عصر جدید: نظر خود را در باره نقش مردم و نیروهای مسلح خواستاریم و یکی از هموطنان نیز پزسیده است شما طرفدار اصلاح هستید و یا انقلاب؟
برای شنیدن مصاحبه اینجا را کلیک کنید.
بنی صدر: ما نیاز به یک انقلاب جدید نداریم بلکه باید مانع را که نظام کنونی است برداریم. ساختارهایی را که انقلاب تغییر داد تغییر یافته اند. سلطنت را دیگر نداریم و از آن پایه های استبداد، یک پایه نیمه استوار باقی مانده است که این ملاتاریاست با ادعای ولایت مطلقه فقیه! هر گاه این پایه را برداریم و یک دولت حقوق مدار جانشین آن بکنیم، انقلاب به هدف خودش رسیده است. این مسئله که شما را از آن واقعیت غافل می کنند، که ادامه دادن به انقلاب و به نتیجه رسیدن آن است و برای اینکه شما از آن واقعیت غافل بشوید، سئوالاتی از این نوع میسازند که ذهنی است و واقعیت خارجی ندارد. در عالم واقع، اصلاح هر رژیمی، اصلاح محورآن رژیم است، به ترتیبی که آن رژیم و محورش بتواند بهتر عمل کند، به مانند ساعت. ساعت دارای محورهائی است که اگر از کار بیفتد، ساعت را پیش ساعت ساز میبریم تا او محورهای ساعت را دوباره استوار کند. محور رژیم کنونی ایران، محور ولایت مطلقه فقیه است اصلاحی خلاف این محور، شدنی نیست، دروغ است هر کس که این سخن را به شما بگوید.،همانطورکه تا حال نیز نشده است. (نه رژیم شاه اصلاح پذیر بود و اگر بود انقلاب رخ نمیداد) خوب گوش ها را باز کنید قاعده عمومی و جهان شمول است و در جوامع این قاعده صدق می کند: اگر رژیمی قابل اصلاح باشد، انقلاب نا ممکن می گردد. انقلاب وقتی ممکن می شود که رژیم اصلاح پذیر نباشد. اما اصلاح چه وقت ناممکن می شود؟ وقثی که رژیم محوری دارد که آن محور قدرت مطلقه است و این قدرت قادر نمی باشد که تقسیم بشود و نه تضعیف شود. قدرت برای پا برجا ماندن، باید هر روز بزرگ و بزرگ تر شود و مرتب متمرکزباشد. اصلاح یعنی اینکه: موانع متمرکز شدن وبزرگتر شدن را از میان بدارید. اصلاح رژیم ولایت مطلقه فقیه یعنی این کار شدن. حال شما بیائید ببینید که آقای خامنه ای ، قبل از حکومت آقای خاتمی چقدراعمال قدرت می کرد و الان چقدر اعمال قدرت می کند؟! این به ما می گوید که اصلاح شدنی بوده یا نبوده است؟ به ما می گوید که آن حکومت اصلاحات ، بعد هم حکومت آقای احمدی نژاد و حال هم حکومت آقای روحانی ، همگی موانع به عمل در آمدن ولایت مطلقه فقیه را دنبال می کردند. و جزء این هم ممکن نبوده است. از این به بعد هم ممکن نیست مگر اینکه آن محور (ولایت مطلقه فقیه) یا بر داشته شود و یا بکلی بی اختیار شود، مثلا مثل پادشاهی انگلستان شود. یکدفعه هم پسر آقای رفسنجانی، در مصاحبه با خبرگزاری (یو- اس- تو دی) گفته بود: اگر پدر او رئیس جمهور بشود (در انتخابات 1384) ترتیبی صورت خواهد داد که ولی امر به مانند پادشاهی انگلستان، بی اختیار شود. اما با ساختار دولت در ایران و ساختار جامعه ما، صاحب اختیار را بخواهی بی اختیار کنی، کاری بسیار هزینه بردار است. این راجع به آن سئوال شما که اول جواب دادم چرا که ربط پیدا می کند با مسئلهای که میخواهیم الان بررسی کنیم.
