رژیم ولایت مطلقه فقیه نماد کامل ناتوانی است. معاون اجرایی روحانی می گوید بخاطر مداخلۀ دو قوۀ مقننه و قضائیه در قلمرو قوۀ اجرائی،«امور کشور قفل است». برخی می پندارند که، در سرکوب و ترور، رژیم کارآیی خود را مرتب نشان می دهد. اما نیک که می نگریم، می بینیم، از اتفاق دستگاه های سرکوبش نیز نماد فساد و بی کفایتی هستند. وجود گرایش ها در این دستگاه ها و زورآزمایی همه روزۀ این گرایش ها سبب آن است که ترورها یا پیش و یا در جریان اجرا و یا بلافاصله پس از آن لو می روند؛ فسادها رو می شوند؛ جنایت ها از پرده بیرون می افتند؛ خیانت ها و سازش های پنهانی افشا می شوند.
طبیعت ایران و آسیب ها و نابسامانی ها که جامعه امروز ایران بدان ها گرفتار است و اقتصاد کشور و بیشتر از همه بودجۀ آن که یا کسر است و یا برداشت از ثروت ملی، گویای گرفتار شدن رژیم در بن بست ناتوانی ها است. این بن بست را زور مداری و روش عمومی کردن زور بوجود آورده است. خلاء هایی چون دانش و فن و کاردانی و صداقت و عمل به حقوق و رعایت حقوق را وقتی زور پر می کند، کشور وضعیتی را پیدا می کند که کرده است و رژیم گرفتار بن بست خود ساخته می شود. اما آیا رژیم برای رها شدن از بن بست خود ساخته، کوششی می کند؟ نه. خود گرفتار ترس ها، بیشتر از همه ترس از جنبش مردم گشته و همچون گربه ای که در تنگنا قرار گرفته باشد، چنگ می اندازد. غافل از اینکه زور بر زور افزودن، سبب از پا در آمدن در بن بست می شود. چند علامت از ترس ها، خاصه ترس از جنبش همگانی:
٭ چند خبر گویا که یک چند از آنها را انقلاب اسلامی در هجرت دریافت کرده است:
☚ رژیم ولایت فقیه در کار یک «پاک سازی» گسترده است. قرار است از کارکنان دولت خواسته شود پرسشنامه ای را پر کنند و در آن معلوم کنند در جنبش سال ۱۳۸۸ (به قول خامنه ای، «فتنه») شرکت داشته اند یا نه؟ اگر داشته اند تبری جسته اند یا خیر؟ این تفتیش عقیده دو هدف را تعقیب می کند: بی بو و خاصیت گرداندن و جلوه دادن بیش از پیش روحانی و حکومت او و تشدید جو ترس بخاطر جلوگیری از وسعت گرفتن جنبش های اعتراضی و تبدیل شدن آن به جنبش همگانی. رژیمی که خود گرفتار ترس است، به تشدید جو ترس نیاز شدید دارد. زیرا:
● دوران خمینی با ایجاد امید به پیروزی در جنگ و ایجاد کمربند سبز و دنیا بکام شدن، با نوشیدن جام زهر شکست در جنگ و یأس و غم همگانی، پایان پذیرفت؛
● بلافاصله، به مردم مأیوسی که یک نسل خود را از دست داده و خسران عظیم جنگ را بخود دیده بودند، وعده سازندگی داده شد و حاصل ۸ سال دوران سازندگی، پیدایش مافیاهای نظامی – مالی و افزایش عظیم هزینه های دولت و قرضه خارجی و تورم شدید شد؛
● دورۀ اصلاحات شد و در مردم امید به اصلاح رژیم برانگیخته شد. هشت سال گذشت و حاصل اصلاح رژیم عینیت یافتن هرچه بیشتر ولایت مطلقه فقیه و قدرت بازهم بیشتر یافتن مافیا ها و سرعت گرفتن تحول سپاه به یک حزب سیاسی مسلح و صاحب بخش عمدۀ اقتصاد کشور، گشت؛
● دوره عدالت گستری احمدی نژاد شد و در پایان این دوره این امید نیز برباد رفت. نابرابری ها بیشتر و فساد ها عظیم تر شدند. و حکومت جانشین گفت در دوره حکومت احمدی نژاد، ۱۰۰ میلیارد دلار «گم شده است». و
● و روحانی حکومت خود را حکومت اعتدال و امید خواند و حاصل کارش قرارداد وین و تشدید سرکوبی است که او توانا به کاستن از شدت آن نیز نیست. او بودجه ای با کسری عظیم به مجلس برده است و قیمت دلار دارد به مرز ۴۰۰۰ تومان نزدیک می شود و حجم نقدینه دو برابر و نیم دوره احمدی نژاد می گردد و، در حکومت او، مسئولی میگوید ۲۴ درصد خانوارها، حتی یک فرد شاغل نیز ندارند.
در امریکا، ترامپ به ریاست جمهوری رسیده است و بنابر ضدیت با «ایران» دارد و سخن از سخت تر شدن شرائط خارجی کشور است. اما آیا رژیم می تواند امید جدیدی برانگیزد؟ اگر به آخر خط رسیده باشد و نتواند امید جدیدی برانگیزد، چه می کند؟ همان کار که گربه وقتی در تنگنا قرار می گیرد: چنگ می اندازد.
☚ خامنه ای، محمد رضا نقدی را از فرماندهی بسیج برکنار و یک معتادِ به سرکوب گری به اسم غلامحسین غیب پرور را جانشین او کرد. به نقدی یک مقام غیر فعال در سپاه داده اند تا در وقت خود، یکسره کنار گذاشته شود. بنابر اطلاع واصل به انقلاب اسلامی در هجرت، علاوه بر آمادگی برای رویارویی با جنبش های اعتراضی، مسئلۀ جاسوسی نیز هست. غیپ پرور تنها مواضع تند نیست که اتخاذ می کند (تهدید مفتشان آژانس بین المللی انرژی اتمی که هرگاه برای بازرسی از تأسیسات نظامی پرچین قدم در آن گذارند، با گلوله از آنها استقبال می شود و یا سران «فتنه ۸۸» نجس هستند و…)، بلکه از سرکوب گرهای بنام رژیم ولایت مطلقه فقیه است. در فارس به سرکوبگری مشغول بود و مطهری هم، در سفر به شیراز، از کتکِ مأموران او در امان نماند. اما مأموریت او چیست؟ پاسخ این پرسش را این قسمت از پیام تبریک «سردار رحیم صفوی»، مورخ ۲۰ آذر ۱۳۹۵ می دهد:
● «اکنون که دشمنان از ضربه زدن به ملت و نظام جمهوری اسلامی ایران از طریق تحمیل جنگ و فشار خارجی نا امید شده اند و نفوذ به یکی از راهبرد های اصلی دشمن در ضربه زدن به اساس جمهوری اسلامی ایران تبدیل شده است، یقیناً انتظارات فرمانده معظم کل قوا در حکم انتسابی جنابعالی نشان از عمق درایت و تیز بینی فرماندهی معظم کل قوا در مدیریت کلان جمهوری اسلامی ایران و رصد مسیر پر فراز و نشیب انقلاب و حوادث پیش رو دارد و نیز تعیین کننده خط مشی ها و سیاست های کلان سازمان بسیج می باشد».
و پاسخ دیگر را این واقعیت می دهد:
● مقام وزارت کشور می گوید: در سال جاری، ۶۴ درصد به اعتراضات اجتماعی افزوده شده است. بر جنبش های اعتراضی کارگران ۶۹ درصد افزوده شده است. و باز
● در دانشگاه ها جنبش های اعتراضی بوم و رنگ سیاسی خود را نشان نیز می دهند.
● کیهان شریعتمداری از فتنۀ جدیدی که تدارک دیده می شود، سخن می گوید.
● جعفری، «فرمانده» کل سپاه، «جنگ نرمی که در آن قرار داریم» را مهمترین تهدید می انگارد.
● همراه با خبر دادن از «حوادث پیش رو» و «فتنه جدید»، واواک و سپاه هم مرتب خبر از دستگیری انتحاری های داعشی و کشته شدن عناصر مسلح در شرق و غرب کشور می دهند و در اهواز، انفجاری عظیم روی می دهد و … و
● محمد شریعتمداری، معاون اجرایی حسن روحانی می گوید: مجلس و قوه قضائیه در تصمیمات دستگاه های دولتی «مداخله» می کنند که نتیجۀ آن « قفل همۀ امور کشور» است.
☚ پس از آنکه شایع شد خامنه ای دچار سکته قلبی شده است، تلویزیون رژیم دیدار هیأت عراقی را با او پخش کرد. یعنی شایعه راست نبوده است. اما راست نبودن شایعه یک امر است و ناتوانی جسمی او به پرداختن به امور، آنهم همۀ امور، یک امر دیگر است. دومی امر واقع است و همین امر واقع، از زبان جعفری، «فرمانده» کل سپاه، کم رنگ شدن ولایت فقیه نام می گیرد و او توضیح می دهد: «مهمترین تهدید علیه انقلاب در عرصه سیاسی، فرهنگی و اقتصادی است، یعنی جنگ نرمی که در آن قرار داریم و بخشی از این جنگ از سوی دشمنان خارجی هدایت و پشتیبانی می شود، اما سربازان و فرماندهان آن در داخل هستند و ما باید بدانیم اینان چه کسانی هستند».
بدینسان، رژیم ترس خود را از جنبش همگانی نمی پوشاند. بخصوص که جنبش همگانیِ بی نیازِ به خشونت، بمثابۀ راهکار ورود مردم کشور، این بار، آگاه و عامل به حقوق خویش، به صحنۀ مسئولیت، بمنزلۀ شهروندان حقوقمند، پذیرفته می شود. البته به استثنای وابسته ها که چشم به مداخلۀ بسا نظامی امریکا و اسرائیل دوخته اند تا مگر ایرانِ ویران، تحویل آنها گردد.
٭ بن بست تغییر رژیم در مدار بسته:
انقلاب ایران بخاطر آن انجام شد که نخواست استبداد فاسد را با استبداد صالح جانشین کند. زیرا تجربه های تاریخی پرشمار که وجدان تاریخی مردم ایران درس های آنها را در خود دارد، به مردم این سرزمین می آموزند که استبداد صالح هیچگاه وجود خارجی پیدا نکرده است؛ زیرا ممکن نبوده است. قدرت که از ویرانگری و مرگ آوری پدید می آید، کجا می تواند صفت صالح بجوید؟ با وجود هشدار وجدان تاریخی و آزادگان آگاه، استبداد باز سازی شد و بازسازی کنندگان بدان صفت صالح نیز دادند. در این بازسازی، قدرت خارجی، از راه گروگانگیری و جنگ ۸ ساله، شرکت مستقیم داشت. بدون این شرکت مستقیم، کودتای خرداد ۶۰ میسر نمی شد.
استبدادی که بدینسان بازسازی شد و عنوان ولایت مطلقه فقیه را جست، با پیشگرفتن سیاست ستیز (در ظاهر) و سازش (درپنهان)، به دو طرف، امکان داد که نظریه «دشمنیِ ذاتی و تاریخی» را بسازند و راهنمای سیاست های داخلی و خارجی خود کنند. بنابراین نظریه است که اسلام ستیزی و اسلام هراسی و ایجاد جنگ شیعه و سنی، وسیلۀ کارِ غربی شد که اینک در موقعیت تدافعی است. قسمتی از گفتگوهای بس گویا و افشاگرِ نظریۀ راهنمایِ سیاست خارجی امریکا را که میان مشاور ترامپ و نویسندۀ اسلام ستیز و ایران ستیز امریکایی انجام گرفته است، به نقل از مقالۀ علی نصری می آوریم:
● «استیو بانون مشاور ارشد ترامپ خطاب به رابرت اسپنسر نویسندۀ کتاب The Complete Infidel’s Guide to Iran (راهنمای کامل ایران برای کفار): تو در این کتاب فوق العاده ات به شدت از دولت اوباما برای مذاکرات با ایران انتقاد می کنی. اما به غیر از این، ما را در مورد «جهان سنی» و دشمنیِ سنی ها با ایران نیز راهنمایی می کنی. سؤال اولم این است: آیا یک استراتژی مفید برای غرب این نیست که بگذاریم یک جنگ فرسایشی میان ایرانِ شیعه و جهان سنی راه بیافتد و هر دو طرف، خون همدیگر را بریزند و ما عقب بنشینیم؟
٭ رابرت اسپنسر: چرا که نه؟! در دهه ۱۹۸۰ ایران و عراق ۸ سال با هم جنگیدند
● استیو بانون: …بله یک جنگ بی رحمانه! این نکته در رسانه های غربی خیلی بازتاب نداشت، اما جنگ شان تقربیاً مثل جنگ اول جهانی بود؛ سنگر به سنگر. می دانی هر دو طرف چه تعداد تلفات داشتند؟
٭ رابرت اسپنسر: “عدد دقیقش را نمی دانم، اما تلفات فوق العاده بالا بود! حکومت ایران در آستانۀ سقوط بود و صدام حسین هم مشکلات خودش را داشت. و نکتۀ مهم اینجاست که، در طول آن مدت، هیچ کدام شان مزاحم غرب نمی شدند. پس ایرادش کجاست؟ ما نمی توانیم جلوی تنفر بین شیعه ها و سنی ها را بگیریم. مسئولیت کشورهای غربی فقط حفظ امنیت شهروندان خودشان است”.
در این گفتگو، اسپنسر مدعی است ایران دشمنی ذاتی و تاریخی با غرب دارد. معنی سخن او روشن است: وقتی دشمنی، ذاتی و تاریخی است، جز با از بین رفتن دشمن، رفع شدنی نیست. او مدعی است در طول تاریخ، ایران حتی یکبار تن به صلح با غرب نداده است. واقعیت این است که مزدورِ قدرت مدارانی چون اسپنسر، زبان «پسا حقیقت» (post-vérité) بکار می برد. او امرهای واقع را وارونه می کند، چرا که از حمله اسکندر به ایران تا امروز، این غرب بوده که همواره متجاوز به ایران بوده است. چرا که جنگ ابتدایی را غرب ابتکار کرد و در پایان قرن بیستم و آغاز قرن بیست و یکم، بوش و حکومت او بود که این جنگ را «دکترین بوش» گرداند. وگرنه، در قرآن، جنگ ابتدایی نیست. صلح، حقی از حقوق انسان است. جنگ با هدف مسلمان کردن نیز ناقض اصل «لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ» است.
با وجود این، زمینه ساز نظریۀ «دشمنی ذاتی و تاریخی»، تقدیس خشونت توسط خمینی، و نظریه سازی دربارۀ جنگ ابتدایی توسط مصباح یزدی، و «فتوی» دادن بر جواز جنگِ ابتدایی توسط خامنه ای، هستند. وگرنه، جنگ عراق با ایران می توانست روی ندهد و بر فرض روی دادن، در خرداد ۶۰ به پایان برسد. اما چون به سود انگلستان و غرب بود (قول آلن کلارک وزیر دفاع انگلستان) و بازسازی استبداد در ایران را ممکن می کرد، بمدت ۸ سال ادامه یافت. اسپنسر نیز همان واقعیت– که جنگ به سود غرب بود و هست- را باز می گوید.
