back to top
خانهتحلیل و وضعیت سنجیتناقض زدائی ازتاریخی که هاشمی رفسنجانی جعل می‌کند و راه‌کارها که از...

تناقض زدائی ازتاریخی که هاشمی رفسنجانی جعل می‌کند و راه‌کارها که از حل تناقض بدست می‌آیند – قسمت دوم

irangate 02062014انقلاب اسلامی: این قسمت از سخنان هاشمی رفسنجانی را که 5 دروغ دیگر در بردارند را باز می‌آوریم تا کار تأمل بر تناقضها و حل آنها و راه‌حلها که بدست می‌آیند، آسان‌تر شود:

میگوید:  « کسانی که بعضاً آن روزها در جریان امور دفاع مقدس و کشور نبودند، امروزه با اغراض سیاسی، تحلیل‌های تخیّلی میکنند و با تحریف تاریخ در صدد برجسته کردن نقش نداشته خویش در تاریخ انقلاب و دفاع مقدس هستند. منتقدین ماجرای مک فارلین همیشه هیاهو می کردند. در آن زمان که 8 نماینده مجلس می‌خواستند از وزیر امور خارجه در این باره سؤال کنند و در مطبوعات اعتراض می‌کردند، امام(ره) در بیانیه‌ای معروف «این تذهبون!؟» گفتند و بر آنان نهیب زدند که: حرفهایی را که شما میزنید، رادیو اسرائیل جرأت نمی‌کند بگوید.  چون امام از اول تا آخر در جریان مسئله مک فارلین بودند و بارها در مسیر راهنمایی‌های موثری داشتند، مطمئن بودند که افرادی درصدد شبهه افکنی‌اند و با آن بیانیه آنها را به خوبی از میدان بدر کرد(3).

    رفسنجانی با تأکید بر جایگاه و نقش امام (ره) در همه مراحل انقلاب گفت: شخصیتی عالم به زمان، فیلسوف بی‌‌نظیر، فقیهی واقعی و افقه، باریک بین و باهوش، مومن، متفکر، عارف و متوکل علی‌‌الله، با آن سلامت نفس، انقلاب را آسیب ناپذیر کرده بود و با تدبیر بی‌نظیر همه مسایل را مدیریت میکرد.

     هاشمی رفسنجانی با بیان امتیازات و ویژگیهای تاریخی، جغرافیایی طبیعی و فرهنگی ایران، مکتب اهل بیت(ع) و مردمی پاک و مخلص را سرمایه نظام دانسته و گفته‌است: متأسفانه در بعضی از مقاطع کسانی که بویی از مبارزه و انقلاب نبرده بودند، مفسّر جمهوریت و اسلامیت نظام میشوند که به خاطر افکار تند، در داخل باعث نگرانی جوانان و زحمت کشور و در خارج باعث خوشحالی دشمنان انقلاب می‌شوند (4).

     وی با بیان شباهت و تفاوت‌های عملکرد تیم دیپلماسی ایران در سال‌های پس از جنگ و پرونده هسته‌ای گفته‌است: با منطق دیپلماسی دنیا را قانع کردیم که پس از 8 سال حمایت از ارتش بعث، در سازندگی پس از جنگ، طرح های بزرگ ایران را فاینانس کنند و امروز نیز با همان صلابت باید برای احقاق حقوق خود تلاش کنیم (5). اکنون دنیا به منطقی و جدی بودن ایران درمذاکرات واقف شده و راه برای مغالطه و ادعای مخفی کاری ایران بسته و هدایتهای رهبری در جریان مذاکرات، کار را در تقابل با تندروها سهل کرده است (6).

    هاشمی رفسنجانی در بخش دیگری از سخنان خویش با مقایسه اوضاع اقتصادی امروز کشور با سالهای پس از جنگ، گفته‌است: در آغاز سازندگی 51 درصد کسری بودجه، بیکاری خطرناک و تعطیلی کارخانه‌ها و مراکز تولیدی و کشاورزی در استانهای درگیر در جنگ بیداد می‌کرد، ولی با همدلی و حمایت مردم و اتخاذ تصمیمات منطقی، رونق به تولید برگشت و بیکاری 16 درصدی به 9 درصد رسید و همه کشور تبدیل به کارگاه بازسازی و سازندگی شد و مردم به دلیل رونق تولید و کسب و کار از زندگی مناسبتری برخوردار شدند (7).

 

3 – 8 «نماینده» در باره آمدن هیأت مک فارلین به ایران از «وزیر» خارجه سئوال کردند. خمینی آنها را پوچ خواند و دروغی بس آشکار گفت. هاشمی رفسنجانی می‌گوید خمینی آنها را از میدان بدر کرده‌است. این دروغ او نیز تناقضها در بردارد:

3.1. می‌گوید خمینی از اول تا آخر در جریان ماجرا بوده‌است. بنابراین قول، خمینی دروغ گفته‌است. نه تنها خود را بی‌اطلاع نشان داد بلکه دستیاران خود را بی‌اطلاع نشان داد وقتی گفت: عده‌ای با پاسپورت عوضی به ایران آمده و ایران آنها را در جائی قرارداده!

    و امروز، شرکت کنندگان در گفتگو با آن هیأت می‌گویند به تقاضای «ایران» آنها با پاسپورت ایرلندی به ایران آمده‌اند.  و قول امروز هاشمی رفسنجانی ناقض قول او پس از افشاد شدن ماجرا است ، وی ابتدا در نماز جمعه 14 آبان 1365  به سفر هئیت به ایران اعتراف کرد و بعد ها گفت: «اصل قضیه این بود که ما و امام خمینی (ره)  نه در جریان سفر هیئت آمریکایی و نه شخص مک فارلین بودیم».

    یعنی این‌که آن روز دروغ گفته‌است. بازباید پرسید: اگر ماجرای مک فارلین افتخار آمیز است و خمینی و دیگران از آن خبر داشته‌اند، چرا آن روز دروغ گفته‌است؟

3.2.   قول او در باره 8 «نماینده» او را لو می‌دهد و معلوم می‌کند که، امروز نیز، او همچنان  قدرتمدار و ضد  استقلال و آزادی انسان است، حتی  وقتی «نماینده» مجلس باشد و موظف است بداند چرا رژیم چنان افتضاحی را ببارآورده‌است،  این سخن ناقض موضع‌گیری‌های او در باره آزادی است. معلوم می‌کند از راه نیاز به دست آویز و از رهگذر دست آویز کردن آزادی است که او از آن سخن می‌گوید.

   اما تناقض آشکارتر تناقض این قسمت از قول او با قسمتی است که درآن، ماجرای مک فارلین را افتخار آمیز می‌داند. هرگاه ماجرا افتخار آمیز بود چه حاجت به مداخله خمینی و توهین چنین سخت او به 8 «نماینده» بود؟ کافی بود «وزیر» خارجه در مجلس حاضر می‌شد و کار «مشعشع» رژیم را توضیح می‌داد.

3.3. تناقض سوم قول او این‌است که «نماینده»ها، بنابر قانون اساسی، حق نظارت دارند بنابراین حق و وظیفه داشته‌اند که سئوال کنند. خمینی با زدن توی دهن آنها و پوچ خواندنشان نه تنها «بر خلاف شرع» به آنها توهین کرده‌است، قانون اساسی را دو بار نقض کرده‌است: آن قانون به او اختیار این‌گونه مداخله‌ها در کار مجلس را نداده بود و خود او گفته بود: مجلس بالاتر از همه است و قانون اساسی را درآنچه به حقوق نمایندگان مربوط می‌شود را نیز نقض کرده بود.

    هرگاه در تناقض یابی، به یافتن این سه تناقض – که آشکار نیز هستند- بسنده کنیم و برآن شویم تناقض‌ها را رفع کنیم تا بدانیم تاریخ چگونه واقع شده‌است، حاصل عبارت می‌شود از:

1- روابط پنهانی که افتضاح ایران گیت را ببارآورد، دنباله معامله پنهانی اول، معامله با گروه ریگان – بوش بر سر گروگانها بود که افتضاح اکتبر سورپرایز را پدیدآورد. خمینی از هردو «ماجرا» آگاه بود. اگر 4 شرطی که در ظاهر خمینی برای رهائی گروگانها معین کرد را در باطن، وزارت خارجه امریکا تعیین کرده بود، بدین‌خاطر بود که گفتگو با حکومت کارتر، ظاهری بود که معامله پنهانی با رقیب انتخاباتی کارتر را در انتخابات ریاست جمهوری امریکا می‌پوشاند.

2 –  آمدن هیأت مک فارلین به ایران دنباله تعامل پنهانی دستگاه خمینی با حکومت ریگان بود و بخشی عمده از سه قوه از آن بی‌اطلاع بوده‌اند. هرگاه پرسش «نمایندگان» مطرح و «وزیر» خارجه به آن پاسخ می‌داد، مردم ایران هم از بزرگی افتضاح آگاه می‌شدند و هم در می‌یافتند که خمینی و دستیاران او افتضاحی بین‌المللی و سخت رسوا کننده را ببارآورده‌اند. بدین‌خاطر بود که شخص خمینی وارد عمل شد و

3 – «نمایندگان» سئوال کننده را – یکی از آنها محمد خامنه‌ای برادر بزرگ سید علی خامنه‌ای بود – پوچ خواند. بدون نقض از روی قرار و قاعده قانون اساسی خمینی نمی‌توانست کارگردان این دو افتضاح بزرگ و کودتای خرداد 60 و ادامه جنگ 8 ساله بگردد. قصد او از این‌که مجلس را مجلس شورای اسلامی خواند جز این نبود که مجلس دست نشانده بگردد و گشت. بدین‌قرار، کار اول در بازسازی استبداد، در دست گرفتن مجلس از راه تقلب درانتخابات و توسط آن، کودتای خرداد 60 و بازکردن راه برای بنای استبداد ولایت مطلقه فقیه بود. ساختن این استبداد بود که کودتای خرداد 60 را ناگزیر می‌کرد. «نمایندگان» شرکت کننده در آن کودتا عمله استبداد فسادگستر و جنایت و خیانت پیشه بودند.

 

4 –  هرگاه فرض کنیم مقصود هاشمی رفسنجانی از تندروهائی که در انقلاب نقشی نداشته‌اند و مفسر جمهوریت و اسلامیت شده‌اند، مصباح یزدی و گروه او باشد که مدعیند مردم صاحب رأی نیستند، آنها در استقرار ولایت مطلقه فقیه نقشی نداشته‌اند. اما، او با ایفای نقش دستیار خمینی، در کودتا بر ضد جمهوریت، نقش اول را داشته‌است. کتاب عبور از بحران او گزارش عملکرد او در کودتای خرداد 60 و سرکوب خونین مردم ایران و ادامه جنگ و… است. در برکناری منتظری و رهبر کردن خامنه‌ای با جعل نامه و قول خمینی، باز او نقش اول را بازی کرده‌است. در «تجدید نظر» در قانون اساسی و گنجاندن ولایت مطلقه فقیه که تضادش با جمهوریت صددرصد است، باز او نقش اول را بازی کرده‌است.

     سخن امروز او در تناقض آشکار است با آنچه او در بی‌محتوی کردن جمهوریت و استقرار ولایت مطلقه فقیه کرده‌است. می‌گویند او گفته‌است می‌داند چه اشتباهی کرده‌است. اگر یک روز به عمرش باقی مانده باشد، اشتباه خود را جبران خواهد کرد. بنابر قاعده، قادر به جبران خطائی که استقرار ولایت مطلقه فقیه است نمی‌شود زیرا به درست گفته‌اند: «خود کرده را تدبیر نیست».

     اگر گفته‌اند خود کرده را تدبیر نیست، بدین‌خاطر است که رژیم مستقر ساختاری را می‌یابد که امکان تغییر را از عناصر آن می‌گیرد.هرگاه قرار باشد تغییر را عناصر داخلی نظام انجام دهند ، بایستی ، درآن، نیروئی شکل بگیرد و این نیرو دست به کودتا و یا تغییری بزند که به فروپاشی رژیم شتاب ببخشد. الا این‌که شرط موفقیت کودتا و یا تغییر بنیادی(نمونه‌های پرتقال و شوروی سابق) متکی کردن دولت به حاکمیت ملت است.ولی تغییرات ساختاری واقعی را نیروی جانشین و بدیلی ساخته و پرداخته خود جامعه و بیرون از نظام با استقرار نظامی حقوقمدار انجام میدهد.

 

5 و 7-  در این قسمت از سخن دروغ او دو تناقض وجود دارند:

5.1. مشابهت توافق ژنو با پذیرفتن قطعنامه 598 آشکار است. هردو کار تسلیم بی‌قید و شرط است. تسلیم را پیروزی خواندن دروغی بنابراین سخنی متناقض است. درآنچه به قطعنامه 598 مربوط می‌شود، در قسمت اول، تناقضها را برشمردیم و با حل آنها، تاریخ را همان‌سان که واقع شده‌است، بازیافتیم. درباره توافق ژنو نیز افزون بر 30 مورد تسلیم بلاشرط را در انقلاب اسلامی تشریح کرده‌ایم.

5.2. می‌گوید از راه دیپلماسی غرب را بر آن داشته‌است که سرمایه لازم برای باز سازی را در اختیار ایران بگذارد. نخست بدانیم که آن زمان، غرب حاضر نشد به حکومت گرباچف 30 میلیارد دلار وام بدهد و به دولت ایران گیتی وام داد. چرا؟ زیرا می‌خواست رژیم شوروی برود و رژیم ایران گیتی‌ها بماند. سپس باید بدانیم که حکومت هاشمی رفسنجانی بود که ایران را زیر بار سنگین‌ترین قرضه‌ها برد. حکومت او بود که دستور صندوق بین‌المللی پول را نیمه کاره (لیبرالیسم اقتصادی منهای «لیبرالیسم سیاسی» ) اجرا کرد و اقتصاد ایران را بطور قطع مصرف محور گرداند. در حکومت او بود که سپاه و واواک شروع به تصرف اقتصاد کشور کردند و مافیاهای بزرگ، از جمله مافیای رفسنجانی‌ها تشکیل شد. سرطان فساد در این حکومت بود که از سر تا پای رژیم شاخه دواند.

      این دو تناقض دو راه حلی جز این ندارند: استقرار ولایت مطلقه فقیه، جز با سلب کامل حق حاکمیت از مردم برقرار نمی‌گشت. با مرگ خمینی، جریان سلب حاکمیت از مردم شتاب گرفت. در قلمرو اقتصاد، بزرگ شدن بودجه و مداخله سپاه و واواک در اقتصاد، مردم کشور را وابسته‌تر از پیش به دولت گرداند. در همان‌حال، «دوران سازندگی» دوران وابستگی کامل اقتصاد کشور به اقتصاد مسلط غرب شد. بدیهی است قرضه‌ها نقش تعیین کننده‌ای در این وابستگی بازی کرد. باز در این دوره بود که سیاست داخلی رژیم، بیش از پیش، دنباله سیاست خارجی آن گشت. روشن سخن این‌که روند از دست رفتن استقلال شتاب گرفت.

 

6 – می‌گوید حالا دیگر غرب نمی‌تواند بگوید در قضیه اتم، ایران پنهان‌کاری می‌کند. و هدایت رهبری تندروها را از مانع تراشی باز می‌دارد. اما در 30 متری عمق زمین تأسیسات اتمی ایجاد کردن در حکومت خامنه‌ای/ هاشمی رفسنجانی آغاز گرفت. و باز، هاشمی رفسنجانی بود که گفت اگر یک کشور مسلمان بمب اتمی داشت – با این‌که پاکستان این بمب را داشت و او به پاکستان هیأت فرستاد تا بمب اتمی بخرد! – اسرائیل جرأت نمی‌کرد این شرارت‌ها را بکند. دروغ او خود واقعیت را عیان می‌کند: قول او بر این‌که « راه برای مغالطه و ادعای مخفی کاری ایران بسته»، اعتراف است به این‌که در گذشته، یعنی در دوره خود او، راه بر ادعای مخفی کاری باز بوده‌است. نیاز به این اعتراف نیز نبود زیرا رژیم آن را پذیرفته و توجیه نیز کرده بود. الا‌این‌که تاریخ همان‌طور که واقع می‌شود باید نوشته شود تا وجدان تاریخی خالی از مواد چرکین بگردد و نسلهای امروز و فردا از تشخیص راه از بیراهه ناتوان نشوند. پس باید معلوم باشد که فعالیتهای اتمی پنهانی در دوره خامنه‌ای/هاشمی انجام گرفته و هرگاه هدف از این فعالیتها استفاده صلح آمیز از اتم بود، نیازی به پنهان‌کاری نبود.

     این تناقض دو راه حل دارد:

● یکی راه حلی که رژیم اینک برگزیده‌است و هاشمی رفسنجانی از آن حمایت می‌کند و مدعی است «رهبر» نیز هدایت کننده و مانع از کارشکنی تندروها است. این راه حل مداخله ندادن به مردم، بنابراین، تن دادن به توافقی از نوع توافق با قطعنامه 598، است. با این تفاوت که چون طرف نه عراق که قدرتهای جهان هستند، تسلیم بلاشرط تر و بس پر زیان‌تر برای مردم کشور است.

● دیگری راه حلی که مداخله دادن مردم است: بازگفتن حقیقت و تمام حقیقت به مردم ایران و شفاف کردن کامل فعالیتهای اتمی و جدا کردن تکنولوژی اتمی و رشد آن از تأسیسات بس پرهزینه و پر زیان، بنابراین، بی‌محل کردن مداخله قدرتهای خارجی و بی‌موضوع کردن تحریم‌ها. موفقیت این راه‌کار هرگاه سیاست اقتصادی از اساس تغییر کند و دولت به خدمت اقتصاد تولید محور درآید کامل می‌شود.

اخبار مرتبط

دیدگاه خود را بنویسید

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید