روانشناسی خانواده Familienpsychologie بخشی از علم روانشناسی است که ابتدا در دهه هشتاد قرن بیستم میلادی بعنوان دانشی مستقل شناخته شد. ساز و کار روانشناسی خانواده بر این مبنی قرار دارد که مجموعه پندارها، رفتارها، برداشتها و تجارب انسانی را در متن Kontext خانوداه تفحص، شناسایی و توضیح میدهد.
از دید روانشناسی خانواده، اهمیت خانه و خانواده در شکل گیری ساختار روانی ـ اجتماعی هر انسانی اینگونه بیان میشود:
« خانواده نه تنها مرجع و مرکز اولیه اجتماعی شدن Sozialisation انسان و رشد او است. بلکه در شکل گیری شخصیت، تفکرات و بینش انسان در مورد خود و زندگی خویش، در تمامی عمر، اهمیت و نقش بسیار بالایی را ایفا میکند. »(۱)
برای مثال این ضرب المثل ایرانی را حتما شنیده اید که میگوید: « بمن بگو دوست یا دوستان تو چه کسانی هستند، تا بگویم، تو چه شخصیت و خلق و خوی انسانی و اجتماعی داری. »
حال از دید روانشناسی خانواده جای دوستان را خانواده میگیرد و این میشود: « بمن بگو تو از چه خانواده ای میایی، تا بگویم تو صاحب چه شخصیت و کاراکتر فردی و اجتماعی هستی. »
قاعده بالا در روانشناسی و روان درمانی اعتبار عمومی دارد. بدینصورت که همه شیوه ها و فنون روان درمانی فردی، زوجی و خانوادگی جهت شناسایی افرادی که مشکل روانی ـ اجتماعی دارند، از این قاعده استفاده میکند. بدینصورت که در ابتدا شروع فرایند روان درمانی از فرد، زوج و یا خانواده روان پریش در مورد چند و چون روابط حاکم بر خانواده او، چه در گذشته و خواه حال، پرس و جو و تفحص میکنند.
در واقع آنچه که در علم پزشکی و روانشناسی به آن Anamnese به معنای پرسشهای کارشناسانه جهت دستیابی به مشخصات فرد بیمار، جهت تشخیص بیماری او، میگویند.
از زاویه دید جامعه شناسی خانواده کوچکترین واحد اجتماعی بشمار میرود. بهمین دلیل نیز هر خانواده ای دارای یک نظام ( سیستم ) و یا سامانه است. در سامانه خانواده روابط انسانی و اجتماعی بسیار صمیمی و نزدیکی Intime وجود دارند. در نتیجه روابط خانوادگی از ابتدا تولد تا مرگ هر انسانی، روابطی بسیار تنگ و خصوصی و اگر سالم باشد، سبب کیفیت همدلی، یگانگی، صمیمیت و خلوص در یک یک اعضا خانواده میشود.
حال اگر اختلالی در این روابط بوجود آمد، تمامی صفات خوب و طبیعی بالا منجر به ضد آن، یعنی دوگانگی، بیگانگی و زور و خصومت در روان تمامی افراد و اعضا خانواده میگردد.
بهمین دلیل احساس تعلق داشتن به یکدیگر در درون خانواده و میان اعضا آن وجود پیدا میکند. از جنبه روا نشناسی هر گاه در درون هر انسانی احساس تعلق داشتن به دیگران وجود داشت، نقشی بسیار مهمی در ثبات تعادل روحی و روانی او ایفا میکند.
علاوه براین در نظام خانواده، نظامهای خانوادگی جانبی دیگری چون، خانواده عموها و دایی ها و عمه ها و خاله ها و …. وجود دارند. همراه با اینها، روابط نسلی، یعنی از نسلی به نسل دیگر، مثل پدر بزرگ ها، مادر بزرگ ها، و جد و اجداد، نقش و اهمیت در روانشناسی افراد عضو هر خانواده دارند.
در نتیجه هر انسانی در سامانه خانواده خویش صاحب تاریخ فردی میشود. تاریخ فردی که با تولد در خانواده آغاز میگردد و تا پایان عمر دوام می یابد. حال اگر فردی از جنبه اجتماعی آدم سرشناس و مهمی گشت، حتی پس از مرگ او، تاریخ فردی حیات او ادامه پیدا خواهد کرد.
در برداشتهای معمولی که بیشتر بنابر واژه فلسفی بنی صدر، بر اساس بینش « ثنویت » ، یعنی عدم توحید و حقوندی پایه و مایه گرفته اند، اینطور گفته میشود:
« خانواده هر فردی نسبت به شغل و حرفه او، دوستان و رفقای او، علایق به موضوعات علمی و اجتماعی و نوع تفریحات، حتی انتخاب همسر و تشکیل خانواده، از اولویت بیشتری برخوردار است.
این برداشت از جنبه حقوندی و بینش توحیدی غلط است. زیرا درست است که شخصیت انسان در خانواده او ساخته میشود و شکل میگیرد. ولی شخصیت هر انسانی نسبت به محیطی که در آن فعالیت میکنند، تغیر نمی کند. همه جا شخصیت یک فرد یکجور است.
برای مثال کسی که دروغگو است و دروغ میگوید، همه جا دروغ میگوید، چه در خانه و خانواده خویش، خواه در محل کار و نزد دوستان و رفقای خود و یا در گروههای اجتماعی و سیاسی که فعالیت میکند. و البته کسی هم که صداقت دارد و دروغگو نیست و معمولا این صفت را در خانواده خویش آموخته است، در همه محیط های گوناگون اجتماعی راستگو و مورد اعتماد همه است.
حال در روانشناسی خانواده این امر مبرهن میشود که برای مثال منشأ احساس شادی و خوشبختی، و یا عکس آن، غم و غصه و اندوه، به مقدار بسیار زیادی، از درون خانواده فرد میآید.
کمترین دلیل این امر اینکه این هر دو احساس، یعنی شاد و یا غمگین زندگی کردن، را انسانها در ابتدا در خانه و خانواده خویش می آموزند، به آن عادت میکنند و بخشی از خلق و خوی آنان میگردد.
برای مثال در فن روان درمانی جهت ریشه یابی و شناخت پدیده کز کردگی ( دپرسیون ) معمولا به سراغ روابط تجربه شده فرد در خانواد او از اوان کودکی میروند، تا دریابند سرچشمه احساس مثلاً « خود ناتوان بینی و درماندگی » که یکی از علائم برجسته افسردگی است، ریشه در آموخته های فرد از درون خانواده او دارد، و یا منبع و سرچشمه دیگری، مثلاً اورگانیکی دارد؟
بنابراین خانواده هم میتواند منشأ و سرچشمه صفات روحی، و روانی ـ اجتماعی مثبت در فرد باشد، مثل:
داشتن احساس همبستگی با دیگر انسانها، اعتماد بنفس، بمثابه اعتماد بخود و توانائیهای خویش، و اعتماد به دیگر انسانها، از اینها مهمتر، توانایی در دوست داشتن و دوستی کردن، و عشق و علاقه ورزیدن، نه تنها به خود خویش و انسانهای دیگر، بلکه به علم و دانش، به حق و عدالت، به رشد، و به کار و فعالیتی که خود فرد میکند.
یکی از مهمترین صفات مثبتی که غالباً منشأ خانوادگی دارد، دادن معنی به زندگی و فعالیتهای خویش است. یافتن معنویت و معنی دادن به خود و زندگی خویش، به هر انسانی، احساس آرامش و رفاه میدهد. منشأ این دو احساس، در توانا بودن به زندگی کردن در صلح و صفا هم با خود خویش، و با هم با دیگر انسانها است.
البته صفات منفی چون:
بدبینی نسبت به همه چیز و همه کس، از جمله نسبت به تواناییهای خود، ایجاد بحران و استرس هم برای خود خویش و هم برای دیگران، اینها صفات منفی هستند که مانع بوجود آمدن و پایدار ماندن جمع و اجتماع با صلح و صفا، از جمله در درون خانواده ای سالم میشوند. در واقع ایجاد هر گونه بحرانی در روابط انسانی و اجتماعی، بزبان روانشناسی « ضد اجتماع » antisozial بودن و گشتن، نیز غالباً منشأ خانوادگی دارد.
هدف و کار اصلی روانشناسی خانواده چیست؟
هدف و کار اصلی روانشناسی خانواده این است که پندارها، رفتارها و گفتارهای فرد، بعلاوه تجارب او در طول زندگی اش، در هر سنی که هست، و بیش از همه، گرایش او به رشد و پیشرفت و یا عدم رشد و عقب افتادگی را از متن روابط خانوادگی فرد کاوش کرده و آنرا توصیف و توضیح میدهد.
بدین معنی که عوامل مؤثر در شکل گیری علتهای درونی (روانی) و بیرونی (اجتماعی) و شرایط بوجود آمدن این عوامل و علتها را پیدا کرده و برای بیمار روان پریش توضیح میدهد و او را نسبت به مشکلات اساسی روانی ـ اجتماعی خودش روشن و شفاف میکند. طوریکه بنهگام درمان روانی افراد و زوج ها و یا خانواده ها با کمک و مشارکت روان درمانگر و ـ گاه نیز شرکت همه دیگر اعضا خانواده اولیه، ـ ریشه های مشکلات و معضلات روانی ـ اجتماعی حاصل از این عوامل و علتها را پیدا کرده و با کمک یکدیگر حل کنند.
