back to top
خانهتاریخزمانی که اسرائیل به رژیم جمهوری اسلامی اسلحه پیشرفته می داد

زمانی که اسرائیل به رژیم جمهوری اسلامی اسلحه پیشرفته می داد

توضیح سایت انقلاب اسلامی: در زیر گزارش روزنامه لوموند به قلم J.-P LANGELLIER را که در ۱۹ دسامبر ۱۹۸۶ برابر با ۲۸ آذر ۱۳۶۵ تحت عنوان «قطعه اسرائیلی پازل» منتشر شده است می خوانید. این گزارش تحقیقی در باره نقش اسرائیل در جریان ایران کنترا (در ایران معروف به ماجرای ماک فارلین) در سالهای ۱۹۸۵ تا ۱۹۸۶ در رساندن سلاح های امریکایی به رژیم جمهوری اسلامی است. مقاله توضیح می دهد چگونه سلاحهای امریکایی در زمان آقای خمینی یا از سوی ارتش اسرائیل و یا از انبارهای امریکا در اروپا اما از طریق اسرائیل بدست ایران می رسیده است. یادآوری این مقاله در شرایط فعلی از آنجا اهمیت دارد که خوانندگان بهتر به بازی قدرت دولت اسرائیل و جمهوری اسلامی پی ببرند.

یادآور می شویم از جمله بخاطر افشای این معامله، آیت الله منتظری از جانشینی عزل و داماد ایشان، سید مهدی هاشمی را اعدام کردند. آیت الله منتظری در خاطرات خود می‌نویسد: «روزی اکبر هاشمی رفسنجانی به بیت ما آمد. من از ایشان از این ماجرا سؤال کردم. ایشان تعجب کردند و گفتند که از کجا به این مسئله پی بردید؟ گفتم از طریق جن‌ها… گفت بنا داشتیم بعداً خدمتتان عرض کنیم. پس از آن احمد خمینی هم از من همین سؤال را کرد و من بازگفتم از طریق جن‌ها… بعدها نامه‌های قربانی فر را سید مهدی هاشمی توسط رابطانی که در لبنان داشت به روزنامه الشراع رساند و باعث افشای این رابطه شد».

قطعه اسرائیلی پازل

مارس ۱۹۸۵، در بیت المقدس: به درخواست واشنگتن، اسرائیلی ها خود را وارد معامله بزرگ آمریکایی-ایرانی کردند.

یک ماه و نیم پس از اولین افشای فروش محرمانه تسلیحات به تهران توسط یک هفته نامه بیروت، اسرائیل هنوز اطلاع دقیقی از نقش خود به عنوان واسطه در معامله بزرگ آمریکایی-ایرانی ارائه نکرده است.

در ۲۵ نوامبر، بیت المقدس در بیانیه ای نیمه اعتراف و نیمه انکار حکومتی، دخالتش را تصدیق کرد، اما هرگونه اطلاع از انتقال وجوهی را که به نفع «کنتراها» انجام شده بود، رد کرد. از آن زمان تاکنون، رسماً چیزی بیشتر یا کمتر گفته نشده است. از آنجایی که رهبران اسرائیل نمی خواهند برای دولت آمریکا که بیش از پیش مورد مواخذه قرار گرفته دردسر ایجاد کنند، ترجیح داده اند تا حد امکان کمتر چیزی بگویند. سکوت را تنها زمانی شکستند، تا به حسن نیت خویش در مورد خدماتی که به متحد بزرگ ارائه کرده اند یا برای اظهار بی گناهی آنها در مورد تأمین مالی چریکهای ضد ساندینیست ها، اعتراض کنند.

برخلاف ایالات متحده، اسرائیل هیچ تحقیق اداری یا پارلمانی را آغاز نکرده است. از معاون نظامی نخست وزیر در خواست شده است تا صرفاً از یک یا دو شخصیت کلیدی، از جمله آقای امیرام نیر، مشاور دولت در امور تروریسم، به طور غیر رسمی پرس و جو شود. چندین دست اندکاران اسراییلی – از جمله آقای یعقوف نمرود، یک دلال اسلحه مرفه – پرحرف تر بوده اند، به ویژه برای اینکه خود را توجیه کنند.

بنابراین بیش از هر چیز مطبوعات بودند که در این بازسازی، نقش اساسی را ایفا کردند و روز به روز از “درز اطلاعات” عمدی سود می برند. به لطف افشاگری‌های الهام‌شده آنها، اکنون می‌توانیم «قطعه» اسرائیلی پازل بزرگ «ایرانگیت» را بازسازی کنیم.

دخالت اسرائیل در این ماجرا، هجده ماه به طول انجامید، دوره ای که به دو مرحله تقسیم شد: مارس-دسامبر ۱۹۸۵ و ژانویه-اکتبر ۱۹۸۶. به نوشته روزنامه هاآرتص، ایده «معامله» با ایران از سوی آمریکا آمده است، نه اسرائیل. این رابطه طی گفتگوی مارس ۱۹۸۵ در بیت المقدس بین آقای شیمون پرز، نخست وزیر، و آقای مایکل لدین، وکیل و مشاور شورای امنیت ملی شکل گرفت. او به نمایندگی از رئیسش، آقای مک فارلین، از آقای پرز دو سوال پرسید: آیا اسرائیل راهی برای برقراری تماس هایی دارد که به آمریکا اجازه دهد تا جایگاه خود را در ایران پس از خمینی دوباره باز یابد؟ آیا اسرائیل می تواند به آزادی گروگان های آمریکایی کمک کند؟ در واقع، واشنگتن بیش از همه به ارزشمندترین آنها فکر می کند، آقای ویلیام باکلی، رئیس شعبه سیا در بیروت، که یک سال پیش ربوده شده است. آمریکایی ها حتی نام سایر گروگان ها را هم ذکر نکردند. آز آنجایی که آقای پرز شکی نداشت که این درخواست از سوی کاخ سفید است، به سرعت دوست و مشاور قدیمی خود را از آن مطلع می کند. ال شویمر، رئیس موسس شرکت صنایع هوانوردی اسرائیل. او پیشنهاد می کند که جمهوری اسلامی را با تامین سلاح، نرم کنند. او وساطت آقای یااکوف نیمرودی، وابسته نظامی سابق در زمان سلطنت شاه و کارشناس عالی ایران را پیشنهاد می کند.

آقای نیمرودی با کمک عدنان خاشقچی، سرمایه دار سعودی، با آقای منوچهر قربانی فر، تاجر ایرانی که در خارج از کشور زندگی می کند و همه چیز از فرش گرفته تا موشک می فروشد، ارتباط برقرار می کند. اگرچه او فرمانده سابق ساواک، پلیس مخفی شاه بود، اما ارتباطات خوب و مهمی در تهران دارد. او یک مبادله ساده “سلاح – باکلی” را بدون پرداخت پول پیشنهاد می کند. بیت المقدس قبول نمی کند. سرانجام، قربانی فر مخفیانه به اسرائیل می آید تا فهرست دقیقی از نیازهای تهران را ارائه دهد.

تهران پس از چندین چرخش، پانصد موشک ضد تانک تاو درخواست می کند. وزیر دفاع، آقای رابین که از مذاکرات مطلع شده بود، از تحویل چنین میزان بزرگی موشک خودداری می کند. او پیشنهاد می کند ایران را در ابتدا با تحویل تنها صد موشک و با دو شرط آزمایش کند: هزینه اسلحه ها باید از قبل پرداخت شود (۳،۵ میلیون دلار)، آقای مک فارلین باید کتباً تایید کند که آقای ریگان این معامله را تایید می کند و متعهد می شود که زرادخانه های اسرائیل را از تک تک قطعات فروخته شده، ظرف یک ماه تکمیل کند.

در آن زمان، آقای شامیر وزیر امور خارجه وارد صحنه می شود. مدیر کل آن، آقای دیوید کیمچی، مسئول بخش دیپلماتیک عملیات، برای دریافت تضمین های درخواستی به واشنگتن می رود. اما او نه با نامه ریاست جمهوری، بلکه با پروتکلی که دیدارهایش با آقای مک فارلین را بازگو می کرد و صریحاً اشاره می کرد که آقای ریگان این معامله را تایید کرده است، بازمی گردد (اسرائیل البته متن این پروتکل را حفظ کرده است). آقای رابین راضی می شود و آنرا تایید می کند. اواخر اگوست ۱۹۸۵ است.

سه تحویل انجام می گیرند. تحویل اول و دوم، به ترتیب، صد و چهارصد موشک تاو دربر داشتند. آنها منجر به آزادی کشیش بنجامین ویر در ۱۴ سپتامبر ۱۹۸۵ شدند. آقایان ریگان و پرز با خوشحالی بسیار به یکدیگر تلفنی تبریک گفتند. محموله سوم تنها هجده باطری موشک ضدهوایی هاوک از هشتاد مورد درخواستی ایران را به تهران می آورد؛ و علاوه بر این یک مدل منسوخ شده. ایرانیان خشمگین خلبان هواپیمای باری را دستگیر می کنند و پولشان را می خواهند که پس می گیرند و هواپیما را پس می فرستند… بدون هاکس.

در پایان سال ۱۹۸۵ چندین عنصر آقای رابین را تشویق کردند تا روش و تیم خود را تغییر دهد: پول تسلیحات از مدارهایی می گذشت که بسیار پر پیچ و خم بودند؛ سیستم تماس با دولت آمریکا چیزی رضایت بخش نبود؛ و در نهایت، در طرف اسرائیل، هماهنگ کننده تدارکات عملیات، آقای شلمو گازیت، رئیس سابق اطلاعات نظامی، ناراضی از کنار نگه داشتن موساد، تصمیم به کناده گیری کرده بود. در ژانویه ۱۹۸۶ (دی ماه ۱۳۶۵)، مرحله دوم عملیات آغاز می شود.

شرکت حامل قراردادی

آقای رابین نخست وزیر (آقای پرس) را متقاعد می کند که مسئولیت را به آقای امیرام نیر که دوستی به نام سرهنگ الیور نورث دارد، بسپارد. اسلحه دیگر از انبارهای ارتش اسرائیل گرفته و از طریق واسطه ها فروخته نمی شود. آنها از ذخایر آمریکا در اروپا خارج می شوند؛ توسط ماموران سیا به اسرائیل و قبل از ارسال به ایران با هواپیماهای اسرائیلی منتقل می شوند. اسرائیل تنها نقش “حامل قراردادی” را بازی می کند. نمایندگان ایران پول را مستقیماً به حساب های بانکی باز شده توسط مقامات آمریکایی در سوئیس می پردازند.

اسرائیل تنها بابت هزینه هایش پول دریافت می کند. شویمر و نیمرودی مدتی به ایفای نقش ادامه دادند، اما به سرعت توسط آقای نیر دور زده می شوند و سپس واشنگتن آنها را از بازی بیرون می راند.

آقای ریگان در جلسه شورای امنیت ملی با حضور آقایان شولتز و واینبرگر، با صدور چهار هزار فروند موشک تاو به ایران موافقت می کند. در حین اقامت در واشنگتن بود که آقای کیمچی به عنوان شرط برای ادامه عملیات خواست تا آن به اطلاع آقای شولتز برسد. نیمی از این موشک ها در واقع به ایران تحویل داده شد. جزئیات مرحله دوم چانه زنی کمتر شناخته شده است. به گزارش هاآرتص، اگر این ماجرا در سطح دولت توسط «تروئیکای پرز-رابین-شمیر» انجام شد، ده ها نفر از جمله مقامات ارشد سابق در این راز شریک بودند.

در مورد انتقال وجوه به “کنتراها”، هیچ اظهارنظری در اینجا به طور جدی گزارش رسمی که مطابق آن سه وزیر اسرائیلی از وجود آن کاملاً بی اطلاع بودند، را مورد تردید قرار نمی دهد. در مورد پول پرداخت شده در مرحله اول عملیات، مطبوعات اطمینان می دهند که دولت یهود نه چیزی به دست آورد و نه از دست داد، که آقایان نمرودی و شویمر به «گرفتن» هزینه‌های خود بسنده ‌کردند و پس از آن، تمام اسناد مرتبط را به پرز ارائه ‌داده اند؛ اما از سوی دیگر، آقای خاشقچی ۲۵۰۰۰۰ دلار کمیسیون دریافت ‌کرده است.

اخبار مرتبط

دیدگاه خود را بنویسید

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید