هر نسلی، بیشتر از نسل پیش از خود، نیاز به وجدان تاریخی دارد. زیرا او نیاز دارد که راه رشد انسان و آبادانی طبیعت را از بیراهه بزرگ و متمرکز شدن قدرت، بنابراین، ویران شدن طبیعت و ناتوان شدن انسان از رشد باز شناسد. انقلابی با شرکت جمهور مردم ایران روی داد و در آن، گل بر گلوله پیروز شد. هدف آن انقلاب، استقلال و آزادی و ولایت جمهور مردم بود. باوجود این، استبدادی زیر عنوان «ولایت مطلقه فقیه» بازسازی شد. هاشمی رفسنجانی دستیار اول خمینی در باز سازی این استبداد بود. وضعیت طبیعت ایران امروز که دستخوش بیابان شدن است و وضعیت اقتصاد ایران و وضعیت جامعه گرفتار فقر و خشونت و نابرابری و از رشد ماندگی است، فرآورده این استبداد است. از اینرو، وضعیت سنجی را در دو قسمت انجام میدهیم: کارنامه هاشمی رفسنجانی که در واقع کارنامه گروهی است که او، در آن، همواره نقش دوم را داشتهاست زیرا نقش اول خاص «رهبر» بودهاست و اثر مرگ او بر موقعیت خامنهای و بسا رژیم ولایت مطلقه فقیه:
٭ کارنامه هاشمی رفسنجانی در گروهی که، در آن، او نقش دوم را میداشت:
● در قلمرو سیاست داخلی:
1. باوجود مخالفت با گروگانگیری، استفاده از گروگانها برای سنگین کردن فضای سیاسی و قبولاندن اصل ولایت فقیه؛
. طرح انحلال ارتش با دستآویز کردن کودتای نوژه، این طرح را رهبران حزب جمهوری اسلامی تهیه کرده بودند که بهشتی و او تأثیر گذارترین آنها بودند؛
3. پس از شکست در انتخابات ریاست جمهوری اول، اجازه تقلب در انتخابات مجلس را از خمینی گرفتن و تشکیل مجلسی با اکثریتی از نمایندگان قلابی. این واقعیت که نامزد حزب جمهوری اسلامی که چند حزب و گروه دیگر هم بدو پیوسته بودند، 4 درصد رأی آورد و حزب جمهوری به تنهائی، صاحب اکثریت مجلس شد، سندی قطعی بر وقوع تقلب در انتخابات مجلس اول است. بنابر گزارشهای هیأتهای بازرسی، 70 درصد آن انتخابات تقلبی بود؛
4. اجرای طرح کودتای خزنده برضد تجربه مردم سالاری و تبدیل مجلس به «دادگاهی حسب الامری» (بنابر عبور از بحران، خمینی به هاشمی رفسنجانی دستور داده بود زودتر کار بنیصدر را تمام کنید) که، در آن، هاشمی رفسنجانی رئیس و خامنهای یکی از ادعانامهخوانها بود. در آن «دادگاه حسب الامری»، بنیصدر، رئیس جمهوری، مرتکب «جرائم» زیر شناخته و محکوم شد:
4.1. جانبداری از دموکراسی؛
4.2. جانبداری از حقوق بشر؛
4.3. مخالفت با ولایت فقیه؛
4.4. مخالفت با «نهادهای انقلاب» (سپاه و دادگاه انقلاب و کمیتهها و…)؛
4.5. مخالفت با قرارداد الجزایر بر سر گروگانها؛
4.6. مخالفت با احکام «قضات شرع» و حدود و تعزیرها؛
4.7. مخالفت با «انتصابات امام» (مقصود نصب بهشتی و موسوی اردبیلی به ریاست و دادستانی دیوان کشور بر خلاف قانون اساسی)؛
4.8. مخالفت با تبلیغ برای خمینی؛
4.9. مخالفت با اسلام فقاهتی؛
4.10. موافقت با ملی گرائی و طرفداری از مصدق یعنی همان دو اصل استقلال و آزادی؛
4.11. مخالفت با گروگانگیری.
4.12. مخالفت با ادامه جنگ.
این «جر ائم» در صورت جلسات مجلس اول ضبط و سندی پایدار و بس گویا بر نقش ضد استقلال و آزادی و حقوق انسان و حقوق شهروندی ایرانیانِ کودتاچیان آن روز است که تا امروز بر ایران حاکم هستند. هاشمی رفسنجانی، تا مرگ، از هیچیک از 12 مورد بالا، تبری نجست. تنها در مورد سپاه گفت: ایران را میخورد و سیر نمیشود.
5. ادامه جنگی که با قبول پیشنهاد غیر متعهدها، در خرداد 60، با دادن غرامت به ایران، میتوانست پایان یابد. یکی از هدفهای کودتا، ادامه جنگی بود که به قول آلن کلارک، وزیر دفاع انگلستان در حکومت تاچر، ادامه آن در سود انگلستان و غرب بود. مصاحبه هاشمی رفسنجانی با مجله الموقفالعربی، در اسفند 1360 ، سندی قطعی است بر این واقعیت که جنگ در حال پایان، آنهم با پرداخت غرامت به ایران، ادامه یافتهو او از عوامل ادامه آن بودهاست. نوشاندن جام زهر شکست در جنگ، به خمینی، نیز کار او بود؛
6. تبدیل مجلس و حکومت به آلت فعل خمینی و زمینه سازی برای استقرار ولایت مطلقه فقیه. خود او گفتهاست: امام از اول ولایت مطلقه فقیه را اعمال میکرد و ما آنرا وارد قانون اساسی کردیم. در روزهای پیش از مرگ خمینی، فرمان تشکیل کمیته بازنگری در قانون اساسی از سوی او صادر شد. برابر قانون اساسی او اختیار تشکیل چنین کمیتهای را نداشت. نقض قانون اساسی به کنار، معلوم نیز نشد که آیا خمینی حواس خویش را داشتهاست یا خیر؛
7. گستردن بساط شکنجه و آراستن میدانهای اعدام. در سال 1360، به دنبال کودتا، تا توانستند اعدام کردند. از آنها، اسامی 2000 نفر که مطبوعات رژیم منتشر کردند، در فهرستی جمع و انتشار یافتند. هاشمی رفسنجانی در عبور از بحران (یادداشت 4 مهر 1360 صفحه 302) میگوید: در جلسهای که، در آن، تنها موسوی اردبیلی و خامنهای و هاشمی رفسنجانی و احمد خمینی و مهدوی کنی، حضور داشتهاند، مهدوی کنی پیشنهاد میکند به اعدامها پایان داده شود و آن جمع با این پیشنهاد مخالفت میکند. و
8. توقیف مطبوعات آزاد که بنابر «عبور از بحران»، بهشتی بنام دادستان انقلاب و به جای او، انجام داده بود. هاشمی رفسنجانی مینویسد: «قرارشد کوتاه نیائیم». این اختناق همچنان ادامه یافت. ولو در دورههائی تا خط قرمز، «آزادی داده شد». اما سرانجام، به دستور خامنهای توسط سعید مرتضوی، مطبوعات «فلهای» توقیف شدند
9. حذف بدیل در درون و بیرون رژیم از راه سرکوب خونین. بعد از کودتای خرداد 60، او به مهندس بازرگان و دکتر یزدی گفته بود: ما اشتباه شاه را تکرار نمیکنیم. این رویه را در دوران ریاست جمهوری خود و «رهبری» خامنهای ادامه داد: دستگیری کسانی که نامه 90 امضائی را امضاء کرده بودند، یکی از موارد حذف بدیل است
10. جعل نامه و قول برای «رهبر» کردن خامنهای: نامه از سوی خمینی به مشگینی، رئیس وقت مجلس خبرگان و این جمله از زبان خمینی: «شما آقای خامنهای را دارید»
11. جنایتهای سیاسی که شهیدان، فروهرها و شماری از نویسندگان، قربانیان آن شدند و رژیم ولایت فقیه به آنها «قتلهای زنجیرهای» نام داد و پیش از آن، قتل فجیع شهیدان دکتر سامی و آیهالله لاهوتی، با اینکه پدر دو داماد هاشمی رفسنجانی بود. و انداختن اتوبوس حامل نویسندگان به دره که ناکام ماند. شماری از این جنایتها در حکومت خاتمی و به دستور خامنهای رخ دادند. اما این هاشمی رفسنجانی بود که «اصلاح طلبان» آن روز او را عالی جناب سرخ پوش خواندند و این او بود که گفت فتیلهها را پائین بکشید
12. دولتها، بخصوص دولتهای استبدادی ترور میکنند اما در رژیم ولایت مطلقه فقیه بود که دولت تروریست گشت. بدین توضیح که گروههای ترور از طریق سازمانهائی دولتی مأموریت خود را انجام میدادند. فهرست ترورشدگان 470 نام – همه ترورهای داخل کشور قابل شناسائی نبودند – را در بردارد. دادگاه میکونوس در مورد یکی از این ترورها برپا شد و سران رژیم (خامنهای و هاشمی رفسنجانی ) را آمر ترورها شناخت
13. به استخدام دولت استبدادی درآوردن دین و میان تهی کردن «دین دولتی». آیهالله منتظری گفتهاست: دولت دینی میخواستیم دین دولتی ساختند. بدیهی است او غافل بود که دولت دینی ناممکن است. زیرا دولت – وقتی استبدادی است بیشتر – قدرت است و قدرت به خدمت دین و هیچ مرامی در نمیآید دین و یا مرام را وسیله توجیه خود میکند درحالی که آنرا میان تهی نیز میکند.
14. کشتارها با هدف راندن قطعی مردم کشور بمثابه شهروند برخوردار از حق تصمیم از صحنه سیاسی: کشتار 30 خرداد 60 و کشتارهای مشهد و اسلام شهر و قزوین.
● محور کردن قدرت خارجی و سازشهای پنهانی اکتبر سورپرایز و ایران گیتها و استفاده از آن در سیاست داخلی:
15. خمینی گروگانگیری راکه طرحی امریکائی بود و در ایران اجرا شد، انقلاب دوم بزرگتر از انقلاب اول خواند و امریکا را شیطان بزرگ نامید و این شیطان را محور سیاست داخلی و خارجی گرداند. بدینخاطر که تعهد خویش با ولایت جمهور مردم را شکست و بنابر انکار حقوق شهروندی ایرانیان گذاشت که حق حاکمیت پایه آنها را تشکیل میدهد، بعنوان دولت تک پایه، نیاز به پایه خارجی برای برسرپا ماندن یافت. این شد که از گروگانگیری بدین سو، تمامی حذف کردنهای جناتیکارانه و سبعانه را با متهم کردن حذف شوندگان به رابطه داشتن با و یا تحریک شدن بوسیله «شیطان بزرگ»، توجیه کرد. در این تبهکاری، دستیار اول او، هاشمی رفسنجانی بود؛
16. معامله پنهانی بر سر گروگانها با گروه ریگان و بوش، با هدف به تأخیر انداختن آزادی گروگانهای امریکائی تا بعد از انتخابات ریاست جمهوری امریکا که افتضاح «اکتبر سورپرایز» نام گرفت. بهشتی گفت: باید از گروگانها مثل آتو برضد بنیصدر و کارتر استفاده کرد و خود او وهاشمی رفسنجانی با اطلاع و تصویب خمینی، معامله پنهانی را انجام دادند. این معامله، معامله دومی را در پی آورد که افتضاح ایران گیت نام گرفت. هماکنون ایران گیتیها بر کشور حاکم هستند
17. دستآویز کردن فاش کردن ایران گیت و کشتار زندانیان در پایان جنگ 8 ساله، برای کودتائی دیگر که برکناری منتظری از قائممقامی رهبر و تصفیه همه کسانی را به دنبال آورد که با حکومت ایران گیتیها بر ایران مخالف بودند
18. ایجاد بحرانهای بزرگ و کوچک داخلی و خارجی – خاتمی میگفت در هر 9 روز، مخالفان او در رژیم، یک بحران برای او میساختند – برای توجیه بنای استبداد از راه سرکوبگری. بحران کنونی که بحران جنگهای نظامی و اقتصادی و تروریستی و مذهبی و تبلیغاتی و دیپلماتیک است، چهارمین بحران بزرگ، به دنبال سه بحران گروگانگیری که تحریم اقتصادی ببار آورد و جنگ 8 ساله و بحران اتمی است که مردم ایران را گرفتار شدیدترین تحریمها گرداند؛
از این چهار بحران، در سه بحران نخستین، هاشمی رفسنجانی در میان صاحب نقشهای ردیف اول بود. و
● جهت دادن به اقتصاد مصرف و رانت محور بسیار پرفساد:
19. اجرای طرح صندوق بینالمللی پول که به اقتصادهای مقروض تحمیل کرد میکرد. این طرح دو قسمت میداشت: قسمتی که تدابیر اقتصادی نئولیبرال را در بر میگرفت و قسمت دیگری که تدابیری را، با هدف مردم سالارکردن دولت و جامعه، شامل میشد. حکومت خامنهای/هاشمی رفسنجانی، با این دعوی که «مدل چینی» بهتر پاسخ میدهد، به جای عمل به مدل چینی، طرح صندوق را، بدون قسمت مربوط به استقرار دموکراسی، اجرا کردند. نتیجه مصرف و رانت محور شدن اقتصاد با تکیه بر قرضه بزرگ خارجی شد؛
20. اقتصاد مصرف و رانت محور تکیه را بر صادرات نفت و گاز و هر فرآورده دیگری که قابل صدور باشد و واردکردن کالاها و خدمات، متکی شد. بنابراین، بیش از پیش فقیر و وابسته گذاشت. همین فقر و وابستگی اقتصاد، در حکومت احمدی نژاد، تشدید شد و تحریمهای خارجی را کمر شکن کرد. بزرگ شدن حجم نقدینه و تب تورم ضامن این وابستگی روزافزون و ایجاد کننده فرصتهای بزرگ برای رانت خواری و دیگر انواع فسادهای بزرگ گشت؛
21. چون جنگ تمام شد، ایران گیتیها که به ریگان پیام داده بودند در صورت حمایت امریکا از دولت آنها حاضر به کشتن خمینی نیز هستند، چاره را، به قول خودشان، «بستن پاسدارها به آخر» دانستند. این شد که در کنار مافیاهای «سنتی»، مافیاهای نظامی – مالی نیز شکل گرفتند. تأسیس مافیاها و بزرگ شدن آنها، گرچه از «دوران طلائی امام» آغاز شده بود – در آن دوره بود که 105 میلیارد دلار گم شد! – ، اما در دوران خامنهای/هاشمی رفسنجانی بود که مافیاها مثل کرم هفواد بزرگ و بزرگتر شدند. در خود رژیم، هاشمی رفسنجانی پدرخوانده نام گرفت. مافیاهای نظامی – مالی بزرگ شدند و سپاه نیز تا که امروز، سپاه یک حزب سیاسی مسلح گشته و بر بخش بزرگی از اقتصاد کشور مسلط است؛
22. غیر از شرکتهای وابسته به سپاه و نیروهای انتظامی و بسیج، با استفاده از «بنادر آزاد» و پیشه کردن قاچاق، انواع مافیاهااز مافیاهای نفت تا مافیای اشیای باستانی و از آن تا مافیاهای شکر و دیگر مواد خوراکی و از این مافیاها تا مافیاهای مواد مخدر و از این مافیاها تا مافیای ارز، شکل گرفتند. «آقازادهها» و در مواردی «روحانیان بلند پایه»، به اتفاق سرداران سپاه، گردانندگان این مافیاها هستند. و
23. بیابان شدن سرزمین ایران، بخاطر «سازندگی» بدون حساب و کتاب و بر محور کسب حداکثر رانت، حاصل اقتصاد نئولیبرال زیرسلطه است. در معرض خشک شدن قرارگرفتن دریاچه ارومیه و تالابها و پائین رفتن سطح آبهای زیر زمینی، فرآورده «توسعه بخش کشاورزی» هستند که در «دوران سازندگی» آغاز گرفت. آب نیز مافیا پیدا کرد و این مافیا بقصد پرکردن جیبهای خود، وضعیت آب و زمین را تا بدین حد وخیم کردهاست.
24. تبدیل کردن دروغ به زبان رسمی «نظام جمهوری اسلامی» ایران و تبدیل کردن ایران به شوره زار اخلاق و چرکین کردن وجدان اخلاقی ایرانیان، بسا ویرانگرترین جنایت سران رژیم در حق مردم ایران است.
موارد بیست و چهار گانه تمامی موارد فسادها و خیانتها و جنایتها نیستند. اما مستندترین و قطعیترین آنها هستند. جوانی که نخواهد تاریخ را آنسان که روی دادهاست، بشناسد، در توجیه حضور خود در مراسم تشییع جنازه هاشمی رفسنجانی، چه میتواند بگوید جز این که گذشته او را نمیشناسم واز وقتی که او را میشناسم، مواضع او را خوب مییابم. آیا او میداند که بخاطر ضعف وجدان تاریخی، بدانحد که از گذشته بلافاصله نیز در آن هیچ نیست، جز ایفای نقش آلت فعل، نقش دیگری نمیتواند ایفا کند و آلت کنندگان کسانی هستند که کشور او را به این حال و روز انداختهاند؟ بر نسل امروز است که از مدعیان دروغ ساز و دروغگو بخواهد، بگویند نقش هاشمی رفسنجانی در موارد 21 گانه بالا چه اندازه بودهاست؟
٭ اثر مرگ هاشمی رفسنجانی بر موقعیت و وضعیت خامنهای و بسا رژیم ولایت مطلقه فقیه
این قسمت را در وضعیت سنجی بعدی مطالعه میکنیم. تا آن زمان، خاطر نشان میکنیم که خود یتیم انگاری «اصلاح طلبان» و «اعتدالگراها» گویای این واقعیت است که پارسنگ از میان رفتهاست. باوجود این، زیان کننده اول خامنهای است. زیرا وقتی کسی حذف میشود که در رابطه رژیم با جامعه، نقش پارسنگی را بازی میکند که کفه امید به «اصلاحپذیری» رژیم را سنگینتر از کفه اصلاحناپذیری آن میکند، زیان کننده اول، «رهبر» است. همه رژیمهای استبدادی، از زمانی گرفتار تزلزل بیشتر میشوند که اینگونه کسان را یا از دست میدهند و یا خود حذف میکند.
از آنجا که قدرت قابل تقسیم نیست و میل به تمرکز و بزرگ شدن در یک مرکز را دارد، کسی که قدرت در او متمرکز و بزرگ میشود، دست به حذف پارسنگها میزند و با اینکار، مرگ قدرت را نزدیک میکند. شاه چنین کرد. خامنهای نیز چنین میکند. از اینرو، اینک او، با مردمی روبرو است که بخشی از آنها هم که مرگ کسی را برای حضور در صحنه مغتنم میشمارند، مخالفت صریح خود را با او ابراز میکنند.