ایران زمین یکی دیگر از فرزندان فرهیخته، وطندوست، مردمدوست و خادم خود را از دست داد. ناصر تکمیل همایون، جامعهشناس و تاریخدان، دوست ۶۰ سالهی پدر و مادرم بود. دوستی، بین ناصر تکمیل همایون و پدرم در اواخر دههی ۳۰، در دوارن دانشجویی و فعالیت در سازمان دانشجویی جبهه ملی آغاز شد. پس از آن، سالها در پاریس، همرزم بودند و همزمان با تحصیل، از طریق فعالیتهای علمی و سیاسی، در عمق بخشیدن به خط استقلال و آزادی و شناساندن این اندیشه و مظهر آن در ایران، دکتر محمد مصدق، میکوشیدند.
در دوران کودکیام، تقریباً تنها رفت و آمد خانوادگی ما با خانوادهی آقای تکمیل همایون بود. امکانات مالی هر دو خانواده بسیار محدود بود. آقای تکمیل همایون و همسرش، مهین، و فرزندشان، نادر، در یک آپارتمان دو اتاقه، در طبقهی پنجم ساختمانی بدون آسانسور زندگی میکردند. مهمترین تفریح ما بچهها، من، خواهرم زهرا و نادر، دید و بازدیدهای خانوادگی و رفتن به پارک لوگزامبورگ در نزدیکی منزل آقای تکمیل همایون و بازی کردن در آن بود. از دعوت شدن به منزل خانوادهی آقای تکمیل بسیار شاد میشدیم، خصوصاً که ما تلویزیون نداشتیم و آنها داشتند. اما شبها، بازگشت از آنجا برای ما که بچه بودیم سخت بود؛ غرق خواب بودیم و باید هم پیادهروی میکردیم و هم مترو سوار میشدیم تا به منزل برسیم. از آنجا که پدر و مادرهایمان انگیزهی قوی برای مبارزه داشتند وروحیهای پر از امید و نشاط و زندگیای سالم، ما دوران کودکی بسیار آرام و شادی داشتیم.
پس از کودتای خرداد ۶۰، در تیر ماه، آقای تکمیل همایون به جرم کمک به مخفی کردن و پناه دادن به پدرم، زندانی و محکوم به اعدام شد. گرچه این فداکاری را برای یاری قدیمی و به رسم مروت کرده بود اما آنچه برای او – در مقام تاریخدان و آگاه به قضاوت تاریخی – بسیار اهمیت داشت، این بود: «من نمیخواستم که بعدها گفته شود که مردم سرزمینم، اولین منتخب مردم ایران را تنها و بیپناه گذاشتند». او که شاهد کودتای ۲۸ مرداد علیه دکتر مصدق بود، میدانست که مقاومت نکردن و نایستادن چه ضربهای به اعتماد به نفس مردم وارد میکند. در آن لحظات دهشتناک خرداد ۶۰، او نگران سربلندی مردم ایران بود و با آگاهی کامل، در تلاش بود که تاریخ و مردم این سرزمین به فرزندانش افتخار کنند. او در دفاعیات خود نوشته بود: «من هیچگونه شغل و مقامی نداشتهام و طالب هیچ پست و مقامی نبوده و نیستم. کار من صرفاً یک حرکت جوانمردانه برای نجات دوست دیرینهام بوده، اگر کشته شوم تاریخ قضاوت خواهد کرد و خواهد گفت: جوانمردی را برای اهداف انسانی و معرفت رفاقتی از پای درآوردهاند». او در زندان، تحت فشارهای بسیار قرار گرفت. یکی از روشهای فشار بازجویان آن بود که از او نوشتهای بگیرند که پدر من شراب و … مینوشید تا بتوانند او را از زبان دوستانش به عنوان فردی نامتدین در جامعه معرفی کنند. بالاخره، تحت فشارهای سنگین، به فکرش میرسد که برای آنکه چند روزی از دست آنها آسوده بماند، نامهای نوشیدنیهای غیرالکلی فرانسه را به زبان فرانسوی به آنها بگوید – مثلاً limonade citron vert – و آنها را وادارکند زمانی را برای تحقیق دربارهی اسامی صرف کنند (در آن زمان اینترنت نبود…). همچنین نقل میکرد که لاجوردی گروههایی از زندانیان را میبرد در شهر و برای نمایش، جلوی چشم مردم میگرداند تا به خیال خود، مردم آنها را سرزنش و نفرین کنند. اما برخورد مردم با این زندانیان چنان پر از احساس و مهر بود که رژیم از تکرار آن منصرف شد.
سالها بعد از آزادی از زندان، آقای تکمیل موفق شد دوباره به فرانسه بیاید. در هر سفر به فرانسه، تعدادی از کتابهایی را که جدیداً چاپ شده بود همراه با کتابهای جدید خودش برای پدرم به ارمغان میآورد. پدرم هم کتابها و نوشتههای جدید خود را به او میداد. و هر دو نوشتههای یکدیگر را مطالعه میکردند و در دیدارهای بعدی، با هم مشغول بحث، نقد و بررسی میشدند.
آقای تکمیل همایون، زبان بسیار شیرین، شوخ و پرمهری داشت. از سختترین دورههای زندگیاش، خاطرههایی میگفت که باعث خنده و شادی میشد و اینچنین، با او زندگی سبکتر میگشت. پدرم در کنارش شاد بود و با او، از ته دل میخندید. صفا، مهربانی، انسانیت و زبان شیریناش چنان بود که بر همگان تأثیر میگذاشت. او این هنر را داشت که در بدترین انسانها نیز، جوهر انسانیت را تا حدی بیدار کند. از آنجا که عارف بود و هم به قرآن و تاریخ ادیان و هم به اشعار بزرگان ادبیات کشور و هم به تاریخ ایران تسلط داشت، حرفش گاه به یک آیه گاه به بیتی شعر یا روایتی تاریخی آمیخته بود و با زبانی شیرین و پر از طنز بیان میشد. اینگونه بود که سخنان پرحکمتش خشونت را تا حد ممکن خنثی میکرد تا آنجا که حتی زندانبانان را تحت تاثیر میگذاشت و بعضی از آنها را وامیداشت که به او کمک کنند. به یاد دارم که مرحوم عمویم، فتح الله بنی صدر، که او نیز پس از خرداد ۶۰ زندانی شده بود، از این هنر آگاه بود. با خنده تعریف میکرد که روزی سلولش را تغییر داده بودند و در سلول جدید دیده بود که به جای یک پتو، دو پتو روی زمین است. بلافاصله از نگهبان زندان پرسیده بود که آیا قبل از من آقای تکمیل در این سلول بوده است. آقای تکمیل تاب دیدن درد و ناراحتی دیگران را نداشت و هنر عجیبی داشت تا سریعاً سخنی به زبان بیاورد که فضا را کمی سبک کند و کمی شادی در دل دوستان ایجاد نماید. روزی در زندان، در بند، یکی از دوستان خویش را سخت ناراحت میبیند. میپرسد: «چرا ناراحت هستی؟» او پاسخ میدهد که همسر یکی از زندانیان همبندش، در ملاقات، تقاضای طلاق کرده است. آقای تکمیل به شوخی جواب داده بود: «نگران نباش من و تو از این شانسها نداریم».
پدرم، در دوران بیماری، زمانی که در بخش مراقبتهای ویژه بود، چند بار در خواب، اسم آقای تکمیل را برد. بلافاصله وقتی بیدار شد، من با فیس تایم، با آقای تکمیل تماس گرفتم تا دو دوست بتوانند همدیگر را ببینند و صحبت کنند. با دیدن چهرهی او، بعد از مدتها، لبخند بر لبان پدرم نشست. اما، از صدای آقای تکمیل، متوجه شدم که او از دیدن پدرم در چنین شرایطی، بسیار منقلب شده. اما زود برخودش مسلط شد و لحنش را شاد نمود و به او گفت به زودی میآیم تا دوباره پیشانی مبارکتان را ببوسم. آقای تکمیل، با کوشش بسیار، موفق شد خود را برای آخرین دیدار به پاریس برساند و در ماه آخر زندگی پدرم، در کنار دوست دیرینهاش باشد.
عمق دوستی این دو انسان شریف، ریشه در عشق به ایران و مردم ایران، در اعتقاد به خط استقلال و آزادی، در عشق به مفاخر ایران زمین از جمله دکتر مصدق داشت. هر دو، خود را از مردم و برای مردم می دانستند و خدمت به وطن را وظیفهی اساسی و اصلی عمر خود میدانستند. یقیناً در طول ۶۰ سال دوستی، اختلاف نظر سیاسی و سلیقه کم نبوده است اما هر دو به حق اختلاف اعتقاد داشتند و اختلاف را مانع دوستی نمیدانستند. آقای ناصر تکمیل همایون، در گذر از آزمایشهای سخت زندگی، به الگویی از وطندوستی، فرهیختگی، معرفت، شرافت و مروت تبدیل شد. او از نادر کسانی بود که با همهی دشواریهایی که خود و خانواده اش متحمل شدند، نه از دوستان، نه از مردم و نه از زندگی گلهمند شد و نه هرگز منتی بر کسی گذاشت.
از او به خاطر میراثی که برای مردم ایران به جا گذاشته است و خدماتی که به مردم کرده است، برای صفایی که به زندگی ما بخشید، بینهایت سپاسگزارم.
به مهین بانو و برادرم نادر، به آزاده و جانان بسیار عزیز و گرامیام، به خانوادهام، به دوستان، به مبارزان خط استقلال و آزادی و به مردم ایران از صمیم دل تسلیت عرض میکنم.
روحشان شاد و یادشان همیشه ماندگار!
فیروزه بنیصدر
عکس: از راست به چپ، حسن حبیبی، ناصر تکمیل همایون، ابوالحسن بنی صدر، صادق قطب زاده و فیروزه بنی صدر در فرودگاه اورلی پاریس – ۱۳۴۷