دید هر دو گروه، جهنم شکنجه گاه و خداوند شکنجهگر است.
اما اگر خداوند قدرتمداری شکنجهگر بود که انسان را در جهنم شکنجه میکرد، جهنم را نمیتوانست نعمت بخواند. بنابر سوره، نعمت اصلی ایناست: هستی که خداوند آفریده است، نیست نمیشود. فانی سرانجام باقی میشود. خشونتزدایی فراگیر همین است. بدینخاطر جهنم نعمت است که، بدان، عذابی که پیآمد خود به خود عمل است، نه به فنای ابدی که به بازیافتن فطرتِ حقوند میانجامد. در حقیقت، هرگاه قرار بود آفریدهها از خود بیگانه شوند و ویرانی بر ویرانی و مرگ بر مرگ بیفزایند و خود و جهان را نابود کنند، خداوند نیز بینقش و بسا بیوجود میگشت. اما چون خداوند هستی محض و خلاق و… است، پس نه بیوجود و نه بینقش میشود. بنابر سنتهای تغییر ناپذیرش، ویرانی آبادانی میگردد و مرگ زندگانی. حتی آنها که از فطرت خویش بیگانه میشوند و میمیرانند و میمیرند، ویران میشوند ویران میکنند، زندگی در فطرت خویش را باز مییابند. بدینسان جهنم درمانگاه اینگونه انسانها است. در این درمانگاه است که آنها از خشونتی رها میشوند که تسخیرشان کردهاست. اگر بازیافت فطرت و زندگی حقوند، بنابراین، گوارا نبود، چگونه ممکن بود جهنم در شمار نعمتها قرار گیرد؟
و نیز، سوره الحاقه (26)، شفاف میگوید که عذاب پیآمد خود به خود عمل انسان است و عذاب شونده خود این واقعیت را تصدیق میکند:
1. «کسی که کارنامهاش به دست چپش داده میشود، میگوید: ایکاش کتابم را دریافت نکرده بودم* و از حساب خود خبر دار نشده بودم * ایکاش آن (مرگ) کار را تمام میکرد». هنوز نمیداند که مرگ پایان زندگی نیست. درجا در مییابد که قدرت و حشم او را گرفتار خسرانی عظیم کردهاند:
2. اعتراف میکند: «مال من مرا سودی نبخشید* قدرت و حشمم از دستم رفت». و
3. سرانجام میپذیرد و باز میگوید: مال و قدرت است که عذاب پیآمد آن است. این زمان او میداند که عذاب روش بازیافتن زندگی انسان فطری است و: «ای آتش و ای زنجیر بگیرید او را و در غل کشید* آنگاه در آتش اندازید*… »
اما آیا خداوند عذاب میدهد؟ بازیافت فطرت آفریده از راه عذاب را او خود تصدی میکند؟
6. عقلهای قدرتمدار خدا را قدرت مطلق تصور میکنند و توانایی (علم و فن و نیرو و سرمایه و نیروهای محرکه دیگر و حق) را از قدرت (علم و فن و سرمایه و زور و فساد و نیروهای محرکه دیگر) تمیز نمیدهند. بنابراین، خدا عذاب میدهد را خدا شکنجه میکند میانگارند. غافل از اینکه شکنجهکننده و شکنجه شونده نخست باید در مدار بسته قرار بگیرند تا که ترکیب دوم که در رابطه قوا بکار میرود، بکاربردنی بگردد. قرارگرفتن در مدار بسته، خداوند را متعین میکند و بکاربردن زور و فساد هم گویای از خود بیگانگی خداوند میشوند: شکنجهگری نفی خدا است و خدا خود خویشتن را نفی نمیکند. او هستی محض است و تعین نمیپذیرد. بدینقرار، این پایداری هستی، بمثابه سنت تغییر ناپذیر خدا است که عذاب خداوند را توضیح میدهد: بنابر سنتهای تغییرناپذیر، آنچه بر وفق سنت روی میدهد از خدا است. بدینسان، بنابر سنتها یا قانونها که هستی آفریده از آنها پیروی میکند، انسانها مستقل و آزاد، حقوند، آفریده شدهاند. موجود مستقل و آزاد بسا از استقلال و آزادی خود غافل میشود (از خود بیگانگی). بنده قدرت میگردد، ویران میشود و ویران میکند. این انسان، بنابر سنت، به عذاب، زندگی در استقلال و آزادی را باز مییابد. الا اینکه عذاب بمثابه روشِ بازیافتن زندگی گوارا، بستگی به میزان از خود بیگانگی او دارد: بازیافت سلامت، به خشونتزدایی ممکن میشود: خداوند رحمن و رحیم است چرا که بر هستی قوانینی را حاکم کردهاست که امکان خنثیکردن مرگآورها و ویرانگرها را فراهم میکنند.
مأخذها:
1. کنوانسیون منع شکنجه سازمان ملل متحد، در 1984، شکنجه را تعریف کرده و آن را از درد و رنجی که صرفاً منبعث از احکام قانونی یا ذاتی این احکام و یا بخشی از آنها باشد، جدا دانسته است.:
2. قرآن، سوره لقمان، آیه 30
3. نگاه کنید به دو کتاب، یکی کتاب اصول راهنمای قضاوت و حقوق انسان در قرآن نوشته ابوالحسن بنیصدر و دیگری کتاب قصاص بحث آزاد حقپور با ابوالحسن بنیصدر
4و 5. نگاه کنید به بخش دوم کتاب استقلال و آزادی، فصل موزانه عدمی و کاربردهای آن و فصل استقلال و آزادی، تعریفهای سیگانه استقلال و آزادی و کاربردهای هریک از تعریفها.
6و7. قرآن، سورههای آلعمران و اعراف، آیههای 75 و 137، در این آیه، روش استضعافزدایی که ایجاد وجدان به «هوالحق» است را میآموزد. و قصص، آیه 5، در این آیه اراده خداوند را بر وارث زمین شدن مستضعفان خاطر نشان میکند. سبا، آیههای 31 تا 33 و …
8. قرآن، سوره نساء، آیه 75
9. قرآن، سوره والعصر
10. قرآن، سوره فتح، آیه 29
11. قرآن، سوره آل عمران، آیه 119
12. قرآن، سوره آل عمران، آیه 134
13. قرآن، سوره فتح، آیه 29. آیه روش گذار از ضعف به توانایی را نیز میآموزد.
14. قرآن، سوره فرقان، آیه 72
15. قرآن، سوره کف، آیه 24
16. قرآن، در سورههای مریم، آیه 50 و شعراء، آیه 84، «لسان صدق» آمدهاست. اینطور معنی شدهاست که معاصران و آیندگان در باره ابراهیم (س) این زبان را بکابرند که زبان خیر است. در آیه 15 سوره نور، خاطر نشان میکند، سخن خالی از دانش نباید گفت. در آیه 62 سوره نحل، پیآمد زبان دروغ، آنهم دروغ به خداوند نسبت دادن را خاطر نشان میکند. آیههای در باره دروغ نیز پرشمار هستند و کذابان یکی از چهار گروه هستند که بخشوده نمیشوند. و بنابر آیه 256 سوره بقره، اکراه نیز در دین نیست. در آیه 2 سوره ممتحنه، زبان کافران را زبانی وصف میکند که زشتی و دشمنی تبلیغ میکند.
17. قرآن، سوره زمر، آیه 18
18. قرآن، سوره بقره، آیه 257، در آیه، کافرشوندگان، پوشاندگان حق، را کسانی میخواند که اولیاءشان طاغوت هستند که آنها را از نور به تاریکیها میبرند و در آنها، بردوام، نگاهشان میدارند.
19. قرآن، سوره بقره، آیههای 112 و 262 و 274 و 277 و سوره مائده، آیه 69 و…
20. قرآن، سوره توبه، آیه 112. در آیه، از پیامبر خواسته میشود به پشیمان شوندگان از گناه و… بشارت دهد.
21. قرآن، سوره بقره، آیه 150. در آیه، خداوند به پیامبر رهنمود میدهد از ظالمان نترسید. در حقیقت، ترس از ظالمان، ترس از قدرت است و ترس از خداوند، ترس از عمل نکردن به حق است. پس، آیه رهنمود میدهد از ظالمان نترسید از خداوند بترسید: تسلیم حکم زور نشوید و به حق عمل کنید. در آیه 41 سوره نحل، به آنها که ستم ستمگر را بر نمیتابند و مهاجرت میکنند، بشارت میدهد که در این و آن جهان رستگارند. و نیز سورههای بقره، آیه 256 و نساء، آیههای 60 و 76 و زمر، آیه 17 و…
22. قرآن، سورههای آل عمران، آیههای 151 و 175و ماعده، آیه 64 .
23. قرآن، سورههای بقره، آیه 268 و نساء آیه 120 و…
24. قرآن، سورههای تحریم، آیه 6 و همزه آیه 7 و در این باره که خلود بمعنای مدت طولانی است و نه دائمی و آنها که در جهنم خالد هستند نیز فطرت خویش را باز مییابند، از جمله نگاه کنید به نظام توحیدی قرآن نافی جاودانگی عذاب مجرمان، (تأملی در توجیه فلسفی آیات خلود برمبنای تحول ذات مجرم) نوشته محمد علی اسدی نسب، منتشره در تاریخ 15 بهمن 1393
25. قرآن، سوره الرحمن، آیههای 43 و 44 . در این دو آیه از جهنم یاد میشود و در پی آن، پرسیده میشود: کدامین نعمت خداوند را تکذیب میکنید.
26. قرآن، سوره الحاقه، آیههای 25 تا 32
٭ ترجمه کامل توضیح تاجالعروس در باره عذاب، به فارسی، جداگانه در سایت درج میشود.