بدین قرار، دو طرف، امریکا و ایران، در یک مدار بسته قرار گرفته اند. هر دو طرف، «دشمنی ذاتی» را توجیه گر موقعیت خود در این مدار کرده اند. در این مدار، هر تغییری، ادامۀ رژیم می شود، یا در این شکل، و یا در شکل های دیگر. ایران، از پایان صفویه بدین سو، شکل های گوناگون استبداد وابسته را بخود دیده است: وابستگی دو جانبه (قاجارها)، وابستگی یک جانبه توأم با باج دادن به طرف دیگر (پهلوی ها و رژیم ولایت فقیه). بنابر تجربه ها، در مدار بستۀ رابطۀ قوا میان دولتی با موقعیت مسلط با دولتی با موقعیت زیر سلطه، دومی است که ویران می شود و در خطر تجزیه می افتد. چنانکه ایران است که بطور مداوم در معرض ویرانی و تجزیه است.
تجربه ها درس دیگری نیز می آموزند: هرگاه بنابر عمل کردن در مدار بسته با هدف جانشین کردن شکل دیگری از قدرت با شکل کنونی آن که ولایت مطلقه فقیه است، باشد، جنبش همگانی غیر ممکن می شود. جانشینی، بدون جنبش مردم، از راه کودتا ممکن میشود (سه کودتا، کودتای رضا خان، کودتای ۲۸ مرداد و کودتای خمینی و دستیاران او در خرداد ۶۰). چون مردم کشور حقوق شهروندی، بنابراین حق حاکمیت را باز نمی یابند، جانشین، جز استبداد وابسته ای که عامل ویرانی و سقوط ایران می گردد، از کار در نمی آید.
٭ چگونه می توان بنبست را گشود؟:
درس جنبش های ناکام و کامیاب کدام ها هستند؟:
۱. درس اول و مهم جنبش های ناکام این است: در محدودۀ رژیم، هر جنبشی محکوم به شکست است. چنانکه جنبش های دوران پهلوی و دوران ولایت مطلقه فقیه، همه به شکست انجامیدند. و
۲. درس دوم و باز مهم جنبش های ناکام این است: جنبش ها، خواه مسلحانه و خواه غیر مسلحانه، در بیرون رژیم و وابسته به قدرت های خارجی، هیچگاه به نتیجه نیانجامیده اند؛ از اسباب قوت گرفتن رژیم و البته باج گذاری بیشتر آن نیز شده اند. زیرا وجدانِ همگانی مردم کشور، اینگونه جنبش ها را محکوم و عمل رژیم را در سرکوب آنها تصویب می کند.
۳. درس بسیار مهم تجربۀ جنبش های کامیباب (از جنبش تنبکاکو تا ملی کردن صنعت نفت و از آن تا انقلاب ۱۳۵۷) این است: در جنبشی بر اصولِ استقلال و آزادی، وقتی قدرت هدف نیست، استقلال و آزادی هدف و روش راهکار موفق است، بشرط آنکه دستکم نیروی محرکۀ سیاسی توانمندی تا رسیدن به هدف و بنای ایران مستقل و آزاد، در صحنه حاضر باشد.
نسل جوان امروز ایران، بخصوص جوانان دانشگاهی و دانشجو که مشاهده می کنند جهانی شدنِ ادعاییِ سرمایه داری، جز منابع و نیروهای محرکه جهان را به تصرف ماوراء ملی ها در آوردن نبود و نشد، بیشترین مسئولیت را در جهت دادن به جنبش های ایرانیان دارند. هرگاه قرار بر تحول از استبداد به دموکراسی بر اصول استقلال و آزادی باشد، نیاز به جنبش همگانی توانا به خشونت زدایی و برخوردار کنندۀ ایرانیان از حقوق شهروندی دارد.
رژیمی در موقعیت تسلیم، از جنبش مردم ایران می ترسد و اینک ترس خود را آشکارا اظهار می کند. بنابراین، بیشترین مراقبت را باید کرد که جنبش های اعتراضی به هرز نروند و یأس همگانی را تشدید نکنند. رها کردن ایران از جنگ های ششگانه، رها شدن از ویرانی روزافزون و رهاندنِ وطن از خطری است که حیات ملیِ آنرا تهدید می کند. وجدان همگانی می باید با شدت تمام وابستگان به بیگانه را محکوم و مطرود شناسد، تا مگر جنبش همگانی بی خطر میسر بگردد.