محمود دلخواسته:
سیمرغ شاهنامه با قتل جنایتکارانه مهسا امینی، از درون دلهای ایرانیان پر کشید و به پرواز در آمد و جنبشی از دلهای از درد به فریاد آمده از قتل غریبانه مهسا، سراسر ایران زمین را در بر گرفت. سیمرغی که بر آیند پنج هزار سال زندگی اقوام ایرانی در این سرزمین در کنار هم و با هم می باشد.
این احساس همدردی عمیق با مهسا و خانواده او در سراسر ایران، بار دیگر به ما یاد آور می شود که ایران زمین، بدنی است که در آن درد یک عضو، تمامی بدن را بی قرار و بیتاب می کند. چرا که هویت ایرانی، ریشه در ارزشهای عمیق انسانی و دوستی و محبت و پذیرش دارد.
جنبشی که حتی خود ایرانیان را نیز مسحور خود کرد که چگونه شد که بدون هیچ سازماندهی و برنامه ریزی و رهبریت قبلی، چنین خود جوش، زنان و مردان، شجاعانه، به خیابانها ریختند و در صدها شهر و شهرستان شعارهایی، بیشتر یگانه دادند؟
علت هیچ نبود جز اینکه، سیمرغ شاهنامه در عمیق ترین دهلیز نا خود آگاه ایرانیان جای دارد و در زمانی که ایران زمین به خطر می افتد به پرواز در می آید. همان سیمرغی که در جریان حمله صدام حسین برای تجزیه ایران به ناگهان با خواندن داستان شاهنامه رستم و اشکبوس از دهان اولین منتخب ایران، که از درون دلهای به هیجان آمده و اشکهای ریخته خلبانان به پرواز در آمد و اینگونه ناممکن را ممکن کردند و معجزه آفریدند و ایران را نجات دادند.
و اینبار، پرواز این سیمرغ که به یک چشم بر هم زدن، مرزهای قومیتی، اتنیکی، جنسیتی، باوری، زبانی و طبقاتی را در هم نورید و اینگونه بار دیگر ایرانیان دیدند که همه با هم و همه یکدل و همگی چنین جنایتی غریبانه ای را تاب نمی آورند.
تا این لحظه، این جنبش دست آوردهای عظیمی را داشته است. دست آوردهایی که زمینه را برای انقلاب بزرگ در راه، که مصمم است تا جنبشهای ۱۳۰ ساله ایرانیان را با استقرار «جمهوری شهروندان ایران» به نتیجه برساند.
از جمله این دستاوردها:
• کوشش دهها ساله بسیاری از اصلاح طلبان، از ترساندن مردم از جنبش و انقلاب و اینکه که اگر دست به جنبش بزنند، ایران تجزیه می شود و به عراق و سوریه و لیبی دیگری تبدیل می شود را نقش بر آب کرد.
• اینگونه، جامعه ملی ایران زمین دید که واقعیت عکس آن است و این با جنبش عمومی بر سر دفاع از حقوق است که نزدیکی بیشتر و یگانگی عمیق تری را ایجاد و دلهای ایرانیان را بهم نزدیک می کند. شعارهایی مانند «از کردستان تا تهران/خونین تمام ایران» که در کردستان و تهران دیگر مناطق ایران داده می شود، بیانگر نزدیک تر شدن دلها می باشد.
در همین راستاست که کوشش دهها ساله سازمانهای تجزیه طلب که مردم ناحیه خود را مردم مظلوم مقهور قوم ظالم جلوه می دادند و اینکه تنها راه رهایی تجزیه است را نیز این جنبش در عرض چند روز بر باد داد و تمامی مردمان ایران دیدند که همه ایرانیان تحت ظلم و سرکوب استبدادی که ایران را«غنیمت» خود می داند می باشند و شعار:
«می جنگیم، می میریم، ایرانو پس می گیریم» طرف دیگر شعار «همه با هم هستیم» می باشد که مولوی وار بر دلها جاری شد:
نگفتمت مرو آن جا که آشنات منم
در این سراب فنا چشمه حیات منم
وگر به خشم روی صد هزار سال ز من
به عاقبت به من آیی که منتهات منم
اینگونه هر روز بیشتر معلوم می شود که انقلاب اجتماعی که بر حول و پیرامون حقوق انسان و حقوق شهروندی و حقوق ملی شکل بگیرد، یگانگی می آورد.
• کوشش سیستماتیک و گسترده رسانه های عظیم و وابسته سلطنت طلب که با استفاده از وضعیت اسفباری که ضد انقلاب حاکم بر وطن تحمیل کرده است و اینگونه از ۵۰ سال دیکتاتوری وابسته پهلوی که سبب ساز انقلاب شد دوران طلایی رسم کردن، تا اینگونه جامعه ملی را ترغیب به حرکت به عقب و نه به جلو بکنند تا جایی که خانم فرح پهلوی، به تقلید از آقای خمینی که می گفتند: «من دولت تعیین می کنم»، در سمت ولی فقیه تاجدار، شاه و ولیعهدش را هم تعیین کردند.
• ولی جنبش سیمرغ ایرانیان در عرض چند روز، ده ها سال پروپاگاندا را دود هوا کرد و فریاد:
«مرگ بر ستمگر/چه شاه باشه چه رهبر»
« ما میگیم شاه نمیخوایم ، آخوند میاد رهبر میشه»
و شعارهایی از این نوع سراسری شد و اینگونه نسل جوان نشان داد که در راستای جوانی اش، روی به جلو دارد و بر بالهای سیمرغ به پرواز در آمده است تا بار دیگر، ایران را سرزمین پهلوانان از زن و مرد کرده تا حاکمیت را از شاه و شیخ سلب و به مردم باز گرداند.
• جنبش خود جوش مردم نسبت به این جنایت، بدون توجه به اینکه مهسا سنی مذهب است و زن و بدون توجه به طبقه و قومیت، نشان داد که جامعه ملی ایران، در کلیت خود و در باور و عمل، پروسه «سکولاریزه» شدن را بگونه ای بومی طی کرده است. و نیز مخالفت بخش بزرگی از زنان باورمند به حجاب با اجباری کردن حجاب، نیز نشان از این می دهد که این پروسه وارد عمیق ترین بخشهای دیندار جامعه شده است. البته خمیر مایه های این نوع نگاه همیشه در فرهنگ ایرانی وجود داشته است و فرهنگ عرفانی آن را آبیاری کرده و مثلهایی مانند «عیسی بدین خود، موسی بدین خود» در فرهنگ مردمی همیشه حضور داشته است. ولی در نتیجه جنبشهای پی در پی ایرانیان در بیش از یک قرن و سر کوب و تحقیر زنان بوسبله استبداد مذهبی و واکنش انسانی نسبت به چنین تحقیر و تحدیدی و تهدیدی، این اصل بگونه ای گسترده در جامعه ریشه دوانده است.
• در این شک نیست که به علت موقعیت فرهنگی، تاریخی و استراتژیک ایران، جنبش حق طلبی و حقوندی ایرانیان، اثرات عمیقی، در راستای حقوق انسان و مردمسالاری در منطقه و جهان اسلام و ورای آن خواهد گذاشت.
• این در زمانی است که دموکراسی در جهان غرب روز بروز هر چه بیشتر از طرف جریانهای فاشیستی، راست و راست افراطی مورد تهدید و تحدید قرار گرفته است، تا حدی که جریانهای و احزاب مترقی در غرب و باور مند به حقوق انسان در موضع دفاعی قرار گرفته است. وضع گونه ای شده است که که برای اولین بار بعد از جنگ جهانی دوم، فاشیسم در ایتالیا به قدرت رسید. در چنین وضعیتی است که ظهور ودرخشش مردمسالاری در ایران مستقل و آزاد و در جنبشی خود جوش و متکی به توانایی های خود، هم می تواند جریانهای فاشیستی در غرب را به عقب نشینی وادارد و هم به یاری جریانهای انسان دوستان در اروپا و آمریکا بشتابد.
• البته اثرات این جنبش گسترده تر از آن است که در نوشته ای کوتاه به قلم آید. ولی در اینجا لازم می بینم که مهمترین کمبود جنبش را از نظر خود، با نسل جوان به جنبش در آمده در میان بگذارم:
مهمترین کمبود جنبش:
شعار سراسری «مرگ بر ستمگر/چه شاه باشه چه رهبر» شعاری استراتژیک است و جامعه ملی به صدای بلند می گوید که این جنبش نه رو به عقب که رو به جلو دارد و خود را در ظرف و فضا و کانتکست جنبشهای آزادیخواهانه و استقلال طلبانه در طول ۱۳۰ سال گذشته می بیند. ولی مکمل این شعار استراتژیک ، شعار :
«استقلال، آزادی، جمهوری جمهوری»
یا
«استقلال آزادی، جمهوری ایران» (۱) می باشد.
تا اینگونه جامعه ببیند که هدف نهایی این جنبش باز گرداندن حاکمیت به مردم می باشد و اینگونه دولت و حکومت در خدمت مردم و بر آیند خواستهای آنها باشند.
متاسفانه، عده ای از هموطنان، استبداد حاکم را مستقل می دانند! در حالیکه برخلاف ظاهر، رژیمی است وابسته تر از نظام پهلوی و از یک طرف وابستگی مثبت با استبدادهای چین و روسیه دارد و خزر را به روسیه بخشیده و قراردادهای استقلال بر باد ده مخفی با چین بسته است و از طرف دیگر، وابستگی منفی به آمریکا. بگونه ای به آمریکا نقش محوری در سیاست داخلی و خارجی داده است و آقای خامنه ای بدون اشاره به آمریکا و دشمن اصلا نمی تواند سخن بگوید.
در هر حال، در چنین وضعیتی، ایران در موقعیتی تاریخی، در جهانی انباشته از خشونت و هجوم جریانهای ضد حقوق انسان، قرار می گیرد و می تواند مشعلدار دفاع از مردمسالاری و حقوق انسان و حقوق شهروندی و حقوق ملی و حقوق طبیعت و حقوق جامعه به عنوان عضوی از جامعه بشری شود.
در واقع اگر خوب نگاه کنیم و وضعیت ایران مردمسالار در وطن مستقل و آزاد را تصور کنیم، آنگاه خواهیم دید که ایران در موقعیتی تاریخ ساز قرار خواهد گرفت و توانا به انجام همان نقشی که فرانسه و آلمان در ایجاد اتحایده اروپا، بازی کردند، در منطقه خاورمیانه، آسیای مرکزی و قفقاز می گردد. موقعیتی که با درس گرفتن از کمبودهای اتحایده اروپا، توانا به ایجاد مدل پیشرفته تری از مدل اروپا می شود. موقعیت تاریخی، فرهنگی و استراتژیک وطن، ایران را در چنین موقعیتی تاریخ ساز قرار داده است. با اعتماد به نفسی که جنبش عمومی که نهایتا ره به انقلاب بزرگ ایرانیان خواهد برد، در جامعه ایجاد می کند و با مورد خطاب قرار دادن مردم این مناطق، می توانیم در راستای چنین هدفی گام بر داریم.
پیروزی این جنبش، ایران را به نقش تاریخی خود که همان تمدن و فرهنگ سازی است ره خواهد برد و دیری نخواهد پایید که امواج انقلاب بزرگ ایرانیان، مردم منطقه و جهان اسلام را در راستای مردمسالاری به جنبش در خواهد آورد.
آخر اینکه، خون مظلومانه مهسا به مانند پر زدن پروانه ای، سیمرغ ایران را به پرواز در آورد و طوفانی را در ایران آغاز و تا بنیاد استبداد را از وطن بر نکند، آرام نخواهد گرفت و اینگونه این با آرامش بعد از طوفان خواهد بود، که ایرانیان با درس گرفتن از تجربه ۱۳۰ سال جنبش، بر اساس سه اصل راهنمای: حق اختلاف، حق اشتراک و حق دوستی، با گسترده کردن فرهنگ آزادگان، زندگی را بوطن باز گردانده تا استعدادهای ترک وطن کرده نیز، برای رشد و آبادی وطن، به وطن باز گردند.
(1)
شعار: «استقلال، آزادی، جمهوری ایرانی» اگرچه از منظر ریتم شعار درست است ولی حرف به ظاهر ساده «ی» در آخر «ایرانی» در آینده می تواند مشکل زا باشد. چیزی شبیه شعار «استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی» که صفت آخر، در عمل، انقلاب را به ضد انقلاب تبدیل کرد. کلمه «جمهوری» به معنی حاکمیت به مردم تعلق دارد، نیاز دارد تنها بماند، چرا که هر کلمه و صفتی که در ادامه آن بیاید، می تواند فردا از طرف اصحاب قدرت به محدود کننده «حاکمیت مردم » منجر شود. بنا بر این به نظر اینجانب، تکرار دوباره کلمه «جمهوری» تاکید کننده بر نقش مردم در حکومت و دولت است. در غیر اینصورت، «جمهوری ایران» کافی است. چرا که جمهوری، جمهوری است و نوع جمهوریت ایرانی، عربی، انگیسی، فرانسوی،…، معنی و مفهوم ندارد، چرا که جمهوری، جمهوری است و حاکمیت از آن مردم.
(2)
در «نظریه هرج و مرج» «chaos theory» که علوم اجتماعی از علوم ریاضی و فیزیک به عاریت گرفته است، قاعدهای وجود دارد به نام «اثر پروانه ای» butterfly effect. در این تئوری که در واقع تئوری سورپرایزها، جریانهای غیرخطی و غیر قابل پیش بینی می باشد، قاعدهای به نام «اثر پروانهای» وجود دارد که با این مثال معروف شناخته شده است:
«بال زدن پروانهای در نئو مکزیکو سبب ایجاد طوفان در چین می شود. این رابطه علت – معلولی می تواند مدت زیادی طول بکشد، اما رابطهای واقعی است. به این معنی که اگر پروانه در نقطهای مشخص و زمانی مشخص پر نمی زد، در چین طوفان رخ نمی داد.»
آن بدین معنی است که حتی پدیده های کوچک می توانند تاثیرات غیرخطی روی یک سیستم پیچیده داشته باشند. البته یک عمل واحد مانند بال زدنهای یک پروانه نمی تواند مستقیما موجب توفان شود، ولی اتفاقات کوچک مانند کاتالیزورهایی عمل میکنند که در فراهم آوردن شرایط اولیه لازم برای پیدایش وقایع بزرگ موثر هستند. این مثال در این رابطه بکار گرفته می شود که تغییرات، حتی بسیار کوچک، بخصوص در مرحله اولیه و شروع یک جریان و جنبش، اثری تعیین کننده و عظیم در پویایی و نتایج آن جریان و جنبش می گذارند.