هنری پِرِکت (نفر وسط در عکس ) با محمد بهشتی و ابراهیم یزدی تماس مستقیم داشت
هنری پِرِکت، مسئول امور ایران در وزارت خارجه آمریکا در زمان انقلاب، لبخند معناداری میزند و میگوید هنوز منتظر تماس تلفنی محمد بهشتی، یار وفادار آیت الله خمینی است. آقای پِرِکت، ۸۲ ساله، سال هاست که بازنشسته شده و در حوالی واشنگتن زندگی میکند.
یکشنبه ۱۳ آبان سال ۱۳۵۸ که «دانشجویان مسلمان پیرو خط امام» از در و دیوار سفارت آمریکا بالا میرفتند، هنری پِرِکت از دانشگاه کُلگیت ایالت نیویورک، محل تحصیل پسرش، در حال بازگشت به واشنگتن بود که از رادیوی ماشین خبر گروگان گیری را شنید.
او به بیبی سی فارسی میگوید که پس از رسیدن به واشنگتن برای حل و فصل غائله به محمد بهشتی، دبیرکل حزب جمهوری اسلامی و عضو بانفوذ شورای انقلاب، متوسل میشود.
هنری پِرِکت میگوید: «به درخواست ما (شرکت مخابراتی) ای تیاند تی سیستم پیشرفتهای برای تماس با ایران نصب کرده بود. بنابراین قادر بودیم که بدون دردسر زیاد به تهران زنگ بزنیم.»
او میافزاید: «من با بهشتی صحبت کردم و از او پرسیدم که آیا میتواند برای آزادی کارکنان سفارت به ما کمک کند؟ گفت، ببینم چکار میتوانم بکنم، الان باید به جلسه شورای انقلاب بروم. او هرگز زنگ نزد.»
به گفته پِرِکت، بهشتی قول داد بعد از پایان نشست شورای انقلاب با او تماس بگیرد ولی به وعدهاش عمل نکرد.
هنری پِرِکت اما تنها مقام آمریکایی نیست که با این روحانی قدرتمند نزدیک به رهبر انقلاب در تماس مستقیم بوده. چند دیپلمات بازنشسته دیگر هم در مصاحبه های جداگانه به بیبی سی فارسی گفتهاند که در مقاطع مختلف با آقای بهشتی دیدارها و مذاکرات مهمی داشتهاند. ماهیت و دامنه تماسهای این روحانی ارشد با آمریکا همواره از بحث برانگیزترین موضوعات تاریخ انقلاب ایران بوده است.
محمد بهشتی: صریحا میگویم که من همواره با خط سازش مخالف بودم
اتهام ‘زد و بند با شیطان بزرگ’
دانشجویان رادیکالی که ۳۵ سال پیش سفارت آمریکا در تهران را اشغال کردند میگفتند که با «اقدام انقلابی خود فعالیتهای جاسوسان آمریکایی در لانه جاسوسی را افشا کردند.»
انتشار اسناد «لانه جاسوسی آمریکا» به خصوص برای چهرههای سیاسی لیبرال مانند عباس امیرانتظام هزینه سنگینی در پی داشت. معاون نخست وزیر موقت پس از بازداشت باید در دادگاه توضیح میداد که چرا ویلیام سالیوان، سفیر سابق آمریکا، او را بنا بر عرف اداری و دیپلماتیک در نامهای رسمی «آقای عباس امیرانتظام عزیز» خطاب کرده. او در نهایت بنا بر اتهاماتی نظیر مخالفت با اصل ولایت فقیه، تلاش برای انحراف انقلاب و جاسوسی سالهای طولانی از عمرش را در پشت میلههای زندان گذراند.
طراحان اشغال سفارت در حالی علیه عباس امیرانتظام دست به «افشاگری» زدند که درباره اسناد مربوط به محمد بهشتی سکوت اختیار کردند.
ابراهیم اصغرزاده، از اعضای شورای مرکزی «دانشجویان مسلمان پیرو خط امام» به بیبی سی فارسی میگوید که در مورد تماسهای آقای بهشتی با آمریکاییها اسنادی پیدا شده بود ولی آن اسناد «منفی» نبود و حتی شخصیت انقلابی وی را تایید میکرد.
آقای اصغرزاده میافزاید: «سندهای مربوط به آقای بهشتی را چندان مهم نمیدیدیم که شورای مرکزی تقاضای ملاقات با (آیت الله خمینی) را بکند و برود از امام کسب تکلیف کند. همین را کافی میدانستیم که آقای موسوی خوئینیها مطلع میشد و امام را در جریان میگذاشت.»
این در حالیست که بنا بر اظهارات مقامات آمریکایی که با آنها صحبت کردهام، تماسهای آقای بهشتی با آنان کم نبود.
به نظر میرسد که آیت الله خمینی یا حلقه قدرت نزدیک به او برملا شدن اسناد مربوط به آقای بهشتی را مصلحت نمیدانست؛ در فضای چپی و پرتشنج آن دوران، تماس مستقیم داشتن با بزرگترین «دشمن انقلاب» میتوانست هزینه بسیار سنگینی برای نایب رئیس مجلس خبرگان قانون اساسی داشته باشد.
با این حال، برخی مخالفان سرسخت محمد بهشتی او را « متخصص زد و بند با شیطان بزرگ» میخواندند. اما آقای بهشتی اتهام وابستگی به «خط سازش با آمریکا» را قویا رد میکرد.
او یک بار به روزنامه کیهان گفته بود: «صریحا میگویم که من همواره با خط سازش مخالف بودم و هستم و صریحا میگویم که در هیچ گفتوگو و مذاکرهای که به سمت آوانس به آمریکا دادن و آوانس از او گرفتن پیش برود و پیش رفته باشد حاضر نبودهام و اگر مذاکرهای بوده که دیگران در آن شرکت داشته و خواستهاند مذاکره را به این سمت ببرند جلوی آن را گرفتهام.»
طرفداران محمد بهشتی، از جمله حسن روحانی، رئیس جمهوری فعلی ایران که در کتابش به طور مفصل از نفوذ فکری بهشتی بر خود صحبت میکند، همچنان او را قربانی کمپین «ترور شخصیت» گروههای «ضد انقلاب» میدانند و بر نقش کم نظیر او در تثبیت نظام تاکید دارند.
معدودی سند از جمله گزارش گفتوگوی روز هفتم آبان آقای بهشتی با مسئول ایران وزارت امور خارجه آمریکا و بروس لینگن، کاردار آمریکا در تهران هم که سالها پس از کشته شدن وی در بمب گذاری هفتم تیر ۱۳۶۰ منتشر شده، توسط دوستارانش مدرک تبرئه از اتهامات ارزیابی میشود.
هنری پِرِکت: بهشتی دمپایی پوشیده بود و جوراب نداشت…برخوردش معمولی و خوشایند بود
ملاقات حضوری در تهران
هنری پِرِکت حدود یک هفته قبل از گروگان گیری، برای نخستین بار در تهران با آقای بهشتی، دبیرکل وقت حزب جمهوری اسلامی ملاقات کرده بود.
دیپلمات آمریکایی از سفر محرمانه خود برای گفتوگو با دولت بازرگان، استفاده کرد تا به دیدار روحانی مقتدری برود که بنا بر ارزیابی سازمانهای اطلاعاتی آمریکا، مرد شماره دوی حکومت بود.
با وجود گذشت ۳۵ سال از آن سفر، پِرِکت هنوز بهشتی را خوب به خاطر دارد.
او به بیبی سی فارسی میگوید: «(بهشتی) دمپایی پوشیده بود و جوراب نداشت، با اینکه پاییز بود و هوا قدری سرد. به چهرهای شباهت داشت که از کتابهای عهد عتیق آمده، شخصیتی با اقتدار، (برخوردش) معمولی و خوشایند بود.»
هنری پِرِکت به ایران رفته بود تا به مهدی بازرگان، نخست وزیر و ابراهیم یزدی، وزیر امور خارجه اطلاع دهد که جیمی کارتر پس از ماهها تردید، سرانجام تصمیم گرفته که به شاه سرگردان برای معالجه سرطان اجازه ورود به آمریکا را بدهد.
بروس لینگن، آخرین کاردار آمریکا در ایران
آن زمان به اندازه کافی آسودگی خیال داشتم که درخواست کنم اشخاصی مانند بهشتی من را ملاقات کنند چرا که ما نیاز داشتیم که در رژیم حاکم به ویژه در بین رهبری روحانیت آشنایانی پیدا کنیم
او و بروس لینگن، کاردار وقت آمریکا در تهران از مقامات ارشد دولت موقت خواستند که در برابر هجوم احتمالی تندروها، از سفارت محافظت کنند. پیام آنها به طرف ایرانی این بود که علی رغم ورود شاه، آمریکا انقلاب را پذیرفته و قصد تعامل با جمهوری اسلامی را دارد، اما آن طور که حوادث چند روز بعد نشان داد، در فضای انقلابی آن دوران، پیامهای دوستی واشنگتن در تهران خریدار زیادی نداشت.
به گفته آقای پرکت، امکان دیدارهای جداگانهاش با آیت الله منتظری و محمد بهشتی را ابراهیم یزدی فراهم کرد. بنا بر سند منتشر شده، هنری پِرِکت به همراه کاردار در اتاق انتظار مجلس سنای سابق که در آن زمان محل برگزاری جلسات مجلس خبرگان قانون اساسی بود با بهشتی ملاقات کردند.
آقای پِرِکت به بیبی سی فارسی میگوید: «از او پرسیدم بسیاری از ایرانیها که ایران را ترک کردهاند به وطنشان دلبستگی دارند و خیلی هم علاقه دارند که برگردند. آیا آنها میتوانند به ایران برگردند. بهشتی گفت، بله ما به این افراد احتیاج داریم و میتوانند برگردند، اما نباید فکر کنند که میتوانند انقلاب را تغییر بدهند. انقلاب، ایران را تغییر داده و نمیتوانند چیزی را عوض کنند.»
او میافزاید: «جلسه خوبی داشتیم. او مانند منتظری با لباس روحانیت و دمپایی آمده بود ولی خیلی محترم بود. نه، باید بگویم که به گرمی خوشامد گفت اما جدی بود.»
کاردار آمریکا هم میگوید آقای بهشتی آن روز برخوردی دوستانه داشت اما تعهدی نداد.
بروس لینگن میافزاید: «آن زمان به اندازه کافی آسودگی خیال داشتم که درخواست کنم اشخاصی مانند بهشتی من را ملاقات کنند، چرا که ما نیاز داشتیم که در رژیم حاکم به ویژه در بین رهبری روحانیت، آشنایانی پیدا کنیم.»
عکس ژنرال فیلیپ گست – مقامات آمریکایی می گویند اگر یزدی و بهشتی نبودند شاید کشته شده بود
تماسهای محدود سالها پیش از انقلاب
دو مقام سابق دولت آمریکا (یکی دیپلمات و دیگری مامور سیا) که سابقه فعالیت در ایران را دارند میگویند که پیشینه آشنایی سفارت آمریکا با محمد بهشتی به دورانی برمی گردد که محمد رضا شاه پهلوی در اوج قدرت بود و با هرگونه ارتباط مقامات خارجی و مخالفانش به شدت برخورد میکرد.
بنا بر اظهارات آنها، یکی از کارکنان ارشد سفارت آمریکا در دوران ریاست جمهوری ریچارد نیکسون بهشتی را میشناخت و با او تماسهای محدودی داشت.
یک منبع که نمیخواهد نامش فاش شود از قول همکار سابقش که به دیدار محمد بهشتی میرفت میگوید: «او (بهشتی) در مورد چیزهای که به سفارت میگفت بسیار محتاط بود چرا که میترسید صحبتهایش به نحوی به شاه منتقل شود.»
این دیپلمات بازنشسته میافزاید: «او نمیخواست به دردسر بیفتد. میخواست ما بدانیم که درباره مسائل مختلف چه نظری دارد. این کار را میشد خیلی ساده و عادی انجام داد ولی ابدا نمیخواست درگیر یک گفتوگوی طولانی با یک مقام سفارت آمریکا شود.»
هر دو منبع به نگارنده مقاله گفتهاند که فردی که از داخل سفارت به دیدار بهشتی میرفت دیپلماتی به نام استنلی اسکودرو بود که بعدها سفیر آمریکا در تاجیکستان و جمهوری آذربایجان شد.
آقای اسکودرو بین سالهای ۱۹۷۱- ۱۹۷۵ میلادی در بخش سیاسی سفارت کار میکرد. او تا حدی به ایرانیها شباهت داشت و از آنجا که به خوبی فارسی صحبت میکرد، در بازار تهران دوستانی پیدا کرده بود ولی آن طور که همکاران سابقش میگویند، به خاطر تلاش برای تماس با آقای بهشتی و چند روحانی دیگر توسط روسایش در سفارت توبیخ شد.
استنلی اسکودرو در روزهای بحرانی انقلاب هم چند هفته به ایران اعزام شد تا به سفارت آمریکا برای ارزیابی اوضاع و تماس با مخالفان شاه کمک کند.
تلاش نگارنده این مقاله برای گفتوگو با آقای اسکودرو درباره خاطراتش از انقلاب و آقای بهشتی بینتیجه بوده است. او فقط در یک ایمیل کوتاه پاسخ داد که در ۷۲ سالگی «حافظهاش مانند گذشته کار نمیکند» و مطلب مهمی به خاطر نمیآورد که بخواهد بازگو کند.
در مجموعه اسناد سفارت از تماس احتمالی آقای اسکودرو با بهشتی مدرکی پیدا نکردهام ولی اسناد منتشره حاکیست که دیپلمات آمریکایی با یحیی نوری، از روحانیان مخالف شاه، دیدار و نظراتش را به واشنگتن منتقل کرده بود.
جان استمپل، دیپلمات ارشد سفارت می گوید بهشتی را در یکی از جلسات سرنوشت ساز ویلیام سالیوان و مهدی بازرگان دید
دیدارهای سرنوشت ساز در دوران انقلاب
محمد بهشتی شاید چند سال قبل از انقلاب تماسهای بسیار محدود و محتاطانهای با یک کارمند سفارت آمریکا داشت اما تماسهایش با سفارت آمریکا در روزهای بحرانی انقلاب بسیار جدی و در سطوح بالا بود.
او در واقع از معدود روحانیانی بود که در کنار رهبران نهضت آزادی با مقامات آمریکایی تماس داشت و در بعضی از دیدارهای سرنوشت ساز مهدی بازرگان و ویلیام سالیوان، سفیر وقت ایالات متحده، نیز حاضر میشد.
جورج لمبراکیس، رئیس بخش سیاسی سفارت در دوران انقلاب، میگوید که بهشتی را پس از بازگشت آیت الله خمینی به ایران و احتمالا پیش از سقوط دولت شاپور بختیار، یک بار ملاقات کرده است.
آقای لمبراکیس به بیبی سی فارسی میگوید: «او دست راست خمینی بود. دیگران هم بودند مثل یزدی که (در انقلاب) دخالت داشتند، اما به نظر میآمد که بهشتی از همه مهمتر بود. به همین خاطر بود که به دیدارش رفتم تا ببینم چکار میتوانیم بکنیم… اساسا او موضعی اتخاذ نکرد که بر اساس آن بخواهد کاری بکند یا نکند.»
جان استمپل، کارمند ارشد سفارت آمریکا
نشست مفیدی بود، از این نظر که نهضت آزادی – بهشتی، بازرگان و بقیه – به این نتیجه رسیدند که ما برای مداخله در اوضاع (ایران) برنامه نظامی تدارک ندیده بودیم
وی میافزاید: «در آن مقطع، انقلاب به ثمر نرسیده بود. ما تلاش میکردیم به او توضیح بدهیم که اگر شاه مصالحه کند یا حتی برود، ایالات متحده لزوما با جایگزینی که احتمالا بخواهد جایش را بگیرد مخالفت نخواهد کرد… ما تنها بودیم. نشست کوتاهی داشتیم. هدف این بود که ببینیم آیا میتوانیم نشستهای بیشتری را برای برقراری نوعی رابطه برگزار کنیم یا نه.»
جان استمپل، یکی از دیپلماتهای مسلط به زبان فارسی در سفارت که اخیرا برای دیدار با او به ایالت کنتاکی سفر کردم هم به یاد میآورد که محمد بهشتی را در یکی از جلسات محرمانه و سرنوشت ساز ویلیام سالیوان (سفیر آمریکا) با مهدی بازرگان و گروهی دیگر از روحانیان مخالف شاه دیده است.
او میگوید: «آن نشست برای مشخص کردن دقیق مواضع ما بود، اینکه ما در سیاست داخلی ایران ابدا دخالتی نمیکنیم و امیدواریم که خشونتی بروز نکند که دامن گیر شهروندان آمریکا که در ایران باقی مانده بودند شود و ایران را ترغیب میکنیم که به طور مسالمت آمیز موضوع رهبری کشور را مشخص کند چرا که همسایه شمالی (شوروی) منتظر است که از ناآرامی و بیثباتی سواستفاده کند.»
آقای استمپل میافزاید: «نشست مفیدی بود، از این نظر که نهضت آزادی – بهشتی، بازرگان و بقیه – به این نتیجه رسیدند که ما برای مداخله در اوضاع (ایران) برنامه نظامی تدارک ندیده بودیم. در روزها و هفتههای آتی، طوری رفتار کردند که نشان میداد اظهارات سفیر (سالیوان) را پذیرفتهاند.»
نجات جان بلندپایهترین مقام نظامی آمریکا در ایران و پرسنل تحت امرش و بازگرداندن صحیح و سالم آنها به سفارت در شب پیروزی انقلاب میتواند یکی از رفتارهای مثبتی باشد که جان استپمل به آن اشاره میکند.
چارلز نس، معاون سفیر، میگوید شب پیروزی انقلاب بهشتی و یزدی چندین پرسنل نظامی آمریکا را نجات دادند
بهشتی ‘ناجی ژنرال آمریکایی’
چارلز نس، معاون سفیر آمریکا در دوران انقلاب، به بیبی سی فارسی میگوید که در آستانه اعلام خبر بیطرفی ارتش و پیروزی انقلاب، یک بار با محمد بهشتی ملاقات داشته ولی دیدار آنها پشت درهای بسته یا پای میز مذاکره نبوده است.
آقای نس در ۹۰ سالگی هنوز به خاطر میآورد که سحرگاه ۲۲ بهمن، آقایان محمد بهشتی و ابراهیم یزدی ژنرال فیلیپ گست، بلندپایهترین مقام نظامی آمریکا در ایران (رئیس هیات مستشاران نظامی) و ۲۶ نفر از پرسنل نظامی آمریکا را از زیرزمین ستاد کل ارتش شاهنشاهی که چریکهای مسلح به آن حمله کرده بودند بیرون آوردند و صحیح و سالم به سفارت تحویل دادند.
چارلز نس میگوید: «خاطرم هست یزدی تلفن زد تا بگوید آن پرسنل نظامی را به سفارت میآورد. البته ما یزدی را خیلی خوب نمیشناختیم، مطمئن هم نبودیم شخصی که تماس گرفته بود واقعا یزدی باشد. به او گفتیم که آنها را از پشت سفارت بیاورند جایی که فکر میکردیم در صورتی که حقهای در کار باشد میتوانیم از یورش احتمالی به داخل سفارت جلوگیری کنیم. من محافظان تفنگدار نیروی دریایی را روی پشت بام سفارت و جاهای دیگر مستقر کرده بودم.»
او میافزاید: «زمانی که آمدند (متوجه شدیم) خودشان هستند. یادم نیست که سوار دو خودرو یا سه خودرو بودند. وارد کوچه تنگ (پشت سفارت) شدند. یزدی اول پیاده شد. بعد بهشتی از ماشین پیاده شد. او مرد عظیم الجثهای بود. من خیلی سپاسگزار بودم و این مساله را به هر دوی آنها گفتم، آنها در واقع این گروه (پرسنل نظامی) را از به گروگان گرفته شدن یا کشته شدن در تیراندازیها نجات داده بودند. هر دو بسیار محترم بودند ولی عجله داشتند که بروند و به کارهای دیگرشان برسند.»
به گفته آقای نس: «او (بهشتی) لبخند بزرگی بر صورتش داشت. آنها موفق شده بودند کاری بسیار ارزشمند برای ما و انسانهایی انجام دهند که جانشان نجات داده شده بود.»
معاون سفیر وقت آمریکا، نجات ژنرال گست را با هدف اثبات حسن نیت به ایالات متحده ارزیابی میکند. ژنرال گست چهار ماه پس از پیروزی انقلاب، ایران را ترک کرد و زمانی که کارتر تصمیم به اقدام نظامی برای نجات گروگانها گرفت یکی از طراحان عملیات نافرجام طبس بود.
آقای گست در یک گفتوگوی تلفنی با نگارنده این مقاله، ماجرای نجات یافتن از زیر زمین ستاد کل ارتش را تایید کرد، اما حاضر به مصاحبه درباره وقایع انقلاب نشد چرا که به گفته او، برخی مسائلی که از آن مطلع است میتواند جنجالی باشد و به همین علت در سه دهه گذشته از مصاحبه مطبوعاتی خودداری کرده است.
گروگان: فقط شماره تلفن بهشتی را داشتیم
ویکتور تامست، دیپلمات ارشد سفارت: بهشتی ما را از دفترش بیرون نینداخت. ما حداقل یک بار دیگر هم به دیدارش رفتیم
ویکتور تامست، معاون آخرین کاردار آمریکا در تهران، به خاطر دارد که در تابستان و پاییز سال ۵۸ او و شخص کاردار (بروس لینگن) حداقل دو دفعه به دیدار بهشتی رفتند، یک بار برای معارفه و دفعه دوم برای گفتوگو در مورد قراردادهای نظامی و مسایل مورد اختلاف دیگر.
آقای تامست میگوید: «فکر کنم بهشتی را در دفتر کارش ملاقات کردیم. به کتابخانهای شباهت داشت. دور تا دورش قفسه کتاب بود. ما نطق همشیگی خودمان را تکرار کردیم: پذیرفتهایم که تغییرات سیاسی در ایران رخ داده است، ما خواهان رابطه خوب با ایران هستیم و در عین حال میدانیم که این رابطه با رابطهای که با شاه داشتیم متفاوت خواهد بود. بهشتی ما را از دفترش بیرون نینداخت. ما حداقل یک بار دیگر هم به دیدارش رفتیم.»
روز گروگان گیری، ویکتور تامست، شخص کاردار و یکی از محافظان سفارت در وزارت امور خارجه ایران به دیدار ابراهیم یزدی رفته بودند که از حمله به سفارت مطلع شدند. این سه نفر شب را در ساختمان وزارت خارجه سر میکنند. آنها روز بعد (۱۴ آبان) از رادیو میشنوند که دولت بازرگان استعفا داده و شورای انقلاب امور کشور را در دست گرفته.
بروس رایدل، مامور سابق سیا
بهشتی نایبی وفادار و بسیار کارآمد برای خمینی بود که میتوانست برای رسیدن به اهدافش به او کمک کند. اشغال سفارت و بحران گروگان گیری به آنها مکانیزمی داد برای آنچه در عمل انقلابی دوم بود
معاون کاردار میگوید در آن ساعات پرالتهاب به آقای بهشتی متوسل شدند.
او میافزاید: «بهشتی تنها عضو شورای انقلاب بود که ما شمارهاش را در دفترچه تلفنمان داشتیم و به او زنگ زدیم. او گوشی را برداشت. بروس (لینگن) در ظرف ۲۴ ساعت پس از آن هم چند بار دیگر با او صحبت کرد، درباره اینکه رمزی کلارک و بیل میلر عازم ایران هستند. آخرین باری که با بهشتی صحبت کردیم، کلارک و میلر در ترکیه بودند و ما با او درباره اجازه سفر آنها به ایران صحبت کردیم.»
بیل میلر دیپلمات آمریکایی، در دوران حکومت شاه چند سالی در ایران ماموریت داشت و دوستان زیادی در بین جبهه ملی و نهضت آزادی پیدا کرده بود. رمزی کلارک، وزیر دادگستری پیشین آمریکا و فعال معروف ضد جنگ است که صراحتا از انقلاب حمایت میکرد.
معاون کاردار آمریکا میگوید: «بهشتی به نوعی ما را راهنمایی میکرد، درباره اینکه آنها باید چه اطلاعاتی ارائه کنند، مثل شماره دم هواپیما، تا برای فرود در مهرآباد مجوز بگیرند. صحبت با او تضمینی درباره نتیجه مذاکرات نبود، اما مسلما به طور معقولی امیدواری ایجاد کرد که آنها به تهران خواهند آمد و (برای آزادی گروگانها) مذاکره خواهند کرد.»
ولی در نهایت این آیت الله خمینی بود که از محل اقامتش در قم حرف آخر را زد. رهبر انقلاب اعلام کرد که فرستادگان کارتر اگر هم به ایران بیایند نه او آنها را خواهد پذیرفت و نه اعضای شورای انقلاب یا مقامات دولتی اجازه مذاکره با آنها را دارند.
در نتیجه، نامهای که آقایان کلارک و میلر از طرف جیمی کارتر خطاب به شخص آیت الله خمینی حمل میکردند هیچگاه به وی نرسید. آقای میلر سال هاست که آن نامه را قاب کرده و در یکی از اتاقهای خانهاش، واقع در حومه واشنگتن به عنوان یادگاری از شکست تلاشها برای مذاکره با رهبر انقلاب، به دیوار نصب کرده است.
پیروزی ‘انقلاب دوم’
بروس لینگن، کاردار آمریکا: نیاز داشتیم که در رژیم حاکم به ویژه در بین رهبری روحانیت آشنایانی پیدا کنیم
در پی اشغال سفارت و اعلام حمایت قاطع رهبر و اکثر گروههای سیاسی از مهاجمان، بهشتی هم در پیوستن به «انقلاب دوم» و قطع تعاملاتش با «مرکز توطئه و طرحهای ضد انقلاب» تردیدی از خود نشان نداد.
به همین خاطر بود که مسئول وقت امور ایران در وزارت خارجه آمریکا در واشنگتن دیگر صدای آقای بهشتی را از تلفن نشنید. هنری پِرِکت و همکارانش حالا دیگر فقط به بیانیههای حزب وی دسترسی داشتند.
حزب جمهوری اسلامی فردای روز گروگان گیری با صدور بیانیهای بر موضع رهبر مبنی بر اینکه «تمام گرفتاریهای ما از آمریکاست» تاکید کرد و «عمل انقلابی دانشجویان مسلمان پیرو خط امام را واکنش مثبت و اجتناب ناپذیر ملتی زجر دیده و به پاخواسته در برابر دشمنی خونخوار و چپاولگر» دانست.
بروس رایدل، از مقامات سابق سیا به بیبی سی فارسی میگوید که آیت الله خمینی در روز ۱۳ آبان ۵۸ توانست کنترل جناح رادیکال و چپ انقلاب را در دست بگیرد.
او میگوید: «بهشتی نایبی وفادار و بسیار کارآمد برای (خمینی) بود که میتوانست برای رسیدن به اهدافش به او کمک کند. اشغال سفارت و بحران گروگان گیری به آنها مکانیزمی داد برای آنچه در عمل انقلابی دوم بود.»
به نظر می رسد که تماسها و مذاکرات این یار وفادار آیت الله خمینی – از دیدارهای پنهانی با جورج لمبراکیس، جان استمپل و ویلیام سالیوان گرفته تا حضور در مراسم تحویل دادن ژنرال گست به سفارت آمریکا در شب پیروزی انقلاب و نیز برخوردهای دوستانه با مقامات ارشدی مانند بروس لینگن و هنری پِرِکت – همگی مانورهای تاکتیکی بوده باشد که در جهت تاسیس و تثبیت حکومت دینی مبتنی بر اصل ولایت فقیه انجام می شد.
آقای رایدل میافزاید: «انقلاب اول به سرنگونی شاه منجر شده بود. انقلاب دوم قدرت خمینی و آیت اللههای دو و برش را تحکیم کرد. عملا در جریان انقلاب دوم بود که همراهانی مانند (صادق) قطبزاده، (ابوالحسن) بنی صدر و (آیت الله محمد کاظم) شریعتمداری به طور موثر از قدرت کنار گذاشته شدند.»