“بابا، تو واقعا صدها نفر را کشتهای؟” این سوالی نیست که افراد زیادی از پدرشان بپرسند. ولی زمانی در آرژانتین این سوالی بود که بسیاری از دخترها و پسرها نمیتوانستند از پرسیدنش چشمپوشی کنند.
یک بعد از ظهر زمستانی در ماه اوت، زنگ تلفن خانه آنالیا کالینک در بوئنوس آیرس به صدا در آمد و او فکرش را هم نمیکرد این تلفن باعث از هم پاشیدن خانوادهاش شود: “مادرم بود، گفت ببین، وحشت نکن اما بابا در زندان است. نگران نباش، بازی سیاسی است”. تا آن موقع شغل پدرم را به دیکتاتوری نظامی مربوط نمیدانستم، حتی ذرهای”.
ادواردو امیلیو کالینک، پدر آنالیا، افسر سابق پلیس، در خدمت حکومت نظامی بیرحمانهای بود که بین ۱۹۷۶ تا ۱۹۸۳ در آرژانتین حاکم بود. او متهم به شدیدترین نقض حقوق بشر در تاریخ معاصر آرژانتین شد؛ بیش از ۱۸۰ مورد آدمربایی، شکنجه و قتل در بازداشتگاههای مخفی. دولت نظامی که هفت سال قدرت را در دست داشت، مخالفان سیاسی، کمونیستها، سوسیالیستها، رهبران اتحادیهها، دانشجویان و هنرمندان را هدف قرار میداد و نیروهای امنیتی مثل ادواردو کالینک، حدود ۳۰ هزار نفر را غیرقانونی ربودند و زندانی کردند یا اینکه “ناپدید” شدند.
تا تلفن مادرش در سال ۲۰۰۵، آنالیای ۲۵ ساله از اسرار پدرش هیچ نمیدانست. ادواردو کالینک بازداشت شد و بر خلاف خوشبینی همسرش، دیگر آزاد نشد. او در سال ۲۰۱۰ برای جنایت علیه بشریت به حبس ابد محکوم شد. آنالیا میگوید: “او از من پرسید تو فکر میکنی من هیولا هستم؟” انتظار داشت چه جوابی بدهم؟ او پدر عزیز من بود، به او خیلی نزدیک بودم… من مبهوت بودم”.
پائولا (که از بیبیسی خواست نام کاملش را ذکر نشود) نیز لحظه فاش شدن اسرار پدرش را تجربه کرده است. وقتی پائولا ۱۴ ساله بود، پدرش او و برادرش را به یک کافه برد و به آنها گفت مامور مخفی بوده است. بعد پائولا فهمید پدرش جاسوس بوده، به گروههای چپ نفوذ میکرده و افرادی را برای دستگیری شناسایی میکرده است. پائولا میگوید: “از وقتی متوجه شدم پدرم در دیکتاتوری نظامی دخیل بوده یا دستکم برایش کار میکرده، احساس شرمندگی و گناه میکنم، مثل اینکه خودم همدست آنها هستم. الان اینها را میدانم اما هیچ کاری از دستم بر نمیآید. مثل این است که رازی دارم اما نمیخواهم آن را نگه دارم”.
سالها طول کشید تا این دختران توانستند گذشته خانوادگیشان را درک کنند و با آن کنار بیایند و اکنون میخواهند حرفشان را بزنند. آنها عضو گروهی هستند به نام “پسران، دختران و بستگان عاملان نسلکشی”. آنها خودشان را اینگونه خطاب و علنا پدرانشان را محکوم میکنند و در نتیجه اغلب از خانواده طرد شدهاند.
آنالیا کالینک روانشناس و معلم مدرسه در سال ۱۹۸۰ متولد شد، در بحبوحه مبارزه دولت نظامی با هواداران چپ. خاطرات او از پدرش بیشتر مربوط به بعد از این دوره است. او به خاطر میآورد که پدرش کباب درست میکرد و آنها را به باشگاه ورزشی و ماهیگیری میبرد. او و هر سه خواهرش در جوانی ازدواج کردند و علاقهای به سیاست نداشتند. آنالیا به خاطر میآورد که روز بعد از تماس تلفنی مادرش، برای ملاقات با پدرش به زندان رفتند: “وقتی با او حرف زدیم، فقط گفت حرفهایی را که درباره من میزنند باور نکنید، همهاش دروغ است”. او گفت کاری نکرده که عذر بخواهد، در جنگ مبارزه کرده و حالا چپها او را محاکمه میکنند تا از او انتقام بگیرند. آنالیا میگوید: “یک کلمهاش را هم نفهمیدم”.
دیکتاتوری نظامی برای آنالیا اتفاقی مربوط به گذشته بود و دو سال اول بعد از دستگیری پدرش، همه چیز را انکار میکرد: “من از مادران و مادربزرگان میدان دومایو حمایت میکردم، جایی که آنها برای عزیزان ناپدیدشدهشان کمپین میکردند. همه اینها واقعیت داشت ولی پدر من در آنها نقشی نداشت. هنوز فکر میکردم باید اشتباه شده باشد… وقتی دادگاه شروع شد فهمیدم چیزها آنطوری نبود که پدرم به ما گفته بود”.
آنالیا شروع به خواندن پروندهها کرد و با گذشته پدرش روبرو شد. بیش از ۸۰۰ صفحه از زبان بازماندگان که مملو بود از رعب و وحشتی که پدرش عاملش بود. او میگوید: “شرح اردوگاههای اجباری را خواندم که ارتش ربودهشدگان را در آنجاها نگاه میداشت. مثل نقشهای بود که باید جای پدرم را در آن مشخص کردم، غیرقابلتحمل بود”.
قربانیان آقای کالینک نام واقعی او را نمیدانستند. او در بازداشتگاههای مخفی از نام مستعار “دکتر کی” استفاده میکرد و بسیاری دیگر هم برای پنهان نگاه داشتن هویت واقعی خود همین کار را میکردند: “میدانستم او را به این نام صدا میکنند چون یک بار به مادربزرگم گفته بود. و وقتی ازش پرسیدم این نام مستعار از کجا آمده، گفت چون خیلی شبیه وکیلها بوده و آنجا وکیلها را مثل دکترها خطاب میکنند. شاید هم به این دلیل بوده که او ‘دکتر’ اتاق شکنجه بوده که به آنها ‘اتاق عمل’ میگفتند”.
آنالیا سرانجام در زندان با پدرش رو در رو شد: “با یک مرد بسیار عصبانی مواجه شدم که سعی در توجیه غیرقابل توجیه داشت و با این کار بدترین سوءظنهای مرا تایید کرد. اینکه او شخصا در آنها دخالت داشته. این …” -برای پیدا کردن کلمات مکث میکند- “تکاندهنده بود. خیلی تکاندهنده”.
آنالیا میگوید رابطه مهرآمیز با این مرد و بسیاری خاطرات خوش کودکی، کار را دشوارتر هم کرده بود: “اول باید خودم را جدا میکردم. با خودم گفتم یک نفر پدر من است و یک نفر دیگر شکنجهگر. لازم بود چنین فکر کنم وگرنه سرم میترکید. اما بعد متوجه شدم که هر دو یک نفرند، در واقع همیشه اینطور بود”.
دهها شاهد در دادگاه ادواردو کالینک را به عنوان عامل بازجویی و شکنجه در سه بازداشتگاه مخفی شناسایی کردند. آن زمان آقای کالینک بیست و خردهای سن داشت و آنها او را یک مرد جوان سبیلو، با صدای زیر، کوتاه قد و نیرومند و با گردنی کلفت توصیف میکردند. افرادی که جان به در برده بودند در دادگاه شهادت دادند که “از او میترسیدند” چون “بسیار بیرحم” بود. بسیاری نتوانستند جان به در ببرند و اکثریت زندانیان تاکنون “مفقود” هستند و فرض بر این است که کشته شدهاند.
آنا ماریا کارآگا ۱۶ ساله و سه ماهه باردار بود که دستگیر شد. ماریا به یاد می آورد که “دکتر کی” او را در محوطه دستشویی دید و با لگد او را زد. ماریا نگفته بود باردار است و وقتی او فهمید با عصبانیت فریاد زده بود: “میخواهی پاهایت را باز کنم تا بچهات سقط شود؟”
میگل داگوستینو هم ادواردو کالینک را شناسایی کرد؛ یکی از سه مردی بود که او را پنج روز مداوم با شوک الکتریکی در یک “اتاق عمل” شکنجه کرده بودند، در زندانی مخفی که تقریبا یک سال در آن حبس بود.
دلیا باررا ۲۲ ساله بود که به خانهاش ریختند و او را بردند. عدهای مرد او را با تهدید اسلحه ربودند و به آتلتیکو بردند، یک زندان سری که کالینک در آن کار میکرد. دلیا باررا به بیبیسی گفت: “چشمهایم را میبندند. صداهایی را در اطرافم میشنوم”.
“مرا لخت میکنند و به تخت فلزی میبندند و با شوک الکتریکی شروع میکنند. مرا در بمبگذاری در پاسگاه پلیس مقصر میدانند. من این کار را نکرده بودم، اسم همرزمانم را میخواهند. این ادامه پیدا میکند”.
او در بازداشت ۹۲ روزه، یک بار که چشم بندش خیلی محکم نبود، کالینک را دید. او فکر میکرد “دکتر کی” پزشک است چون به او اطلاع داد که دندههایش شکسته است: “از زیر چشمبند میتوانستم او را ببینم. آن چهره را هبجوقت نمیتوانم فراموش کنم. در دادگاه زمانی که قاضی از من پرسید آیا میتوانم متهمان را شناسایی کنم، گفتم که او دکتر کی است”.
دادگاه یک سال طول کشید و کالینک را در دسامبر ۲۰۱۰ به حبس ابد محکوم کرد، این بخشی از یک دادرسی تاریخی است که چهار دهه پس از پایان دیکتاتوری نظامی هنوز در آرژانتین ادامه دارد. بیش از هزار افسر و پلیس سابق به جرم نقض حقوق بشر به مجازاتهایی سنگین محکوم شدهاند و حدود ۳۷۰ پرونده دیگر هم در دستگاه قضایی آرژانتین در حال بررسی است.
عکس:ادواردو کاینک در دادگاه
ولی عدالت در حق همه کسانی که در سرکوب سازمانیافته نقش داشتند اجرا نشده است. در بسیاری موارد مانند پدر پائولا، شواهد کافی برای محکومیت وجود نداشت. پائولا میگوید: “من میدانم او چه کارهایی کرده چون خودش به من گفت. میدانم که او دخیل بوده چون خودش به من گفت. سرشار از غرور بود و خود را قهرمان میدانست”.
پائولا تا آن زمان فکر میکرد پدرش وکیل است و هرگز او را در یونیفرم پلیس ندیده بود: “آن زمان بیست و چند ساله بود و در عکسهایی که دارم مثل پلیسها به نظر نمیرسید. موهایی بلند داشت و پیراهن یقه پهن مد روز میپوشید… مثل یک مرد جوان دهه ۱۹۷۰به نظر میرسید”.
پائولا بعدا توانست ماجراها را به هم ربط بدهد و فهمید پدرش کسانی را که باید دستگیر و به بازداشتگاه مخفی برده میشدند انتخاب میکرد. پائولا هم مانند آنالیا با او مواجه شد: “به او گفتم انسانها را نباید شکنجه کرد، مهم نیست چه کاری کردهاند یا نکردهاند. مردم را نباید شکنجه کرد. بارها این حرفها را زدهام.”
پدرش جواب میداد که با “تروریستها” مقابله میکرد و “کمونیستها داشتند میآمدند”. پائولا میگوید نمیداند پدرش مسئول خون چند نفر است اما پدرش اصلا ابراز پشیمانی نکرد: “او در این ماشین وحشت نقش مهمی داشت. گفت این جنایتها باید اتفاق میافتادند البته هیچوقت به آنها جنایت نگفت، میگفت اقدامات”.
ده سال بعد از اینکه پائولا متوجه این وقایع شد و بعد از فوت مادرش، با پدرش قطع رابطه کرد. اواخر سال ۲۰۱۹ شنید که پدرش بعد از سکته وخیم در بیمارستان است و میخواهد بداند آیا او به دیدنش میرود. پائولا به دیدنش نرفت. پدرش که فوت کرد هم در مراسم ختمش شرکت نکرد: “به نظرم رفتن به مراسم ختمش بیاحترامی به افرادی بود که واقعا او را دوست داشتند. بخشی از وجود من قبلا برای پدری که از دست رفته بود سوگواری کرده بود. به همین دلیل دیگر نیازی به این کار نداشتم”.
