back to top
خانهدیدگاه هاجمال صفری : مدرس نماد استقامت در سختیها (2) بخش اول

جمال صفری : مدرس نماد استقامت در سختیها (2) بخش اول

839  1 Safari-Jamal26 خرداد، بمناسبت صد و سیُ و یکمین

سالگرد تولّد دکترمحمّد مصدّق «زندگینامۀ دکترمحمّد مصدّق» (88)

 

 ◀  مدرّس‏ و استقلال

٭ موازنه عدمی  در روابط  خارجی :

ابوالحسن بنی صدر در کتاب « موقعیت ایران و نقش مدرّس » در بارۀ « اندیشه و اخلاق سیاسی مدرّس »  بنابراصل موازنۀ عدمی  اینگونه  تحلیل می کند: در زمنیۀ  روابط  قدرتهای خارجی است که نظریه با عمل  مدرّس‏ انطباق خیره کننده ا ی می یابد . در حقیقت درتمامی صحنه های بزرگ نبرد، مدرّس‏ پهلوان مبارزۀ حیات ملّی بود. خواه وقتیکه « دستجات  سیاسی »  حمایتش می کردند  و خواه  وقتیکه تنهایش می گذاردند، درهمه حال مدرّس‏ صحنه  را ترک نکرد . در تمامی مبارزات علیه توطئه های قدرت بی رقیب انگلیس ( که بدستیاری گروههای حاکم  برای محو موجودیت مستقل ایران انجام  می گرفت ) رهبر ظفرمند خلق بود. 

نحستین پیکار بزرگ که از آن پیروزبدرآمد ، پیکارعلیه قرارداد 1919بود. خود وی در بارۀ  این قرار داد می گوید:« قرارداد منحوسی یک سیاست مضر به دیانت اسلام، مضر به سیاست بی طرفی ما بود… کابینۀ وثوق الدوله خواست ایران را رنگ بدهد، اظهار تمایل به دولت انگلیس کرد، بر ضدّ او ملّت ایران قیام نمود حال هم هر کس تمایلی به سیاستی نماید، یعنی ما ملت ایران با او موافقت نخواهیم نمود، چه رنگ شمال، چه رنگ جنوب و چه رنگ آخر دنیا … » 

بنی صدر در ادامۀ آن می نویسد : « … مردم کمال غفلت را داشتند که این قرار داد  منحوس چیست، الّا نادری و قلیلی که ازجمله ( حضرات آقایان می دانند ) بنده بودم که درهمان ساعت که قرارداد منتشرشد با او  مخالف شدم. تا امروزبالاخره خدا توفیقی به ملّت ایران داد. به استثنای 684 نفر که اصولاً ، فروعاً ، عملاً   ناصراً ، منصوراً، سیاستاً و یا کتباً در تمام  مملکت  ایران موافقت با قرارداد کردند….» 

 همان مبارزه  و همین پیروزی برای حیات جاوید یافتن و در زمرۀ قهرمانان  تاریخی یک ملّت کهن  درآمدن ، کفایت. مدرّس‏ پس از این پیروزی آفتاب آسمان  تاریک ایران  شد،  آقا شد و می توانست  درکناری این سابقه را ذخیرۀ پایان ناپذیر آسایش وآقائی خویش قرار دهد. اما اگر کسی رعایت موازنه  عدمی را وظیفه  دینی  خود می داند و آدمی که جوهر دارد از صحنه ای  به صحنه ای  می رود و نبرد را رها  نمی کند.  این بود که مدرّس‏ در صحنۀ  مبارزه استقلال ، استوار و نستوه برجا ماند.

  پیش از قرار داد. با پلیس جنوب و انواع دسته های مسلّح که خارجیان یعنی روسیه تزاری و انگلستان   در ایران تشکیل داده بودند،  مبارزه می  کرد. در مبارزه با پلیس جنوب به ظاهر  پیروز شد . اما در واقع این پلیس، پس ازکودتا ، در ” قشون  جدید” ادغام  گردید و البتّه مدرّس‏ جان  را برسرمبارزه با این ” قشون جدید ” گذاشت.

وقتی جنگ جهانی اوّل پیش آمد و نیروهای جانبداراستقلال ، دولت موقّتی تشکیل دادند وظیفه نیروهای اشغالگربه نبرد پرداختند، مدرّس‏ دراین دولت بود. شکست خوردند و مهاجرشدند. درعثمانی ، مردی  که به اندیشه  وعمل خویش ، بیانگر موازنۀ عدمی بود،  در مدرّسه‏ ای حجره گرفت و ازطریق  تدریس ، معاش بسیار ساده ا ی  را که  آنهمه  بوی صلابت وشجاعت بخشیده بود، تأمین کرد. وقتی   به حضور خلیفۀ عثمانی رفت ، نظریۀ موازنۀ عدمی خویش را با خود برد ومتذکّر شد که وحدت را نمی توان تنها بنام دین ومرام بوجود آورد. مرام  و یا دین اگرمی خواهد مبنای  وحدت ملل گردد، باید  درهمه جا بیکسان جامۀ عمل پوشد و موجب امتیاز هیچکس بر  دیگری نگردد. تنها براساس موازنۀ عدمی است که  می توان  در یک  وحدت واقعی شرکت جست.  وحدتی که در آن  یک قوای حاکم  و بقیّه محکوم باشند، وحدت  نیست، زنجیر است و مردمان زیر سلطه ، برای  درهم گسیختن خواهند  کوشید.( 12 )  

بنی صدردربارۀ  مدرّس‏  پس از بازگشت از کشور عثمانی به ایران  به این مهم در بارۀ  او می پردازد که : [ مدرّس‏] در بازگشت بوطن، بر آن  شد که  فرصت  انقلاب  در روسیه  را برای  ایجاد یک حکومت مستقل و اجرای کامل موازنه عدمی مغتنم شمارد.  دونیرو، جانبدار موازنۀ عدمی ( منفی ] و و جودی[ مثبت] ، با یکدیگررویا روی شدند و به شرحی که در”  سیر تحول سیاسی ایران ” گذشت،  کودتای رضا خانی روی نمود. از آن پس مدرّس‏ ، این مرد موقعیت های سخت و پر خطر، مردی که تنها این موقعیت ها می توانند روشنگر توانائی هایش باشند، با غول استعمار واستبداد در نبردی گلاویزشد که  گرچه  به مرگ وی انجامید ، اما  با مرگ  وی پایان  نپذیرفت.

٭ موازنۀ  عدمی  در روابط  با گروه بندیهای  حاکم و ” قشون جدید”:

 این امر مسلّم  است  که جنبشهای مردمی با یکدیگر روابط  آلی نمی  داشتند  و پراکنده بودند.  با وجود   این کسانی که  در شمال کشور رهبری  جنبشها  را بر عهده گرفته بودند ، یار مدرّس‏  در مبارزه علیه  قرارداد 1919 و نیز جانبدار او  در مبارزۀ  سرنوشت  یعنی مبارزه  با دولت کودتا بودند. مسلّم است که وی  در ” کتاب زردئ”  نام کسانی را که درتارعنکبوت  روابط  شخصی قدرت ، مقامهای حساّس  را داشتند ، آورده بود و برآن بود تا مگر کشور  را از  شر حکومتشان بیاساید. مسلّم  است  که وی از همان شب کودتا با بانیان قشون جدید وارد مبارزه ای آشتی ناپذیرشد و در این  راه در بحبوحه  سختی ها با تنی چند تنها ماند. بسیاری که خطر و مزایا ی عدم خلوص جنس نالایق شان را برخودشان   نیز معلوم  کرده بود.  وی را  در لحظه تعیین  سرنوشت،  تنها گذاشتند. با اینهمه مدرّس‏ استوارتراز همیشه برجا  ماند… مسلّم  است که وی با  ایجاد  شبکۀ ارتباطی با توده های مردم ارتباط  مستقیم  ایجاد کرده بود. مسلّم است  که از تضادهای عارض  به تارعنکبوت کمال استفاده  را می کرد و سر جنبانان آنرا علیه یکدیگربر می انگیخت. مسلّم است که وی با رضا خان نه بعنوان یک فرد، بلکه  بعنوان عامل قدرت انگلیس برای تغییر رژیم  ایرن ، یعنی عامل  تدارک  مقدّمات  وضعی که اینک  درآنیم ، مخالف بود. مدرّس‏ با رژیم رضا خان ، به مثابۀ  رژیمی که آمده است تا مبانی ملّیت واساس استقلال  اقتصادی و سیاسی و اجتماعی و خصوصاً فرهنگی ایران  را از میان  ببرد مخالف بود. با این  تغییر رژیم بهر شکل  که در میآمد چه جمهوری و چه سلطنت مخالف بود و به شهادت  تاریخ  تا آخرین دم نه امید باخت ونه تسلیم شد. در واپسین صحنه ، زهر را سر کشید و ما اگرنمی دانیم در خاطرش چه می گذشت، اما می دانیم  مرگ  در پنجۀ او زبون شد و قیافۀ  صلابت  و شجاعت  نمون او پیشاروی مرگ، بی تغییربرجای ماند.  اگر  دو دژخیمی که مأمور شهید کردن او بودند، مست نمی بودند ، در برابر کارگر نشدن زهر ، در برابر  قیافه آرام  که از آن  فروغ  امید می بارید، چه می کرد؟…

 و بالاخره  مسلم است که تارعنکبوت با همه  امکانات  جهنمی خویش می کوشید مدرّس‏  را جذب و از خود کند. مدرّس‏  نیز می کوشید  درعین استفاده از بر خوردهای  درونی عنکبوت ، با آن  موازنه منفی  بر قرار کند  و نگذارد  تارها بدست و پای به پیچند . اطلاعات  تاریخی  در دسترس که  اغلب آنها   را اشخاص  نه چندان  درستگار، منتشر کرده اند،  می گویند که وی در مجموع  موفّق  بوده  است،  یعنی جذب  این تار عنکبوت نشده و علیه  آن جنگیده است، اما به لحاظ  سیاست  در گیر کردن” رجال ” با رضا خان ، زیاده ازحدّ به برد این در گیریها بها داده است. زیاده از حدّ دشمنی های آنها  را با یکدیگر جدّی گرفته است و گمان کرده است که در مبارزه ” با رژیم  جدید ” پای از حدود  منافع و موقعیتهای  خویش  فراتر خواهند گذاشت.

 با توجّه به پراکندگی نیروهای مردمی و حضور کسانیکه (مثل امروز) در بدترین مواقع ” ایدئولوژی”  ابهام  را تبلیع  می کردند  و در لباس  خودی  با تمام  قوا در تجزیۀ  نیروهای  مردمی  می کوشیدند، با توجّه به تارو مار شدن  با تمام شبکۀ ارتباطی  وی و گسیختن  روابط  آلی ( ارکانیک)  اش  با تودۀ  مردم ، مدرّس‏ سخت کوش و خستگی ناپذیر ، جز آن چاره نمی دید  که درعین حال  هم فرصت ایجاد  صف بندی میان جناحهای گروه بندیهای حاکم را مغتنم شمارد و هم  ازعلاج قطعی غاقل نشود.   چنانکه وقتی چاره  را در توسّل  به عمل جراحی  دید،  عدّه ای  را برای  مجازات انقلابی رضا خان  آماده کرد. با وجود اینهمه ، با وجود آنکه مدرّس‏ بطور قطع  با گروه های حاکم  موازنه منفی داشت،   این قسمت از سیاست وی ،   در صورتیکه اطّلاعات در دسترس درست باشد،  با موازنۀ عدمی  چندان   سازگاری نمی جوید. و جای این سئوال را باقی می گذارد  که آیا  همین امید بستن به تشدید برخوردها  بر سر قدرت در درون تارعنکبوت، هوش تیز واندیشۀ تدبیرگر او را از توجّه بوسایلی که مردم  می توانستند در اختیارش بگذارند ، مانع نشده است؟  گمان  نگارنده  اینستکه  اگر مدرّس‏  زنده بود و می توانست به این سئوال پاسخ  بگوید، می گفت : بسیار بودند از”علما”  که میان  وی و مردم حائل شدند ، برای رضا خان عکس و شمشیر نظر کرده می فرستادند، او را  فرستادۀ الهی می خواندند و نیزبسیار بودند ” مترقی “ها و ” انقلابی ” ها  که رضا خان را بانی ایران نو مظهر نهضت ملّی و ترقّی خواهی معرّفی می کردند. مگر نبود که چون کار رضا خان را زار کرد ، امثال شاهزاده  سلیمان میرزا سلیمان ” سوسیالیست”  به سراغش رفتند و وعده  دادند  که مجلس بسود  او دگرگون  خواهند کرد؟  مگر نبود که مردم  را متشّتت  می کردند و نیروی  مردمی  را از اثر می انداختند ؟ مگر نبود  که در بحبوحۀ مبارزۀ  سرنوشت ، روزنامۀ حقیقت ارگان ”  حزب کمونیست ایران ” خطاب به رضا خان می نوشت ” من  رضا و تو رضا ، ملت ایران رضا!

همه کس هم آنروز  می دانستند  و هم امروز که بیش از  نیم قرن  از آن ایاّم  گذشته است ، می دانند  که هدف مدرّس‏ حمایت  از این ” سلطنه ” وآن ” دوله ”  نبود، می خواست رضا خان نباشد، می خواست  ایران مستقل  باشد.  اگر رضا خان و قشون  جدید  را ( که ستون فقرات موجودیت گروه های  سازمان یافته  در تارعنکبوت روابط  شخصی قدرت است )  از میدان بدر می کرد ، تارعنکبوت تاب  مقاومت از دست می داد و ایران از بلای  تاریخی ” رجال”  یعنی همین  تارعنکبوت می آسود. آیا به  صراحت به احمد شاه پیام نفرستاد که ” من از تو حمایت نمی کنم، با رژیم جدید”  عامل سلطۀ  خارجی  مبارزه می کنم ؟  آیا  از یاد ببریم آنروز که چون رضا خان دیوانه و عاصی گریبان پیراهن کرباسینش  را در مشت  گرفت و فریاد زد” سید آخر  تو از جان من چه  می خواهی ؟”  سید ، با سیمائی سرد و مصمّم و امیدوار گفت : ” می خوام که تو نباشی”.  آری باید  آن سیما  و آن وضع  را درنظر مجسّم کنیم  تا بتوانیم  معنای  پاسخی  را که در آن لحظات  اضطراب  و هراس داد ،  آنسان  که باید  اندر  بیابیم. و بخاطر  بیاوریم  این پاسخ  را وقتی  فرستاده  دولت انگلیس گفت:«  اگر ما  دست از رضا خان  برداریم  شما  نیز دست از مخالفت با سیاست ما  بر می دارید؟ وی گفت : «  وقتی  شما اورا  رها کنید تازه من او را می چسبم.»  و بالاخره  فراموش نکنیم  پس از آنکه  هیچکدام از تیرهایش کارگرنشدند  و رضا  خان بدست  قدرت انگلستان  و عمّال  داخلی وی یعنی همین  سازمان جهنمی  تارعنکبوتی ، همین فراماسونها، همین … شاه شد، وقتی مدرّس‏ درمیدان توپخانه از درشکه چی پرسید: «  تا جعفر آباد قصر رضا خان ما را چند میبری » جواب داد: «  سه تومان» ، گفت: «  سه تومان !! هرگز،  سردار سپه  سه تومان  نمی ارزد …» 

 عادت مدرّس‏  این بود  که ،  وقتی  در مجلس  می نشست ،  عبا و  عمامه  را برمی گرفت و بکناری  می گذاشت . پس  از شاه شدن رضا خان  دو حریف  برای  آخرین  بار  رویا روی  شدند.  رضا خان  از او خواست  که به عادت  خویش  رفتار  کند. گفت: « صبر کنید، اگر دیدم  شاه هستید احترام  می کنم و گرنه  تکلیف خودم را بلدم.»  کوشید  او را  از انجام مأموریت خائنانه اش  باز دارد. گفت«به انگلیسیها بگونه ،  پشت تو را می گیرم  و نمی گذاریم  تو را بر دارند.” پاسخ  رضا خان  این شد:  نمی توانم ،  تعهّد سپرده ام ، اگر بگویم  نه ، به اشارۀ  آنها همین  پیشخدمت  که چای می آورد، به من  سمّ خواهد چشاند . پس از شنیدن این جواب ، مدرّس‏ ازجا برخاست و گفت: « بمیری هم که رضاخانی».  هر دو یکدیگر  را برای  آخرین  بار آزمودند.  رضا خان  دانست که شاه شدنش مدرّس‏  را از راه ، از این مبارزه  بغایت بزرگ  و تعیین  کننده  منصرف  نخواهد  کرد و مدرّس‏ نمی دانست  که رضا خان  بیش از آن حقیر است که  بخود جرئت عصیان  به ارباب خارجی دهد.  دست در کار نابود کردن وی شد. اگرجاسوس یار نمائی راز را به  دشمن  نمی سپرد؟… ( 13 )   

 

٭ استعمار و سلطۀ بیگانه 

 تکمیل همایون در بارۀ نظر مدرّس به« استعمار و سلطۀ بیگانه » فرازها ئی از نظراتش را  بدین صورت می آورد: – «  در قرون اخیره وضعیات دنیا دراثر کهنه شدن بعضی دول و غفلت بعضی دول و غرور بعضی دول، در دنیای کهنه، بعضی دول به خیال ترّقی خود افتاده‌اند . یا از هوشیاری یا از احتیاج یا از تجدّد، بالخصوص در اروپا،‌ در قرون اخیره، از صد و پنجاه سال قبل یک دولت‌هایی وجود پیدا کردند و درصدد برآمدند که دول کوچک دنیا را بخورند. البتّه وضعیات دنیا همیشه این اقتضا آت را داشته است. یک قسمت بزرگش مقارن شده است با عمر و دنیای ما ، از زمان اجداد و پیران ما تا رسیده است به امروز.

 البتّه معلوم است همچو دولی مختلف‌اند .  اعقل دارد،عاقل دارد،  اغنی دارد غنی دارد ،  بعضی به رویّۀ عقل در مقام بلع دول کوچک نهنگ‌ وار حمله می‌کنند و هی دول بزرگ را کوچک کوچک کردند و خوردند و قوی شدند و سایرین ضعیف؛ بعضی که عاقل بودند، لقمه‌های درشت درشت را بلعیدند تا کم‌کم قوی شدند.

