back to top
خانهابوالحسن بنی صدرسرمقالهرابطه امنیت با خشونت زدائی؟:

رابطه امنیت با خشونت زدائی؟:

 

بنام خدا

جناب سید ابوالحسن بنی صدر. با سلام ودرود

    اندر باب عدم خشونت و خشونت زدایی دست وپا شکسته مطالبی برایتان نوشتم. اینکه چه کسانی منشاء خشونت هستند یک موضوع است و دیگر اینکه آنها که مورد خشونت واقع می شوند چگونه باید ازخود دفاع کنند و به تعبیر شما خشونت زداییکنند موضوع دیگری است. اما آموزش خشونت زدایی موضوع بسیار مهمی است که در جهان امروز نسبت به مسائل معمولی دیگر چندان بدان بها داده نشده  است. و ما هرچه از آزادی فاصله می گیریم خشونت روزبروز بیشتر می شود وقتی آزادی نباشد قانون هم نیست و قانون در دل آزادی نهفته است. آنجا که آزادی باشد مطبوعات و سایر ارکان جامعه چون دوربینی شکاری همه چیز را زیر نظر دارند. چرا باید شخصی، قومی، گروهی از گفتگو نا امید شوند و از طریق لوله تفنگ حرف خود رابزنند؟ مگر آنها چه می خواهند یا حرف حساب دارند یا ندارند. اگر حرف حساب دارند، شنیده می شود و اگر حرف حساب ندارند، میان تهی بودن ادعایشان مبرهن می شود. نویسنده ای می گفت گفتگو باید کرد حتی اگر بدانجا برسیم که دیگرنمی شود گفتگو کرد. باز هم باید گفتگو کرد.(البته بسیار بودند که سخن از گفتگو بمیان آوردند بدون اینکه به امنیت که پایه گفتگوست بپردازند (جنایت وین که قاسلمو و قادری و فاضل رسول قربانی آن شدند). بنا براین راهکار عملی برای خشونت زدایی یکی از نیازهای امروزجامعه ما است.

    اما اینکه فرمودید نهرو درمقابل خشونت طلبان مقاومت کرد و گفت سرنوشت هندوستان همین جا تعیین می شود حرف مهمی است اما باید مراقب بود که در عین مقاومت ابزار دفاعی هم داشت (چه شخصی و چه جمعی ) واقعیتی را به شما بگویم که خود شاهد آن بودم امیدوارم نزد برخی حمل برخودستایی نشود: درمنطقه ما با توجه به اینکه خانه ما بالاترین خانه بود از طرف بالا دشمن ما را محاصره کرد در آن حادثه سنگها مثل تگرگ می آمد وافراد درحال پایین آمدن بودند. مرحوم پدر به مادر گفت تفنگ را بیاور. تا آن روز کسی نمی دانست که تفنگی وجود دارد حتی ما فرزندان. وقتی دشمن تفنگ را دید به عقب نشینی روی آورد. به شما بگویم اگر آن تفنگ نبود هست و نیست ما برباد رفته بود. بنابراین زورپرست علاوه براینکه  بزدل است و چون برحق نیست از برخی امور هم سوء استفاده می کند(بنا به موقعیتی که کشور داشت صدام می خواست کمتر از یک هفته اهواز را به تصرف خود درآورد و تلاش شما و ارتشیان او را نا امید و پشیمان کرد).اولین قربانی خشونت خود خشونت طلب است و بی آیندگی خود را برای همیشه رقم می زند. ازاین خشونت طلب باید پرسید مگرنمی خواهی در این کشور زندگی کنی و زن وبچه تودرآرامش ورفاه ودارای آینده ای خوب باشند؟ اگرجاهل نیستی باید تنها به منافع شخصی خود فکرنکنی. زمان بر وفق مراد تو پیش نمی رود که پول نفت را برای همیشه نوش جان بکنی. اگر این کار شدنی بود قبلی ها از تو زرنگ تر بودند. و می دانید که امنیت با اقتصاد هم رابطه ای حیاتی و ارگانیک دارد وقتی در یک کشور امن گفتگو جای تفنگ و شورش وخشونت را بگیرد میزان سرمایه گذاری اوج می گیرد بخصوص سرمایه دار ملی که کشور را خانه خود می داند و نمی خواهد آواره و دور از وطن باشد با آرامش خیال سرمایه گذاری می کند. واقعیتی که باید پذیرفت و از آن استقبال کرد اینکه فردا صف ها جدا و شفاف می شوند آنهم درخانه ای بنام ایران” صف مسلمان و غیر مسلمان شیعه و سنی، بهایی و زرتشتی و مسیحی و یهودی و سکولار. دشمن امروز ممکن است فردا دوست ما شود ودوست ما بر اثر اختلاف با ما قهر کندپس باید بدانیم که چه می کنیم. امنیت اگر باشد برای همه است اگر نباشد برای همه نخواهد بود. نوجوان که بودم وقتی نزاعی در می گرفت که حتی به خانواده و طایفه ما هم ربطی نداشت مادرم نگران می شد. می گفتم شما چرا نگران هستید؟ می گفت روله (فرزندم ) تو بچه ای و نمی دانی آخرش دامن ما را هم می گیرد و ما را هم وارد این بازی و نزاع می کنند. امروز در ایران بعد از اطمینان از امنیت؛ این گفتگو است که محل پیدا می کند و بدنبالش باید به سراغ سایر امور رفت. بویژه قطار اقتصاد باید بر ریل پیشرفتبه حرکت درآید.(یادم می آید آن روزها در پذیرفتن پست ریاست جمهوری یکی از دلایلی که عنوان می کردید این بود که امیدوارم بتوانم مردم را برضد مشکلات برانگیزم) امروز به سازندگی وآبادانی و جبران سخت نیازمندیم و جز اینکه همه مردم مشارکت کنند راهی نداریم. ما که نمی خواهیم درجهان امروز با لقمه نان بخورونمیری روزگار سپری کنیم؛ سی چهل پنجاه سال کار و تلاش لازم داریم برنامه درست و اراده یک ملت را می طلبد. پس امنینت پایه گفتگو و این دو پایه اقتصاد  و سایر امورند. بنابراین خشونت طلب باید معنای تمام این امور را بفهمد و بسوی مردم بازگشت نماید زیرا دنیا مزرعه آخرت است و بقول امام علی امروز روز عمل است و فردا روز حساب. و اما

وقتی جامعه ای خشونت زده وانسانی خشونت دیده باشد این خشونت گریبان خانواده ها راهم می گیرد. آمار طلاق و ناسازگاری را واقفید. امیدوارم در این زمینه هم آنچه لازم است رابیان فرمایید؟

   با سپاس فراوان شاد و پیروز و رستگار باشید.

 

کدام امنیت مطلوب است؟:

1 – خاطرات زنده یاد باقر کاظمی (نایب نخست وزیری که مصدق بود) را می خواندم. این یادداشتها همانند بی شمار اسناد منتشره دیگر، ناامنی های دوران پهلوی را گزارش می کند: او وزیر می شود، بی آنکه اطلاع قبلی داشته باشد و عزل می شو د بی آنکه بداند چرا؟ تقی زاده از وزارت استعفاء می کند، به او ابلاغ می شود، فضولی موقوف! این اعلیحضرت است که هر وقت لازم دید وزیری را از خدمت معاف می کند. املاک فراوان از مالکان ستانده می شوند. اقبال السلطنه، تنها بخاطر مجموعه جواهراتش، دستگیر و کشته و ثروتش بسود رضاخان ضبط می شود. دستیاران نزدیک مستبد، بی دلیل، دستگیر و در زندان کشته می شوند و…  در سرتاسر ایران، این امنیت ها، وجود نداشته اند: امنیت اخلاقی و امنیت سیاسی و امنیت اقتصادی و امنیت دینی و مرامی و امنیت جانی و امنیت اجتماعی و امنیت زمانی (کسی از فردای خود خبرندارد) و امنیت مکانی (عمران هر محل سبب هجوم لاشخورها به آن محل می شود) و امنیت قضائی (دستگاه قضائی آلت سلب امنیت است). در عوض، از شمار گردنکشان پیشین و راهزنان و دزدان شهرها بسیار کم می شود. شاه و مأمورانش جانشین آنها می شوند و به قول ملک الشعراء بهار، «دزد ناگرفته پادشاه است». از لحاظ صوری، در این دوره امنیت بود و از نظر واقعی، این دوره ناامن ترین دوره ها بوده است.

      بدین قرار، فروکاستن امنیت به امنیت خانه و راه از گزند دزد، کاری است که استبدادها می کنند. تازه، با این کار، نوعی از ناامنی را با نوع دیگری جایگزین می کنند. ناامنی ها، همه، فرآورد قائمه رابطه ها گشتن قدرت (= زور) هستند. از این رو، استبداد ناامنی ساز است و هر اندازه شدتش بیشتر می شود، ناامنی ها همگونه تر و شدت گیر تر می گردند. طرفه این که استبدادها امنیت را دست آویز ناممکن کردن برخورداری آحاد مردم از استقلال و آزادی خود نیز می کنند. حال آنکه 

1.1. از لحاظ رشد یک کشور، نبود امنیت اخلاقی و سیاسی و اقتصادی و دینی و مرامی و اجتماعی و قضائی بسیار زیانمند تر هستند. زیرا نبود این امنیت ها سبب می شوند که انسانها از فضای اجتماعی باز برای بکار بردن استقلال و آزادی خویش (= خودانگیختگی) محروم شوند و بجای آنکه مدیران  رشد علمی و فنی و اقتصادی و اجتماعی بگردند، به دیوان سالارانی بدل می شوند که از تخریب نیروهای محرکه (برای مثال، رانت خواری از رهگذر صدور ثروت نفت) ارتزاق می کنند. نتیجه اینست که قشرهای دانشمندان و مهندسان و فن دان و کارگران ماهر، تعلیم نمی یابند و تربیت نمی شوند. چراکه بدون این امنیت ها، اقتصاد تولید محور واقعیت پیدا نمی کند و بدون آن اقتصاد، آنها هم که در نظام آموزش  و پرورش، تعلیم و تربیت می بینند، راهی خارج از کشور می شوند. از این رو، یکی از مسائل بس مشکل کشورهای استبداد زده زیر سلطه، اینست که فرصت رانت خواری مدام  بزرگ می شود و رانت خواران جانشین کارفرمایان می گردند. ویژگی استبداد پهلوی ها این بود و ویژگی رﮊیم ولایت فقیه (= ریم مافیاهای نظامی  مالی) نیز همین است

½. بدین سان، محک برخورداری از امنیت ها، اندازه برخورداری اعضای یک جامعه از استقلال و آزادی خویش و یا ضریب خودانگیختگی آنها است. وقتی، بنام امنیت و بنام «حفظ نظام» و به  این عذر که «نظام حق دفاع از خود را دارد»، فضای جامعه بسته و خفقان آور می شود، خودانگیختگی، بنابر این، بکار افتادن استعداد ابتکار و ابداع و خلق و استعداد دانش جوئی و استعدادهای دیگر، همراه با امکان کار جمعی در تولید و همراه با همه امنیت های لازم برای تولید (در معنای عام کلمه)، به حداقل میل می کند: ضریب خود انگیختگی به صفر میل می کند. جامعه به جامعه گدایان بدل می شود و کار رﮊیم توزیع نابرابر رانت حاصل از فروش ثروت کشور می گردد. آیا وضعیت امروز ایران جز این  را می گوید؟

1/3. این امر که به خانه پرسش کننده گرامی حمله شد و اگر پدر او تفنگ نداشت، هست و نیست خانواده برباد می رفت، خود دو جزء دارد: یکی همگانی که ناامنی ناشی از قائمه رابطه ها گشتن زور (حمله به خانه) است و دیگری، راه حل شخصی برای امر همگانی جستن (داشتن تفنگ در خانه) است. دومی از عیب ها است که جامعه ها، از رهگذر زیست در استبداد، پیدا می کنند. در امریکا، زمانی ناامنی همگانی بوده و هرکس دفاع از خود را تصدی می کرده است. در قانون اساسی امریکا، حق داشتن اسلحه شناخته شده است. اینک خود این امر، بر ناامنی ها افزوده است. راه حل نیز نمی جوید. چون از طرفی نه خشونت زدائی که خشونت گرائی راه و روش است و جو خشونت سنگین است و افراد و خانواده ها نمی پذیرند که حفظ امنیت خود را به اف بی آی و پلیس محلی بسپارند و از طرف دیگر، سلطان های اسلحه حاضر نیستند بازار بزرگ خود را از دست بدهند. تبلیغ خشونت بنام دین نیز دامن گسترده است. هنر و وسائل ارتباط جمعی نیز مبلغ خشونت شده اند. چرا؟ زیرا خشونت زدائی با ایفای نقش «تنها ابر قدرت جهان» و سرمایه سالاری، مطلقا ناسازگار است. نتیجه اینست که هیچ دستگاه پلیسی، قادر به برقرار کردن امنیت نمی شود

      بدین قرار، راه حل بکار بردن تمامی قواعد خشونت زدائی است که در چند نوبت برشمرده ام، و بار آخر ( سرمقاله 823 انقلاب اسلامی) فهرست کاملتری از آنها را به دست داده ام و در همان حال، 

الف  جانشین زور بمثابه قائمه رابطه ها گرداندن حقوق و 

ب  حساسیت کامل وجدان اخلاقی نسبت به همه ناامنی ها، 

ج  آموزش قواعد خشونت زدائی همراه با آموزش دفاع از خود در برابر هریک از ناامنی ها در مدارس و در خانه ها،

د  از خدمت قدرت بدرآوردن دستگاه های امنیتی و انتظامی و به خدمت امنیت های شهروندان گماردن آنها،  

ه  استقلال قوه قضائی و صریح و شفاف کردن قوانین جزائی و منطبق کردنشان با حقوق ذاتی انسان، خاصه استقلال و آزادی شهروندان، و حقوق ملی

وتبعیض زدائی، وقتی بنابر اجرای قانونی که محتوایش حقوق هستند و برقرار نگاه داشتن امنیت ها است

ز  پیشگیری از راه رفع نیازها و فراهم آوردن امکانها. به ترتیبی که جرائم و جنایتهائی که از وجود نیازها و نبود امکانها مایه می گیرند، روی ندهند

ح  مبارزه با دیگر نابسامانی ها و آسیبهای اجتماعی که هم ناامنی بشمارند و هم از عوامل ناامنی می شوند.

ط  اهمیت تمام قائل شدن برای امنیت تن (بهداشت و بهداری) و روان اعضای جامعه (بهداشت روانی و روان درمانی) و

ی  میزان کردن عدالت در برخورداری همگان از حقوق خویش و امکان کار و رشد.

     این تدابیر و تدابیر دیگر بکار بردنی می شوند وقتی فضای اندیشه و عمل انسانها، فضای باز مادی معنوی و اندیشه راهنمای آنها، بیان استقلال و آزادی می گردد.

اخبار مرتبط

گریز از حق؟!

دیدگاه خود را بنویسید

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید