back to top
خانهتاریخمهران مصطفوی : 5 بهمن 1358: جمعیت عظیم ایرانیان 33سال پیش در...

مهران مصطفوی : 5 بهمن 1358: جمعیت عظیم ایرانیان 33سال پیش در سفارت ایران در فرانسه، توانائی در نگاه ها برق می زد

  

BanisadrPosterEntekhabat1 130121در سرمای زمستان 33 سال پیش مردم ایران گرماگرم انتخاب اولین رئیس جمهوری بودند. بیش از صد نفر نامزد انتخابات ریاست جمهوری بودند که البته حدود ده نفر از آنها در سطح ملی شناخته شده بودند. آنزمان در پاریس در سفارت ایران به همراه عده ای حدود 10 نفر بر رای گیری نظارت می کردیم. از قضا هوای آنروز پاریس آفتابی بود وصف طولانی ای جلوی سفارت بوجود آمده بود. بعد از آن روز چنین صف طولانی ای برای انتخابات در مقابل سفارت دیگر هرگز بسته نشد. آنروز همه نوع ایرانی، کسانی که در جلسات سیاسی شرکت میکردند به اصطلاح آنزمان، حزب الهی، توده ای، سلطنت طلب، ملی، چپی، سه جهانی و مردمی عادی که کمتر در جلسات سیاسی حضور پیدا میکردند … از زن و مرد برای رای دادن در انتظار بودند. چهره ها شاد و قیافه ها غرق امید بود، توانایی درنگاه ها برق میزد.

دکتر امیر علایی سفیر ایران، یار مصدق و حقوق دان دانشگاه فرانسه گاهی سری به صندوقها میزد. هنوز فصل آن نرسیده بود که امیرعلایی توسط رژیم به قتل رسد و عده ای جنایتکار سفیر ملتی چند هزار ساله در اروپا شوند. آنزمان افرادی فرهیخته همچون دکتر نصیر السادات سلامی در رم و دکتر امیرعلایی درپاریس سفیران ملت ایران بودند. هر دو مصدقی بودند یکی، کنار گذاشته شد و دیگری به اعتراض به رفتار روحانیت و حکومت رجایی استعفا داد. جالب اینست که در شمارش آرا در سفارت ایران در پاریس شاید به غیر از آن 10 نفر 50 نفر دیگر از رای دهندگان هم بر آن نظارت می کردند. شورای نگهبانی وجود نداشت و این مردم بودند که از صیانت ارا حفاظت می کردند. همه وسواس بخرج میدادند و هیچکس نمی دانست نتیجه آرا چه خواهد شد. چند ساعتی قبل شمارش آرا نگاه خندان مرد مسنی توجه ام را جلب کرده بود. او وقتی به اطاق صندوقهای رای رسید، نگاهش دنبال چیزی میگشت انگار کمک میخواست. نزدیکش شدم، با فارسی بسیار شکسته گفت “من بلد نیست فارسی بنویسم” و به فرانسوی ادامه داد و گفت که 40 سال است در فرانسه زندگی میکند اما ملیت ایرانی اش را حفظ کرده است و پاسپورتش را از جیبش بیرون آورد. گفت به بنی صدر رای میدهم، از اینکه چنین هم نظری پیدا کرده بودم هم خیلی تعجب کردم و هم خیلی خوشحال شدم. او را بعمد بکنار اعضای انجمن اسلامی دانشجویان که پشت میز نظارت حاضر بودند و مخالف بنی صدر تبلیغ کرده بودند بردم و روی کاغذ سفیدی رای اش را در مقابل آنان نوشتم، او رای اش را به صندوق ریخت. در آن لحظه در چهره اش نوعی فراغ بال را میشد دریافت، چنین بنظر میرسید که به وظیفه اش عمل کرده بود. بخصوص که از شهرستان فقط برای رای دادن به پاریس آمده بود. بهرحال تا ساعت 10 شب همه در سفارت بودند، سفارت آنروز متعلق به همه ایرانی ها بود و رای ها را چندین و چند بار شمردیم، همه شرکت کردند کسی نمی پرسید شما برای چه اینجا هستید، اول انقلاب بود و همه حق داشتند! بعدها دوستی برایم تعریف کرد که در آن زمستان سرد در داخل ایران چقدر مردم وسیع شرکت کردند و در شهرهای مختلف از شرق و غرب و شمال و جنوب کشور انتخاب بنی صدر بعنوان نفر اول تقریبأ یکسان بود تنها در شهر کرمان زادگاه مدنی اکثریت مردم به او رای داده بودند. در روستاهای دورافتاده ، زیر سرمای منهای 15 درجه مردم به امید روزهای بهتر به پای صندوقهای رای رفته بودند. شب هنگام آرای ایرانیان مقیم فرانسه در پاریس با یکی دو درصد اختلاف همان آرای مردم ایران شد که چند روز بعد اعلانش تعجب بسیاری از سیاستمداران را برانگیخت. یک وجدان جمعی برای این انتخاب بوجود آمده بود. بنی صدر با 76 درصد آرا منتخب ملت ابران شد. چند روز قبل از اولین انتخابات ریاست جمهوری، رفسنجانی و احمد خمینی برای جلوگیری از نامزد شدن بنی صدر به او در حضور اعضای شورای انقلاب از جمله آقایان سحابی و معین فرگفتند امام میگوید:

” این سنت بدی خواهد شد که در جمهوری اسلامی در اولین انتخابات کار به دور دوم بکشد شما به نفع آقای حبیبی کناربروید و بعد نخست وزیر او بشوید.”

اما رای مردم جای هیچ شکی نگذاشت خصوصا که نامزد روحانیت “اصول گرا” یعنی حبیبی تنها 3 درصد آرا را بدست آورد، آقای حبیبی در دهه شصت وزیر دادگستری شد. بنی صدر قبل از انتخابات به نمایندگان بهشتی، خامنه ای و رفسنجانی که به نزد او رفته بودند گفته بود: 

” معنای انتخاب من این خواهد بود که مردمی که انقلاب کرده اند نمیخواهند به نظامی بگردند که در آن اقلیتی به هر اسم و عنوان بنشیند و به جای ملت تصمیم بگیرد برای مردم کاندیدا درست کنند برای ملت مجلس درست کنند برای ملت دولت درست کنند و به آن تحمیل کنند معنای انتخاب من این خواهد بود که دوره این بساط تمام است.” 

بنی صدری که در آغاز خمینی را همچون یک پدر دوست داشت و میخواست که انقلاب از راه خود منحرف نشود، چندی نمیگذرد که نظامی که در مقام ریاست جمهوری اش قرار گرفته بود را با یک رژیم فاشیستی مقایسه میکند. او در بهار 1359 بعد از بارها هشدار به خمینی نوشت:

بخدا اینهمه خشونت در خور یک حکومت فاشیستی نیست چه رسد به یک حکومت اسلامی. دیروز که از سفر بازگشتم 30 محکوم به اعدام یا اعدام شده اند و یا منتظر اعدام هستند. با این میزان خشونت جامعه همگرائی پیدا نمی کند و جو سنگینتر میشود. غالب محکومان بناحق محکوم میشوند… “

اما روزی که بنی صدر انتخاب شد گمان نمیکرد که خمینی تا پای خونریزی بزرگ پیش برود و در سال 60 به جرم دفاع از آزادیها ی سیاسی و دادن راه حل مراجعه به مردم و برگزاری رفراندوم برای خروج از بحران مجبور به اختفا شود و سپس به خارج رود. روز اولین انتخابات ریاست جمهوری گمان نمیرفت که سه کاندیدای دیگر ریاست جمهوری – که هر سه مخالف استبداد روحانیت بودند و بعد به یاری بنی صدر نیز شتافتند- صادق قطب زاده، کاظم سامی و داریوش فروهر به طرز فجیعی اعدام شوند و یا به قتل رسند. دریادار مدنی نیز که با 15 درصد آرا نفر دوم قرار گرفته بود و از مخالفان حاکمیت روحانیت بود و از حمایت آمریکا برخوردار بود و بعدها معلوم شد که از آنها کمک مالی نیز دریافت کرده است، بعد از چندی مجبور شود به خارج از کشور پناه ببرد.

این اختلاف ها بین بنی صدر و روحانیون در قدرت از همان مجلس خبرگان براصل ولایت فقیه شروع شد و سپس در هنگام تصدی ریاست جمهوری، این اختلاف ها روزبروز تشدید میشد و عمدتاً مسئله آزادیهای فردی و سیاسی، جنگ ایران و عراق، گروگانگیری و سیاست اقتصادی و…. محور اختلاف ها بودند. در سال 60 بنی صدر پیشنهاد رفراندوم را ارائه کرد تا مردم انتخاب کنند. 6 خرداد 1360 خمینی بدون اسم بردن از پیشنهاد رفراندوم توسط بنی صدر در سخنرانی خود میگوید: آقای رئیس جمهور حدودش در قانون اساسی هست، اگر یک قدم آن ور بگذارد من با او مخالفت میکنم اگر همه ملت هم موافق باشند، من مخالفت میکنم. و فردای آنروز بهشتى اعلام مى‏کند: طرح مسئله رفراندم بمنظور تضعیف جمهورى اسلامى، تضعیف قانون اساسى، تضعیف مجلس و تضعیف دولت است. بنى‏صدر بارها نوشته بود که بنابر قانون قاضى نمى‏تواند عضو حزب باشد واز آنجا که بهشتى «رئیس دیوانعالى کشور» عضو و دبیرکل حزب جمهورى اسلامى است و در نصب او، قانون اساسى رعایت نشده‏است، مقامش غیرقانونى است. در 14 خرداد، بهشتى در پاسخ مى‏گوید: “آقا اینها مال فرهنگ فرانسه و غرب است، بگذارید کنار، اینجا جمهورى اسلامى است. و بدستور او در 17 خرداد 60، روزنامه انقلاب اسلامى پرتیراژ ترین روزنامه و میزان و چند روزنامه دیگر را توقیف مى‏کنند.”

آخرین تماسهاى خمینى و بنى‏صدر از طریق رضا پسندیده برادرزاده خمینى انجام مى‏پذیرند. پسندیده پیام زیر را از طرف خمینى تلفنى براى بنى‏صدر مى‏خواند:

“من همواره کوشیده‏ام شما را در مقام ریاست جمهورى و فرماندهى کل قوا که خود من به شما تفویض کرده‏ام، حفظ کنم. اما خود شما مانع اینکار مى‏شوید. حالا هم مى‏خواهم شما را حفظ کنم، بشرط اینکه اطرافیان خود را دور کنید. این روزنامه شما را بباد داد. گروه هاى فاسد را طرد کنید. شما باید دولت را قبول کنید، شورایعالى قضائى را قبول کنید. مجلس و شوراى نگهبان را قبول کنید. “

بنى‏صدر شجاعانه در پاسخ نامه زیر را به خمینى مى‏نویسد:

شما نمى‏خواهید قانون اساس اجرا گردد. در مسائل اساسى کشور طرز عمل شما چنان است که کشور را با خطر نابودى مواجه کرده است. شما یک رئیس جمهورى ضعیف، یک دولت ناتوان، یک مجلس مطیع، یک دستگاه قضائى وسیله تهدید و نابودى مخالفان مى‏خواهید. بخلاف گفته شما این حزب جمهورى است که دین و ملت و شما را بباد مى دهد و شما رهبرى ملتى را به ریاست حزب مشتى قدرت طلب فاسد فروخته‏اید. بسیار کوشیدم و هنوز نیز مى‏کوشم رهبرى این انقلاب صدمه نبیند اما شما خودکشى تدریجى کردید بیان انقلاب را از بین بردید. با برقرارى سانسور کامل، حضور مردم را در صحنه سیاسى کشور غیر ممکن ساختید و اینک مى‏خواهید نیمه جان آن را نیز بستانید. هنوز وقت باقى است، باید:

– 1مجلسى جاى این مجلس را بگیرد که انتخاباتش براستى آزاد باشد و مردم در انتخاباتش شرکت کرده باشند و مجلس خود را نه مطیع و تحت الحمایه شما، بلکه زبان مردم و ترجمان خواستهاى مردم بداند، مجلس قوى اینست.

– 2دستگاه قضایى نیز باید قوى باشد. یعنى مستقل باشد. رئیس دیوان کشور و دادستان کل بر خلاف قانون اساسى نصب شده‏اند و سه تن اعضاى شورایعالى قضایى نیز بر خلاف همین قانون اساسى در آن عضویت پیدا کرده‏اند. باید شوراى عالى قضائى بر وفق قانون تشکیل گردد.

– 3نیمى از شوراى نگهبان را که بعد از این وقایع و بخصوص چگونگى نظارتش بر انتخابات میان دوره‏اى معلوم شد چه وزن و اعتبارى دارد دو مقام غیر قانونى برکزیده اند و بنابراین آلت دست آقاى بهشتى و گروه او هستند و این شورى نیز باید موافق قانون از نو تشکیل شود.

– 4دولت آقاى رجایى نیز هم فاقد صلاحیت است. هم از جانب شما تحمیل شده است و هم مورد تایید مجلس غیر قانونى است. هم در گروگانگیرى بکشو ر خیانت کرده و تسلیم شیطان بزرگ شده است و باید برود.

– 5ریاست جمهورى و فرماندهى کل قوا مقامهایى بودند برى دفاع از منزلت مردمى که قرنها و قرنها از هر گونه منزلتى محروم بوده اند. قانون هیچ‏گاه در این کشور به اجرا در نیامده است. گمان مى‏رفت با قبول ریاست جمهورى بتوانم در برابر خطرهاى بیشمار، مردم را با اجراى قانون در صحنه نگاهدارم و مردم از استقلال خویش دفاع کنند. خود با کار و تلاش بر بحرانهاى اقتصادى و غیر آن غلبه کنند. آزاد باشند. مطمئن باشند. امید داشته باشند و خودجوش به تلاشى بزرگ براى تغییر مسیر تاریخ برخیزند. اینک که دادستان انقلاب تهران بر خلاف قانون مطبوعات، روزنامه هارا توقیف کرده است و دیگر از آزادى اثرى نمانده است. اینک که بدنبال تسلیم خفت بار در مساله گروگانگیرى بودجه‏اى باب طبع سلطه‏گران آمریکائى به مجلس مى برند، با انگلیس و آمریکا قراردادهایى امضا مى کنند که جز مسابقه براى جلب نظر مساعد شیطان بزرگ و کوچک عنوانى بدان نمى‏توان داد، ریاست جمهورى و فرماندهى کل قوا دیگر به چه کار من مى‏آید؟ از ابتدا گفته‏ام این مقام‏ها را براى حداکثر تلاش بخاطر نجات کشور و انقلاب مى‏پذیرم و هنوز نیز باید تکرار کنم که مرا بدانها دلبستگى نیست.

22 خرداد 1360 آخرین روزى بود که بنى‏صدر در دفتر ریاست جمهورى قرار داشت از آنجا در پیامى به ملت ایران مى‏نویسد، که در آن آمده است از جمله نوشته بود :

… روزی محکومی در پای چوبه دار گفت ای آزادی چه جنایتها که به نام تو انجام میدهند. و از امروز خواهم گفت ای اسلام چه جنایتها که به نام تو نمیکنند. چنان دین را از اعتبار خواهند انداخت تا به نام دین تا یک قرن کسی نتواند حرفی بزند و دعوتی به حق کند. …. اگر کودتاى خزنده را اجرا کنند امور زیر واقع خواهند شد :

جنگ تحمیلى در صورت طولانى شدن به فرسودگى کامل نیروهاى ایران و عراق مى‏انجامد و در خاورمیانه زمینه اجراى برنامه امریکا فراهم مى‏گردد و همانطوریکه در جریان گروگانگیرى ملاحظه کردید ناچار به شرایط ننگینى تن خواهند داد و خواهند گفت چاره نداشتیم جز اینکه به شرایط تسلیم شدیم. بشما مردم مى‏گویم، اگر امروز که هنوز وقت باقى است نایستادید و استبداد را که هنوز قوام نگرفته دفع شر نکنید، استبداد با سلطه خارجى پیوند قطعى پیدا خواهد کرد و همه آنچه را که گفتم و بدتر از آن بر شما خواهند کرد…..»

متاسفانه اقای خمینی هیپیک از این هشدارها را نپذیرفت و کودتای خزنده به اجرا گذاشته شد او استبداد سیاه فقیه را بر ایران گسترده کرد و عامل اصلی انحراف انقلاب 57 او شد.

25 خرداد 1360 خمینى در سخنرانى خود اعلام مى‏کند : «اگر سى و پنج ملیون نفر بگویند بله من مى‏گویم نه. …آن روز مسلح نداشتیم موفق شدیم حالا مسلح نیز داریم! …جبهه ملى مرتد است. …من حالا هم توبه را قبول مى‏کنم. اسلام توبه را قبول مى‏کند. نهضت آزادى از رادیو اعلام کند این اطلاعیه جبهه ملى کفر آمیز است…و آن آقا هم بروند از ملت عذرخواهى کند.»

31 خرداد 1360 براى اینکه کودتا شکل قانونى بخود بگیرد، بهشتى از نو، بدنبال رأى قضات دیوان عالى کشور براى محاکمه بنى‏صدر رفت. اما تمامى قضات، باتفاق، رأى منفى مى‏دهند، بدین ترتیب کار کودتا تنها برعهده مجلس قلابی قرار مى‏گیرد. مجلس در سى و یک خرداد به اینکار مى‏پردازد. گروه نهضت آزادى و دیگر مخالفان استبداد، در این روز به مجلس نمى‏آیند. خمینى از بنى‏صدر خواسته بود که بیاید و توبه کند. و بالاخره یک تیر 1360 پس از رأى مجلس، خمینى عزل بنى‏صدر را امضاء مى‏کند. و مسیر انقلاب که از همان روزهای اول منحرف شده بود بیکباره بسوی استبدادی سیاه بنام دین سوق داده میشود. 

در 22 تیرماه 60، مدتى بعد از کودتا، بنى‏صدر در نوشته‏اى که در آغاز وصیتنامه او خطاب به همسرش بود و بعد کتاب خیانت به امید شد، به همسرش مى‏نویسد:

 ” حسین (ع) آزاده ترین آزادگان، رو در روى یزید ایستاد. مردم آن زمان و تاریخ دچار سردرگمى نشدند. یزید ستم و حسین عدل بودند. میان مصدق و شاه، باز داورى بسیار آسان بود. همه حق رابه مصدق دادند. تاریخ نیز چنین کرد. اما میان بنى‏صدر و خمینى تشخیص حق آسان نیست. اگر فرض کنیم با کارهائى که بدستور او انجام مى‏گیرند و قرائن حکایت مى‏کنند که ادامه مى‏یابند و گسترش مى‏پذیرند، با اعدام‏هاى نوجوانان پسر و دختر، با کشتارها، با صحنه‏هاى تلویزیونى که در شخصیت کشى، روشهاى رژیم شاه را کهنه کرده‏اند، با فقر و فلج اقتصادى، با جنگ و بدتر از همه توهین بملت و راى او و ویران کردن معنویت انقلاب او، تشخیص آسان مى‏شود، تصدیق نمى‏کنى که تاریخ مرا مظلوم‏تر خواهد یافت؟ قضاوت تاریخ هر چه باشد، در این لحظات نسبت به سرنوشت خویش احساس تلخ ندارم. دلم شاد است. پر از شادى است چرا که از عقیده جدا نشدم و بخاطر دفاع از استقلال و آزادى و اسلام، اسلام رشد، اسلام محبت، اسلام آزادى، اسلام دفاع از حق محرومان، اسلام امید، اسلام ضد زور، اسلام ضد اسلام ارسطو زده که بر استبداد فقیه بنا گرفت و همه خشونت و جنایت از آب درآمد. بخاطر این اسلام، این آزادى همه جانبه، با تمام توان کوشیده‏ام و همه خطرها را پذیرفتم.”

متصدیان خشونت آن سالها کسانی بودند که امروز اکثرا خود قربانی شده اند. اما متاسفانه تا کنون حتی یکی از آنها نیز حاضر نشده است مسئولیت بپذیرد و بگوید آن زمان اشتباه کرده است و هنوز برخی از آنان از سخن عصر طلایی خمینی سخن بسر می آورند ، عصری که عصر خون و خشونت و جنگ بود. اکنون، از زمانى که بنى‏صدر سطور بالا را در مخفى گاه مى‏نوشت، حدود 28 سال مى‏گذرد. به جرأت مى‏توان گفت تاریخ، حداقل تا این لحظه، داوری و قضاوت خود را در باره او و همه وفاداران به مرام استقلال و آزادى کرده‏است. بنى‏صدر معصوم و اسطوره نیست همانطور که خود او در قلمرو عمل و نظر اشتباهاتش را گفته یا نوشته است بنابراین ازمنظرو نگاه نقد و سنجش به زندگی علمی و سیاسی بنی صدر، وی نشان داد که مرد عقیده، وفا بعهد، استقامت و تداوم در کار و تلاش است.

حوادث کودتای انتخاباتی اخیر باعث شد بسیاری از واقعیتها برای نسلی که در سانسور کامل بسر میبرد روشن وشفاف شود. موفقیت بنی صدر مقاومت و پیگیری 30 ساله اش در دوری از وطن و ایستادگی در مقابل قدرتهای بیگانه و تلاش در راه استقرار جمهوریت ، حاکمیت مردم و مردمسالاری است. اکنون 30 سال از آن زمان میگذرد 30 سال بعد از انتخاب و به چنین مقامی رسیدن و سالم ماندن و پیگیر بودن در مبارزه شرط اصلی موفقیت است. پیروزی بنی صدر تنها در انتخابات نبود. کم نیستند کسانی که با حمایت مردم در انتخابات موفق میشوند اما اندی بعد از مردم دور میشوند، پیروزی بنی صدر تنها ایستادگی شجاعانه او در مقابل استبدادهای شاه و خمینی نیست. او 60 سال از عمر خود را در یک راه ، راه استقلال و آزادی و رشد و عدالت اجتماعی گذرانده است، او 60 سال است که حول یک باور، نظریه موازنه منفی، بنام مسلمانی آزاد اندیش، خلق میکند، رشد میکند و ازهمه مهتر امید میسازد. او از نادر کسانی است که در صحنه سیاست ایران حضور دائم دارد و از خود صاحب اندیشه است. آشنا کردن هر چه بیشتر نسل جوانی که شاهد حوادث آن روزها نبود از مسئولیتهای نسلی است که پیروزی انقلاب را شاهد بود. 

 

توضیح: این مقاله قبلا نوشته شده بود که با تغییراتی آن را به روز کردم. 

اخبار مرتبط

دیدگاه خود را بنویسید

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید