در وضعیت سنجی ۳۷۴در پاسخ به ۴ سوال مهم و اساسی یک زوج جوان از درون کشور، به نقش بدیل در بر انگیختن جامعه به جنبش همگانی و 8 ویژه گی آن پرداختم (۱)
و در این وضعیت سنجی نیز به ادامه برشماری ویژه گیهای نقش بدیل در برانگیختن جامعه به جنبش همگانی می پردازم.
۸-بدیل بایستی واجد صفاتی باشد که گزارشگر مبنای حقوق در انواع رابطه هایش باشد .
بدیل استقلال و آزادی می تواند به نفع قشری و یا گروهی و یا منطقه ای و به ضرر بقیه مردم رابطه قدرت و تبعیض آمیز برقرار کند. بدیل بایستی در همه روابطش چه با خود چه با جامعه و چه با طبیعت رابطه مبتنی بر حقوق برقرار کند و نماد هدف شدن دستیابی به کمال استقلال و آزادی و رشد باشد. انسان یا انسانها و نیز سازمانهائی که دارای این صفتها باشند، توانا به بدیل شدن، بدیلی که الگو نیز هست، می شوند. در سخنرانی های آقای خمینی در بعد از پیاده کردن استبداد تامل کنیم که چگونه ناقض حقوق انسانی و شهروندی است (بعنوان نمونه فراخواندن شهروندان به جاسوسی یکدیگر و خلع لباس از مخالفان خود و دستور کشتار بیش از ۴۰۰۰ جوان این مرزو و بوم بخاطر ایستادگی بر نظر و عقیده خود و اظهار فرعونیت وقتی در پاسخ به نامه آقای بنی صدر به وی و صراحت وی در آن نامه در یاد آوری بد عهدی ها و نقض قانون اساسی، اقای خمینی برعلیه وی کودتا کرد و در ۲۵ خرداد ۶۰در مقام دفاع از کودتا علیه منتخب مردم اظهارداشت :” 35 میلیون بگویند آری، من میگویم نه !”
۹- بدیل بایستی عارف و عمل نگاهداشتن جامعه در حقوق است.
انسانها واجد حقوق ذاتی هستند. این انسانها دارای حقوق انسانی و حقوق شهروندی و انسانها به صفت جمعی دارای حقوق جمعی همان حقوق ملی هستن و در طبیعیی زیست می کنند که زنده است و آن طبیعت نیز بالنفسه دارای حقوقی است و نیز جامعه ملی در سطح جهانی بعنوان عضوی از جامعه جهانی دارای حقوق است.اما انسانها و جامعه آنها می توانند از این حقوق غافل شوند. عارف و عامل یاد آوری شهروندان و جامعه به حقوق خود و نگاهداشتن جامعه در حقوق کار بدیل است. بدیل، از راه عمل به این حقوق و افزودن برکرامت خویش، نماد کرامت و حق و الگو می شود.
۱۰- بدیل می داند که تغییر را هر کس و جامعه بایستی انجام دهد و وی تغییر دهنده هیچ کس و جامعه نیست و ولایت مطلقه بر هیچ شهروندی ندارد.
بیانهای قدرت، در درجه اول بیانهای قدرت توتالیتر، اصل «تا تغییرت ندهند، تغییر نمیکنی »را ارائه کرده اند. بنابر این بیانها، تغییر دهنده، «نخبه»ای است که دارنده توان رهبری کردن و تغییر شونده همه دیگر انسانها هستند که ناتوان از رهبری کردن حتی خویشند. وقتی تغییر دهنده «ابر مرد »صاحب ولایت مطلقه است، بیان قدرت از نوع توتالیتر است. در زمان ما، در دموکراسیهای غرب، بنابر نخبه گرائی است. فلسفه تحققی لیبرال، انبوه مردم را فاقد توان رهبری کردن خویش می داند و برای آنها توانی جز به اندازه ترجیح این نخبه بر آن نخبه قائل نیست. در انواع لیبرالیسم، غیر نخبه ها، حداکثر حق انتخاب کردن را دارند.در نظام ولایت فقیه میزان دیگر رای مردم نبود و مردم حق انتخاب کردن مستقیم نامزد خود را ندارند و بایستی نامزدهای دستچین شده و به جامعه تحمیل شده شورای نگهبان را بپذیرند .
۱۱-بدیل نیروی محرکه تغییر در جامعه است.
بیان استقلال و آزادی – یا بیانهای استقلال و آزادی اصل «تغییرکن تا تغییردهی »را پیشنهاد می کند. تغییر دهنده و تغییر کننده یکی و آن انسانها هستند که به صفت فرد، تغییر می کند تا بمثابه الگو تغییردهد. و به صفت جمع تصمیم می گیرند تا تغییر کنند و تا تغییر دهند. بدیل نیروی محرکه تغییر در جامعه است. پس، هراندازه این نیرو بزرگتر باشد، تغییر ممکن تر و قطعی تر می شود. اینگونه است که با پرشمار شدن انسانهای فعال و تغییر دهنده ای که خودانگیختگی (استقلال و آزادی) را جانشین «زندگی روزمره دستوری و قدرت فرموده »می کنند، نیروی محرکه تغییر بزرگتر و تغییر قطعی تر می شود. چراکه به نیروهای محرکه جامعه سمت و سو می دهد: همه این نیروهای محرکه در تغییر نظامی اجتماعی، در بازتر و تحول پذیرتر کردن آن بکار میافتند. همواره بایستی به یاد داشت که بنابرقاعده، دریک جامعه، هر اندازه میزان خودانگیختگی بیشتر، میزان رشد آن جامعه بیشتر و توان جامعه برای تغییرکردن و تغییردادن افزونتر می گردد.
۱۲- بدیل مسئولیت خشونت زدائی را بر عهده دارد و این مسئولیت ایجاب می کند که او همواره نماد گرایش به توحید اجتماعی باشد.
چرا که به عدالت اجتماعی است که نابرابریها و روابط خصومت آمیزو تبعیض آمیز میان قشرهای جامعه به برابری در برخورداری از امکانها و روابط دوستانه بدل می شوند. برای ایفای این نقش و در مقام عمل به این مسئولیت، بدیل می باید همواره جانب حقوق جمعی – ونه منافع جمعی و
نه منافع گروهی در روابط قوا با یک گروه یا گروههای دیگر – و حقوق انسان و حقوق شهروندی و، در سطح جهان، حقوق تمامی ساکنان روی
زمین و حقوق انسان و هر آفریده ای و طبیعت به مثابه محل زیست مخلوقات را بگیرد. بدیل اینگونه است که برقرار کردن رابطه های دوستی و جانشین تضاد اجتماعی کردن توحید اجتماعی، زیستن در رشد را جانشین زیستن در ویرانگری می کند.
۱۳-کار بدیل ارزش کردنِ زندگی و درکارآوردنِ وجدانهای تاریخی و همگانی و علمی و اخلاقی است.
چرا که ادامه حیات ملی در گرو ایستادن بر حق و تولید هر چه بیشتر الگوهای ایستادگی برحق در جریان تاریخ است.
از اینرو هرگاه ایستادگی برحق مداوم بگردد، حیات یک جامعه نیز مداوم می شود. ایستادگی برحق، تنها یک نوع نیست، نوعی از آن، ایستادگی برحق، پیشاروی جباران است و سکوت اتخاذ نکردن . داشته وجدان تاریخی، استمرار ایستادگی برحق را خاطر نشان می کند. وجدان علمی حق را از ناحق تمیز میدهد و آنگاه، دست بکار پیشنهاد کردن روش می گردد. وجدان همگانی جنبش برای برخورداری ازحقوق را بمثابه ارزش و هدفی که باید تحقق یابد، می پذیرد. هرگاه روش برگزیده، برای مثال، جنبش همگانی باشد، وجدان اخلاقی، رأی به جنبش همگانی برای تغییر از قدرتمداری به حقمداری را صادر می کند.
۱۴- بدیل پندار و گفتار و کرداری خالی از دروغ و ظن و خرافه و سرشار از علم و دانش و داد دارد.
بدیل می داند که دلیل صحت قول و فعل او باید در قول و فعل او و نه اسم و رسم و مقام و موقع او باید باشد. این سخن که چون علم در بند سود و زیان نیست، پس سخن دانشمند را بی چون و چرا، باید پذیرفت، همه فریب است. چراکه دلیل باید در خود علم باشد و نه در موقعیت او بمثابه دانشمند. نه چون دانشمند می گوید علم است ، بلکه چون علم است، دانشمند می گوید. بدیل نیز بایستی همواره به خود و جامعه یاد آور شود که: اصل سنجیدن شخص به حق است.
در قول و فعل آقایان خمینی و خامنه ای دقت کنیم و زیادت دروغ و خرافه وظن و…را مشاهده می کنیم.برخی از ذوب شده گان در ولایت چنان غرق خرافات هستند و جملاتی برزبان می آورند که مایه مضحکه همه گردیده است.
۱۵-بدیل از جامعه، طلب مشارکت می کند و نه اطاعت.
بدیل چون استعداد رهبری و نیز حقوق را ذاتی هر آفریده ای، از جمله انسان می داند، خود را صاحب اختیار دیگران نمی گرداند. پس نه بر مدار قدرت که بر میزان استقلال و آزادی، با انسانها رابطه برابر انسان با انسان برقرار می کند. بنا بر اصل، هرکس صاحب حقوق ومسئول است. بدیل به انسانها نمیگوید: وظیفه، بنابراین، مسئولیت شما اطاعت کردن است و بس. به نظام ولایت فقیه نظر افکنیم ایا جز اطاعت بی چون چرا از مردم انتظاری دیگر دارد؟ وقتی در این نظام اخرین حرف رهبری نظام ( هر چقدر آلوده به دروغ و افترا و ظن و گمان و خرافه باشد ) “فصل الخطاب “محسوب می شود.
۱۶- بدیلِ الگو مسئول است و مسئولیتش، بیش از همه، حفظ خویش بمثابه بدیل است.
بدیل مسئولیت نشان دادن سمت و سوی تحول نظام اجتماعی به نظام باز و تحول پذیرکردن جامعه از طریق اگاهی رساندن و نه تفتیش عقاید را بعهده دارد. وهمچنین وفای به عهد با اصول راهنما و هدف مسئولیت دیگر بدیل است . نقد خویش و قبول کردن نقد از طرف مردم و مبارزه با جباران و کوشش مداوم در خشونت زدائی از جمله مسئولیتهای مهم بدیل هستند.
۱۷- بدیل کوشش برای فراخواندن انسانها وشهروندان بی تفاوت به حقوق شهروندی و مسئولیتها را تعطیل بردار نمی داند. بدون بکار بردن فشار با کار فرهنگی و در فضایی سرشار از حس دوستی انسانها ی بی تفاوت را و حتی کسانی را که معتقدند ساختهای جامه و طبیعت تغییر ناپذیرند ، به روش کردن تغییرکن تا تغییردهی و برانگیختن انسانها به جنبش همگانی برای بدیل گشتن و تولید انسانهایی که شایستگی بدیل گشتن را دارند، فرا میخواند و جامعه را لحظه ای بی بدیل نمی گذارد، تا ایجاد خلاء شود و خلاء را زور و قدرت پر نماید.
۱۸- بدیل می داند که حق، خود روش خویش است.
و البته بدیل بایستی نیز آگاه باشد که برداشتهای همه از حق یکسان نیستند. پس بایستی حق اختلاف و حق آگاه شدن و حق آگاه کردن را راهنمای پندار و گفتار و کردار خود کند. سانسورهائیکه مانع جریانهای آزاد اندیشه ها و دانشها و اطلاع هامی شوند را برنمی تابد. از اینرو بدیل هم خود بانی بحث آزاد می شود و هم مشوق ایجاد بحث آزاد از طریق کمک به برقرای جریانهای آزاد اندیشه ها و دانشها و اطلاعها، خواهد بود چرا که بیشمار «حقیقتها »ی بیشماری (برداشتهای بیشماری از حق) را به تعریف حق نزدیک میکند: و خود عامل گذار دائمی از اختلاف به اشتراک می گردد.
۱۹- رابطه بدیل با مردم، رابطه مطاع و مطیع نیست:
بدیلی را که ویژه گیهای فوق را داراست و الگوی حقمداری گشته است، انسانهای مستقل و آزاد شناسایی می کنند. انسانهای قدرتمدار نه می توانند چنین بدیلی را بشناسند و نه می توانند با چنین بدیلی رابطه برقرار کنند.زیرا رابطه با قدرت تنها اطاعت محل پیدا میکند. به رابطه اطاعتی که نظام ولایت فقیه از مردم میخواهد توجه کنیم، حتی در این نظام ریاست جمهوری نبایستی منتخب مردم باشد بلکه درجه نزدیکی و اطلاعاتش از فرامین رهبری نظام است که اصل است.در باره رئیسی ( این قاتل تاریخی ) هم بوفور ازمیزان اطلاعتش از رهبری نظام سخن به میان می آورند. رابطه این انسان با بدیل، رابطه بدیلی الگوی حقمداری است با مردم مستقل و آزاد، رابطه مطاع و مطیع نیست بلکه رابطه همکاری و مشارکت است.
۲۰- بدیل، الگوی زندگی در شادی و امید و دوستی است:
زیرا بدیل دوستی را حقی از حقوق انسان می داند .و دوستی در همه ابعاد شادی میآفریند. به روش متولیان نظام ولایت مطلقه فقیه دقت کنیم که نه تنها در روابط بین مافیای حاکم دوستی وجود ندارد بلکه دشمنی اصل است و حتی در سخنان رهبری این نظام کلمه دشمن بیش از هر کلمه دیگر ادا می شود. در چنین جامعه ای که اساس نه بر دوستی و شادی بلکه دشمنی و غم و اندوه و عزا است، انسانها عصبی، غمگین، افسرده، خسته و پرخاشگرند و در یکدیگر شدمنی میبینند که بایستی به هر صورت سر وی کلاه گذاشت. چنین جامعه ای شایسته هیج انسانی منجمله هموطنان عزیز ایرانی نیست. لذا بیش از هر زمان نیاز به ساختن چنین بدیلی از طرف جامعه هستیم.و انسانهای که با کار مدام بر روی کردار و گفتار و پندار خود سعی بر کسب ویژه گیهای بدیل مستقل و آزاد را دارند، شجاعت و دلیری وشهامت در تغییر خود را دارا می باشند تا جامعه نیز تحول کند، قابل تحسینند.
چنانچه مردم جهان برای اداره جهان و کشور های خود بدنبال ساختن و بها دادن به چنین بدیلهایی با چنین ویژه گیهایی ( و متناسب با ویژه گیهای وطن خود ) میبودند می توان حال و روز جامعه ها و جامعه جهانی را تصور کرد و آنرا با حال و روز جهان و جامعه ها مقایسه کرد. و متوجه شد که اگر انسانها اهمیت الگوی بدیل را می شناختند تا به چه میزان پیشرو و آزاد و مستقل و حقمدار بودند و معنای صلح و خوشبختی و شادی زیست در فضای عاری از هر نوع خشونت را درک میکردند و می چشیدند.