back to top
خانهابوالحسن بنی صدرسرمقالهپاسخ به پرسشهای ایرانیان از ابوالحسن بنی صدر : انقلاب بدون بدیل...

پاسخ به پرسشهای ایرانیان از ابوالحسن بنی صدر : انقلاب بدون بدیل و اندیشه راهنما؟

 

 Banisadr1پرسش اول: مصریها چگونه بدون اندیشه راهنما و بدیل انقلاب کردند؟

    آقای بنی صدر همیشه در باره انقلاب می گفتند، نمی شود یک ملتی نداند که چه می خواهد و انقلاب بکند و همین دلیل را برای نقض این صحبت که “در انقلاب 57 مردم نمی دانستند چه می خواهند” بکار می بردند در حالی که در این مصاحبه خودشان گفتند که مردم مصر نه اندیشه راهنما داشتند نه بدیل.

    سؤال من اینست که پس چگونه مصریها 2سال پیش انقلاب کردند و چگونه الان با ماندن در صحنه باعث عقب نشینی مرسی از اختیاراتی که برای خودش در نظر گرفته بود شدند؟ آیا همین فکت برای رد مدعای خودشان کافی نیست؟

 

پاسخ به پرسش اول:

1 – این که ملتی نداند چه می خواهد و انقلاب کند، یک ادعا است و اینکه بدیل و اندیشه راهنمای درخور نداشته باشد، سخنی دیگر است. مردم مصر می دانستند چه نمی خواهند (مبارک ارحل/مبارک برو!) و نیز می دانستند چه می خواهند (دموکراسی). بنا براین، جنبش آنها در مرحله نخست خود پیروز شد. اما چه شد که آغازگران انقلاب، نسلی که در برابر رﮊیم مبارک ایستاد، در نخستین انتخابات، اکثریت پیدا نکرد؟. سلفی ها آغازگر جنبش نبودند. با آن موافق نیز نبودند. اخوان المسلمین، آغاز گر نبودند و در جنبش، نقش رهبری نیز نداشتند، متهم به معامله با ارتش برسر جنبش نیز بودند. با وجود این، هردو گروه اکثریت بدست آوردند. در انتخابات ریاست جمهوری نیز پیروزی از آن آقای مرسی، نامزد اخوان المسلمین شد. مانور آقای مرسی کارساز نیز شد. توضیح این که او به خود اختیار داد و در همان حال که به این اختیار به خود دادن اعتراض می شد، فرصت را برای به تصویب رساندن قانون اساسی مغتنم شمرد. 

 در ایران، اندیشه راهنمای انقلاب، اسلام بمثابه بیان استقلال و آزادی و رشد بر میزان عدالت اجتماعی بود و بدیل هم مصدقی ها بودند. چراکه قرار بود آقای خمینی به قم برود و او و روحانیان وارد دولت نشوند. بنا بر استقرار ولایت جمهورمردم نیز بود. در انتخابات ریاست جمهوری، کسی با همان اندیشه راهنما و با 76 درصد آراء به ریاست جمهوری رسید. نامزدهای دیگر نیز جانبدار دموکراسی بودند. نامزد حزب جمهوری اسلامی، حزبی که آلت فعل ملاتاریا در کودتای خرداد 60 شد، کمتر از 5 درصد آراء را آورد. پرسیدنی است که آیا بدون گروگانگیری و تقلب در انتخابات مجلس (اولی با تأیید و دومی با جواز آقای خمینی )، کودتا برضد انقلاب و دموکراسی میسر می گشت؟ آیا آقای خمینی با همان اندیشه راهنما و با همان اصل «ولایت با جمهور مردم است»، با ورود به ایران، کودتای خزنده خود را آغاز کرد و با ولایت فقیه و گروگانگیری و تقلب در انتخابات و معامله پنهانی اکتبر سورپرایز و بکار انداختن ماشین اعدام  و نعمت خواندن جنگ، واپسین مرحله کودتا را در خرداد 60، انجام داد؟ بدون تردید، نه. با اندیشه راهنمائی ضد آن اندیشه راهنما و با روشی ضد روشی که گل را بر گلوله پیروز کرد، استبداد ملاتاریا را برقرار کرد.

2 – با آنکه مصریها می گویند از سال 1890مجلس داشته اند و با دموکراسی خو کرده اند، در انتخابات مجلس و ریاست جمهوری، خبری از اندیشه راهنمای جنبش آنها و نیز بدیلی که خود را نماد جنبش بخواند، نبود. در انتخابات ریاست جمهوری سه تنی که رأی های اول را آوردند، یکی از اخوان المسلمین و دیگری از ناصری ها و سومی صاحب مقام در رﮊیم مبارک بود. پس جنبش نه اندیشه راهنمای درخور و نه بدیل داشت. از این رو است که ساخت رﮊیم تغییر نکرده است.

 اینک مردم مصر و نیز مردم تونس، خود را با واقعیت روبرو می بینند. آیا به این صرافت افتاده اند که اسلام هرگاه بیان استقلال و آزادی و رشد برمیزان عدالت اجتماعی باشد، نمی تواند با قدرت، حتی دولت حقوقمدار درآمیزد؟ آیا به این صرافت افتاده اند که درآمیختن دین و قدرت، دین را در بیان قدرت از خود بیگانه و وسیله تجویز خشونت می کند؟ پاسخ این پرسش را پیدایش اندیشه یا اندیشه های راهنمائی می دهد یا می دهند که بیان استقلال و آزادی و رشد انسان و جامعه انسانها، بر میزان عدالت اجتماعی، باشد و یا باشند. این اندیشه همراه می شود با پیدایش بدیلی که جایگاه خود را جمهور مردمی بداند که در پی ارتقاء منزلت و شهروند شدن باشند. این اندیشه همراه می شود با بدیلی که هدف خود را نه قدرت که استقلال و آزادی و رشد بر میزان عدالت اجتماعی بداند.

3 – انقلاب تغییر ساختها در یک جامعه است. باز و تحول پذیر شدن نظام اجتماعی است. به زبان ساده، رها شدن رابطه ها در جامعه از بار سنگین زور است. بدل نشدن نیروهای محرکه به زور و بکار نیفتادنشان در تخریب است. در عوض، بکار افتادن آنها در رشد است. اندیشه راهنمای نیروی محرکه انسان و توانا کننده او به سمت و سو دادن به نیروهای محرکه است. پس اگر، باز و تحول پذیر شدن نظام اجتماعی هدف بگردد، بدیل و اندیشه  راهنمائی در خور این هدف ضرور می شود. برای مثال، شاه سابق می گفت: سخن من و  شهبانو فوق قانون است. امروز می گویند: حکم حکومتی ولی فقیه فوق قانون است. این دو ادعا، گویای یکسانی بیان قدرتی فراگیر است که بکار استبدادی می آید که دیروز و امروز بر ایران حاکم است. بدیهی است با این اندیشه راهنما نه دولت حقوقمدار پدید آوردنی است  و نه جامعه باز و تحول پذیری که، در آن، هر انسان از استقلال و آزادی و همه دیگر حقوق خویش برخوردار، شهروند جامعه باز و تحول پذیر بگردد. هرگاه قبل از انقلاب، بدیل استبداد شاه، استبداد «فقیه» می شد، انقلاب ناممکن می گشت. زیرا در سطح دولت استبدادی، خلائی وجود نداشت. استبداد دو مدعی داشت با یک هویت. انقلاب میسر شد زیرا بیان استقلال و آزادی اندیشه راهنما با بدیلی همراه شد که جامعه ملی را اقامتگاه خویش شناخت و از راه مردم و با مردم عمل کرد. هرگاه آقای خمینی عهد نمی شکست و عوامل دیگر درکار نمی آمدند و بدیل در اقامتگاه خود می ماند، بدیل و اندیشه راهنمای انقلاب، با تغییر ساختهای جامعه و تحقق انقلاب خوانائی پیدا می کرد و انقلاب به هدف خویش می رسید. نسل امروز، در تجربه انقلاب، از این دیدگاه، نیک باید بنگرد و درپی بیان استقلال و آزادی شود و خویشتن را بدیل، یعنی نسل سازنده جامعه باز و تحول پذیر بگرداند.  

      مصریها و تونسی می دانسته اند چه می خواهند اما عوامل لازم برای رسیدن به خواست خود را نیز می باید تدارک می دیدند. هنوز می باید تدارک ببینند. انقلاب پایان تحول نیست، آغاز آنست. تجربه های کشورهای عرب، درسی بس گرانبها به ایرانیان و دیگر ملتهای جهان می آموزند: اندیشه راهنمائی که بیان استقلال و آزادی و رشد بر میزان عدالت اجتماعی باشد و نیز بدیلی که جامعه سیاسی ای را تشکیل دهد که اقامتگاهش جمهور شهروندان باشد، ضرورت تمام دارد. «اپوزیسیونی» که قدرت را هدف می کند و محل عملش بیرون مردم است و با مردم و از راه مردم عمل نمی کند و جز به تصرف دولت، ولو با حمایت بیگانه نمی اندیشد، بخشی از استبداد حاکم است. بازگرداندن جامعه سیاسی به اقامتگاهی که این جامعه وقتی بنا بر استقرار جمهوری شهروندان است و نگاه داشتنش در این اقامتگاه، همان کاری است که در سه جنبش همگانی (مشروطیت و ملی کردن نفت و انقلاب 57)، مردم ایران از آن غفلت کرده اند. بی درنگ می باید بدین مهم پرداخت تا مگر افزون بر قرنی تأخیر را بتوان در عمر نسلی جبران کرد.

اخبار مرتبط

دیدگاه خود را بنویسید

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید