« شیطان در مغز و روح آقای خامنه ای لانه کرده و به صورت شیطان مجسم بنام خدا فرمان قتل و جنایت و غارتگری صادر می کند و حامیان روحانی و غیر روحانی او هم بچه شیطانی هستند که منویات شیطان را به اجرا می گذارند.»
مرگ دلخراش مهسا امینی دختر ایرانی کردستان در بازداشتگاه گشت ارشاد، موجب گشت،همچنانکه کاوه پیش بند چرمی خود را بر سر نیزه کرد و این شد نماد خیزش کاوه « درفش کاویانی». دختران و بانوان ایران زمین هم روسری خود را پس از مرگ مهسا امینی، به اهتزاز درآورده و از آن پرچم پیشرو آزادیخواهی و عدالت و حق و حاکمیت طلبی ساخته و مردم هم بر گرد آن ها جمع شده اند و فریب واژه های فریب کاری روحانیون عاشقان قدرت و جنایت – که وانمود می کنند که اینها به خاطر اسلام، حفظ و حراست از دین و قرآن و ائمه است – نخورده و همچنان به مبارزه خود استمرار بخشیده اند. این جماعت آخوند چنان عاشق قدرت هستند که آقای خمینی بانی ولایت مطلقه غارتگر ضحاکی، آموزش داد که حفظ حکومت اوجب واجبات است و برای حفظ آن دست به هر جنایتی می شود زد. وقتی حکومت در خطر باشد، تهمت زدن، جاسوسی کردن، دروغ گفتن و شراب خوردن هم واجب است و آقای خامنه ای با تجربه آموختن از آقای خمینی مو به مو آموزه های او را به اجرا گذاشته است. آیا می توانید نمونه ای بیاورید که آقای خامنه ای انجام داده که نمونه های آن در زمان آقای خمینی انجام نشده باشد؟ قطعاً خیر!
حکومت ولایت مطلقه غارتگر، آزادی، اختیار، حقوق و داشتن حق سرنوشت که ذاتی آدمیان است را با ارتکاب به جنایت و کشت و کشتار و داغ و درفش غصب کرده و کشور را به اقیانوس آتشى زیر خاکستر بدل کرده و هر زمان بر اثر حادثه ای بخشی هایی از این اقیانوس متلاطم برای احقاق حقوق، آزادی و استقلال از دست رفته خود به میدان مبارزه کشانده است. اما این بار مرگ دلخراش مهسا امینی دختر ایرانی کردستان به جرقه و نقطه عطفی در تاریخ مبارزات ملت ایران علیه حکومت خودکامه ولایت مطلقه ضحاکی بدل شد و اقشار مختلف مردم، دانشگاهیان، کارگران، دانشجویان و جوانان و بویژه دختران و بانوان کشور را خود جوش و مسالمت آمیز برای کسب حقوق اولیه خود که آزادی و انتخاب تعیین حق سرنوشت خویش است به صحنه مبارزه و تظاهرات کشانده است. اما تا به حال که از چهار هفته از خیزش مردم می گذرد، بنا بر آمار ها بیش از 280 نفر قتل عام و خیل وسیعی که حتی دانش آموزان دبیرستانی و دبستانی را در بر می گیرد راهی سیاهچالها و زندان های نامعلوم شده اند. اما در این خیزش روش تازه و بدیعی برگزیده شده است و اگر گفته شود که مرگ مهسا امینی نقطه عطفی در تاریخ مبارزات ملت ایران و بویژه دختران، بانوان و زنان و مادران این کشور گشت اغراق نیست. البته این بدان معنا نیست که مبارزات از این زمان شروع شده، بلکه بدین معنی است که مرگ مهسا موجب گشت، جان و روحی که زندانی ترس و وحشت از مرگ است، در این زمان که دختران و بانوان کشور روش نو و بدیعی را شبیه آنچه که حکیم ابوالقاسم فردوسی در داستان ضحاک و برای رهائی از دست ضحاکیان که بر سر نیزه کردن پیش بند چرمی کاوه است، برای مبارزه تا رسیدن به حقوق حقه خود که حاکمیت بر سرنوشت خویش است برگزیده اند و این روش نو و بدیع نقطه عطف گشته است و در این زمان است که با بر سر نیزه کردن روسری، بیش از پیش لباس ترس از تن کاوه ها، فریدون ها و مردم و بویژه، غالب طبقه نسوان فرو ریخته و این رمز زندگی جاوید، حیاتبخش و شرافتمند است و بمثابه تیری است که بر قلب دشمنان آزادی و حقوق مردم فرود آمده است. وقتی لباس ترس در آورده شد، آدمیان چنان قدرتمند می شوند که هیچ سرنیزه و داغ و درفشی بر آن کارگر نیست، چون می دانند «آنها که می ترسند هر روز می میرند و هر کس که نترسد فقط یک بار می میرد.» و این است رمز قدرتمندی، پهلوانی، کاوه و فریدون شدن و به حمایت مردن ستمدیده برخاستن. این خیزش که ازجنمِ دیگر و روش نو و بدیع دیگری است، خود به انقلاب آزادبیخش ملت ایران تبدیل شده و می رود تا آن را به نتیجه برساند.
اکنون که تداوم و استمرار خیزش خود جوش مبارزات ملت ایران علیه حکومت خودکامه ولایت مطلقه ضحاکی هفته پنجم خود را می گذراند، اگر این شعله خاموش شود، حکومت خونخوار دمار از روزگار بسیاری در خواهد آورد. پس رمز پیروزی و دستیابی به حق حاکمیت و رها شدن از دست ولایت مطلقه غارتگر در گرو تداوم و استمرار آن است و پیوستن مردم به آن در سراسر کشور است. اما جهت تداوم و استمرار و پیروزی یادآوری نکاتی گرچه بدیهی ولی خالی از فایده نیست.
1- بیش از چهار دهه است که ملت ایران دچار رژیم مطلقه غارتگر ضحاکی شده است و سرطان رأس تا ذیل این رژیم را فرا گرفته و هر گز قابل اصلاح نیست زیرا شیطان در مغز و روح آقای خامنه ای لانه کرده و به صورت شیطان مجسم بنام خدا فرمان قتل و جنایت و غارتگری صادر می کند و حامیان روحانی و غیر روحانی او هم بچه شیطانی هستند که منویات شیطان را به اجرا می گذارند. و اصلاح این سیستم شیطانی آن یعنی استحاله و یا منحل شدن آن. پس کاوه ها، فریدون ها و مردم که مظهر نیرو و قدرت ملی و قدرتمند و مجری عدالت و پیروزی کشور هستند، باید در سرتاسر ایران زمین به پا خیزند تا شرّ ضحاک و ضحاکیان از کشور کنده شود. اکنون که حرکت مردمی آغاز و شدت گرفته است، برای پیروزی و موفقیت خود برای رسیدن به حق سرنوشت زندگی خود باید ادامه و پیدا کند. بر همه کسانی که از استعداد و توان سازماندهی و متصل کردن نیروها به یکدیگر برخوردار هستند واجب است که وارد میدان شوند که فردا دیر است و هیچ بهانه و عذری در نزد ملت ایران پذیرفته نیست. سازماندهی و رهبری نقش اساسی در پیروزی رساندن انقلاب دارد.
بعضی از روشنفکران و یا نخبگان که گویا هنوز این سیستم ضحاکی را نشناخته و یا هنوز نتوانسته درک کنند که تمامی این جنایات ریشه در آموزشهای خمینی و دوران رهبری او دارد و می گویند که او چنین و چنان گفت. هر قداره بند و دیکتاتوری که نگاه کنید، حرفهای خوب و پسندیده هم دارد. عمل که نشان دهنده سبعیت، جبّاری و دیکتاتوری است و نه حرف. اینان یا خود را به تجاهل زده و یا به نوعی قلم به مزد و یا جیره خوار هستند ولی اگر کمترین شکی هم دارند باید بدانند که چنین رژیم و سیستمی هر گز فرصت، آزادی و امکان در اختیار آنان قرار نخواهد داد مگر اینکه در خدمت آن سیستم باشند. فرصت آزادی و امکان را باید خود روشنفکران، نخبگان، مدیران لایق و مدبّر و در یک کلام فریدونهای زمان خود به دست آورند و به کاوه های زمان و مردم بپیوندند و برای همۀ مردم فرصت ایجاد کنند و نه برای قشری خاص. پس دختران و بانوان کشور که در نقش کاوه که مظهر و یا راز و رمز لباس ترس از تن به در آوردن است و روسری های خود را بر سر نیزه کرده و به پرچم مبارزه تبدیل کرده اند و مردم هم بر گرد آنها جمع شده و به حمایت برخاسته اند. مردم نشان داده اند که آماده هر نوع فداکاری جهت رسیدن به حق حاکمیت خود هستند. اکنون زمان برآمدن فریدون و نقش خود را بازی کردن است. فریدون ها یعنی کاردانان، متخصصان، مدیران لایق، مدبّران، جامعه شناسان ملی و آزادیخواه و سازمان دهندگان و روشنفکرانی که دلشان برای وطن می تپبد و مظهر نیرو و قدرت ملی و قدرتمند کشور و مجری عدالت و پیروزی هستند، باید به هم و به مردم بپیوندند. و به سازماندهی دقیق تر و مورد نیاز زمان بپردازند.
2- کمبود سازمان و با تشکیلات. اولین خیزش علیه ظلم و ستم، خیزش دانشجویان در سال 78 و بعد جنبش سبز 88 و سپس جنبش سالهای 96 و 98، که هر کدام از آنها در نگرش و جهت حرکت و شعارها مکمل یکدیگر بودند اما همه آنها با کشت و کشتار و گسیل مردم به سیاه چالها، این جنبش ها خوابیده شد. در همه این جنبش ها به نسبت، خود جوشی وجود داشته است. اگر چه در نتیجه این جنبشها جامعه جوان به ماهیت و سبعیت رژیم ضحاک خونریز و غارتگر پی برد و مهمتر اینکه اشعار پیدا کرد که این رژیم غیر قابل اصلاح است که این خود نتیجه بزرگی است. اما به نتیجه نهایی که حاکم بر سرنوشت خویش است نرسید. مهمترین علت این ناکامی از دید من کمبود و فقدان ابزار کار یعنی سازمان یا تشکیلات مناسب و یک فکر راهنمای منسجم و حق مدار و آزادیخواه بوده است. بعضی ها وقتی صحبت از سازمان و یا تشکیلات به میان می آید، چیزهای عجیب و غریب در ذهن خود می پرورند. منظور از سازمان و یا تشکیلات چیست؟ سازمان و یا تشکیلات عبارت است از: پیوستن عناصر مختلف براى برقرار کردن ارتباطات بمنظور تبادل اطلاعات، مشاوره و گرفتن پیام جهت رسیدن به هدف معین. هر سازمان و یا تشکیلاتى داراى یک دستگاه رهبرى است که حرکت عناصر مختلف را همسو و همآهنگ کرده و در جهت رساندن و یا نزدیک شدن به آن هدف معین آنرا رهبرى مىکند.
اما بعضی ها چنین وانمود می کنند که انقلاب ملت ایران در سال 57 فاقد سازمان و تشکیلات بود، و حرکت خود جوش مردم آن را به نتیجه رساند، غافل از اینکه هیچ حرکتی بدون سازماندهی و دستگاه رهبری به نتیجه غائی نرسیده و جامعه را متضرر خسارتهای فراوانی کرده است. در انقلاب 57 هم سازمان سنتى روحانیت و هم-سایرسازمانها وجود داشتند، اما غلبه و نقش اصلی با سازمان سنتی روحانیت بود. بله اگر منظور از آن، سازمان و یا احزابى نظیر احزاب و تشکیلات مارکسیستى یا احزاب غربى است. سازمان سنتى روحانیت داری چنین سازمانی و رهبری نبوده است. اما اگر منظور از سازمان را، داشتن وسیله ارتباط با مردم، گسترش شبکه نفوذ در مردم، رساندن و گرفتن پیام به مردم جهت هدفهاى خاصى باشد، چنین سازمانى با مختصات ویژه خود و با شرایط اجتماعى، مذهبى و فرهنگى کشور وجود داشته و به نظر صاحب این قلم اگر بگویم هیچ حزب و دستهاى نه تنها در کشور ما، بلکه در سایر نقاط جهان از یک چنین وسایل ارتباطى – اطلاعاتى و نفوذ بین مردم برخوردار نبوده است، اغراق نگفتهام. شبکههاى طبیعى سازمان روحانیت در سراسر کشور اعم از شهر و روستا در حسینیهها، تکایا و مساجد و… در هر کوى و برزنى بطور گسترده وجود داشت. مواد و مصالح موجود قابل بهره بردارى، رهبریت یا مرجعیت سازمان و منابع مالى که هر حزب و دسته ای برای حرکت و ادامه حیات نیاز دارد، در سازمان روحانیت وجود داشت. سازمان روحانیت چنان امکانات و منابع مالى مختلف طبیعى در اختیارش قرار گرفته بود که بدین لحاظ نیز هیچ حزب و سازمان دیگرى از یک چنین منابع مالى مستقلى بهرهمند نبوده است و هیچ حزب و دستهاى را با آن همسنگ نمىتوان گرفت. (چون اینجانب مشروح در مورد سازمان و سیستم رهبری انقلاب 57 در کتاب پاریس در فصل نهم مشروح به آن پرداخته ام، در اینجا نمی خواهم آن مطالب را تکرار کنم، علاقه مندان می تواننند به آنجا مراجعه کنند. در خانه اگر کس است یک حرف بس است)
در هیچ جاى دنیا از خیزش اسپارتاکوس تا به امروز انقلابى را نمىتوان سراغ گرفت که بدون داشتن سازمان و تشکیلاتى که رهبرى حرکت مردم را بدست گرفته باشد، پیروز شده باشد. تمام انقلابهاى قرن اخیر نظیر چین، روسیه، الجزایر، هند، آفریقاى جنوبى، نیکاراگوئه، و… هرکدام سازمان رهبرى متناسب با خود را داشتهاند و آن سازمان و یا تشکیلات رهبرى، حرکت مردم را تا حصول نتیجه هدایت کرده است. غالب حرکتهاى شورشى مردمی که رهبرى منسجمى نداشته است، یا در بطن خود خفه شده و یا اگر هم به نتیجهاى رسیده باشد، دیرى نپائیده و از بین رفته است، ماند خیزش های 78، 88، 96 و 98. به نتیجه غائی نرسیدن به غیر از این است که در جامعه اثر خود را باقی نگذاشته است.
اگر این نکته که سازماندهی و داشتن دستگاه رهبری برای حصول نتیجه واجب و ضروری است، باید دست به خلق و ایجاد سازمان متناسب با هدف زد.
3-بر من پوشیده است که آیا این خیزشی که به انقلاب منتهی شده، و اکنون وارد هفته پنجم خود شده است، درعین خودجوشی مردمی، در خود سازماندهی و دستگاه رهبری را ایجاد کرده است و یا خیر؟ اگر قبلاً آن ایجاد شده است که چه بهتر و اگر نه! باید هر چه سریعتر دست به خلق و ایجاد آن زد. اینکه چگونه؟ آن دیگر بستگی به شرایط میدان مبارزه دارد که ممکن است آشکار، نیمه مخفی و یا مخفی، و یا ملغمه ای از چند نوع باشد.
4-رهبری و همه مردم باید بدانند که انقلاب خشونت نیست. در اکثر موارد خشونت را حکومتهای خودکامه به جامعه در حال جنبش و حرکت و انقلاب تحمیل می کند. حتماً می دانید که رژیم خود دست به تخریب بعضی از اموال عمومی و توهین به دین و آتش زدن قرآن و غیره می زند تا آن را به گردن کسانی که برای حقوق و آزادی خود مبارزه می کنند بیندازد و بدینوسیله آنها را قلع و قمع کند. رهبران جنبش باید مرتب به همه آگاهی برسانند که از دست زدن به خشونت بپرهیزند و مهمترین کارشان خشونت زدائی باشد. البته که این روش هم ضایعات و خسارات و هم نوید پیروزی نهائی را به همراه خود دارد. این روش در هند، آفریقای جنوبی و … عمل شده و به پیروزی منجر شده است.
5-شعارها- هم دستگاه رهبری و هم خود مردم باید مواظب شعارها باشند. شعارها باید به نحوی انتخاب شود که در سرتاسر کشور، کردستان و بلوچستان، خوزستان و آذربایجان، خراسان و کرمان…مورد قبول همه و بیان خواست همگانی باشد و قادر باشد که همه را بهم پیوند دهد. مانع شعارهای، تجزیه انگیز، تفرقه انگیز و قدرت طلبی شیخ و شاه که مردم را از هم دور می کند، شوند. شعارهایی نظیر: «مرگ بر ستمگر// چه شاه باشد چه رهبر» بسیار کارساز خواهد بود.
6-بیش از پیش مراقب وابستگان شیخ و شاه باشند، رژیم شعارهای تفرقه افکنانه را بسیار دوست دارد و در گذشته چه بسیار در جنبش مردم از دادن این شعارها بهره برده اند. نجات دهنده خود شمائید، نیرو و توانمندی در دست شماست. نیرو از شما است که ضحاک و ضحاکیان از شما می گیرند و علیه خود شما بکار می برند. نباید برای نجات خود از شرِ ضحاک و ضحاکیان به دنبال منجی و حلال مشکلات بگردید و یا از این و آن کشور بخواهید شما را نجات دهند. اینکه رسانه های مردمی و همگانی صدای آزادیخواهی شما را بگوش همکان برسانند و ملتهای خودشان را از ظلم و ستمی که بر شما روا داشته شده و از اهداف آزادیخواهانه و حقوقمدارنه شما آگاه و با خبر سازند، بسیار سازنده و موفقیت آمیز است. وآنوقت است که دولتها می فهمند که باید چگونه روابطی با حکومت مطلقه غارتکر داشته باشند. اما مراجعه به دولتهای بیگانه برای نجات بسیار خطرناک است. تا بحال کدام بیگانه در کشوری دیگر آزادی و دموکراسی بر قرار کرده است که ما دومی آن باشیم؟. از کسانی که از این و آن بیگانه – به عنوان اینکه دارند مبارزه می کنند- از دولتهای بیگانه دریوزگی می کنند و جیره و مواجب می گیرند، سخت بپرهیزید که موجب شادی و خوشحالی و دلگرمی ضحاکیان می شود و هم بهانه به دست ضحاکیان برای قلع و قمع بیشترملت می دهد و هم بخشی از جامعه را از شما جدا می سازد.
7- باید تدابیری بکار برده شود تا هرچه بیشتر مردم در سراسر کشور به انقلاب بپیوندند. حکومت مطلقه غارتگر ضحاک منش هر چقدر نیروی سرکوبش زیاد باشد، هرگز قادر نخواهد بود در برابر نیروی لایزال مردمی که لباس ترس از تن فرو ریخته مقاومت کند. هر چه بیشتر، مردم در نقاط مختلف کشور به انقلاب بپیوندند، به زمان پیروزی نهایی شتاب می بخشد و هم نیروی سرکوب را ذله و ناتوان می ش سازد و حکومت قادر نخواهد بود که نیرو از این منطقه به آن منطقه گسیل کند. و برای حصول چنین نتایجی بر سازمان دهندگان و دستگاه رهبری است که بشدت مواظب شعارهای گروهی، دسته ای، تفرقه انگیز، تجزیه طلب و قدرت طلب این دسته و یا آن دسته باشند. که اینها خواست حکومت شیطانی مطلقه فقیه است. پیروزی از آن ملت است و نه حکومت مطلقه غارتگر و جبّار.
8- و آخرین نکته اینکه دستگاه رهبری انقلاب، در مفهوم و در عمل کاملاً از رهبری موجود جدا است که همه قدرت در دست او است و پاسخگو به احدی – حتی به خدا هم- جدا است. این دو با هم اشتباه گرفته نشود که این دومی رهبری مارکسیستی است که متآسفانه به کشور ما هم رسوخ کرده است. در فردای پیروزی رهبر جدا و رئیس جمهور جدا وجود نخواهد داشت، بلکه رهبرهمان رئیس دولتی است که بر اساس قانون اساسی مدون برای مدتی معین از جانب مردم نظیر کشورهای پیشرفته و دموکرات منش دنیا زمام کشور را به دست خواهد گرفت.
محمد جعفری 24 مهر 1401