ژان کلود میلنر خاطر نشان میکند که باید رویداد انقلاب را جدی گرفت. جدی گرفتن یعنی اینکه به صداهائی گوش داد که اندیشههای انقلابی را باز میگفتند. بیانهائی را خواند که این اندیشه را در برداشتند. متنهائی را خواند که این اندیشهها را توضیح میدادند. در یک کلام، باید انقلاب را در موقعیت و وضعیتی باز قرار داد که داشت. نویسنده توضیح میدهد که در قرن بیستم، انقلاب و داشتههایش، در «باور انقلابی» از خود بیگانه شد. از یاد رفت که انقلاب فرانسه، نخست، «تنهای ناطق» بودند. مقلوب کردن آن در اسطوره و باور، بلائی بود که بر سر انقلاب فرانسه آورده شد. نویسنده میکوشد به یمن سه قلب معنی، همان معانی را بدهد که داشتند و انقلاب قلب شده را همان بگرداند که بود:
1. قلب معنی اول:
برخلاف آنچه میخواهیم باور کنیم، زبان انقلابیان، زبان «ترقی»، در معنائی که این کلمه در قرن نوزدهم داشت، نبود. در زبان علمی قرن هیژدهم، و نیز در زبان پولیت که تاریخ دان بود، کلمه «انقلاب» یعنی استحالههای بیثبات در رژیمهای با ثبات. توضیح اینکه، برای مثال، منحط گشتن رژیم سلطنت در جباریت، منحط شدن اشرافیت در الیگارشی و یا انحطاط دموکراسی در عوام فریبی. این انحطاطها انقلاب آور بودند.
انقلاب به جامعهها امکان میدهد تجدید حیات کنند. اما بیثباتی جامعه یک خطر است. لذا باید کوتاه مدت باشد و بازگشت به همآهنگی و ثبات تدارک گردد. در انقلاب فرانسه در سال 1779، انقلابیان درپی زیر و روکردن نبودند، در صدد تجدید قوای حیاتی و همآهنگی بودند. بنابر قول ژان کلود میلنر، سن ژوست انقلابی (نویسنده کتاب روح انقلاب است و در 1794 اعدام شد) ، اول کسی بود که جباریت را یک انحطاط زودگذر نمیدید، بلکه تهدیدی دائمی میشناخت. از اینرو، انقلاب نیز باید دائمی باشد. قانون اساسی نیز باید با ایجاد بنیادهائی (institutions ) همراه باشد که محل عمل در اختیار هر شهروند برای پاسداری از جمهوری در برابر خطر جباریت، بگذارد. انقلاب دائمی و حضور شهروندان در صحنه برای جلوگیری از خطر جباریت، ترقی نبود: یک جنبش سیاسی روشن بین و مداوم بود. (1)
2. قلب معنی دوم:
عمل انقلابی «تصرف قدرت» نیست. ساقط کردن یک دیکتاتوری نیز نیست. بلکه بازکردن فضای بحث و برقرار کردن جریان آزاد اندیشهها است. انقلابی بودن اندیشیدن و اندیشههای خویش را اظهار کردن است. اندیشههای خویش را به نقد اندیشههای دیگر سپردن و اندیشههای دیگر را نقد کردن، به یمن بحثهای آزاد است. به ترتیبی که همگان امکان اظهار نظر بیابند و چنانکه نه دم فروبستن و نه قال و مقالکردن، رویه بگردد.
وقتی بحثها متوقف بگردند، انقلاب نیز متوقف میشود. اما بحثها متوقف نمیشوند مگر بر اثر ترس که همگان را ناگزیر از سکوت میکند و یا براثر صاحب انحصارِ سخن گفتن یک گروه یا یک سازمان سیاسی و جانشین جمهور شهروندان گشتن آنها. انقلابیهای روسیه و چین، انقلاب را با کودتا خلط کردند. با از یاد بردن فضای بحث و برخورد آراء و عقاید، گروهی را متولد کردند که به جای همگان سخن میگفت و تصمیم میگرفت و خود را پیشآهنگ ترقی میخواند. در حقیقت، انقلابهای روسیه و چین انقلاب نبودند. (2)
3. قلب معنی سوم:
در کانون انقلاب «بیانیه حقوق انسان و حقوق شهروند» قرار دارد. زیرا بدون این حقوق، فضای بحث آزاد پدید نمیآید و بحثهای آزادی انجام نمیگیرند.
بومارشه گفته بود: کافی بود از پدر و مادر اشرافی به دنیا بیائی تا صاحبِ امتیازها بگردی. و انقلابیان فرانسوی گفتند: کافی است کسی به دنیا بیاید تا از حقوق انسان و حقوق شهروندی برخوردار بگردد. از حقوق طبیعی دائمی و تباهی ناپذیر، آزادی و برابری در حقوق و امنیت و حق استقامت در برابر سرکوب و خفقان، برخوردار بگردد. فضای بحث آزاد ایجاب میکند که حقوق انسان و حقوق شهروندی رعایت بگردند. وگرنه، جباریت بازساخته میشود. در زبان انقلابی، بازسازی جباریت « به فراموشی سپردن و تحقیر حقوق طبیعی و جهان شمول و تباهی ناپذیر انسان»، خوانده میشود. (3)
ژان کلود میلنر که در اوائل دهه 1970، مائوئیست بود، حاصل سخن کتاب خویش را، اینسان به پایان میبرد: «هیچ چیز ترور و وحشت را حذف نمیکند، اما ترور بیانیه حقوق بشر را حذف نمیکند». او میگوید کتاب بعدی خود را با این جمله آغاز میکند.
٭ سه قلب معنی بعنوان سه معیار در ارزیابی وضعیت انقلاب ایران و تمیز انقلابی از ضد انقلابی:
بدینسان، فیلسوفی که زمانی مائوئیست بوده است، وقتی میخواهد تاریخ را همانسان که روی داده است، شناسائی کند، انقلاب را از کودتا باز میشناسد. حال اگر از معیارهای بسیار، به همین سه معیار بسنده کنیم و در ارزیابی وضعیت انقلاب ایران و تمیز انقلابی از ضد انقلابیهای کشور خود بکار ببریم، وضعیت، خود را با شفافیت تمام نشان میدهد:
1. با بکاربردن معیار اول، روشن میبینیم که انحطاط رژیم شاه و گرایش شدیدش به جباریت، برانگیزنده مردم ایران به انقلاب بوده است. دقیق سخن این است که یک رشته عوامل باید در رژیمی که مردم بر ضدش انقلاب میکنند، پدید آید و نیز یک رشته تغییرها در جامعه مدنی، بمثابه جمهور مردم پدید آید، تا که انقلاب به انجام رسد.
2. بنابر معیار دوم، وضعیت پیش و در دوران مرجع انقلاب و وضعیت ایران بعد از بازسازی جباریت را روشن میبینیم:
2.1. آنها که بحث آزاد را تأسیس کردند و تا به امروز ادامه دادهاند، انقلابی بودند و هستند و آنها که بحث آزاد را تعطیل کردند، ضد انقلاب بودند و هستند؛
2.2. آنها که تمامی سانسورها را شناسائی و در معرض شناسائی قراردادند و با سانسورها مبارزه کردند و میکنند، انقلابی بودند و هستند و آنها که سانسور میکنند، از جمله از راه قلب حقیقت، ضد انقلاب بودند و هستند.
2.3. آنها که انقلاب را تجربهای میدانستند و میدانند که هیچگاه نباید رها کرد و رها نکردهاند، انقلابی بودند و هستند. و آنها که انقلاب را با خشونت برابر و تجربه را رها کردند و میکنند و خود را بر محور رژیم تعریف میکردند و میکنند، ضد انقلاب بودند و هستند.
2.4. آنها که جانبدار حضور مدام مردم در صحنه بودند و هستند و متحقق شدن هدفهای انقلاب را در گرو این حضور میدانستند، انقلابی بودند و هستند و آنها که با تشکیل سپاه پاسدار و دادگاه انقلاب و کمیته و… این سازمانها را جانشین مردم کردند و ستون پایههای جباریت را بازسازی شده گرداندند، ضد انقلاب بودند و هستند. و نیز آنها که این و آن سازمان سیاسی مسلح یا غیر مسلح را جانشین مردم میگرداندند و میگردانند، ضد انقلاب بودند و هستند.
3. بنابر معیار سوم، جانبداران حقوق انسان و حقوق شهروندی او و حقوق ملی او و حقوق طبیعت و حقوق جامعه ایرانی بمثابه عضو جامعه جهانی، انقلابی بودند و هستند و منکران این حقوق و آنها که در کودتای خرداد 1360 شرکت کردند و بعنوان عضو مجلس تقلبی، به «عدم کفایت» رئیس جمهوری به جرم جانبداری او از حقوق انسان و دموکراسی رأی دادند و همه دیگر شرکت کنندگان در آن کودتا، ضد انقلاب بودند و هستند.
درخور است که یکبار دیگر، اصول بیستگانهای که اصول راهنمای انقلاب را تشکیل دادند و از زبان آقای خمینی اظهار شدند را بیاوریم و به نسل امروز خاطر نشان کنیم که انقلاب بازایستادن از ادامه دادن به بیراهه مرگ و بازگشتن به راه زندگی است. بنابراین، خشونتزدائی و نه خشونتگرائی است. خشونت وقتی محل پیدا میکند که مردم پاسداری از انقلاب، از راه شرکت در تحقق بخشیدن به اصول راهنمای آنرا به سازمانهای مسلح و غیر مسلح باز میگذارند و این سازمانها، از راه بازسازی جباریت، ستون پایههای آن میشوند:
٭ بیست اصل راهنمای انقلاب ایران
1. تمام مردم در رهبری شرکت میکنند: «جامعه فردا، جامعه ارزیاب و منتقدى خواهد بود که در آن تمام مردم در رهبرى امور خویش شرکت خواهند جست». (2)
2. توحید اجتماعی: «…انسانها دعوت مىشوند به پرستش خدا، در آن صورت همه روابط بین انسانها، چه اقتصادى و یا غیر اقتصادى در داخل چنین جامعهاى و در رابطه این جامعه با خارج تغییر مىکند و ضوابط عوض مىشود. همه امتیازات لغو مىشوند. فقط تقوى و پاکى ملاک برترى است. زمامدار با پایینترین فرد جامعه برابر است. ضوابط و معیارهاى متعالى الهى و انسانى، مبناى پیمانها و یا قطع روابط است»
3. اصل بر استقلال و آزادی است: «در جمهورى اسلامى هرگونه ستم و زورگویى محکوم است و جاى آنرا آزادى و استقلال مىگیرد»
4. خمینی و روحانیان نقشی در دولت نخواهند داشت. خمینی: «مردم هستند که باید افراد کاردان و قابل اعتماد خود را انتخاب کنند و مسئولیت امور را بدست آنان بسپارند. ولیکن من شخصا” نمىتوانم در این تشکیلات مسئولیت خاصى را بپذیرم و در عین حال همیشه درکنار مردم ناظر بر اوضاع هستم و وظیفه ارشادى خود را انجام مىدهم» و «علما خود حکومت نخواهند کرد. آنان ناظر و هادى مجریان امور مىباشند»
«باید اختیارات دست مردم باشد و هر آدم عاقلى این را قبول دارد که مقدرات هر کس باید در دست خودش باشد».(7)
5. دولت حق دخالت در رسانهها را ندارد: «بنظر من رادیو و تلویزیون و مطبوعات باید در خدمت ملت باشد و دولتها حق نظارت ندارند. ملت را نمىشود تحمیق کرد».
6. آزادی عقیده و احزاب: «جناحهاى سیاسى در حکومت اسلامى در اظهار عقاید خود آزادند».
7. آزادی مذهبی: « آزادى مذهبى: براى همه اقلیتهاى مذهبى آزادى بطور کامل هست و هرکس می تواند اظهار عقیده خودش را بکند. و اسلام جواب همه عقاید را بعهده دارد و دولت اسلامى تمام منطقها را با منطق جواب خواهد داد».
8. مراد از استقلال، استقلال از سلطه داخلی و خارجی است: «برنامه سیاسى ما ابتدا آزادى، دمکراسى حقیقى و استقلال به تمام معنى و قطع ایادى دولتهائى که تصرفاتى در داخل مملکت کردهاند. استقلال از سلطههاى خارجى و داخلى متکى به خارج است»
9. دستگاههای فشار و اختناق از میان خواهند رفت: «جامعه آینده ما، جامعه آزادى خواهد بود و همه نهادهاى فشار و اختناق و همچنین استثمار از میان خواهد رفت». و « ما ساواک و تمامى سازمانهاى امنیتى ضد مردم را منحل خواهیم کرد، آگاهى مردم و مشارکت و نظارت همگانى آنها با حکومت منتخب خودشان، خود بزرگترین ضمانت حفظ امنیت در جامعه مىباشد».
10. نظام اجتماعی بدون سلطه و استثمار: «خدا هرگز سلطه براى انسان مسلمان و غیر مسلمان قرار نداده است». و «قرآن اعلان جنگ به سلاطین و سرمایه دارها کرده است».
11. حقوق انسان جهان شمول است: «نهضت ایران تنها مختص ایران نبوده بلکه نهضت مستضعفین علیه مستکبرین و در جهت حمایت تمام کسانى است که برای انسانیت و حقوق بشر احترام قائل هستند. این نهضت همچنان ادامه دارد».
12. زنان حقوق برابر با مردان دارند و زن میتواند رئیس جمهو بشود: «نابرابرى میان زن و مرد نیست و زنان آزادى در رأى دادن و انتخاب شدن دارند» و « زنان در انتخاب شغل و سرنوشت و پوشش آزادند
13. اقتصادی تولید محور بر پایه توحید اجتماعی، بنابراین در خدمت انسان: «ما خواستار یک صنعت ملى و مستقل هستیم که در اقتصاد مملکت ادغام شده و همراه کشاورزى در خدمت مردم قرار گیرد» و «ما در مقابل نسل آینده مسئولیت نگهدارى از مخازن نفت را داریم». و «اقتصاد کشور از سلطه بیگانه آزاد مىگردد و دیگر برنامههاى اقتصادى، برنامههایى نخواهند بود که هدفهاى شرکتهای بینالمللى را در ایران به اجرا بگذارد».
14.دانشگاه و رابطه دانشگاهیان و روحانیان: «لازم است طبقات محترم روحانى و دانشگاهى با هم احترام متقابل داشته باشند. جوانان روشنفکر دانشگاهها به روحانیت و روحانیون به (روشنفکران)احترام بگذارند… و کسانى را که جهلًا یا از سوء نیت، موجب دور نگهداشتن این طبقه موثر است از روحانیت، از خود برانند و به آنها اجازه ایجاد تفرقه ندهند»
15.استقلال دستگاه قضائی و امنیت قضائی شهروندان: براى اینکه استقلال قوه قضائی واقعیت پیدا کند، باید: «اشخاص متعارف» به مجازات مجرمان نپردازند: … مجازات اشخاص جنایتکار و مجرم بعد از اثبات جنایت با محاکم صالحه است نه با اشخاص».
16.صلح اجتماعی و زندگی همه با همه: «احکام اسلام احکامى است مسالمت آمیز و مىخواهیم همه قشرها مسالمت آمیز باشند». (34)
17. تبعیضها از میان بر میخیزند: اقوام ایرانی «ملت واحد» میشوند: تبعیضها از میان برداشته میشوند و همه اقوام «ملت واحد» میشوند.
18. ایران راه رشد را در پیش میگیرد: « اسلام دین ترقى است، قرآن روش ترقى و شکوفایى انسان است». (71) و«منطق اسلام رها شدن از یوغ فرهنگ استعمارى است. زیرا اگر ما رشد کنیم منافعشان بخطر مى افتد. (80) و
19. بحث آزاد عمومی و بنابر نقد و نقد متقابل است: چون بنابر بنای جامعه ارزیاب و منتقد بود، هم در روزهای نخست انقلاب، خمینی بحث آزاد را اعلان و بنیصدر را معرفی کرد تا طرفداران طرز فکرهای مختلف با او به بحث آزاد نشینند.
20. عفو همگانی به قصد بیرون آمدن از مدار بسته خشونت و ممانعت از بازسازی جباریت: این تنها اصل بود که خمینی با اعلان آن موافقت نکرد و موکول کرد به بازگشت به ایران و ایجاب کردن شرائط و مقتضیات بعد از سقوط شاه.
هرگاه ایرانیان با معیاری که این 20 اصل هستند در وضعیت امروز ایران، در رژیم حاکم و در خود، که بمثابه شهروندان حقوق خویش از یاد برده بنگرند، شدت جباریت را میتوانند اندازه بگیرند. میتوانند انقلابی را از ضد انقلابی تمیز بدهند. میتوانند درک کنند چرا باید ایران را سرزمینی بگردانند که دشمنی با اندیشه و مرام و دین، هر مرام و هر دینی، از آن رانده شود و جریان آزاد اندیشهها و دانشها و فنها و هنرها و دادهها و اطلاعات، بحث آزاد را ممکن کرده و نقد، روش همگان بگردد. میتوانند دریابند چرا باید عیبی که کار را در نیمه رها کردن است را باید در خود درمان کنند و تجربه انقلاب را تا متحقق کردن این اصول پی بگیرند.