با مثالی مطلب بالا را روشن تر کنم:
ما میدانیم که برای بدست آوردن موفقیت در هر کار و فعالیتی، داشتن استقامت، مداومت و پشتکار اهمیت بسیار زیادی دارد. اگر بخواهیم بزبان بنی صدر، صورت مسئله را معلوم کنیم، این میشود که:
رمز موفقیت در هر کاری « کار را در نیمه رها نکردن است. » ( این جمله از بنی صدر است. )
حال اگر عضوی یا اعضا خانواده ای در کارها و فعالیتهای خویش موفقیت بدست نیاورند، یعنی هر کاری را در نیمه رها کردند، ابتدا این سئوال پیش میآید که چرا این عضو یا اعضا خانواده در کاری و فعالیت خویش استقامت و مداومت ندارند؟
آیا این امر ریشه در خانواده و نوع تربیت آنها دارد که عادت دارند، کار را در نیمه رها کنند و به پایان و موفقیت نرسانند؟
تحقیقات گوناگون نشان میدهند که عامل خانواده و تربیت فرزندان در نقصان استقامت ومقاوت نقش بسیار مهمی ایفا میکند. چرا که مداومت و پشتکار را فرزندان از بدو امر در درون خانواده و از والدین خویش می آموزند. چرا که پدر و مادر بخصوص در دوران کودکی و طفولیت برای فرزندان خویش الگو و سرمشق در همه زمینه های گوناگون، از جمله پشتکار و مداومت در کار و فعالیت، هستند.
نظریه نظام و یا سیستم خانواده چیست؟
یکی از مهمترین نظریه ها که کارکرد بسیار قوی در روانشناسی و روان درمانی فرد و زوج و خانواده دارد، « نظریه نظام خانواده » Die Familiensystemtheorie است.
بر اساس این نظریه فنون و شیوه های روان درمانی متعددی ساخته شده اند. یکی از این فنون و شیوه های روان درمانی « درمان نظام خانواده » systemische Familientherapie نام دارد. (۲)
این نظریه بر این مبنی قرار دارد که هر خانواده از یک نظام، سیستم و یا سامانه ای از روابط انسانی و اجتماعی با ساختار هایی که در درون و متن این روابط بوجود می آیند، تشکیل شده است.
بنابر این هر گونه تغییری در بینش و رفتار یکی از اعضاء خانواده صورت گیرد، بر تمامی دیگر اعضا خانواده اثر میگذارد. عکس این امر نیز صادق است. بدین معنی که اگر در نظام خانواده تغییر ماهوی در بینش و رفتار و گفتار ایجاد شود، این تغییر روی یک یک اعضاء خانواده اثر میگذارد. ( در بخش دوم این نوشته در مبحث خانه حقوند و خانواده حقوندی این امر را بیشتر توضیح خواهم داد. )
بنابراین خانواده میتواند بمثابه نظام شورایی مردمسالار، یعنی نظامی باز، رشد یاب، هدفمند، که قادر است خود خویشتن را اصلاح و تصحیح کند، بنا یافته باشد. به این نظام، نظام مردمسالاری شورایی و حقوند میگویند. حقوند بدین معنی که تک تک اعضا خانواده در هر سنی، صاحب همه حقوق انسانی برابر هستند. نظام خانواده حقوند به این حقوق عمل هم میکند، هم احترام میگذارد و هم در پاسداری آن همه اعضا خانواده شرکت فعال و خلاق دارند.
نظام خانواده بر عکس نظام مردمسالاری شورایی نیز میتواند باشد، یعنی نظامی استبدادی بسته ای پر از زور و خشونت که کارش پایمال کردن حقوق انسانی اعضا خانواده است. این نظام غیر قابل رشد، بی هدف، یعنی اعضا آن بطور روزمره گی زندگی میکنند و در اصلاح و تصحیح خویش بشدت ناتوان هستند.
در حقیقت اینگونه خانواده ها با ساختار استبدادی که دارند فرزندانی بار میآورند که غالب شان عمله های استبداد و کار اصلی شان مانع از رشد و رفاه خود و جامعه خویش میشود.
منابع و مأخذ
1-Klaus A. Schneewind: Familienpsychologie. In: M. Wirsching, P. Scheib (Hrsg.): Lehrbuch der Paar- und Familientherapie. Springer, Berlin 2002, S. 45
2-A. Schindler, U.J. Küstner, P.-M. Sack, R. Thomasius: Systemische Therapie. In: Familie und Sucht. Grundlagen, Therapiepraxis, Prävention. (Hg. Thomasius, Küstner). Stuttgart 2005, S. 156.