عرض کنم به خدمت شما که سندی در امریکا منتشر شده است که بلافاصله هم سانسور شده است. البته این مطلب را قبلا آقای روبرت پاری، کامل منتشر کرده بود. چرا سانسور کرده اند؟ برای اینکه یک امر واقعی را در این قسمت های که سانسور شده است که بطور مدوام، پایه های سیا ست امریکا را در منطقه بازگو میکند! و عبارت است از جنگ. تمام جنگ های منطقه از جنگ جهانی دوم بدین سو، تمام جنگ ها بدون استثناء، یا خود امریکا بطور مستقیم به راه افتاده است و یا عوامل امریکا در منطقه آن جنگ را براه انداخته اند. که این عوامل اسرائیل است و دولت های دست نشانده منطقه. تمامی جنگ ها بدون استثناء، یعنی یک جنگی که توسط دولتی مستقل از امریکا در منطقه بوجود نیامده است. همان سند می گوید :
- 1ـ که جنگ عراق و ایران هم با چراغ سبز امریکا، آغاز شد.
- 2ـ ایجاد نزاع های قومی و مذهبی در منطقه که الان دیگر سوریه، عراق، افغانستان، یمن، لیبی، لبنان ، بحرین به سرزمین های برخوردهای قومی و مذهبی تبدیل شده اند.
3- فروش اسلحه، در حال حاضر منطقه ما بزرگترین خریدار اسلحه دردنیا است. تازه این هم کافی نبوده است و رفتن در امریکا ، با اینکه آقای اوباما گفته است که ظرفیت اسلحه شما حدی دارد، باز هم قرار شده است که به این کشورها باز هم اسلحه بفروشند، به اسرائیل بیشتر و به سعودی هم هلی کوپترجنگی . این سه عامل در آن نامه وجود دارد که سانسور شده است.
4- بردن نفت و پول نفت: در ان نامه هست که ملک فهد که در آن زمان ولیعهد بوده است، به آقای الکساندر هیک(وزیر خارجه آن روز امریکا) رشوه داده است، که هر گاه حکومت ریگان هم حمایت کند از جنگ عراق با ایران، عربستان تولید نفت را بالا نگه میدارد تا قیمت نفت پایین بیاید. خوب شما میدانید که دولت سعودی، هم در جنگ ایران و عراق از سلاح نفت استفاده کرد( با بالا بردن تولید )حتی قیمت نفت را به زیر 10 دلار رساند. هم به تازگی در قضیه مذاکرات اتمی ، ناگهان شیر نفت را باز کرد و قیمت نفت را به بشکه ای 50 دلار رسانید. و بلاخره 5- حاصل تمامی اینها دلار است، هدف اصلی امریکا از این اعمال این است که دلار بعنوان پول جهانی باقی بماند، و درواقع این به مانند مالیاتی است که امریکا از جهان می گیرد. این دلارهای که در دنیا در حال جریان است، این ها کاغذی بیشتر نیستند، این دلارها هیچوقت به امریکا بر نمیگردد، اگر روزی این دلارها به امریکا بخواهد بگردد، اقتصاد امریکا را ویران خواهد کرد. خوب برای اینکه دائم امریکا ، کاغذ چاپ کند و بدست دنیا بدهد و به ازاء آن نفت و مواد اولیه و سرمایه گذاری و … برداشت می کند. خوب این 5 عامل به یکدیگر ربط مستقیم پیدا می کند. حال آن سندی که منتشر شده است این عوامل را از دید امریکا بیان کرده است. حال بیائید ببینیم که ابتکار این کار ها با امریکاست و یا با کشورهای منطقه است؟ قسمت اول را در گفتگوی دیگری بررسی کرده ایم ولی قسمت دوم ان را الان بررسی کنیم: اول جنگ: اول جنگ عراق و ایران: آقای کارتر می گوید که او چراغ سبزی نشان نداده است! حال راست و دروغ آن را به کنار بگذاریم (آن روز توضیح داده ام که چرا دروغ می گوید) خوب ببینیم که چه کسی سراغ چراغ سبز گرفتن رفته است؟ دولت سعودی. سعودی ها دنبال این چراغ سبز بودن و آقای صدام حسین هم محتاج این چراغ سبز بود. سعودی ها به صدام گفتند که امریکا این چراغ سبز را داده است و شما میتوانید به ایران حمله کنید. اما تنها امریکا نبوده ، آقای برائو وزیر خارجه اسبق انگلیس به اتفاق آقایان بختیار و اویسی رفتند پیش صدام که اگر الان شما به ایران حمله کنید ارتش متلاشی است و مقاومت نمی کند. درواقع وزیر اسبق انگلیس پیام دولت خود و خانم تاچر را دارد به آقای صدام می رساند که بجنگ ما دنبال تو می آییم پس این طرف رفته سراغ انگلیس و آمریکا به دنبال چراغ سبز . این قسمت مربوط به جنگ.
حالا بیاییم سراغ نزاع های قومی و مذهبی. اگر اصل بر این بود که هرکس سخنها را بشنود و بهترین آنها را گوش بدهد و دین وسیله دعوای با یکدیگر نمی شد، نزاع مذهبی وجود نداشت. همینطور نزاع قومی! هرگاه این اقوامی که در ایران زندگی می کنند حقوق شهروندی پیدا کنند که در این حقوق هم تبعیض نباشد و همه هم از این حقوق برخوردار باشند چه محلی برای این نزاع وجود دارد پس این دولتهای استبدادی هستند که دین و نزاع های قومی را وسیله می کنند برای ایجاد ترس و ماندن بر قدرت .
سومین مورد فروش اسلحه است اما چه کسی می خرد و به سراغ آمریکا می رود و می گوید به ما اسلحه بفروش ؟ کیست که می گوید به پاکستان هم اسلحه بفروش و پولش را ما می دهیم؟ دولت سعودی . ایران الان چند سال است دنبال خرید موشک های اس 300 از روسیه است اخیرا گفته اند می دهیم اما هنوز هم معلوم نیست بدهند یا نه . اینها هستند که به دنبال خرید اسلحه می روند. اگر اینها بر حقوق خود بمانند و بروند رابطه را رابطه حق با حق بکنند یعنی مبنا را حقوق ملی خودشان قرار بدهند،اصل راهنما را موازنه عدمی بکنند،دعوایی بینشان نخواهد بود و نیازی به اسلحه تهاجمی هم نخواهند داشت حتی اگر جنگ تهاجمی را ممنوع بکنند و بجای آن به دفاع بسنده کنند باز نه محتاج این همه اسلحه می شوند که هست و نیستشان را بفروشند و اسلحه انبار کنند تازه نمیتوانند بکار ببرند. دولت سعودی باید یک پول هنگفتی هم بدهد و به اصطلاح استخدام کند تا بیایند در آنجا از این هواپیما ها استفاده کنند برای بمباران مردم بیچاره یمن . این هم مال اسلحه. خوب نفت ،این دولتهای استبدادی هستند که هم اقتصاد داخلی را تضعیف می کنند،هم فشار دارند برای فروش نفت برای اینکه این منبع بودجه شان است و آنها را از قید وابستگی به اقتصاد داخلی رها می کند و به عکس مردم را به دولت وابسته می کند.نتیجه این است که حرص اینها به فروش نفت بیشتر از توان خرید آنها است والا چرا باید نفت از بشکه ای 116 دلار برسد به 50 دلار؟ چرا آقای وزیر نفت ایران، آقای زنگنه بگوید که ما باید فروش نفتمان را به روزی 5 میلیون بشکه بلکه بیشتر برسانیم؟ چون این رژیم های استبدادی خوراک پولشان سیری ناپذیر است. هرچه بخورند باز سیر نمیشوند حالا این آقای اوباما تازه دو هزاریش افتاده است که این مجازات های اقتصادی و تحریم های اقتصادی سبب شده است که مهار واردات و صادرات ایران به دست سپاه بیفتد.خوب این در طی سالها به شما هشدار داده شده که این تحریم های شما وارونه عمل می کند. حالاهم الآن، اینها دنبال حل مسئله اند برای این است که کل رژیم بی پول شده است و باید اسکناس چاپ بکند . تا همین یازده ماهه، این حکومت آقای روحانی 105 هزار میلیارد تومان پول چاپ کرده و خرج کرده است . پول که ندارد باید اسکناس چاپ کند و خرج کند . بدتر از وضعیت حکومت آقای احمدنژاد شده است. حالا خود دلار هم همینطور ، آنها چون رژیم های ضعیفی هستند و پایگاه داخلی ندارند،بعلاوه فساد های بزرگی که دارند همواره ترسانند و باید درآمد ها را به ارز خارجی نگه دارند و این به دلار محتاجشان می کند . اینها هستند که دلار را به عنوان پول دنیا نگه داشته اند. در واقع امریکا یک مفت خوری از دنیا می کند به خاطر رژیم های استبدادی که اینها نیازمند نگه داشتن ذخایر خودشان به ارز خارجی هستند و خوب حالا در این وضعیتی که الآن دنیا دارد، با توجه به اینکه نیروی نظامی پاسدار سرمایه داری در جهان بیشتر امریکا است با آن بودجه عظیمش که برابر تمامی بودجه نظامی دنیا است دلار مرجح است.پس معلوم شد که این طرف می رود سراغ طرف امریکایی که آقا بیا و بر ما اربابی کن ،درهر 5 مورد. خوب حالا که این را ما دیدیم، که این رژیم ها به این ترتیب که از کشور های خودشان بیگانه میشوند، خارجی می شوند و با این قدرت خارجی یگانه میشوند ،این یک تعادل ترسی را هم مجبورند ایجاد کنند تا این ثبات پیدا کند.
از ترس های مداوم و فراگیر 6 تا ترس است، یکی مثلا در حال حاضر نزد مردم ایران ،ترس تبدیل شدن کشور به عراق و افغانستان و سوریه و لیبی و یمن. این یک ترس. پریروز هم آقای خامنه ای گفت به اینکه خبر ها به ایشان رسیده است که می خواهند جنگ نیابتی را به مرز های ایران بکشانند و وارد مرز های ایران بکنند. 2،ترس از فقر، خوب در حال حاضر بیکاری در ایران روز افزون است و گرانی هم کمر شکن،ایران که دارد به بیابان تبدیل میشود. پس این ترس واقعیت دارد. 3،ترس از سرکوب،که موضوع سئوال است که اگر مردم قیام کنند سرکوب شدید میشودو نتیجه هم ممکن است ندهد.4،ترس از آینده، بعد از رژیم ،می گویند فرض کنیم که ما برخاستیم و رژیم هم رفت،بعد چه می شود؟ اگر وضعیت بد تر شده چه؟ 5،ترس از تجزیه کشور که آن هم یک ترسی است که مرتب القا میشود و این از دوره شاه بود،شاه می گفت من بروم و پایم را از ایران بیرون بگذارم ایران تجزیه می شود. حالا همین ترس را از آن روز تا امروز در این کشور ما القا می کنند و 6، ترس از آینده مدار بد و بدتر که می گوید ،چون آلترناتیوی وجود ندارد و یا اگر وجود دارد مردم نمیشناسند، یا اگر می شناسند فکر می کنند که قدرت های خارجی نمی گذارند او استقرار پیدا کند،این ترس وجود دارد که خوب اگر ما قیام کردیم بعد چه می شود؟ نکند جنبش کنیم و مثل جنبشی که کردیم و شاه رفت و بد تر شد بشود. و ترس از به نتیجه نرسیدن جنبش مثل جنبش 88 که بی نتیجه ماند که موضوع سئوال شما است. خوب، حالا این را بررسی کنیم که چرا این جنبش در نیمه ماند و چه باید کرد که این جنبش در نیمه نماند و سپاه و دیگر نیروهای سرکوب هم از سرکوب ناتوان بشوند و تن بدهند به پیوستن به جنبش مردم.همانطور که در انقلاب ایران شد. اول ببینیم که سپاه و نیروهای سرکوب به دولت و رابطه بین دولت و ملت در ایران چگونه می نگرند؟ ببینید،اینها هم خودشان فرزندان این سرزمین هستند،افراد سپاه که نه از کره مریخ آمده اند و نه از روس و امریکا آمده اند،اینها همه ایرانید. هرگاه مردم ایران با رژیم طرف بشوند ،خوب هر پاسداری میداند که این مردمند که ماندگار و این رژیم است که رفتنی است،یک ملتی را که نمیشود از بین برد برای اینکه رژیم بماند. ولی می شود رژیم را از بین برد و مردم بماند. این یک امر واقعی است که همواره هم همین عامل ،عامل اول است در اینکه نیروهای مسلح جانب مردم را بگیرند یک عامل اساسی اش همین است،که آن افراد( نیروهای سرکوب) به این نتیجه برسند که آن رژیم قابل بقا نیست و چون ملت است که باقی ماندنی است،جانب آن رژیم را گرفتن به منزله سرنوشت خود را گره زدن به سرنوشت آن رژیم است و طبیعتا ترجیح میدهند که به مردم بپیوندند تا آن سرنوشت را پیدا نکنند.
دوم، هرگاه آن ترسها که شمردم، یک بدیل توانایی باشد که هم به مردم اطمینان بدهد که بعد از این رژیم مردم ایران شهروند حقوقمند صاحب حق ولایت بر کشور می شوند و دولت، حقوقمدار و نماینده آنها می شود و این بدیل تضمین کننده این تحول اساسی در جامعه ایرانی است خوب ،هم مردم امیدوار میشوند که اگر بایستند این بار مثل سابق نخواهد شد و هم آن افراد نیروهای مسلح مامور سرکوب،مطمئن میشوند که سرنوشتی که مثلا بعد از شاه ارتشی ها پیدا کردند، پیدا نخواهند کرد. چرا؟ برای اینکه این بدیل نظیر آن بدیل، قدرتمدار نیست،دنبال جانشین کردن استبداد دیگری بجای استبداد قبلی نیست بلکه بنایش بر استقرار دموکراسی و در واقع جمهوری شهروندان است. آنها هم شهروند تلقی میشوند و عفو عمومی، به مدار بسته بد و بدتر پایان می بخشد.و عامل سوم که در 88 نبود، البته آن دوتا هم نبود. عامل سوم این است،هدف. اگر شما هدف را در محدوده این رژیم معین بکنید،آن پاسدار،آن بسیجی، آن واواکی، میداند که شما قصد ندارید رژیم را تغییر بدهید، میخواهید رژیم بماند اما مثلا آقای احمدی نژاد نشود و آقای موسوی بشود. می آیی بیرون و می گویی رای من کو؟ خوب رای من کو یعنی من را سرکوب کنید. من، نه این را الآن نمی گویم، اگریادتان باشد در جریان جنبش همگانی هر روز این را می گفتم که بابا این شعار شما، یعنی بیا و من را بزن. چون آن مطمئن است که رژیم سر جایش است و اگر شما را سرکوب کند جنبش میخوابد و او هم امتیازات بیشتری پیدا می کند، خوب چرا نکند؟ هر جا که جنبش موفق شد، هدفی را انتخاب کرد که این هدف به نیروهای سرکوب حالی کرد که نه، باید یک انتخاب اساسی بکند. یا باید به مردم بپیوندد و یا باید صورت رژیمی را به خود بگیرد که در حال تغییر است. در مصر و در کشورهای بهار عربی که مردم نیامدند بگویند “رای من کو؟” آنها گفتند “حق من کو؟” و حق حاکمیت خواستند. اما آنها بدیل مستقل و آزاد نداشتند و نتوانستند آن حق خود را نگاه دارند. اما در همین میان هم ارتشیان فهمیدند که مردم به دنبال حق خود هستند. یعنی آقای مبارک را نمی خواهند. شعارشان هم این بود که “مبارک ارحل”! شعار مردم در سال هشتاد و هشت این نبود که “خامنه ای ارحل!” و اگر این سه عاملی که گفته شد، به وجود آید، قانون جهان شمول عمل می کند. آن قانون هم می گوید که اگر هدف یک ملت این باشد که حق خود را بگیرد و تغییری ایجاد کند در دولت قدرتمدار به دولت حقوقمدار، نیروهای سرکوب که ستون پایه دولت قدرتمدار را تشکیل می دهند، آنها جانب مردم را خواهند گرفت چناچه در تمام انقلابهای موفق تاریخ این چنین شده است. در انقلاب ایران اینطور شد و در انقلاب فرانسه هم همچنین و در روسیه هم به نسبت خود به همین ترتیب شد.
پس اگر مردم می خواهند ترس از سرکوب را از آن رها شوند و مانع آن شوند، باید چند کار مشخص و روشن را انجام دهند. خواست و اراده ملی به طور شفاف و روشن بیان بشود و هر کسی در دولت ولایت فقیه تکلیف خودش را بداند. یکی از این کارها خشونت زدائی است. یعنی در خود جامعه باید کم کم کاربرد خشونت کم بشود. از خانواده باید شروع کرد و خشونت را بی محل کرد. اصل را بر احترام به یک دیگر و رعایت حقوق خویش بگذارید و اینرا تمرین کنید! زندگی حقوقمدار را باید تجربه کرد. این به شما توانائی ها می دهد و ترس را هم از بین می برد. از آن گذشته باید هدف را هم برای خود روشن کنید. شما می خواهید ملتی رشید و صاحب حق حاکمیت باشید یا خیر؟ اگر جواب شما آریست، باید پای آنهم ایستاد. ولایت حق یک شهروند است. به یک سوئدی و یا فرانسوی بگویند که او شهروند هست اما حق حاکمیت ندارد، تعجب می کند. حق او حق مشارکت در رهبری جامعه خویش است. اگر این حق را از جمهور ایرانی گرفتند، او دیگر نمی تواند حقوق شهروندی را به کار ببرد. این را باید با تمام قدرت خواست و همه جای جامعه مطرح کرد. محتاج این هم نیستیم که آقای ولی فقیه مطلقه این قدرت را به رئیس جمهور منتخب مردم بدهد. همین الان می شود به حقوق خویش عمل کرد. در خانه و در بنیادهای اقتصادی و اجتماعی می توان شروع کرد. می شود در همه زمینه ها حقوق شهروندی را به اجرا گذاشت و با این کار قلمرو قدرت رژیم را محدود می کنید. خشونت را کم می شود کرد. در به کار گیری حق رهبری خویش شرکت کنید! ترس شما کم و قلمروی عمل رژیم کوچکتر می شود. باید به یا آوریم که برای چه انقلاب کردیم؟ به قول آقای خمینی در فرانسه ما انقلاب کردیم که ولایت با جمهور مردم باشد. اما این الان جای خود را داده است به ولایت مطلقه فقیه. روشن هم می گویند به شما که کاره ای نیستید. هیچ حقی بر ولایت ندارید. این حق را از شما دزدیده اند. هیچ کار دیگری شما ندارید جز اینکه این حق خود را پس بگیرید. باید هم بدانید که با سرکوبگر چگونه رفتار کنید. باید به او اطمینان داد که اگر تحول انجام بگیرد اینبار از این جناح سرکوب شروع نمی شود. باید مانند آفریقای جنوبی شرایطی فراهم کرد که سرکوبگر بتواند حقیقت را بگوید و بخشیده شود. باید هم بفهمند که جامعه از آنها بیذار است. باید مدام بشنود که مردم نمی خواهند که سپاه مالک و صاحب کشور باشد. باید بداند که مردم نمی خواهند که اقتصاد و دولت دست سپاه باشد. دستگاه تبلیغاتی و ولی امر مسلمین هم دست آنها باشد. ملت رشید باید به مستبد بفهماند که تحمل زبان تحریک و تهدید را نمی پذیرد. با این حرفهای مفت هم توجیه می سازد برای قدرتهای دیگر منطقه! این ترسها را باید کنار زد زیرا اینها فقط مانع این هستند که عمل نکنید. اگر عمل بکنید، این ترسها فرو می ریزند و تحول هم می تواند انجام بگیرد بدون اینکه ایران دچار سرنوشت افغانستان و عراق و سوریه بشود. بدون اینکه ایران تجزیه بشود. البته اقوام ایرانی هم نباید اختیار خود را بدهند به دست آدمهای خود فروخته که دم از تجزیه می زنند. آنها هم عامل ایجاد ترس هستند.
شاد و پیروز باشید.
مصاحبه رادیو عصر جدید با آقای بنی صدر بتاریخ 94 -03-01