آنالیا و پائولا چند سال قبل با یکدیگر و دیگر فرزندان نظامیان و ماموران پلیس آشنا شدند که اعمال پدران خود را محکوم کرده بودند. آشنایی آنها تصادفی نبود. در سال ۲۰۱۷ که دولت راست میانه به ریاست جمهوری مائوریتسیو ماکری در قدرت بود، دیوان عالی حکمی صادر کرد که میتوانست باعث آزادی زودهنگام صدها متجاوز به حقوق بشر شود و ادواردو کالینک هم در میان آنها بود. نیم میلیون معترض به خیابانها رفتند و خواستار تغییر این حکم شدند و این اتفاق هم افتاد.
آنالیا میگوید: “این واقعیت که پدر من زندانی است، جامعه آرژانتین را ارزشمند میکند. حس کردم باید سکوت را بشکنم. میخواستم بگویم بیایید این را روشن کنیم که راه بازگشتی وجود ندارد. ما میخواهیم مطمئن شویم که پدرانمان تقاص جنایاتشان را میدهند”.
لیلیانا فوریو (چپ) و آنالیا کالینک بنیانگذار “داستانهای نافرمانی”
آنالیا نظراتش را در بیانیهای در فیسبوک منتشر کرد: “همه چیز از آنجا شروع شد…ما با هم تماس گرفتیم و ملاقات کردیم. تحملش در تنهایی بسیار سخت بود. تصمیم گرفتیم دور هم جمع شویم و در تظاهرات شرکت کنیم. اول چهار نفر با انرژی و اشتیاق شرکت کردند که همه خانم بودند”. آنها قانون سکوت خانواده را میشکنند و به همین دلیل خود را “داستانهای نافرمانان” خطاب میکنند. بسیاری مدتهاست پدرانشان را ندیدهاند و بسیاری هم مانند آنالیا، خواهر و برادرهایی دارند که دیگر با آنها حرف نمیزنند. پائولا میگوید: “من از اینکه امثال خودم را پیدا کردم بسیار خوشحال بودم، میدانستم که تنها نیستم. دیگران نمیتوانستند طوری که آنها مرا درک میکردند بفهمند”.
پائولا (وسط) و آنالیا در راهپیمایی یادبود در سال ۲۰۱۹
منبع تصویر،VALERIA PERASSO
او میگوید جز با درمانگرش با کس دیگری نتوانسته بود درباره پدرش صحبت کند. توان شکستن سکوت بعد از ۲۳ سال، تسکین بزرگی بود. این گروه ۸۰ نفره که بیشتر زن هستند هر هفته با هم ملاقات میکنند، با هم غذا میخورند، درباره سیاست و احساساتشان صحبت میکنند و برای برنامههای جمعی هماهنگی میکنند. محور یکی از کوششهای آنها امتناع پدرانشان از اعتراف به جنایاتشان و کمک به دادستانها برای محکوم کردن دیگر مجرمان است.
آنالیا میگوید: “هنوز منتظرم پدرم اعتراف کند. میدانم درباره قربانیانش اطلاعاتی دارد. پدر من برخلاف دیگران که بسیار پیر یا فرتوت هستند، هشیار است و حافظه شگفتانگیزی دارد. اینکه او ترجیح میدهد حرف نزند و سکوتش هنوز باعث رنج و آسیب میشود، مرا بشدت آزار میدهد”.
از آنجایی که این پدران صحبت نخواهند کرد، اعضای “داستانهای نافرمانان” خواستار اصلاح قانون جزایی آرژانتین هستند تا در مورد جنایت علیه بشریت، فرزندان اجازه داشته باشند به ضرر والدینشان در دادگاه شهادت دهند. پروندههای شکایت از این مردان اغلب مثل جورچینی است که باید شواهد را تکهتکه کنار هم قرار داد و این فرزندان میتوانند با دانستههای خود به آن کمک کنند، مثلا اینکه آنالیا میدانسته پدرش در محل کار با عنوان “دکتر کی” شناخته میشده است. یکی دیگر از اعضای داستانهای نافرمانان از پدرش جزئیات بسیاری شنیده بود از زنده انداختن دستگیرشدگان از هلیکوپتر به اقیانوس ولی نتوانست در دادگاه شهادت دهد. آنالیا میپرسد: “از نظر اجتماعی، صحبت کردن بر ضد پدر در این جامعه مردسالار بشدت نکوهش میشود. پدر خودتان، از گوشت و پوست خودتان. خوب، اما اگر پدرتان شکنجهگر، متجاوز یا دزد باشد چه؟ نباید بتوانید چیزی بگویید؟ مردم حتی این را زیر سوال هم نمیبرند. شاید وقتش رسیده که ما این کار را بکنیم”.
داستانهای نافرمانان در روز ملی یادبود که سالگرد کودتای نظامی است، ۲۴ مارس ۲۰۱۸، به خیابانها رفتند. بر اعلامیه رنگارنگ آنها نوشته بود: “ما خویشاوندان عاملان نسلکشی هستیم”. آنالیا میگوید مردم با تعجب نگاه میکردند، عدهای به گریه افتادند ولی بسیاری شروع به دست زدن کردند: “این اولین بار بود که خویشاوندان عاملان، چنین موضعگیری علنیای میکردند”.
آنالیا و دیگر اعضای داستانهای نافرمانان
منبع تصویر،HISTORIAS DISOBEDIENTES
ولی هنوز همه آماده نیستند. این جمع برای بعضی از خویشاوندان قربانیان و بازماندگان ناخوشایند است. یکی از قربانیان به نام دلیا باررا در سال ۲۰۱۹ در گفتگو با بیبیسی سوال کرد: “این فرزندان نافرمان فرصت حرف زدن زیاد داشتند ولی این کار را زودتر انجام ندادند. چرا؟”. او گفت به آنها اعتماد ندارد، بخصوص آنهایی که پدرانشان را با وجود همه اعمالشان هنوز دوست دارند: “به من بگو دوستش نداری، شاید آنوقت فرق کند”.
دلیا باررا
دلیا باررا چند بار در دادگاه شهادت داده؛ او وقتی ۲۲ سال داشت با شوهرش هوگو که هنوز مفقود است ربوده شد
این موضوع برای فرزندان مجرمان محکوم اغلب غامض است. آنالیا میگوید: “ببین، این سوال را بارها از خودم میپرسم، در جمعمان همیشه دربارهاش بحث میکنیم. چطور میشود عواطف را دخالت نداد؟ چطور میتوانی خاطرات خوبت را پاک کنی؟ چطور میتوانی تصمیم بگیری عشق بورزی یا نورزی؟ من حاضر نیستم از این پدری که روزی دوستش داشتم دست بردارم، قسمتی از من میخواهد او را حفظ کند. به همین دلیل هم من با این تناقضات زندگی میکنم”.
بعضیها هم از این فراتر رفتهاند و خود را فرزندان یا “دختران سابق” خطاب میکنند یا رسما درخواست کردهاند نام خانوادگیشان را تغییر دهند. آنالیا میگوید: “به نظرم این یک تصمیم بسیار شخصی است ولی برای من چیزی را عوض نمیکند. من حق این نام خانوادگی را فقط به پدرم نمیدهم. این نام خانوادگی من، خانواده من و گذشته من هم هست”.
پائولا هم موافق است. وقتی پدرش زنده بود به او گفته بود: “تو خیلی چیزها را از خیلیها گرفتی ولی اسم من را نخواهی گرفت. تو آن را لکهدار کردی، آلوده کردی. اما من آن را پاک خواهم کرد”.
او بعد از مرگ پدرش از گروه کنارهگیری کرد ولی میگوید: “موضع اخلاقیم در باره دیکتاتوری نظامی و نقش پدرم در آن تغییری نکرده است. هنوز احساس مسئولیت میکنم که حرف بزنم و بدون توجه به رابطهای که هر کس ممکن است با شکنجهگرش داشته باشد، مردم را در آرژانتین و سراسر دنیا بیدار کنم. به همین دلیل این مبارزه هرگز تمام نخواهد شد”.
منبع: بی بی سی