back to top
خانهدیدگاه هاحامد: بررسی مفهوم عصای موسی در قرآن - بخش دوم

حامد: بررسی مفهوم عصای موسی در قرآن – بخش دوم

assayemoosaبا رشد به همه صفات بینهایت خداوند (بسم الله)

گروههای برتری طلب و طبقات چشم پرکن که ملاء و مترف و غیرو هستند، برای تحریف مسیر برابری و یگانگی در موازنه مبنی بر عدم زور و مبنی بر حقوق ذاتیِ و ارائه شده توسط موسی (که قصدش را بیان کرده است، و آن را رشد بنی اسرائیل نامیده)، و برای حذف جریان توحیدی در ادامه سوره اعراف می گویند که:

قالَ الْمَلَأُ مِنْ قَوْمِ فِرْعَوْنَ إِنَّ هذا لَساحِرٌ عَلِیمٌ (۱۰۹)

سحر یعنی دروغ و فریب و ترس ناشی از تمرکز نیروهای قدرت و ثروت متمرکز، و مبلغان توجیه گرِ قدرت، و عقلِ قدرتمدار ،

بزرگان قوم فرعون گفتند: راستى این جادوگر و فریبکار و خدعه گری دانا است (۱۰۹).

یُرِیدُ أَنْ یُخْرِجَکُمْ مِنْ أَرْضِکُمْ فَما ذا تَأْمُرُونَ (۱۱۰)

که مى‏خواهد شما را از سرزمین و پایگاه و مهد برتری طلبیتان بیرون کند، اکنون چه رأى مى‏دهید (۱۱۰).

یعنی همان امر مستمر تاریخی، که همه ی برتری طلبان تاریخ به آن تکیه کرده و می کنند، و در مقابله با مسیر برابری، آزادی و صلح و رشد، به سانسور و تحریف و دروغ و فریب پناه می برند، و برای سد کردن مسیر برابری و یگانگی و رشد، به کاربرد زور و جنگ و دشمنی و تضاد و تلاشی، دست می یازند .

و برای توجیه تضاد و نظریه ی نادرستِ رشدِ بر مبنای برتری طلبی و کاربردِ زورِ خود، از تکذیب کنندگان برابری و یگانگی، و از دروغگویانِ توجیه کننده ی روابط طبقاتی و تضاد و توجیهِ دروغینِ کاربردِ زور و دشمنی و جنگ برای رشد انسان و جامعه کمک می خواهند .

یعنی برتری طلبی و وحدتِ بر مبنای کاربرد زور و طرح ریزی تقابل و تضاد، به جای وحدت بر مبنای عدم کاربرد زورو برابری و صلح و رشد.                                                                                                                    

بر خلاف این واقعیت که در تضاد و جنگ، این قدرت است که رشد میکند، و در صلح این انسان است که رشد میکند.                                                                                                                                                                                                                                                                              جاءَالسَّحَرَهُ فِرْعَوْنَ قالُوا إِنَّ لَنا لَأَجْراً إِنْ کُنَّا نَحْنُ الْغالِبِینَ (۱۱۳)                                                       جادوگران یعنی فریب کاران و دروغگویان نزد فرعون آمدند و گفتند اگر ما غالب شدیم آیا مزدى خواهیم داشت؟ (۱۱۳).

قالَ نَعَمْ وَ إِنَّکُمْ لَمِنَ الْمُقَرَّبِینَ (۱۱۴)

گفت آرى شما از مقربان خواهید بود (۱۱۴).

خوب جزا و پاداش این روابط چیست ؟ آن جز قدرت و نزدیکی به روابط قدرت و تمرکز و تکاثر نیست

قالُوا یا مُوسى‏ إِمَّا أَنْ تُلْقِیَ وَ إِمَّا أَنْ نَکُونَ نَحْنُ الْمُلْقِینَ (۱۱۵)

لقى‏: لِقَاءْ مقابله و روبرو شدن است فعل این واژه- لَقِیَهُ‏، یَلْقَاهُ‏، لِقَاءً، او لُقِیّا و لُقْیَه است که این معنى در مورد ادراک حسى، یا بوسیله چشم یا عقل اطلاق میشود. در آیه گفت: لَقَدْ کُنْتُمْ تَمَنَّوْنَ الْمَوْتَ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَلْقَوْهُ‏- آل عمران/ ۱۴۳).یعنى (قبل از اینکه مرگ را دریابید آرزویش را داشتید) و گفت:لَقَدْ لَقِینا مِنْ سَفَرِنا هذا نَصَباً- الکهف/ ۶۲).در مسافرتمان باین رنج و زحمت رسیدیم.

تَلْقِیَه: بمعنى روبرو کردن و تفهیم و اعطا است در اقرب الموارد گفته «لقّاه الشّى‏ء: طرحه الیه» در جوامع الجامع «لتلقّ القرآن» را داده شدن و تفهیم گفته است. وَ إِنَّکَ‏ لَتُلَقَّى‏ الْقُرْآنَ مِنْ لَدُنْ حَکِیمٍ عَلِیمٍ‏ نمل: ۶. تو قرآن را از جانب خداى حکیم و دانا تفهیم میشوى یعنی فکر و روش و سیستم عملی قرآن با خود ارتعاشی ایجاد میکند که تو را مرتعش کرده و با خود همساز میکند آنهم یکنوع روبرو شدن و تاثیر متقابل است. مثل القای شادی و عظمت، وَ لَقَّاهُمْ‏ نَضْرَهً وَ سُرُوراً انسان:۱۱. و القای آنها بهجت و سرور است.

گفتند :‌ای موسی تو سیستمت را به حرکت در می آوری و با ارتعاش آنها و با ریتم آنها القا میکنی یا ما باید سیستم خود را عملی و مرتعش کرده به راه بیندازیم ؟

قرآن فرماید: قالَ أَلْقُوا فَلَمَّا أَلْقَوْا سَحَرُوا أَعْیُنَ النَّاسِ وَ اسْتَرْهَبُوهُمْ وَ جاؤُ بِسِحْرٍ عَظِیمٍ (۱۱۶)

رهب‏ : الرَّهْبَه و الرُّهْب‏: احساس عظمت با دور اندیشى و فرو رفتن فرد و جامعه در خود و تنها شدن، در آیات: (لَأَنْتُمْ أَشَدُّ رَهْبَهً- ۱۳/ حشر) و (جَناحَکَ مِنَ‏ الرَّهْبِ‏- ۳۲/ قصص) که- الرُّهْب‏- هم خوانده شده یعنى فرو رفتن در خود ناشی از احساس عظمت واقعی یا فریب.

( لَأَنْتُمْ أَشَدُّ رَهْبَهً فِی صُدُورِهِمْ مِنَ اللَّهِ ذلِکَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا یَفْقَهُونَ‏- ۱۳/ حشر- شما در دلهایشان از خدا پر عظمت ترید زیرا ایمان به خدا ندارند و نمى‏فهمند و از شما در خود فرو مى‏شوند).

در این آیات ارتباطی بین القا و رهب بیان میشود که معنی حرکت و ارتعاش و ارتباط بین حرکت و مبارزه و ریتم و ارتعاش با یکدیگر را نشان داده بیان میکند : گفت شما سیستمتان را به حرکت در آورید و فعال کنید، یعنی سیستم برابری و یگانگی و عدم کاربرد زور سیستم دفاعی و در بر گیرنده سیستم متجاوز است و همچنین، از متن آیه مشخص است که سیستم آنها شروع میکند به حرکت و ارتعاشی بر مبنای فریب و خدعه، برای ایجاد انزوا و در خود فرو رفتگی و کز کردکی، و ایجاد احساس تنهایی انسانها در مقابل زور و دروغ و فریب مبتنی بر کاربرد زور و برای تجاوز به حقوق فرد و جمع و جلوگیری از حرکت فرد و جمع، حس فرو رفتگی در خود و ایجاد یاس و انزوای انسانها ناشی از نفی حقوق ذاتی و محدود کردن سیستم فکری و عملی انسانها.

آیه صریح است در اینکه در چشم‏ها تصرف کرده‏اند، (یعنی فریب داده اند یا ترسانده اند، برای اینکه هر فرد را در خود فرو برند و احساس تنهایی و افسردگی کنند، تا اعتماد بنفس برای مبارزه و حرکت برای برابری و یگانگی و در جمع بودن و موازنه عدمی را از دست بدهند،) نه اینکه واقعا چیزی را بوجود آورده باشند و سیستمی را ایجاد و رشدی ایجاد کرده باشند .

سعی و تلاش آنها واقعی نیست و نتیجه ی عملی ندارد و فقط به نظر می آید، برای این است که، مردم در سیستمهای طبقاتی سطحی نگر و شکل گرا و گنده بین می شوند.

تفاوت سیستمهای رشد یاب توحیدی و با دید ظریف و دقیق، با سیستمهای طبقاتی و برتری طلب، و بزرگ شونده و گسترش یابنده، در همین دید ظریف و تفاوت:

بین حرکت رشد یاب و همه جانبه و همگانی در سطح و عمق فرد و جامعه و با افق بینهایت برای برابری و صلح، که به رشد همه جانبه می انجامد ، ( مبتنی بر حقوق داتی فردی و جمعی )

و سیستم دارای حرکت سطحی و مبتنی بر توسعه روابط تمرکز و تکاثر و در نزد طبقات برتری طلب و بزرگ شونده، برای منافع محدود و کوته نظرانه و بدون رشد و سقوط کننده در سیستم بسته، ارتجاعی و عقب رونده، ( حکومت اقلیتی بر همگان ) که این به تضاد و تلاشی می انجامد ، می باشد .

ابزار و وسیله عمل سیستم‌های طبقاتی و برتری طلبها چیست ؟

حقیق بودن ؟ انطباق با حقوق ذاتی و حقیقت و مسیر رشد در هستی؟ خیر.

ابزار عمل سیستمهای طبقاتی و برتری طلب، القای واقعی و صحیح بودنِ توسعه ی شکلی و سطحی، و مبتنی بر تمرکز و تکاثر و تضاد، و رشد نشان دادن وحدت و حرکت بر مبنای کاربرد زور، همچنین القای غیر صحیح و ضد رشد بودنِ روش برابری و یگانگی، و ضد رشد نشان دادنِ موازنه ی عدمی و عدم کاربرد زور همه جانبه و همگانی و همه زمانی است.

در آیات بعدی نوع رو در رویی سیستم پشتیبان موسی با سیستم شرک و طبقاتی مشخص می شود :                                        

وَ أَوْحَیْنا إِلى‏ مُوسى‏ أَنْ أَلْقِ عَصاکَ فَإِذا هِیَ تَلْقَفُ ما یَأْفِکُونَ (۱۱۷)

أفک: إفک‏ هر چیزى که وجهه شایسته و نیکویش که بحقّ سزاوار آن است تغییر یافته از اینرو هر بادى و نسیمى که از مسیر اصلیش عدول کند. افک به معناى گرداندن هر چیزى است از صورت اصلیش، و لذا به دروغ هم” افک” اطلاق مى‏شود. افک نادرستیها و دروغها است.

لقف گرفتن با هوش و زیرکی و رو کردن واقعیات برای همگان است. لقف‏: این واژه که بصورت- لَقِفْتُ‏، أَلْقَفْتُهُ‏، تَلَقَّفْتُهُ‏- در این سه باب بکار می رود به معنى گرفتن است.

اما نه گرفتن با دست و دهان بلکه، با هوش و فطانت و زیرکى چیزى را دریافت کردن و گرفتن.

این آیه در باره عصاى حضرت موسى است که هر چه ساحران بافته بودند بلعید و از بین برد، اما نه گرفتن با دست و دهان، بلکه گرفتن با هوش و فطانت و با زیرکى چیزى را دریافت کردن و گرفتن.

و وحی کردیم ما به موسی که رو در رو کن نیروهای پشتیبان را، پس آنگاه سیستم برابری و یگانگی و عدم کاربرد زور، همه زیربناهای سیستم آنها را خواهد بلعید و نابود خواهد کرد آنچه را که آنها با دروغ و نادرستی تغییر سمت و جهت خواهند داد، سیستم موسی بسیار با هوشتر و کاراتر و رشد یابنده تر از سیستم تمرکز و تکاثر قدرت و ثروت است و به طور اساسی آن را خواهد بلعید .

فَوَقَعَ الحَقُّ وَ بَطَلَ مَا کاَنُواْ یَعْمَلُونَ(۱۱۸)

حق : بینات، روش و حرکت رشد یابنده دائمی، فکر و عمل روشن و رشدیاب. بطل : بَطُلَ‏ دَمُهُ- در وقتى که کسى کشته شود و دیه و خونبهائى از آن حاصل نشود، بکار مى‏رود. «بطل …: فسد، او سقط حکمه و ذهب ضیاعا و خسرا»

«لا تُبْطِلُوا صَدَقاتِکُمْ بِالْمَنِّ وَ الْأَذى‏» بقره: ۲۶۴، صدقات خویش را با منّت و اذیّت باطل و بى اثر نکنید «قالَ مُوسى‏ ما جِئْتُمْ بِهِ السِّحْرُ إِنَّ اللَّهَ‏ سَیُبْطِلُهُ‏» یونس: ۸۱، موسى گفت آنچه آوردید سحر است خدا حتما آنرا بى اثر میکند «وَ لا تَأْکُلُوا أَمْوالَکُمْ بَیْنَکُمْ‏ بِالْباطِلِ‏» بقره: ۱۸۸ اموال خویش را میان خود بنا حق نخورید.

باطل:رشد مقطعی و حرکت کاهنده و بدون رشد دائمی، یا حرکت غیر دائمی و جذب شونده در مسیر و کاهنده،

( بَلْ نَقْذِفُ بِالحْقِ عَلىَ الْبَاطِلِ فَیَدْمَغُهُ فَإِذَا هُوَ زَاهِقٌ وَ لَکُمُ الْوَیْلُ مِمَّا تَصِفُونَ(۱۸) سوره انبیاء

بلکه ما حق و روش حرکت رشد یابنده دائمی مبتنی بر سیستم باز و افق بینهایت را، بر باطل یعنی حرکت و روش حرکت کاهنده و تحلیل رونده و بر مبنای سیستم بسته با افق محدود و نابود شونده می اندازیم، پس باطل را نابود می کنیم و باطل می رود.

باطل چون هدفش استراتژیک و بینهایت نیست و بنا بر این، هدفش بینهایت نخواهد بود و در نتیجه قادر به حرکت دائمی رشد یابنده نیست، و چون هر حرکت و هر مرحله آن نیز برای بینهایت نیست، مرحله بندی رشد آن نیز بنا بر امکانات و استعدادها نیست.

هدفِ باطل، نسبت به هدف حق و افق بینهایت حق و هدف بینهایت آن، هدف کوتاه مدت و نزدیک بین، لعب و بی‌هدفی است و بنا بر این، هر هدف کوتاه مدت و سطحی نگری باطل و در مسیر حرکت جذب شدنی است و قادر به حرکت دائمی و رشد یابنده نیست.

باطل، در مقابل حق و مرحله بندی برای هدفِ بینهایت حق، کوتاه مدت و سطحی و بی‌دقتی و درجا زدن و عقب گرد و گیجی است مانند نابینا بودن و دور خود گشتن است )

پس رشد دائمی و بعثت دائمی واقع شد، و حرکتِ بدونِ هدفِ بینهایت، کاهنده و نابود شونده شد، بنا بر این سیستم مبتنی بر حقوق ذاتی و واقعی خود را ثابت کرد و رشد دائمی خود را نشان داد و واقع شد، و سیستم تمرکز و تکاثر ، زمینگیر و متوقف ماند و رشدش محدود و کاهنده گردید، و روشن شد که تنها در حقوق ذاتی و برابری و یگانگی و به سوی هدف بینهایت میتوان رشد دائمی نمود، و سیستم برتری طلبی و نابرابری و ستم و تمرکز و تکاثر، کاهنده بوده و به تضاد و تلاشی خواهد رسید .

فَغُلِبُواْ هُنَالِکَ وَ انقَلَبُواْ صَاغِرِینَ(۱۱۹)صَاغِر: کسى است که به منزلتى ناچیز و پست و دون، خشنود است                                                   پس مغلوب شدند برتری طلبان به علت برتری طلبی و کاربرد زور، و به علت شکست به تحقیر رضایت دادند و هر تغییری در برتری طلبان به شکست و تحقیر خواهد انجامید و هر شکست و تغییری در برتری طلبان تنها در سمت تحقیر آنها خواهد بود و نه در جهت صلح و اصلاح و رشد.

أُلْقِىَ السَّحَرَهُ سَاجِدِینَ(۱۲۰)

و ساحران فریبکار و توجیه کنندگان روش رشد مبتنی بر تضاد و تمرکز و تکاثر، و زور پرستان دروغگو، در برابر سیستم پشتیبان برابری و صلح و رشد و یگانگی به سجده افتادند، و شهادت دادند به برتری آن، و با سیستم رشد مبتنی بر برابری و یگانگی منطبق شدند.

قَالُواْ ءَامَنَّا بربِ الْعَلَمِینَ(۱۲۱)

و گفتند که ما به تنها روشِ رشدِ پرورش دهنده ی عالمیان، که رشد بر مبنای برابری و یگانگی و عدم تمرکز و تکاثر است ایمان آوردیم.

رَبِّ مُوسىَ‏ وَ هَرُونَ(۱۲۲)

پرورش دهنده و هدف موسی و هارون، یعنی ما ایمان آوردیم به روش پرورش و رشد بر مبنای موازنه عدمی و برابری و یگانگی و صلح موسی و هارون، در همین جا مشخص است که تفاوت روش موسی و هارون با فرعون در چیست ؟

قَالَ فِرْعَوْنُ ءَامَنتُم بِهِ قَبْلَ أَنْ ءَاذَنَ لَکم اِنَّ هَاذَا لَمَکْرٌ مَّکَرْتُمُوهُ فىِ الْمَدِینَهِ لِتُخْرِجُواْ مِنَا أَهْلَهَا فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ(۱۲۳)

فرعون گفت آیاایمان آوردیدقبل از اینکه من به شمااجازه دهم؟ همانااین مکرشما بودبرای اینکه ما را ازشهربیرون کنید؟

تفاوت روش موسی و هارون با فرعون در عدم تمرکز و مبتنی بر تکیه بر تلاش فردی و جمعی موسی و هارون و قوم او است، و روش فرعون مبتنی بر کنترل و تصمیم گیری فردی و گروه‌های چشم پر کن نخبه، و مبتنی بر خواست فرعون و دنباله روی برده وار و بدون تفکر و مبتنی بر زور.

لَأُقَطِّعَنَّ أَیْدِیَکُمْ وَ أَرْجُلَکُم مِّنْ خِلَافٍ ثُمَّ لَأُصَلِّبَنَّکُمْ أَجْمَعِینَ(۱۲۴)

پس به تحقیق که دست و پایتان را بر خلاف به تدریج قطع خواهم کرد و سپس همگیتان را به صلیب می کشم

در رابطه با روش دو طرف مبارزه قرآن در سوره اعراف می فرماید : «فَلَمَّا أَلْقَوْا سَحَرُوا أَعْیُنَ النَّاسِ وَ اسْتَرْهَبُوهُمْ …» اعراف:۱۱۶

آیه صریح است در اینکه در چشم‏ها تصرف کرده‏اند نه اینکه واقعا ریسمانها و سیستمهایی را بحرکت آورده باشند.

همچنین در آیات زیر از سوره طه تاکید میکند که تلاش فرعون و دم و دستگاه زور تلاشی مبتنی بر ساخت و رشد واقعی نبوده بلکه مبتنی بر دروغ و فریب و تغییرات شکلی و سطحی بوده است :

قالُوا یا مُوسى‏ إِمَّا أَنْ تُلْقِیَ وَ إِمَّا أَنْ نَکُونَ أَوَّلَ مَنْ أَلْقى‏ (۶۵)

همچنین آیه‏ «فَإِذا حِبالُهُمْ وَ عِصِیُّهُمْ یُخَیَّلُ إِلَیْهِ مِنْ‏ سِحْرِهِمْ‏ أَنَّها تَسْعى‏» طه: ۶۶.

این نیز روشن است که به خیال موسى چنین می آمد که آنها بسرعت حرکت و رشد می کنند نه اینکه آنها حرکت و رشد می کرده‏اند. برای اینکه زمینه ی قبلی تصور موسی و انسان در زیر سلطه، رشد را در تمرکز و قدرت و زور می بیند و خیال می کند.

فَأَوْجَسَ فِی نَفْسِهِ خِیفَهً مُوسى‏ (۶۷)

پس به همین دلیل شکل گرفتن ناخود آگاه موسی در روابط طبقاتی و زور، موسی در خود احساس ترس از زور و فریب آنها کرد تا مبادا بتوانند همه را بترسانند و با دروغ و فریب و ترس، زور و رشد زورمدارانه را توجیه کنند.

قُلْنا لا تَخَفْ إِنَّکَ أَنْتَ الْأَعْلى‏ (۶۸)

پس ما یعنی خداوند و هستی به موسی گفتیم که نترس همانا تو برترین و رشد یابنده‌ترین هستی، یعنی از آنچه آنها برای توجیه زور و رشد ناشی از نابرابری ساخته اند و هر چه دیگر هم کسی مانند آنها بسازد برتر و رشد یابنده تر هستی.

وَ أَلْقِ ما فِی یَمِینِکَ تَلْقَفْ ما صَنَعُوا إِنَّما صَنَعُوا کَیْدُ ساحِرٍ وَ لا یُفْلِحُ السَّاحِرُ حَیْثُ أَتى‏ (۶۹)

و رو در رو کن آنچه از راه و سیستم رشد یابنده داری، آن با در برگرفتن با هوش و فطانت و با زیرکىِ سیستمِ برابری و یگانگی و عدم کاربرد زور، همه زیربناهای سیستم آنها را خواهد بلعید و در خود جذب و هضم خواهد کرد، زیرا سیستمی بسیار با هوشتر و کار آتر و رشد یابنده تر از سیستم ساخته ی تمرکز و تکاثر قدرت و ثروت است و به طور اساسی آن را خواهد بلعید. چون آنها نه بر مبنای علم و راه رشد بلکه بر فریب و ترس ساخته شده اند و فریب و دروغ و ترس هیچ نتیجه‌ای نخواهد داشت و در هر حالی نتیجه‌اش تضاد و تلاشی خواهد بود.

همچنین در سوره بقره در آیات ۱۰۲-۱۰۳ ارتباط سحر به معنی دروغ و فریب و روش تمرکز و تکاثر، با القا و برای القای تنهایی و در خود فرو رفتگی همگانی و ایجاد تضاد و دشمنی و تلاشی از سطح تا اعماق فرد و جامعه روشن می گردد:

‏ وَ اتَّبَعُوا ما تَتْلُوا الشَّیاطِینُ عَلى‏ مُلْکِ سُلَیْمانَ وَ ما کَفَرَ سُلَیْمانُ وَ لکِنَّ الشَّیاطِینَ کَفَرُوا یُعَلِّمُونَ النَّاسَ السِّحْرَ وَ ما أُنْزِلَ عَلَى الْمَلَکَیْنِ بِبابِلَ هارُوتَ وَ مارُوتَ وَ ما یُعَلِّمانِ مِنْ أَحَدٍ حَتَّى یَقُولا إِنَّما نَحْنُ فِتْنَهٌ فَلا تَکْفُرْ فَیَتَعَلَّمُونَ مِنْهُما ما یُفَرِّقُونَ بِهِ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ زَوْجِهِ وَ ما هُمْ بِضارِّینَ بِهِ مِنْ أَحَدٍ إِلاَّ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ یَتَعَلَّمُونَ ما یَضُرُّهُمْ وَ لا یَنْفَعُهُمْ وَ لَقَدْ عَلِمُوا لَمَنِ اشْتَراهُ ما لَهُ فِی الْآخِرَهِ مِنْ خَلاقٍ وَ لَبِئْسَ ما شَرَوْا بِهِ أَنْفُسَهُمْ لَوْ کانُوا یَعْلَمُونَ (۱۰۲) وَ لَوْ أَنَّهُمْ آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَمَثُوبَهٌ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ خَیْرٌ لَوْ کانُوا یَعْلَمُونَ (۱۰۳)

و تبعیت کردند آنچه را که سدکنندگان راه برابری و رشد در صلح، در سیستم سلیمان انجام می دادند و سلیمان از راه برابری و صلح و رشد خارج نشد و با آن مبارزه نکرد ، ولی سد کنندگان راه برابری و موازنه عدمی به ظلم و زورگویی کشیده شدند، و به تدریج سحر و دروغ و فریب را بمردم یاد می دادند، و نیز آنچه را که بر دو فرشته بابل، هاروت و ماروت نازل شده بود و یاد گرفته بودند را یاد می دادند، و یاد نمیدانند روش موازنه مثبت و تمرکز و قدرت متمرکز برای ایجاد در خود فرو رفتگی و ایجاد یاس و افسردگی را، مگر بعد از آنکه زنهار می دادند که ما برای دوری از این روشها انذار می دهیم، و این علم را در ستم و ظلم و موازنه مبتنی بر زور بکار نبندید. و این چیزی بود که با آن تمرکز و تکاثر و جدایی انسانها را و در خود فرو رفتن را القا می کردند، و در نتیجه تضاد ایجاد می کردند، و با آن تا اعماق روابط اجتماعی جدایی و تفرقه و در خود فرورفتگی ایجاد می کردند و با آن حتی میانه زن و شوهرها به مثابه کوچکترن واحدهای اجتماعی را بهم مى‏زدند.

آنها با این روش و آموزش در خود فرو رفتگی به هیچ کسی ضرر نمی زدند مگر کسانی که از وحدت بر اساس برابری و یگانگی و موازنه عدمی دوری می جستند، و این القای تنهایی و در خود فرو رفتگی با تفرقه و تضاد ناشی از تمرکز و موازنه مثبت به انسانها ضرر می رساند، و تبعیت افراد از موازنه مثبت و کاربرد زور باعث ضرر فرد و جامعه می شد و هیچ نفعی نمی رساند، و این بود که به تدریج چیزهایی می آموختند که سطحی و کوتاه بینانه بود و هیچ نتیجه دراز مدتی نداشت در جهت خلق و ایجاد و ایجاد برابری و رشد هم آهنگ نبود و به راحتی با تمرکز و ایجاد تضاد و در نتیجه تلاشی به همه ضرر می زدند (۱۰۲).

و اگر آنها ایمان می آوردند و اصول برابری و یگانگی و رشد ناشی از روح خداوندی را در خود حفظ می کردند، و بازگشت می کردند به روح خداوندی و رشد در مسیر جمیع صفات بینهایت خداوند بهتر بود برایشان، اگر می دانستند (۱۰۳).

-سحر برای فریب و توصیه تمرکز و تکاثر به عنوان راه رشد است، ترساندن مردم و تجزیه و جدایی و تنهایی برای اثر بخشی ترس، و جلوگیری از بروز و برانگیختگی شمسِ درونِ انسانها و استعدادهای انسانها و توده‌ها در نتیجه ی ترس است، و اینها برای ایجاد احساس حقارت انسانها در مقابل قدرت و ثروت متمرکز، و نتیجه‌اش دوگانگی و تجزیه و تضاد عمیق تا پایین‌ترین ارکان جامعه خواهد بود.

-رهب یعنی در خود فرو رفتن ناشی از احساس عظمت واقعی و یا غیر واقعی و فریب، و این احساس تنهایی در برابر خداوند، به ارتباط رشد یابنده ی بین انسان و جامعه بسته، با بینهایت و خداوند و صفات بینهایت او در افق بینهایت و باز می انجامد.

در نقطه مقابل، این احساس تنهایی در برابر سیستم محدود و دروغ و فریب، به ارتباط غیر واقعی بین هر چیز با سیستم بسته با سیستم بسته دیگر و تضاد و بالا رفتن آنتروپی مثبت در نتیجه ی سیستم بسته و به ممانعت از برانگیختگی و بعثت رشد یاب انسان خواهد انجامید، منجر به در گور تنهایی و عدم رشد فرو رفتنِ فرد و جمع، در جهت هرچه بسته شدن سیستم، و محدودیت حرکت و رشد انسانها در سیستم بسته و در قبر کردن همگان می گردد.

علت اینکه همه ی دیکتاتوری‌ها و دیکتاتور‌ها از رنگ مشکی و ترساندن و حقیر کردن مردم استفاده می کنند همین ایجاد در خود فرو رفتگی و افسردگی و تنهایی و جلوگیری از رشد است.

وقتی سوال می فرماید که این چیست که در دست توست؟ چوب یا غیر آن نیست و تکیه گاه و نیروهایی است که موسی بر آنها تکیه دارد، خداوند موسی را نفرستاده است که گوسفند بچراند و عصای چوب خشک در دست بگیرد، به چوب خشک تکیه نمیتوان کرد مگر برای زور گفتن و تکیه گاهی واقعی نیست، وانگهی مگر انسانها گوسفند هستند که موسی با گوسفند تمرین کند ؟

هر کلمه و هر یه از قران اعماق و ظواهری دارد که باید راهیاب و راهگشای انسان باشد، اینکه از عصایی که موسی میگوید : من به آن تکیه میکنم ، به چوب خشک و یک عصا تلقی می کنند ، این نوشتن قرآن بر مبنای دست و عمل خود است ،

تکیه کردن به چوب خشک تک یا دو بعدی ممکن نیست و اگر ممکن باشد ضعیف و شکننده است و در رابطه با مسائل انسانی و اجتماعی کارساز نیست، ولی تکیه به یاران برابری و یگانگی و موازنه عدمی زور و کسانی که در این هشت سال و قبل از آن در مبارزه ساخته شده بودند ممکن است.

آن سبطی که با قبطی دعوا میکرد که بود و در کجا و از کجا ساخته شده بود؟ این نیروهای مرتبط با موسی، از قبل از کشتن مرد قبطی بوده اند و ساخته شده اند و دعوای موسی با مرد قبطی در پشتیبانی از مرد سبطی یعنی نیروی پشتیبانی و تکیه گاهی موسی در این جریان بوده است، و اشتباه موسی در پشتیبانی بدون درک حق بودن و بر مبنای موازنه مثبت و صرفا بنا بر طرفداری از سبطی بوده است.

چرا اینجا می فرماید که : و لی فیها مارب اخری ؟

در آیه‏ «وَ لِیَ فِیها مَآرِبُ‏ أُخْرى‏» (طه ۱۸) که موسى بخدا عرض کرد: مرا در آن عصا حاجت‏هاى دیگرى است. أرب‏: أَرَب‏ نیاز شدیدى که با درک آنها اقتضاى چاره جوئى براى دفعش بوجود مى‏آید،

مثلا چه چیزی بوده است؟ نیازهای او؟ که آن را بسوزاند با آن غذا درست کند؟ ویا اینکه مردم را با آن کتک بزند و حد بزند؟ حقوق ذاتی انسانها که نیاز هر انسانی در هر مکانی وزمانی است مثل سیر شدن و کار کردن و دیگر نیازهای اساسی انسانی.

-آن مجموعه‌های جمع شونده، ومتحدشونده، ویگانه شونده با من است، که پشتیبان من است و آن را پشتیبان و نگهدارنده قرار دادم، و سیستمی است که، برای تامین هر نیاز اساسی و حقوق اساسی در راه رشد انسان و اجتماع، پشتیبان و راهنمای فرد و جمع و رشد یاب است. و این سیستم است که در حرکت خود به علت قابلیت رشد و برانگیختگی خودانگیخته‌ای که پیدا کرده است، باعث نگرانی موسی در از دست دادن قدرت و راهبری می شود که خداوند به او می فرماید نترس بیا جلو و کنترل آن را بدست بگیر،

-قرآن فرستاده شده تا امور مستمر تاریخ را بیان کند، طوری که انگار همگان با آن بوده اند و الگو برداری کنند، برای بیان امور مستمر تاریخی و راه حلهای رشد یابنده برای آنها در طول تاریخ، و این بیان و روشنگری برای برانگیختن برآیند و مجموعه سیستمهای پشتیبان انسانی و اجتماعی و منافع ناشی از حقوق آنها بکار می رود، این سیستم پایه ی ثعبان است و پایه همه ی داستان مبارزه موسی در قرآن .

عصا سیستمی توحیدی است که در فکر و عمل برانگیخته می شود به طور خود ساخته و خودانگیخته که در همه ی مراحل بعد پشتیبان و یار موسی است، و کلید داستان موسی است .عصا به معنی سیستم پشتیبان است و توکوا به معنی تکیه تنها نیست بلکه بسیار وسیعتر از تکیه کردن تک وجهی به چوب یا هر چیز دیگر است.

عصا ظرف پشتیبان و نگهدارنده موسی است ظرف اجتماعی و سیاسی و فرهنگی و اقتصادی او است.{ وَ أَوْحَیْنا إِلى‏ مُوسى‏ أَنْ أَلْقِ عَصاکَ فَإِذا هِیَ تَلْقَفُ ما یَأْفِکُونَ (۱۱۷)

یعنی هر چه که، آنها خواستند که رشد و تعالی را روش قدرت و کاربرد زور بنامند، و آنرا از مسیر توحید و صلح، به تضاد و قدرت ببرند، این سیستم برهم ریخت و با درک و هوش جایگزین کرد}

در پیگیری داستان موسی و سیستم پشتیبانی او یعنی عصای موسی این امر بسیار روشنتر می گردد :

وکأ: وِکَاء نگهدارنده یعنى ظرف و هر چیز نگهدارنده همه جانبه اشیاء که آنها را نگه مى‏دارد و محکم مى‏کند، عصاى من است، به آن تکیه مى‏دهم در حدیث آمده است که‏: «کان‏ یُوکِی‏ بین الصفا و المروه».در معنى، این حدیث گفته‏اند، معنى میان دو کوه صفا و مروه در مکه به نوعى راه رفتن تند یا دویدن مى‏پرداخت،

-با این تعریف از وکا و تکیه به معنی ظرف محافظ، متوجه میشویم که عصا پشتیبانی است همه جانبه و همه وجهی و همه زمانی و نمیتواند یک تکه چوب یا شیئ تک وجهی یا دو وجهی و همانند آنها باشد مانند ظرفی است همه وجهی، که تکیه گاه و پشتیبان سیستم برابری و یگانگی و موازنه عدمی است و سیستمی که موسی و مجموعه‌اش در آن با دوران و حرکت رشد یابنده دورانی، در برابر برتری طلبی و تمرکز و تکاثر از درون و بیرون حفظ می شده اند.

در مرحله بعد از رویارویی و القای ارتعاش و ریتم سیستم پشتیبان توحیدی، پس از رویارویی بین موسی و فرعون در نشان دادن برتری سیستم موسی بر سیستم فرعون و واقعی بودن سیستم موسی و غیر واقعی بودن و دروغ و فریب بودن سیستم فرعون در برابر آن، موسی با جلب همکاری بنی اسرائیل و معتقدانش برای خروج از سیستم فرعون عمل می کند.

و پس از فرار، به رود نیل و یا به قول قرآن بحر می رسند و در اینجا نیز بنا به فرموده قران، در سوره‌های طه و شعرا و دخان، می بینیم که با استفاده از همین نیروی پشتیبانی راه را در آب با قسمت کردن آب باز می کند.

سوره طه

وَ لَقَدْ أَوْحَیْنَا إِلىَ‏ مُوسىَ أَنْ أَسْرِ بِعِبَادِى فَاضْرِبْ لهُمْ طَرِیقًا فىِ الْبَحْرِ یَبَسًا لَّا تخَفُ دَرَکًا وَ لَا تخْشىَ‏(۷۷)

فَأَتْبَعَهُمْ فِرْعَوْنُ بجُنُودِهِ فَغَشِیهُم مِّنَ الْیَمِ مَا غَشِیهُمْ(۷۸)

وَ أَضَلَّ فِرْعَوْنُ قَوْمَهُ وَ مَا هَدَى‏(۷۹)

و به موسى وحى کردیم: بندگان مرا شبانه حرکت ده و بیرون ببر و براى آن در دریا راهى خشک از دریا بجوى و از فرو رفتن و گرفته شدن توسط دشمنان نترس و از دشمنان هیچ احساس عظمتی نداشته باش (۷۷).

فرعون با سپاهیانش از پى ایشان شدند، و از فرو گرفتن دریا به فرعونیان همان رسید که رسید (۷۸).

فرعون قوم خویش را گمراه کرد و هدایت نکرد (۷۹).

-و در آیات سوره شعرا میبینیم که با استفاده از همین سیستم پشتیبان همه جانبه (که از آن در سوره اعراف به عنوان نیرویی هدفمند حداقل ۱۲ بخشیِ یاد میکند، این سیستم حداقل ۱۲ بخشی با ایجادِ نیرویِ محرکه) دریا را و یا رود را، به قسمتهایی تقسیم می کنند تا بتوانند از آنها عبور کنند، و پس از عبور از آب، زمانی که فرعون برای عبور عمل میکند آنها را با استفاده از همان آب یا نیروی محرکه غرق می کنند.

فَلَمَّا تَرَ ءَا الْجَمْعَانِ قَالَ أَصْحَابُ مُوسىَ إِنَّا لَمُدْرَکُونَ(۶۱)

و چون دو جماعت یکدیگر را بدیدند، یاران موسى گفتند: ما را گرفتند (۶۱).

قَالَ کلاَّ إِنَّ مَعِىَ رَبىِّ سَیهْدِینِ(۶۲)

(موسى) گفت: هرگز! پروردگار من با من است و رهبریم خواهد کرد (۶۲).

فَأَوْحَیْنَا إِلىَ‏ مُوسىَ أَنِ اضْرِب بِّعَصَاکَ الْبَحْرَ فَانفَلَقَ فَکاَنَ کلُّ فِرْقٍ کاَلطَّوْدِ الْعَظِیمِ(۶۳)

فلق‏: الفَلَقُ‏: دو تکه شدن چیزى است با جدا شدن بعضى از آن از بعض دیگر.فَلَق: (بر وزن فلس) شکافتن.«فَلَقَ‏ الشّى‏ء فَلْقاً: شقّه». فَالِقٌ‏: شکافنده انفلاق شکافته شدن‏ . در آیه: فَانْفَلَقَ فَکانَ کُلُ‏ فِرْقٍ‏ کَالطَّوْدِ الْعَظِیمِ‏ (۶۳/ شعراء) «۲».

فرق‏ : الفَرْق‏: جدایى و فاصله که با معنى فلق نزدیک است ولى- فلق- به اعتبار شکافتگى است و فرق به اعتبار جدایى، در آیه گفت:وَ إِذْ فَرَقْنا بِکُمُ الْبَحْرَ (۵۰/ بقره) فِرْق‏: قطعه و تکه‏اى جدا شده، و از این معنى است واژه- فِرْقَه- در مورد جمعیت و گروهى که از دیگر مردمان جدا و بریده شده‏اند. فَرِیق‏. جماعتى جدا و پراکنده از دیگران فرق: جدا کردن. راغب گوید فرق قریب به فلق است لیکن فلق باعتبار شکافته شدن و فرق باعتبار انفصال و جدائى گفته می شود. در مورد آشکار شدن سپیده دم و صبح گفته میشود: فَرَقُ‏ الصبحِ و فلق الصبح.

طود: «فَانْفَلَقَ فَکانَ کُلُّ فِرْقٍ‏ کَالطَّوْدِ الْعَظِیمِ» شعراء: ۶۳. طود بمعنى کوه بزرگ است

وَ أَزْلَفْنَا ثَمَّ الاْخَرِینَ(۶۴)

[الزُّلْفَهُ]: الطائفه من اللیل، قال اللّه تعالى: وَ زُلَفاً مِنَ اللَّیْلِ‏ و الزُّلْفَهُ: المنزله و الدرجه.

و دیگران را به آنجا یعنى گذرگاه آبى که بنى اسرائیل عبور کردند فرعونیان را نیز نزدیک کردیم‏ وَ- أَنْجَیْنا مُوسى‏ وَ مَنْ مَعَهُ أَجْمَعِینَ ثُمَّ أَغْرَقْنَا الْآخَرِینَ‏- یعنى موسى و همراهانش را نجات دادیم و دیگران را غرق کردیم).

وَ أَنجَیْنَا مُوسىَ‏ وَ مَن مَّعَهُ أَجْمَعِینَ(۶۵)

و موسى را با همراهانش جملگى نجات دادیم (۶۵).

ثُمَّ أَغْرَقْنَا الاَخَرِینَ(۶۶)

سپس دیگران را غرق کردیم (۶۶).

إِنَّ فىِ ذَالِکَ لاَیَهً وَ مَا کاَنَ أَکْثرُهُم مُّؤْمِنِینَ(۶۷)

که در این نشانه‌ای است ولى بیشتر مشرکان و ظالمان ایمان آور نبودند (۶۷).

-همچنین در سوره دخان این حرکت همگانی و برانگیختگی همراهان موسی و سیستم پشتیبانی را برای رهایی از بردگی از سیستم متمرکز و متکاثر فرعونی، در تحت سیستم پشتیبانی مجموعه ی برابر و یگانه موسی به همراه هم بیان می گردد:

فَدَعا رَبَّهُ أَنَّ هؤُلاءِ قَوْمٌ مُجْرِمُونَ (۲۲) فَأَسْرِ بِعِبادِی لَیْلاً إِنَّکُمْ مُتَّبَعُونَ (۲۳)

وَ اتْرُکِ الْبَحْرَ رَهْواً إِنَّهُمْ جُنْدٌ مُغْرَقُونَ (۲۴) کَمْ تَرَکُوا مِنْ جَنَّاتٍ وَ عُیُونٍ (۲۵) وَ زُرُوعٍ وَ مَقامٍ کَرِیمٍ (۲۶) وَ نَعْمَهٍ کانُوا فِیها فاکِهِینَ (۲۷) کَذلِکَ وَ أَوْرَثْناها قَوْماً آخَرِینَ (۲۸)

پس خداى خود را خواند که این قوم مجرمند و امکان تکمیل حرکت توحیدی را در محل عمل خود نمی دهند (۲۲).

(خدایش پیام داد) پس بندگان مرا شبانه حرکت ده که دنبال خواهید شد (۲۳).

و دریا را هم چنان به صورت راهرو بگذار که ایشان لشکرى هستند که باید غرق شوند (۲۴).

چه بسیار از باغها و چشمه‏ها که از خود بجاى گذاشتند (۲۵).

و چه زراعتها و جایگاه‏هاى کریم (۲۶).

و نعمتها که از آن برخوردار بودند (۲۷).

ما این چنین همه آن اموال را به قومى دیگر ارث دادیم (۲۸).

-درسوره بقره پس از گذشتن از بحر و رسیدن به محل مورد نظر که برای تمرین برابری و موازنه عدمی انتخاب شده بوده است می بینیم که:

برای تهیه آب و نیروی محرکه از همین سیستم پشتیبانی با هدف واحد (که در سوره اعراف از آن تعریف می کند ) با تهیه آب از سنگ و بیرون آوردن آب و نیروی محرکه رشد از سنگ استفاده می کند، یعنی ۱۲ چشمه و منبع نیروی محرکه را توسط حداقل ۱۲ دسته از سیستم ایمان آورده‌اش که در آیات ۱۵۹ و ۱۶۰ سوره اعراف آنها را مشخص می کند بیرون می آورد تا هر قومی بنا به شرایط خود بر سر جریان نیروی محرکه منطبق با شرایط سیاسی و اجتماعی و فرهنگی و اقتصادیش زندگی در برابری و یگانگی و موازنه عدمی را تمرین کند.

فَبَدَّلَ الَّذِینَ ظَلَمُواْ قَوْلاً غَیرَ الَّذِى قِیلَ لَهُمْ فَأَنزَلْنَا عَلىَ الَّذِینَ ظَلَمُواْ رِجْزًا مِّنَ السَّمَاءِ بِمَا کاَنُواْ یَفْسُقُونَ(۵۹)

وَ إِذِ اسْتَسْقَى‏ مُوسىَ‏ لِقَوْمِهِ فَقُلْنَا اضْرِب بِّعَصَاکَ الْحَجَرَ فَانفَجَرَتْ مِنْهُ اثْنَتَا عَشْرَهَ عَیْنًا قَدْ عَلِمَ کُلُّ أُنَاسٍ مَّشْرَبَهُمْ کُلُواْ وَ اشْرَبُواْ مِن رِّزْقِ اللَّهِ وَ لَا تَعْثَوْاْ فىِ الْأَرْضِ مُفْسِدِینَ(۶۰)

وَ إِذْ قُلْتُمْ یَمُوسىَ‏ لَن نَّصْبرَ عَلىَ‏ طَعَامٍ وَاحِدٍ فَادْعُ لَنَا رَبَّکَ یخْرِجْ لَنَا ممِا تُنبِتُ الْأَرْضُ مِن بَقْلِهَا وَ قِثَّائهَا وَ فُومِهَا وَ عَدَسِهَا وَ بَصَلِهَا قَالَ أَ تَسْتَبْدِلُونَ الَّذِى هُوَ أَدْنىَ‏ بِالَّذِى هُوَ خَیرٌ اهْبِطُواْ مِصْرًا فَإِنَّ لَکُم مَّا سَأَلْتُمْ وَ ضُرِبَتْ عَلَیْهِمُ الذِّلَّهُ وَ الْمَسْکَنَهُ وَ بَاءُو بِغَضَبٍ مِّنَ اللَّهِ ذَالِکَ بِأَنَّهُمْ کاَنُواْ یَکْفُرُونَ بِایَاتِ اللَّهِ وَ یَقْتُلُونَ النَّبِیِّنَ بِغَیرِ الْحَقِّ ذَالِکَ بمَا عَصَواْ وَّ کَانُواْ یَعْتَدُونَ(۶۱)

و کسانى که ستم کردند سخنى جز آنچه دستور داشتند بگفتند و بر آنها که ستم کردند بخاطر کارهاى ناروا که همى کردند از آسمان عذابى نازل کردیم (۵۹).

و چون موسى براى قوم خویش آب خواست گفتیم عصاى خود باین سنگ بزن تا دوازده چشمه از آن بشکافد که هر گروهى آبخور خویش بدانست‏ روزى خدا را بخورید و بنوشید و در زمین به تباهکارى سر مکشید (۶۰).

و چون گفتید اى موسى ما با یک خوراک نمى‏توانیم بسازیم پروردگار خویش را بخوان تا از آنچه زمین همى رویاند از سبزى و خیار و سیر و عدس و پیازش براى ما بیرون آورد، گفت چگونه پست‏تر را با بهتر عوض مى‏کنید بشهر فرود آئید تا این چیزها که خواستید بیابید و ذلت و مسکنت بر آنان مقرر شد و بغضب خدا مبتلا شدند زیرا آیه‏هاى خدا را انکار همى کردند و پیامبران را با نفی دعوت حق و عدم قبول مسیر پیشنهادی آنها و نپیمودن مسیر بینهایت بناروا همى کشتند (۶۱).

-در آیات سوره اعراف در زیر بروشنی می بینیم که آن عصایی که حداقل ۱۲ چشمه نیروی محرکه و آب را بیرون می آورد تشکیل شده از مجموعه هایی هدفمند بوده اند که برای حقوق و در حقوق عمل می کرده اند و در برابری و یگانگی عدم زور و رشد یابنده بوده اند :

وَ مِن قَوْمِ مُوسىَ أُمَّهٌ یهْدُونَ بِالحْقِ وَ بِهِ یَعْدِلُونَ(۱۵۹)

وَ قَطَّعْنَاهُمُ اثْنَتىَ‏ عَشْرَهَ أَسْبَاطًا أُمَمًا وَ أَوْحَیْنَا إِلىَ‏ مُوسىَ إِذِ اسْتَسْقَئهُ قَوْمُهُ أَنِ اضْرِب بِّعَصَاکَ الحْجَرَ فَانبَجَسَتْ مِنْهُ اثْنَتَا عَشْرَهَ عَیْنًا قَدْ عَلِمَ کُلُّ أُنَاسٍ مَّشْرَبَهُمْ وَ ظَلَّلْنَا عَلَیْهِمُ الْغَمَامَ وَ أَنزَلْنَا عَلَیْهِمُ الْمَنَّ وَ السَّلْوَى‏ کُلُواْ مِن طَیِّبَاتِ مَا رَزَقْنَاکُمْ وَ مَا ظَلَمُونَا وَ لَکِن کَانُواْ أَنفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ(۱۶۰)

و از قوم موسى گروهى هستند که به حق هدایت مى‏یابند و بدان باز مى‏گردند (۱۵۹).

و این قوم هدفدار با هدف برابری را به دوازده سبط دوازده گروه تقسیم کردیم، و چون قوم موسى از او آب خواستند ( نیروی محرکه‌ای که با آن کار و زندگی و رشد کنند) بدو وحى کردیم که با سیستم پشتیبان خود به این سنگ یعنی انسانهای عادت کرده به سیستم بسته و محدود و بدون اعتماد به نفس و خلاقیت بزن و با آنها تمرین کن و از آنها دوازده چشمه بشکافت و هر گروهى آبخورگاه خویش را بدانست، تا هر گروهی بسته به شرایط اجتماعی و فرهنگی خود بتواند در برابری و صلح زندگی و رشد کند، و با نیروی محرکه ناشی از آب و برابری و یگانگی، تضادهای هر مجموعه را با تمرین برابری و عدم کاربرد زور از میان برده و آنتروپی منفی ایحاد کند. یعنی ایجاد رشد و صلح با نفی تمرکز و تکاثر، و جایگزینی تمرکز و تکاثر و تضادبا بخشش و برابری و صلح.

در نتیجه ی برابری و صلح و موازنه عدمی و ایجاد آنتروپی منفی، کل مجموعه به برابری و بخشش (منن ) رسیده و، یگانگی را جایگزین برتری طلبی و روابط طبقاتی و تمرکز و تکاثر نموده، و آرامش و عدم تمرکز (سلوی) و در نتیجه آن صلح و رشد و آرامشِ حاصل آن را جایگزین خشونت و تضاد کردیم، از چیزهاى پاکیزه که روزیتان کرده‏ایم مانند برابری و صلح و رشد دریافت کنید، با نفی بخشش و افتادن در تضاد، به ما ستم نکردند بلکه به خودشان ستم مى‏کردند (۱۶۰).

و در آیات بالا میبینیم که این سیستم پشتیبانی (عصا) مجموعه انسانی هدفدار حداقل ۱۲ مجموعه‌ای بوده اند و از ۱۲ امه، یعنی جمع هدفدار تشکیل شده بوده اند و این یعنی اینکه عصای موسی از حداقل ۱۲ سیستم هدفدار برای ایجاد نیروی محرکه و سیستم پشتیبانی تشکیل شده بوده است .

عصای چوبی و جادویی، برداشت فلسفه قدرت یونانی از قرآن، تعبیر تحریف شده‌ای است که:

در طی قرون، قدرت برای تحریف و تغییر روش مبارزه از درست به نادرست و از مبارزه سیاسی و اجتماعی و فرهنگی و اقتصادی، به سحر و فریب و عالم هپروت و جادوی مصطلح دست یازیده است.

کاری که موسی کرد و الگو باید باشد، ایفای حقوق هر پدیده در هستی، و بنای رشد حقیقی که بر برابری و یگانگی و عدم کاربرد زور بنا می شود، بوده و هست، که الگوی همگانی می تواند باشد، و نه برتری طلبی و فریب و دروغ و سحر و جادو و فریب و کاربرد زور، که واقعی و حقیقی و کاربردی نیست و برای همگان نمی تواند الگو گردد.

اینکه مولفه‌های سیاسی و اجتماعی و فرهنگی و اقتصادیِ راهیاب و روشنگر بیان شوند، تنها راه عملی و قابل الگو برداری است،از سوی دیگر، اینکه یک عصای جادویی باشد که هیچکس دیگر غیر از پیامبر نمی تواند داشته باشد و همه کارها را آن انجام بدهد، چه از لحاظ الگوی فردی و چه اجتماعی، نیز قابلیت الگو برداری برای رشدی همگانی و همه جایی برای همه انسانها نیست .

این بسیار روشن است و اینکه اینها را به اژدها و جادو سحر و غیرو تعبیر کرده اند با زور روابط قدرت و نخبه گرایی فلسفه یونان ممکن شده است.

این سیستم چند وجهی و چند بعدی پشتیبان توحیدی است که در آیات مربوط به داستان موسی در عمل، صلح و رشد در برابری و یگانگی مبتنی بر عدم کاربرد زور را برای قوم موسی و هر فرد و جمعی را رقم می زند در قرآن خبر دادن از توحید، به عنوان تنها راه برای ایجاد برابری و یگانگی و موازنه عدمی و صلح و رشد طرح شده است و بر این مبنا دو روش و مسیر خلاف یکدیگر در فرد و جامعه نشان داده شده است که :اولی روش انبیا و خبر دهندگان از برابری و عدم کاربرد زور و عدم تمرکز و تکاثر و رشد در صلح ناشی از آن است، که به آن روش امه واحده میگوید،و دومی روش برتری طلبان و مطلق گرایان و بت پرستان و طرفداران تمرکز و تکاثر، و کاربرد زور و روابط نابرابر و ستمکارانه و تضاد و تلاشی است که قرآن به آن روش زور و قول الزور و مسیر یاجوج و ماجوج، ( اجج به معنی آتش افروزی و کاربرد خشونت است ) می فرماید.

در این رویارویی که قرآن در سوره انبیا طرح کرده است، روش انبیا و امه واحده عبارت از : ایجاد سیستم‌های الگوی برابری و صلح و رشد به عنوان مناسک برای هر پیامبر و زوجهای همراه او و یارانشان است، مانند داستان کشتی نوح، که سیستم سازماندهی شده ی فوق، سیستم موازنه عدمی نوح، مجموعه‌ای شناور در برابری و به سوی صلح و رشد است که در جهان شناور در طوفان‌های برتری طلبی و ستم و تضادها و بازخوردهای نادرست طبقاتی زمان او، راهی برای کندن از اسارت برتری طلبی و نابرابری و اسارت و تضاد، و حل نشدن و غرق نشدن در روابط مبتنی بر زور بوده و هست.

و درداستان ابراهیم این الگوی سیاسی و اجتماعی و فرهنگی و اقتصادی و سیستم هدفمند برابر و یگانه مبتنی بر موازنه عدمی ابراهیم است که، در مقابل سیستم تنش زا و تخریبی و آتش افروز مشرکین می ایستد و سیستم با آنتروپی مثبت و زور مدار در درگیری با ابراهیم و سیستم پشتیبانش با در بر گیری سیستم آتش افروز و انتقال و تزریق آنتروپی منفی به آن، سیستم با موازنه مثبت و آتش افروز به سیستم با آنتروپی منفی و رشد یابنده در صلح تبدیل می گردد.

وسیستم با موازنه عدمی و آنتروپی منفیِ ابراهیم، تضاد و تخریب و تنشها و زورگوییهای آتش افروزانه و نابودکننده تدریجی برتری طلبان را خلع سلاح کرده، و آتش و موازنه مثبت و آنتروپی مثبت را، با برابری و یگانگی و صلح و رشد مبتنی بر موازنه عدمی، به آنتروپی منفی تبدیل کرده و زندگی سرسبز و صلح و رشد را جایگزین سیستم مبتنی بر زور و تضاد و تلاشی و آتش می نماید.

ادامه دارد

اخبار مرتبط

دیدگاه خود را بنویسید

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید