هماکنون از افغانستان تا یمن جنگ است. دستگاه تبلیغاتی اسرائیل و دولت سعودی و متحدان این دو چنین تبلیغ میکنند که پنداری از آغاز، اینان در موضع دفاعی بودهاند و در پی انقلاب ایران، رژیم خمینی برسرکار آمده و آتش جنگ را در منطقه شعلهور کردهاست. غیر از اینکه تقدیس خشونت بنام دین کار خمینی بود و او مسئول یکی شمرده شدن اسلام با خشونت است، اما آغازگر تجاوز به ایران، رژیم صدام بود. برانگیزنده او به حمله به ایران، یکی رژیم سعودی بود که صدام را مطمئن کرد «چراغ سبز» کارتر، رئیس جمهوری وقت امریکا را برای حمله به ایران دارد و دیگری انگلستان بود که با گسیل کردن،جورج براون، وزیرخارجه اسبق انگلستان – که بختیار و اویسی نیز با او همراه بودند – صدام را از پیروزی قطعی در جنگ مطمئن ساخت. و اینک، با آنکه روبرت پاری عین سند را یافته و منتشر کردهاست، سانسور شده سند (نامه سری آلکساندر هیگ نخستین وزیر خارجه ریگان، رئیس جمهوری امریکا از 1981 تا 1988) بطور رسمی منتشر شدهاست. در تاریخ 11 مه 2015، روبرت پاری، مقالهای را انتشار دادهاست که دربردارنده این نکات است:
● به تازگی نامه محرمانه ژنرال هیگ نخستین وزیر خارجه امریکا در دوره ریاست جمهوری ریگان، بطور رسمی انتشار یافتهاست. اما سانسور شده. نامه را ژنرال هیگ بعد از سفر به سه کشور خاورمیانه، مصر و اردن و عربستان، در 1981 به ریگان نوشتهاست. سران این سه کشور به او گفتهاند: عراق با چراغ سبز امریکا به ایران حمله کرد. آیا ریگان و حکومت او از همان سیاست پیروی خواهند کرد؟ سه امر مهم سانسور شدهاند که از آن زمان تا امروز، استمرار دارند و سیاست خارجی امریکا را در منطقه تشکیل میدهند: 1. فروش اسلحه به کشورهای منطقه با پا در میانی رژیمهای نفتی و 2. برانگیختن جنگ در منطقه و 3. برانگیختن نزاعهای دینی و قومی در منطقه.
این سه امر سانسور شدهاند زیرا هم اکنون سه محور سیاست امریکا در منطقه را تشکیل میدهند:
● امروز، اسرائیل ضدیت خود را با رژیم ایران، یک مخالفت اصولی با افراطیگرائی یک دولت اسلامی، تبلیغ میکند. حال اینکه اسرائیل بود که به رژیم خمینی، در حالی اسلحه میفروخت که 52 تن از اعضای سفارت امریکا در تهران، گروگان گرفته شدهبودند و اینان بمدت 444 روز در گروگان ماندند. بنابراین، انگیزههای اسرائیل شرفتمندانه نیستند.
● با آنکه کارتر تکذیب میکند که در سپتامبر 1980 از طریق دولت سعودی به صدام، برای حمله به ایران، چراغ سبز دادهاست، اما بدون تردید دولت سعودی به صدام باوراندهاست که امریکا حامی او در حمله به ایران است. ولو فرض کنیم که دولت سعودی صدام را فریفته باشد، دولتی که امروز، مدعی است ایران جنگ شیعه با سنی را به راهانداختهاست، در حقیقت، خود با برانگیختن صدام به حمله به ایران و دادن پول و امکانات به رژیم صدام، آتشبیار و آغازگر جنگ سنی با شیعه بودهاست.
● نه تنها امروز دولت سعودی و کشورهای عرب واقع در سواحل خلیج فارس بزرگترین خریداران اسلحه از امریکا هستند، این با پول این کشورها است که امریکا به کشورهای دیگر، مهمتر از همه، پاکستان، اسلحه فروختهاست. سازمانهای سنی افراطی که نخست در افغانستان با قوای روسیه و دولت افغانستان جنگیدند و بعد از تخلیه افغانستان از قوای روسیه، باز با پول و اسلحه دولت سعودی و پاکستان بود که افراطیهائی که طالبان نام گرفتند و القاعده، به رهبری اسامه بن لادن بردولت انقلابی به رهبری احمد شاه مسعود غلبه کردند و اینک در طول مرزهای پاکستان و افغانستان، در هر دو کشور به جنگ مشغولند و سازمانهای افراطی سنی که در عراق و سوریه میجنگند را دولت سعودی مسلح کرده و نیازهای مالیشان را برآوردهاست.
بدینسان، بانی و مسبب بلبشوی خونینی که خاورمیانه را فراگرفته است، حاصل سه امر بالا هستند که تا امروز، هدف یاب سیاست امریکا و اسرائیل و دولت سعودی هستند.
● بعد از جنگ عراق با ایران که بمدت 8 سال بطول انجامید و در 1988 به پایان رسید، رژیم صدام که دیگر پول نداشت و قرض بسیار داشت، برای گرفتن پول، روی به دولت سعودی آورد اما این دولت نه تنها حاضر نشد پولی بدهد بلکه قرضهائی را مطالبه کرد که در دوران جنگ به رژیم او پرداخته بود.در واکنش صدام، بعد از مشورت با آوریل گلاسپی ،سفیر امریکا در بغداد، به این نتیجه رسید که «چراغ سبز» امریکا را دارد،پس، به کویت حمله کرد. حمله قوای صدام به کویت، بنوبه خود، سبب جنگ خلیج فارس شد. توجیه جنگ، دفاع از عربستان سعودی و بیرون راندن قوای عراق از کویت شد.
طرفه اینکه صدام اظهار آمادگی کرد که قوای خود را از کویت خارج کند. اما بوش (پدر که در 1988 به ریاست جمهوری امریکا رسید) نپذیرفت و بر انجام یک جنگ زمینی بس خونین و مرگبار اصرار ورزید و آنرا انجام داد. چرا که میخواست برتری کیفی ارتش مدرن امریکا را نشان بدهد تا که مردم امریکا عقده شکست ارتش امریکا در ویتنام را به دست فراموشی بسپرند. بدینخاطر بود که بعد از پایان جنگ، امریکا از آن عقده درمان شد.
انقلاب اسلامی: بوش هدف دیگری نیز داشت و آن به رخ رژیمهای منطقه کشیدن قدرت نظامی امریکا بود. میخواست به رژیمهای منطقه بفهماند اگر رودر روی امریکا بایستند، سرنوشتی چون عراق را پیدا خواهند کرد.
● حمله نظامی بوش به عراق به هدف خود رسید اما انزجار و کینه بن لادن را، بخاطر استقرار قوای امریکا در خاک عربستان، برانگیخت. امریکا هدف جدید حملههای تروریستی القاعده شد. و نیز، محافظهکاران جدید امریکا که حالا دیگر میدانداری میکردند خواهان سرنگونی رژیم صدام به ترتیبی که از آن هیچ نماند، شدند. بدینسان، اسرائیل راهبر سیاست امریکا برضد دشمنان خود در منطقه شد.
● نمایش قدرت نظامی امریکا در خلیج فارس، با سقوط دولت روسیه شوروی در 1991 همزمان شد. سقوط این دولت نیز محافظهکاران امریکا را به تهیه طرحها برای «برانداختن رژیم»های دشمن با اسرائیل، برانگیخت.در فهرست رژیمهائی که باید سرنگون شوند، رژیم صدام ردیف اول و رژیم سوریه ردیف دوم شد.
● در آغاز سال 1990، اسرائیل که واسطه خرید اسلحه به ایران شیعه بود و از فروش اسلحه به ایران نفع مادی بسیار نیز برده بود، شروع کرد به تغییر سیاست و روی آوردن به اتحاد با دولت سعودی.
ترورهای 11 سپتامبر 2001 در خاک امریکا، اظهار انزجار و خشم بنیادگراهای سنی برضد امریکا بود. این بنیادگراها را دولت سعودی و دیگر دولتهای نفتی خلیج فارس مسلح کرده و نیازهای مالیشان را برآورده بودند. اما مردم امریکا واقعیتهای پیچیده خاورمیانه را نمیشناسند و شیعه را از سنی تمیز نمیدهند. این مردم از خصومتی که میان لائیکی چون صدام با بنیادگرائی چون بن لادن وجود داشت، آگاه نبودند. پرزیدنت بوش (پسر که از سال 2000 تا 2008 رئیس جمهوری امریکا بود) با بهرهبرداری از بیاطلاعی مردم امریکا صدام و رژیم او را متحد و حامی القاعده خواند و مدعی شد رژیم صدام سلاح کشتار جمعی دارد و میسازد و اگر آنرا در اختیار القاعده بگذارد، امنیت امریکا و جهان به خطر میافتد. با این ترفند تبلیغاتی افکار عمومی را به حمله به عراق در 2003 موافق گرداند. نه بوش و نه حکومت او به این صرافت نیفتادند که با سقوط رژیم صدام، تعادل شکننده میان سنی و شیعه فرو میشکند.
● با سقوط صدام، اکثریت شیعه مهار عراق را در دست گرفتند. دولت سعودی که، با برانیگختن صدام به حمله به ایران، آغازگر جنگ سنی با شیعه بود، اینک خود را هممرز یک دولت شیعه متحد با ایران میدید. این شد که دولت سعودی و شیخهای خلیج فارس شروع کردند به پول و اسلحه دادن به افراطیهای سنی که به عراق برای جنگ با دولت شیعه و قوای امریکا در عراق، هجوم آوردند.
در پشت صحنه، سعودیها با اسرائیل نیز اتحادی بوجود آوردند. اسرائیل به این اتحاد راغب شد زیرا منافع مالی و هدفهای ژئوپلیتیکش را بر میآورد. اینبار ، شرکای ایرانی پیشین اسرائیل در معاملات اسلحه، «خطری که موجودیت اسرائیل را تهدید میکنند»، گشتند و به امریکا برای رودروئی مستقیم با ایران فشارآوردند.
صحنه جنگ میان سنی با شیعه به سوریه تغییر محل داد. چراکه در سوریه، اسرائیل و دولت سعودی و ترکیه و دیگر کشورهای سنی به حمایت شورشیان برخاستند تا که رژیم اسد را براندازند. بتدریج که خونریزی و ویرانی افزایش مییافت، رژیم لائیک اسد حامی مسیحیان و شیعهها و علویها و دیگر اقلیتهای میگشت که از سوی سازمانهای تا بخواهی خشنی چون النصره و داعش تهدید میشدند.
● در 2014، زیر فشار پرزیدنت اوباما، دولت سعودی به اتحادی برضد داعش پیوست. هرچند مشارکتش بیرنگ بود. اصرار دولت سعودی براین بود که یک رشته جنگها برضد ایران و جنبشهای شیعه، نظیر حوثیهای یمن و علویها در سوریه، به راه افتد. از دید دولت سعودی مهم نیست که یک طرف این جنگ داعش و القاعده باشد.
● بدینسان، اگر سندی که نامه محرمانه هیگ به ریگان است، امروز، بعد از 34 سال، سانسور شده منتشر میشود، جز بدینخطر نیست که بنابر بیاطلاع نگاهداشتن مردم امریکا از سه امر بالا و اتحادها بقصد جنگ افروزی در منطقه است. از آنها که به ژنرال هیگ گفته بودند جنگ عراق با ایران با چراغ سبز امریکا آغاز شدهاست، انورسادات کشته شده و ملک فهد و ملک حسین مردهاند. در امریکا نیز، ریگان و ژنرال هیگ مردهاند. دو پاراگراف از سند سانسور شدهاست. این دو پاراگراف ربط قیمت نفت را با سه امر بالا نیز معلوم میکند:
«فهد با هیجان موافقت خود را با سیاست شما (ریگان) اظهار میکرد و در مقام ابراز حسن ظن خود نسبت به این سیاست گفت قصد دارد، در گرد همآئی بعدی وزیران نفت کشورهای عرب، بر تعهد به نکاستن از میزان تولید و قیمت نفت اصرار بورزد. و نیز دولت سعودی میپذیرد که پول فروش اسلحه به پاکستان و کشورهای دیگر منطقه را بپرازد».
«هم سادات و هم فهد گفتند که ایران از طریق اسرائیل قطعات یدکی برای اسلحه امریکائی خود میخرد. و نیز تأکید کردند که پرزیدنت کارتر به عراق، برای حمله به ایران، چراغ سبز نشان داد».
انقلاب اسلامی: بدینقرار، چهار امر محورهای سیاست امریکا و نیز روابط قوا در سطح منطقه را تعیین میکنند: فروش اسلحه با درآمد نفت و جنگها در منطقه و نزاعهای قومی و دینی با پادرمیانی میزان عرضه نفت و تعیین بهای آن. این چهار امر، پیش از انقلاب ایران نیز محورهای سیاستگذاریها و رابطههای قوا بودند. باوجود این، امر پنجمی از قلم افتادهاست و آن باقی ماندن دلار بمثابه پول جهانی است. چنانکه
● به دنبال جنگ 6 روزه، شیرهای نفت بسته شدند و قیمت نفت که تا آن زمان بشکهای 2.2 دلار بود، به بشکهای 18 دلار افزایش پیداکرد. با رفع تحریم فروش نفت، با دو ضربه، به 12.70 دلار بالا رفت. پیش از جنگ، مازاد مبادلات بازرگانی میان اروپا و امریکا بسود اروپا شد و دوگل از امریکا خواست در ازای « یورودلارها» به اروپا طلا بدهد. اما ضربه نفتی، یورودلارها را به «پترودلار» بدل کرد و به یمن حرکت انتقالی، پترودلارها برای خرید اسلحه و غیر اسلحه و نیز «سرمایهگذاری» به امریکا بازگشتند!
● انقلاب ایران سبب شد که وزیر دارائی وقت ایران، بنیصدر، عامل ضربه نفتی بگردد و قیمت نفت بشکهای 34 دلار بگردد. و او برآن شد که بهای نفت به جای دلار، با «سبد ارزها» پرداخت شود. اینبار،ملاتاریا مجری طرح گروگانگیری شد که در امریکا تهیه و در ایران به دست «دانشجویان پیرو خط امام» و در واقع سپاه پاسداران اجرا شد و خمینی آن را انقلاب دوم خواند. هربار که مسئله گروگانها راه حل پیدا کرد، در امریکا طراحان طرح و در ایران مجریان آن از طریق خمینی، مانع از به نتیجه رسیدن آن شدند. سرانجام با چراغ سبز امریکا، قشون صدام به ایران حمله کرد. در خرداد 1360، چون در پی موافقت دو طرف با پیشنهاد غیر متعهدها، جنگ به پایان نزدیک شد، کودتای خرداد 60، خاتمه آنرا ناممکن و ادامه آنرا ممکن کرد. کودتا و سرکوب هرچه سبعانهتر (موجهای اعدام) و تقدیس خشونت و شعار «جنگ جنگ تا رفع فتنه درجهان»، اعتبار از انقلاب و ایران انقلابی ستاند و دولت سعودی فرصت یافت با اسلحه نفت ارزان وارد جنگ شود. سقوط قیمت نفت تا زیر 10 دلار در هر بشکه ادامه یافت. دلار نیز پول جهانی باقی ماند و یکی از مهمترین پشتوانههای آن نفت و درآمدهای نفتی کشورهای نفت خیز شد. و
● این بار، سومین جنگ از راه قیمت نفت است: در بحبوحه گفتگوها برسر «برنامه اتمی ایران» و جنگ در عراق و سوریه و یمن – در شرف آغاز بود -، که دولت سعودی با بالابردن میزان عرضه نفت خود سبب سقوط قیمت نفت تا حدود 50 دلار شد و مشکل رژیم ولایت مطلقه فقیه را دو مشکل کرد: تحریمها و توقیف بخشی از درآمد نفت ( از دست رفت در آمد بیش از 60 دلار از بهای هر بشکه نفت).
این 5 عامل تا وقتی ملتهای منطقه، شهروندان برخوردار از حق حاکمیت نگردند و ضد فرهنگ قدرت و خشونت جای به فرهنگ دموکراسی برپایه استقلال و آزادی و رشد بر میزان عدالت اجتماعی ندهد، همچنان محور سیاستگذاری و نوع روابط قوا باقی خواهند ماند. هرگاه خمینی بازیچه نمیشد و از درون نقش عامل امریکا و دستنشاندگانش در منطقه را بازی نمیکرد، ایران الگو میگشت و از میان برخاستن این 5 عامل میسر میشد. هنوز و همچنان، راهحل اینست که ایرانیان تجربه انقلاب را با برقرارکردن جمهوری شهروندان به نتیجه برسانند.