1 ـ اقای خامنه ای راه حلی دیگر جز قبول تسلیم نداشت. او سیاستی را پیش برده بود که کشورهای شورای امنیت سازمان ملل را علیه خود متحد کرده بود نه تنها امریکا و اروپا بلکه روسیه و چین نیز با هم همراهی کردند و علیه سیاست خامنه ای قطعنامه تصویب کردند. هر یک از این کشورها بنوعی سود خود را در این سیاست دیدند و آنقدر ایران را تضعیف کردند که مجبور به مذاکره شود. تجربه های قبلی یعنی مورد بحران گروگانگیری و جنگ ایران و عراق بمن آموخته بود که نظام جمهوری اسلامی تسلیم قدرتهای خارجی شدن را بر تسلیم مردم و واقعیتها شدن ترجیح می دهد. حتی طرفداران اقای روحانی در شبکه های اجتماعی شک زیادی به انجام رسیدن توافق داشتند و در نگرانی بسر می بردند. اما با اینکه این توافق بارها به عقب افتاد شکی نداشتم که صورت خواهد پذیرفت. آقای خامنه ای مجبور شد هر آنچه از فعالیتهای جدی هسته ای بود را تعطیل کرده و تنها دکوری از فعالیتها را برای توجیه در داخل کشور نگاه دارد. بدون اینکه احمدی نژاد دخالتی داشته باشد او که خود مذاکرات مستقیم را با امریکائی ها شروع کرده بود، طوری عمل کرد که با ریاست جمهوری روحانی بتواند کار مذاکرات را ادامه پیدا کند.
2 ـ آقای خامنه ای توان انجام سریع توافق را نداشت و ترجیح داد جام زهر را بصورت قطره ای سر بکشد. او فرد ضعیفی است که بر خلاف آقای خمینی، فکر و نگرانی اش حفظ تعادل قوا در درون حاکمیت است و هر بار با یکی علیه دیگری بدون اینکه دیگری را کاملا حذف کند بازی می کند. او هرگز خواستار کنار زدن نیروهای بحران ساز در درون رژیم نبود و نیست و هر بار بتواند از آنها پشتیبانی می کند. بعنوان نمونه در استانه رسیدن به توافق سه روز پیش اشاره کرد که امریکا ستیزی ادامه پیدا خواهد کرد.
3 ـ برنده اصلی مذاکرات دو سال اخیر دولت اوباما است او نیاز به این توافق داشت. اوباما که جایزه نوبل صلح را بسیار زود گرفته بود، خود می دانست که باید کاری کند که از جمله آن جایزه توجیهی پیدا کند. کنترل ایران بدون بکار بردن قوای نظامی برای دولت اوباما هدفی بود که برای آن تلاش فراوان کرد. او بعد از شکستهای افتضاح امیز امریکا در افغانستان و عراق و لیبی و سوریه خواستار یک پیروزی بود. البته هنوز پیروزی امریکا کامل نشده است زیرا برای امریکا این توافق قدم اول است. امریکا خواستار جذب ایران در سیاست خود در منطقه است و البته افرادی مانند آقای روحانی که امریکا را کدخدای جهان می دانند بکار او می ایند. اما اوباما در پایان دوره اش قرار دارد و تنها می تواند بهمین مرحله اول اکتفا کند.
4 ـ این توافق جلوی ضرر را برای ایرانیان نمی گیرد. زیرا چرخیدن 5000 سانتریفوژ 50 سال پیش و خرید دو راکتور دیگر از روسیه و عقب ماندن کار نیروگاه اراک برای ایران جز ضرر ندارد. راه حل مناسبی برای این بحران بود اما راه حلی نبود که خامنه ای بتواند به آن تن دهد. در کادر راه حل مناسب، به مسئله هسته ای باید نه بعنوان امری سیاسی بلکه امری اقتصادی نگرسته می شد. در اینصورت خیلی سریع نتیجه گرفته می شد که سرمایه گذارهای بزرگ در صنعت غنی سازی کوچکترین نفعی برای ایران نداشته و خود رژیم ایران برای دفاع از منافع اقتصادی و جلوگیری از هزینه های بیهوده به صنعت غنی سازی پایان می داد و سپس با دست پر به مذاکره می نشست مذاکره ای که در اینصورت 2 سال بطول نمی کشید.
5 ـ مسئول ضررهای نجومی 15 سال اخیر آقای خامنه ای است و سیاست چشم پوشی از مسئولیت سیاست هسته ای فاجعه بار که برخی از سیاسیون در داخل و خارج پیش گرفته اند غیر اخلاقی و فاجعه بارتر است. در جریان گروگانگیری بعد از اینکه رئیس جمهوری وقت آقای ابوالحسن بنی صدر در مورد قرارداد الجزایر که ایران را بدهکار امریکا می کرد علیه نخست وزیر وقت آقای رجائی شکایت کرد پاسخ دادند که “الان وقت چرتکه انداختن نیست زیرا گروگانگیری خیلی سودها برای ایران داشته است”. زمان پذیرفتن آتش بس از سوی ایران بعد از 8 سال جنگ نیز اقای خمینی از همه خواست سرکشیدن جام زهر را بپذیرند و ساکت باشند. و اکنون اصلاحطلبها و طرفداران آقای روحانی در مورد توافق هسته ای نه تنها کلمه ای از چرائی این مسئله و ریشه های آن بیان نمی دارند بلکه حتی مردم را به گرفتن جشن نیز دعوت می کنند. مسلما وقتی گروگانها آزاد شدند و یا زمانی که آقای خمینی آتش بس را پذیرفت هیچ عاقلی نمی گفت باید گروگانها را نگهداشت و یا باید جنگ را ادامه داد. اما افراد مسئول و متعهد گفتند چرا گروگانگیری و چرا چنین قراردادی، چرا ادامه جنگ و چرا آتش بس در چنین وضعیتی؟ در این بین آنچه برای اینجانب شرم اور بنظر می رسد موضع اسرائیل و نئوکانها و دلواپسان در ایران علیه هر گونه توافقی نبود. زیرا موضع انها واضح بود اسرائیل چوب لای چرخ مذاکرات می گذاشت و دلواپسان نیز می خواستند سیاست هسته ای ایران مانند گذشته ادامه پیدا کند. بلکه تاسف آور موضع کسانی بود که در برابر نوشته ها و سخنان من و افرادی مانند من می گفتند “الان زمان گفتن این حرفها نیست گذشته بد بود اما بگذارید اکنون این توافق صورت گیردفرصت بسیار خوبی است”. گویی اینجانب یک طرف توافق بوده ام که بتوانم جلوی آن را بگیرم! در ضمن این افراد هر آنچه زیانهای سیاستهای هسته ای بود را نیز به پای آقای احمدی نژاد می نویسند و از او بعنوان مسئول یاد می کنند. البته اقای احمدی نژاد مسئول فجایع بسیاری است اما او نبود که سیاست هسته ای ایران را پیش می برد و بدون آقای خامنه ای احمدی نژاد قادر بکاری نبود. در قضیه بحران هسته ای اصرار بر پوشیدن حقایق از سوی کسانی که خود را مدافع حقوق مردم می دانند بسیار شگفت آور بود و هست.
6 ـ این توافق کسانی را که بدنبال کمک گرفتن از قدرتهای خارجی بودند را بیشتر ایزوله خواهد کرد. گروههایی که بنام “اپوزیسیون” تنها امیدشان برای به قدرت رسیدن دخالت قدرتهای خارجی بود اکنون بازندگان اصلی این توافق هستند. و این درسی است که متاسفانه برخی از گروههای سیاسی ایرانی نمی خواهند به آن تن دهند. نمی توان با قدرتهای خارجی همراهی کرد و طرفدار دمکراسی در ایران بود. نه امریکا، نه عربستان و نه فرانسه هیچکدام کوچکترین دلواپس حقوق مردم ایران نیستند آنها تنها و تنها به هر قیمت بدنبال منافع خود می باشند.
7 ـ آقای خامنه ای در مورد اجرای این توافق مشکل ایجاد خواهد کرد او نیاز به دشمن دارد و نمی تواند بدون دشمن نظامش را جمع و جور بکند. او نمی تواند روابط عادی و سالم با کشورهای دیگر بویژه با کشورهای غرب داشته باشد. توافق را به اجرا گذاشتن مراحل مختلف دارد که هر یک می تواند برای آقای خامنه ای بهانه ای باشد برای ادامه به بازی سیاسی اش. البته تنها آقای خامنه ای نیست که می تواند به اجرا درآمدن این توافق را کند و یا غیر عملی کند بلکه در امریکا نیز نیروهائی هستند که قادر به اینکار خواهند بود. هنوز معلوم نیست که بعد از اوباما چه کسی سکان سیاست خارجی امریکا را بدست گیرد و چه رفتاری در قبال ایران پیشه کنند.
8ـ در داخل کشور گشایشی صورت نخواهد پذیرفت و امید بستن به انتخابات آتی مجلس توهم است. آقای خامنه ای تا زمانی که زنده است دست از سیاست خود نخواهد کشید. تجربه را تجربه کردن خطاست.
در باره دو مورد آخر حوادث ماههای اینده خواهند گفت که درست می گویم یا نه. اما اینجانب تا آنجا که بتوانم از تلاش برای گفتن آنچه حقیقت سیاست هسته ای ایران می دانم دست برنخواهم داشت و مطمئن هستم که راه حل برای بحرانها از دل گفتن حقایق بر می اید و نه با چشم پوشی از ابراز آنها. بر نیروهای دمکرات و مستقل است که بیش از پیش به مبارزه خود در استقلال برای آزادی وطن بکوشند و تنها به مردم خود تکیه کنند که دمکراسی از دل جنبش مردم ایران بیرون می آید. یادآوری می کنم که راه حل پایدار مسئله هسته ای ایران با دمکراسی گره خورده است.