 وضعیات دنیا و غفلت سابقینِ ما و وضعیات جغرافیایی مملکت ما، ما را مبتلا کرده به دو دولت بزرگ همسایه، آن وقت بعضی از سلاطین هم شاید ملتفت شدند ،  مثل مرحوم ناصرالدین‌شاه ،  شاید ملتفت شده بودند که ما دو دولت بزرگ همجوار پیدا کرده‌ایم».

– « بعد از آن که دنیا تولید چنین دول بزرگی را کرد و بالطبیعه آن دول بزرگ هم به یکدیگر نظر دارند. خصوصاً اگر رفته‌ رفته لقمه‌ها کم شود،‌ بین آن‌ها رقابت تولید شود، این مسئله و این حالت در تمام دنیا هم‌چنین در ایران بود تا جنگ عمومی شروع شد. وقتی این جنگ بین دول بزرگ دنیا برپا شد، بعضی از آن‌ها از حالت عظمت تنزّل کردند و بعضی بر عظمتشان افزوده شد. ما ماندیم و یک همسایه. مدّت‌ها در رژیم سابق و در طرز لاحق، میانۀ این دو دولت به نحوی زندگی می‌کردیم که اگر حایلی در بین ما و بحرین اتّفاق می‌افتاد، اسمش را عدم وسیله[یاعدم]  و کِشتی می‌گذاشتیم و اگر میانۀ ما و بعضی توابع و بلوکات شمال مانعی اتّفاق می‌افتاد،‌ حمل بر قصور مأمورین می‌کردیم. لکن بعد از آن‌که یکی از همسایه‌های ما، در نتیجۀ جنگ عمومی اظهر شد و دیگر ظاهر، یکی اقوی شد و دیگری قوی، ما ماندیم [و] یک همسایه دولت یا دولت‌نما یا مادر دایۀ بهتر از مادر.

 گرفتاری داخله و فقر و فلاکت مردم و یک طرفی بودن همسایه ما را کشید به قرارداد؛ یعنی انحصار ایران به یک نفر دولت همسایه. البتّه بعد از این که رقیب طرف نداشته باشد، مسلماً به مقتضای صلاح خودش رفتار می‌کند و تقصیری هم ندارد؛ چه البتّه هرکسی در مقابل  نفع و صلاح خودش است. 

– « دولتهای استعماری  اروپا ، از  سه قرن  پیش ، برای  استعمار  ممالک  مشرق  کمر  همّت  بستند،  تا این کشورها  را به اسارات  خود رد آورند. از میان  ملّتهای  آسیای  وسطی ، قومی  که در مقابل  مطمع بیگانه  مقاومت  ورزید  و خود را لقمه چرب ، اما پرخار  و خس  نشان داد و ملّت  ایران بود.»

– « موقعیت  جغرافیایی ایران ما  را مبتلا  کرد به یک دو  دولت بزرگ ، و همجوار   شدیم   با دو   دولت بزرگ  دینا . مقتضای  دیانت  ما بااین  دول،  وضعیات  اقتصادی و جغرافیایی ما اقتضا  دارد که  در سلم و صلح   باشیم، مگر  اینکه  متعرّض   ما بشوند ، وقتی  که متعرّض  ما شدند ، البتّه  هر ضعیفی  باید  به قدر  میسور  در حدود  دیانت و نیّات  خود در رفع  ضرر برآید».

٭ استقلال  و ناوابستگی 

– « دولتهای ، به قدرقوه ، در این مسئله هوشیار بودند  که هم  مراقب بیابان خشک وهم مراقب  دریای تر باشند، یعنی مرا قب دو همسایه ی خودمان که دو دولت  قوی  و قدرتمند  می باشند». 

– «  ما با تمام  دنیا  دوستیم  تازمانی که متعرّض  ما نشده اند؛ هرکس متعرّض ما بشود، متعرّض او خواهیم شد».

– طبیعی است اگردرهمسایگی کسی، همسایه ای با وضعیات غیرمتناسب وجود داشته  باشد ، تکلیف  آن مشخص است که شب و روز بیدار باشد و متوجه باشد که مبادا  خدای نکرده صدمه ای از آن همسایه متوجّه  او بشود».

– «  ما به عالم  می گوئیم  ما را بگذارید  که صلاح  وفساد خودمان را می دانیم. من  مناسب  نمی دانم  که دولتها ، دوستان خصوصی  پیدا کنند . یکی تعریف ما را بکند ویکی ندامت [ مذمت؟] …».

– « از هر دو لتی  که بخواهد دخالت درامورما بکند ، باید از او  ترسید ».

– «  به عقیدۀ من روابط  با تمام  دول باید حسنه باشد . اما حسنه چیست؟

 نسبت به همسایه ها ، به غیرهمسایه ها، نسبت به دولت شمال ، نسبت به دولت  جنوب ،  تا چه  اندازه  و چه نسبت. من باید حسن  را در ترازو  و بسنجم  و ببینم  سبکی و سنگینی  آنها  را ، ببینم  به  اندازه خودش  چیست یا هست  یا زیاد هست… تا آن میزان  را نفهمم  نمی توانم  قانع شوم».

– « مملکت مستقل  بودنش به دو چیز است ، یکی  وزارت خارجه  و یکی هم اینکه مملکت به همه جا  در داشته باشد. به عقیدۀ من مملکتی  که دربه همه جا  دارد  و وزارت خارجه اش محکم  است در دنیا  استقلالش دارد  و این معنی استقلال است.»

– «  باید سفارتخانه ها و قنسولخانه ها را در دنیا  عظمت داد و مأمور فوق العاده  خوب و عالی  داشت به خارج فرستاد. مجلس شورای ملّی باید قانون وزارت  خارجه  را مقدّم  بر تمام  وزارتخانه ها  بنویسد».

– « بنده چه رفته ام  و چه شنیده ام  یک مأمور وزارت خارجه را ندیدم  وقتی که از این  جا می خواهد برود  از او بپرسند  که آنجا  می روی می خواهی چه کار کنی ؟   بنده پرسیدم  و دیدم که یک  مأمور وزارت خارجه  نیست  که از این  دروازه  بیرون  می رود  چیزی دستش باشد که  برود  به آن چیزی عمل کند ،  ولی هر مأموری که از خارجه ها می آید توی این شهر ، من که یک نفر وکیل و آخوندم  و با هیچکس مربوط نیستم مرا می شناسد. تاریخم  را می داند، سجل احوالم  را می داند، خوراکم  را ،  حتی  زمانی  که در کوهستان  بوده ام  و شلغم می خورده ام، می داند!»

– « وثوق الدوله خواست ایران  را  رنگ بدهد ، اظهار تمایل به دولت انگلیس کرد ؛  ملّت بر ضدّ او قیام نمود. حال هرکسی  تمایلی به سیاستی نمود ، ما یعنی ملّت ایران ، با  او موافقت نخواهیم نمود. چه رنگ  شمال  ( =  روسیه)  ، چه رنگ جنوب ( = انگلستان )  و چه  رنگ آخر دینا  (= آمریکا).

– « انگلیسها هر جا هرچه ببرند ، در ایران می بازند . چون سیاست آنان در ایران مبنی بر عقل و  عدالت  و انصاف  نیست. لذا  محکوم  به شکست و عدم موفّقیت  خواهد شد».

– « قرار داد  1919 قرار داد منحوسی  بود. یک سیاست مضرّ به دیانت اسلام ، مضرّ به سیاست بیطرفی ما بود».

– «  شاید مشیّت خداوند براین امر قرار گرفته  باشد که  آزادی و استقلال ما به زور ازما سلب شود ولی سزاوار نیست که ما خودمان به امضاء خود آن را از دست داه و ترک کنیم».

«اختلاف من با رضا خان بر سر کلاه و عمامه و این مسائل جزیی، از قبیل نظام اجباری نیست ، من در حقیقت  با سیاست انگلستان که رضا خان  را عامل اجرای مقاصد استعماری خود در ایران قرار داده ، مخالفم. من با سیاست هایی که آزادی و استقلال ملّت ایران و جهان اسلام را تهدید کند مبارزه می کنم, راه و هدف خود را هم میشناسم و در این مبارزه هم پشت سر خود را نگاه نمیکنم که شما یا کسان دیگری همراهی میکنید یا نه. لازمۀ مبارزه در این راه از خودگذشتگی و فداکاری است که شما ندارید. مرا نه عمر میدانید که بنا به مصالح کلی قبولم داشته باشید و نه علی (ع) که عملم را حجت بدانید. امور مملکت با اظهار عقیده و ایراد حل نمیشود. باید به عمل پرداخت ».

  – « باید  توازن عدمی را نسبت  به همه مراعات  کرد نه  توازن وجودی  را ،  یعنی  شما برای  خودتان ، ماهم برای خودمان از تمایل زیادتر باید احتراز کرد.» ( 14 )  

 ٭ مدرّس‏ و مسئلۀ  پول گرفتن از خارجی 

839  2 Safari-Jamal

 

 در مذکرات مجلس ،  مدرّس‏ در دفاع از اعضای کابینۀ مستوفی که مصدّق  به انتقاد  وثوق الدوله و فروغی در مجلس شورای ملّی – سه شنبه 29 شهریور 1305  سخنرانی کرده بود ، مسئلۀ پول گرفتن از خارجی را که در جنگ جهانی اوّل گرفته بودند مطرح کرد که  بعقیده نگارنده موضع مدرس و توجیه آن مخالف با اصل موازنۀ منفی و زیر پا گذاشتن آن است و گفت: «‏ دراین ده سال ‏‏اخیر بعد از جنگ عمومی وقایع مهمّه درایران اتّفاق افتاد مهاجرت دودسته بودند: ‏بعضی عقیده ‏‏به مهاجرت داشتند، بعضی نداشتند.  بعد از مهاجرت که من تقریباً از اشخاصی بودم ‏که زودتر آمدم، ‏‏قرارداد آمد درکار ویک مسائل بزرگ مملکتی بود، تاریشۀ آن کنده شد.  بعد مسئلۀ ‏جمهوری آمد درکار ‏‏که آنهم یکی از مسائل بزرگ مملکتی بود.  بعداز مسالۀ جمهوری مسئلۀ تغییر ‏سلطان آمد، که آنهم یکی ‏‏از مسائل بزرگ بود.  دراین هفت هشت ده سال این چهار مسئلۀ بزرگ ‏مملکتی که سیاسی بود خیلی ‏‏مایه دارعمیق که صورتی درزیر دارد آنچه دربالاستی تمام این مسائل ‏صورتی داشت وسیرتی ‏‏مسائل خردی هم که نظیر آنها بود پیش آمد مسألۀ میرزا کوچک خان وآن ‏وضعیات مسألۀ ماژر ‏‏محمّد تقی خان و آن وضعیات، مسئلۀ خیابانی با آن وضعیات، اینها هم یک ‏کوچکهای این مادّه ها بود. ‏‏به عقیدۀ من (با کمال تأدّب وکوچکی که دارم نسبت به آقای رئیس الوزرا ‏‏) این مسائل یک وقتی باید ‏‏حل شود.  به عقیدۀ بنده مقامی بهتر از اینجا ودولتی انسب تر از این ‏دولت سراغ ندارم. نمایندگان هم که همه خوبند، ‏‏بعضی دو دوره، بعضی سه دوره، بعضی ‏چهاردوره، بعضی هم یک دوره درمجلس بوده اند.  این مسائل ‏‏باید حل شود، دریک وقت بنده بر ‏نخیزم از خواب ببینم که روز نامه دیشب کار نداشته مسئلۀ ‏‏مهاجرت را پیش کشیده است یا مطلبی ‏نداشته است بنویسد قرارداد را پیش کشیده است.  این مسائل ‏‏یک وقتی باید حل شود، مسائل رابعه ‏که عرض کردم که مهاجرت ومسئلۀ قرارداد ومسئلۀ جمهوری ‏‏ ومسئلۀ تغییر سلطنت، یعنی تغییر ‏سلطان همه از مسائل مهمّۀ مملکتی است.  بنده که اینجا ‏‏خدمت آقایان حاضرم درهر سه تای اوّل ‏بازیگر میدان و پیشقدم آن جنگها بودم.  درمهاجرت آقای رئیس ‏‏الوزرا بودند، بنده هم جزو مهاجرین با ‏جمعی از آقایان مثل شاهزاده سلیمان میرزا و جمعی از آزادی خواهان یک مشت عقیده داشتند این ‏صلاح مملکت است.  سیاست اقتضا میکند یک مشت عقیده ‏‏داشتند مضرّ به حلّ مملکت است. مسئلۀ ‏سیاسی ونظری ، به دودسته شدند.  من از آن دسته بودم که ‏‏عقیده ام برآن بود که خیر وصلاح ‏مملکت است به مهاجرت رفتیم و  هرگز هم تنقید نکردم از آن کسانی که ‏‏مهاجرت را صلاح مملکت ‏نمی دانستند وغیبت هم نکردیم.  مسأله سیاسی بود، خودم صاحب عقیده بودم، ‏‏رفتم قم،  بعد کابینۀ ‏مستوفی الممالک تغییرکرد.  کابینه های دیگری که آمد تعاقب کرد.  پولهم [رفتیم از آلمانها گرفتیم و ‏خرج کردیم ]‏

یک نفر از نمایندگان – خیانت کردید‎ .‎

مدرّس‏ – خیر خیانت نبود، صلاح مملکت بود وکردیم من عقیده داشتم وکردم‎ .‎

رئیس – به آقای عدلی اخطار میکنم کلماتی راکه منحصراً باید محاکم صالحه بگویند، غیر از قاضی ‏‏‏نباید بگوید‎ .‎

مدرّس‏- من عقیده ام این بود کردم ورفتم وقریب چهار هزارنفر هم همراه پیدا کردیم  الان هم که ‏اینجا ‏‏ایستاده ام باوجود اینکه خسارتها وارد آمد، ژاندارمری ضعف پیدا کرد، الان هم که اینجا خدمت ‏آقایان ‏‏هستم عقیده ام بر این است که فوائد سیاسی داشت.  رجوع کنید به سیاسیون دنیابه فرمودۀ آقا ‏محکمه ‏‏باید تشخیص بدهد که این عقیدۀ من خوب بوده یا خطا کردم یا سهوکردم یا تقصیر کردم.  اگر ‏محکمه ‏‏دید خوب است یا بد است یا من خطا کرده ام یا اشتباه کرده ام معذورم، ولی اگر محکمه دید ‏من ‏‏تقصیر کرده ام ومقصّرم البته باید آن محکمه مرا مجازات کند.  بعد از مراجعت از مهاجرت، ‏آمدیم  تهران  با خوفهای زیاد و زحمات بسیار.  مملکت متشتّت بود وهر فرسخش یک جائی ‏‏داشت، ‏جنگ عمومی بود، مملکت با قحطی مواجه شده بود.  همانطورکه آقای مصدّق اشاره فرمودند ‏‏کابینۀ ‏آقای مستوفی بود که بنده وارد شدم، خدمتشان مشرّف شدم وعرض حال دادم نسبت به مملکت ‏‏که آقا ‏از سرحدّ که من آمدم تا تهران اینطور قحط وغلا بود.  آثار قشون روس اغلب غرب را ویران ‏‏کرده ‏بود.  درمملکت نیم فرسخ نیم فرسخش، چهار تا آدم پیدا نمیشد . رشته اش ازهم پاشیده شده است، ‏‏‏حالا چه مذاکره با شاه شد بماند. وضعیات انگلیسها درایران چه بود؟  همه تان میدانید من تاریخ نمی ‏‏‏گویم ،از روز نامه نقل نمی کنم، تمام مشهوداتم را میگویم. ‏ (15 )  

 

 

٭ از منظر علی مدرّسی« نقش شهید مدرّس‏ در حفظ استقلال ایران در زمان جنگ جهانی اوّل»  اینگونه شرح می دهد: 

پس از شکست آلمان و تجزیه‌ی عثمانی و پیروزی متّفقین ( روس و انگلیس ) مدرّس‏ به ایران بازگشت و از راه اسلامبول به تهران وارد شد . پس از سالها دوری از مرکز و تحمّل رنجها و کوششها ، بار دیگر وارد خانه و زندگی محقر خود شد . در حالی که زن و فرزند خود را از دست داده و فرزندان دیگرش سختی‌ها برده بودند . 

آیت‌الله مدرّس‏ در کابینۀ دولت مستقل ملّی

آیت‌الله مدرّس‏ و اعضای هیأت دولت در تبعید در ایّام جنگ جهانی اوّل :

امان الله اردلان – محمدعلی فرزین ( کلوپ) – حسین سمیعی ، ( ادیب السلطنه ) – رضاقلی نظام السلطنه مافی – ؟- آیت الله حسن مدرّس‏ – محمدعلی نظام مافی ، قاسم خان صوراسرافیل 

اشاره:

داستان مهاجرت مدرّس‏ و یاران او از حوادث بزرگ تاریخی کشور ما است که دربارۀ آن اظهارنظرهای گوناگونی گشته . به هر حال چگونگی این سفر تاریخی مدرّس‏ بدین ترتیب بوده است که در اواسط دورۀ سوّم در سال 1924 جنگ بین‌المللی اوّل شروع شد ، مستوفی‌الممالک نخست‌وزیر وقت بی‌طرفی ایران را به جهانیان اعلام نمود ، لیکن روسیۀ تزاری به بی طرفی ایران وقعی نگذاشته و قوای خود را به سر حدّات شمالی کشور فرستاده و استقلال وطن ما را مورد تجاوز قرار داد و بیشتر نواحی شمال را متصرّف گشته و دامنۀ پیشرفت و تجاوز خویش را تا کرج امتداد داده و تهران را شدیدا مورد تهدید قرار داد . از طرف دیگر نفوذ همسایه جنوبی نیز چه به وسیلۀ خودش و چه به وسیلۀ دست پرودگانش در مرکز و ولایات رو به فزونی نهاده وضع اجتماعی و سیاسی ایران را کاملاً پریشان ساخت . هر لحظه امکان داشت پایتخت سقوط نماید. 

ارتش هم نه تنها قادر به مقابله نبود بلکه اصولاً در آن زمان ارتش منظّم و نیرومندی وجود نداشت و شاید اگر هم وجود داشت عملاً کاری از دست او ساخته نبود ، همانطوری که بعدها دیدیم که ارتش ایران با سابقۀ بیست ساله‌اش نتوانست در شهریور بیست از ورود قوای متّفقین به خاک ایران ممانعت کند و یا اساساً لحظه‌ای چند مقاومت نماید ، در هر صورت وقتی سیاست بین‌المللی که غالباً از طرف ممالک زورمند و قوی طرح می‌گردد دیگر حقّ حاکمیّت و استقلال ملل ضعیف مطالبی است که تنها بر روی کاغذ نوشته شده و هیچ‌ گونه ضامن اجرایی نخواهد داشت . ممالک بزرگ که امروز غالبا هر کدام به نوعی خود را طرفدار ملل ضعیف قلمداد می‌کنند بارها در عمل ثابت کرده‌اند که بر خلاف آنچه می‌گویند در مواقع لزوم از قربانی نمودن ملّتها روگردان نبوده و به آسانی حتّی تعهّدات خویش را نادیده می‌گیرند . 

در هر حال کشور ما از شمال مورد تجاوز قوای روسیۀ تزاری قرار گرفت و از جنوب گرفتار سیاست خطرناک انگلستان شد .

هیأت دولت تا پاسی از شب گذشته مشغول مذاکره بودند و بالنتیجه نتوانستند تصمیمی اتّخاذ نمایند ، فقط رئیس‌الوزراء ( مستوفی الممالک ) ازاتاق هیأت دولت بیرون آمده چنین گفت :” شما هنوز اینجا هستید ؟ ” و محرمانه به چند نفر گفت تا زود است مهاجرت نمائید . در اثر این مذاکرات ملّیون قرار گذاشتند که صبح تهران را تخلیه کرده به طرف قم مسافرت نمایند . 

مقصود اصلی از مهاجرت آزادی‌خواهان که بدین صورت به وسیلۀ مستوفی‌الممالک عنوان شده آن است که در آن روز مهاجرت تنها راهی بوده که به نظر عموم روشنفکران برای حفظ استقلال ایران می‌رسیده است .

٭ مهاجرت برای حفظ استقلال ایران

بامداد آن شبی که هیأت دولت مدّت‌ها وقت خود را برای پیدا نمودن راه و چاره‌ای صرف نمود و بالاخره نخست‌وزیر وقت با اشاره دستور مهاجرت را داد 27 نفر از وکلای مجلس دورۀ سوّم و تعداد زیادی از طبقات مختلف به سوی قم حرکت نمودند و وقتی بدانجا رسیدند کمیته‌ای به نام کمیتۀ دفاع ملّی تشکیل داده و بر آن شدند که به کمک قوای ژاندارم و اتّحاد با دولت عثمانی از استقلال و آزادی ایران دفاع نمایند.

وقتی آوازۀ تشکیل این کمیته پراکنده گشت قوای روسیه از تصرّف تهران منصرف گشته تصمیم گرفت که قوای خود را از قزوین به ساوه فرستد تا آزادی‌خواهان را از قم تار و مار نموده و رابطۀ آنان را با مرکز قطع کند . کمیتۀ دفاع ملّی هم در محلّ رباط کریم با قوای روسیۀ تزاری برخورد نموده و این زد و خورد منجر بدان گشت که آزادی خواهان از قم بیرون رفته و پراکنده شدند .

مدرّس‏ نیز خود را به اصفهان رسانید و برای اینکه بتواند عدّه‌ای مجاهد جمع‌آوری نماید ، با اینکه بدو پیشنهاد شده بود که از مردم اعانه گرفته شود ، قبول ننموده شعبه‌ای از بانک ملّی را در اصفهان تأسیس نموده و قرار گذاشتند که مبلغی از سرمایه آن را به عنوان قرض برای این کار صرف نمایند .

در اصفهان مرحوم حاج آقا نورالله مسجد شاهی به ایشان قول داده بود که در این سفر ( مهاجرت ) با مدرّس‏ باشد به شرط اینکه بدو مهلت داده شود که چند روزی را برای آماده نمودن وسائل سفر و کارهای دیگر در اختیار او بگذارند .

مدرّس‏ به خاطر اینکه حاج آقا نورالله را بدین سفر تشویق نماید ، دیگران را امر به حرکت داد و خود تنها در اصفهان مانده منتظر آماده شدن ایشان گشت . در این مدّت مسافرتی نیز به “ده اسفه” نموده به طوری که خواهر زادۀ ایشان که خود ناظر بوده(1) در یادداشتهای خود می‌نویسد:

“‍‍‍‌ ‍‍‍‌‍‌به خاطر دارم که شخصا تفنگ آلمانی و قطار بسته و بر اسبی سوار بودند چموش و سرکش که به جز خود ایشان کمتر کسی حریف آن بود . “

پس از چند شب توقّف در اسفه به اتّفاق اخوی خود (2) به اصفهان برگشتند و چون باز مرحوم حاج آقا نورالله مسجد شاهی مهلت خواسته بود مدرّس‏ دو شب دیگر هم در نجف‌آباد منزل مرحوم حاج سیّد علی توقف کرده و عاقبت از آنجا اخوی خود را مرخص نموده و تنها برای ملحق شدن به دیگر مهاجرین حرکت نمودند .

فصل سرما و زمستان در سفری یکّه و تنها ، چنانکه خود مدرّس‏ بعداً گفته با مشکلات زیادی که از جمله برخورد با سربازان روسی بوده مواجه گشته تا آنکه در کرمانشاه به رفقای دیگر ( مهاجرین ) خود می‌رسد . در کرمانشاه در یک مدرّسه‏ اقامت می‌نماید .

ناگفته نماند که در این سفر مدرّس‏ سمت ریاست هیأت مهاجرین را دارا بوده است . 

٭ تشکیل دولت موقّتی و نقش مدرّس‏ در ایّام مهاجرت 

قوای روسیه تزاری به قصد تسخیر بغداد تا قصر شیرین ، آخرین نقطۀ مرزی ایران پیش رفتند . ولی در آنجا از قوای عثمانی شکست سختی خورده تا آوج ( بین همدان و قزوین ) به عقب رانده شدند . موقعی که قوای روسیۀ تزاری کرمانشاهان و همدان را تخلیه کرده و به آوج عقب نشستند ملّیون دوباره مجتمع گشته و در کرمانشاهان تحت ریاست نظام‌السلطنه مافی تشکیل هیأت دولتی دادند به اسم حکومت مستقلّ موقّتی ( سال 1335 هـ ق ) اعضاء این دولت و کابینه عبارت بودند از :

1- نظام‌السلطنه رئیس هیأت دولت موقّتی ( رئیس‌الوزراء‌)

2- مدرّس‏ وزیر عدلیه و اوقاف

3- ادیب‌السلطنه سمیعی وزیر کشور

4- عباس میرزا سالار لشکر 

5- فرمانفرمائیان وزیر جنگ 

6- میرزا قاسم خان صور اسرافیل وزیر پست و تلگراف

7- عّالملک اردلان خزانه‌دار

8- محمدعلی کلوپ ( فرزین ) وزیر دارایی

کابینۀ مزبور همین‌طور به حال خود باقی بود تا اینکه انگلیسی‌ها با قوای عثمانی در بین‌النهرین جنگ سختی کرده و در اثر اینکه به قوای عثمانی تلفات سنگینی وارد می‌شود ناگزیر بغداد را تخلیه و عقب‌نشینی اختیار می‌نمایند . مهاجرین ایرانی نیز به همراهی قوای عثمانی همین‌طور عقب‌نشینی کرده تا بالاخره از طریق سوریه خود را به اسلامبول می‌رسانند. مدّت این مهاجرت تقریباً دو سال به طول می‌انجامد(3) . 

دولت عثمانی و ایران در جنگ جهانی اوّل 

عثمانی‌ها از پیش‌آمد تشکیل دولت آزاد در کرمانشاه از طرف ایرانیان قلباً ناراضی شدند ولی در مقابل آلمان‌ها تظاهری به مخالفت نکردند ، زیرا مدرّس‏ با این ترتیب نقش آنان را بر آب کرده بود. چه دولت عثمانی که کوچکترین ادعایش نسبت به ایران آذربایجان و ایالت زهاب بود . و حدود زهاب را به طوری تعریف و توصیف می‌کردند که خاک همدان و ملایر را در بر می‌گرفت . به خیال خودشان تصوّر می‌کردند مورد ادعای خود را عملاً تصرّف کرده‌اند و اگر جنگ به نفع متّحدین تمام شود قضیّه خاتمه یافته محسوب است ؛ ولی یک وقت متوجّه شدند که در پشت جبهۀ آنان ، دولتی ایرانی ، تشکیل یافت و دولت آلمان که علمدار جنگ است این دولت را به رسمیت شناخته و تقویت می‌کند ، یعنی برای ادارۀ امور دولت و قشون ایرانی آن پول می‌دهد ؛ عثمانی‌ها کوشش خود را برای ایران بی‌نتیجه می‌دیدند ، و از طرفی قسمتهای دیگری از خاک آنان مورد تعرض متّفقین قرار گرفته بود و حجاز و سوریه آثار عدم صمیمیت خود را با ترکها ظاهر کرده بودند ، بدین ترتیب که شریف حسین فرمانفرمای حجاز با متّفقین قراردادی بست و به نفع آنان وارد جنگ گردید ، حملۀ انگلیسی‌ها به عراق به همین دست‌آویز بود .

رفته رفته مخالفت عثمانی‌ها ظاهر شد ، قتل عدّۀ زیادی ژاندارم و داوطلب ایرانی نتیجۀ خیانت و سوء نیّت عثمانی‌ها بود والّا به عقیدۀ مرحوم مدرّس‏ اگر عثمانی‌ها صمیمیت داشتند با کمک ایلات ایرانی که کلّاًدر مقاومت با روسها اتّفاق کرده بودند و عدّۀ زیادی از قشون روسیه را در گوشه و کنار کوهها و درّه‌ها غافلگیر و به قتل رسانده بودند ، جلوگیری از روسها و راندنشان به طرف قزوین کاملاً امکان‌پذیر بوده است .

عثمانی‌ها گرفتاری دربار خلافت را در داخل کشور خودشان بهانه قرار داده و قدم به قدم عقب‌نشینی می‌کردند زیرا در صورت پافشاری در مقابل روسها ، دولت آزاد ایرانی روز به روز مستحکم‌تر می‌شد و ممکن بود با تهیّۀ قوای کافی از قسمت ایالات غرب که قشون خیزترین نقاط ایران است هر زمان اراده کردند بتوانند قوای عثمانی را خلع سلاح نمایند ، با این ترتیب قوای آنها در نزدیکی همدان حالت محاصره شدن را داشت . از طرفی آلمانها را تحریک کردند که بدون عقد قرارداد و اخذ رسید دیگر پول به ایرانیان ندهند ، مرحوم مدرّس‏ دولت آزاد را از انعقاد قرارداد و دادن رسید پولها منع کرد و گفت: «اگر شما میل دارید ، ما با جان و شما با پول با یکدیگر شرکت و با دشمن مشترک جنگ می‌کنیم و اگر میل ندارید شما به تکلیف خودتان رفتار کنید ما هم هر چه صلاح دیدیم انجام می‌دهیم !!»

در این موقع قوای روسیه از راه قم به اصفهان و اراک وارد شد و از طرف همدان نیز روسها قوای ملّی دولت آزاد ایران و عثمانی را که صاحب منصبان آلمانی داشتند در هم شکستند و خطر به مرکز دولت آزاد بدون بودجه و پول ( شهر کرمانشاه ) نزدیک شد . ناچار دولت آزاد ایران با آزادی‌خواهان و باقیماندۀ قوای خود به طرف بغداد حرکت و در آنجا دسایس عثمانی‌ها اساساً تشکیلات منظّم آنان را از هم گسیخت . عدّه‌ای از آزادی‌خواهان از طرق مختلفه به ایران برگشته و یا در کربلا و نجف و کاظمین با تغییر لباس سکونت اختیار کردند . ولی مرحوم مدرّس‏ و جمع دیگری به پایتخت عثمانی اسلامبول عزیمت کردند.

شماره ۸۳۹ از ۲۹ مهر تا ۱۲ آبان ۱۳۹۲

 

 

اخبار مرتبط

دیدگاه خود را بنویسید

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید