در نوشته پیشین به چهار زمینه از حسنهای کنجکاوی پرداختم. در ذیل دو حسن دیگر کنجکاوی را بررسی میکنم.
زمینه پنجم:کنجکاوی اساس جوان و شاداب، و فعال و خلاق ماندن در سنین کهولت است.
اگر انسانی با چشمها و گوشهای باز، ذهن و هوش و عقل خود را به گردش و تماشای وقایع، امور و موضوعات گوناگون در این جهان برد، تا پایان عمر خویش، هم جوان و شاداب، و هم فعال و خلاق زندگی را سپری خواهد کرد. خانم روان درمانگر سوئیسی، آنیا گرونرتAnja Grunert بر این امر فراوان تأکید میکند که:
” اگر ما از کنجکاوی خودمان غفلت نکردیم، آنرا پذیرفتیم و رشد و نمو دادیم، تا آخر عمر خویش جوان، شاداب، پُر از شور و شوق، با عیش و عشرت زندگی خواهیم کرد.”
دو پژوهشگر آمریکائی بنام گاری اسوان Gary Swan و دوریت کارملی Dorit Carmelli از مؤسسه خصوصی Center for Health Sciences در تحقیق گستردهای ثابت کردهاند که حق با خانم روان درمانگر سوئیسی است. خانم گرونرت ربط کنجکاوی با جوان و شاداب، و فعال و خلاق ماندن تا واپسین روزهای عمر را درست تشخیص داده است.
این دو محقق آمریکایی در پژوهش دراز مدت خویش تأثیر کنجکاوی بر روی طول عمر را نزد بیش از هزار زن و مرد سالخورده زیر نظر گرفته و مشاهدهای عمیق و طولانی کردهاند. (1)
در ابتدای شروع تحقیق سن میانگین افراد سالخورده حدود 69 سال بوده است. محققین ابتدا تمامی حواس و توجه خودشان را بر روی کنجکاوی و تشنه علم و دانش بودن افراد مسن متمرکز میکنند. آنها در اینکار مقدار و درجه کنجکاوی و انباشت دانستنیها نزد تک تک افراد سالخورده را اندازه گیری میکنند. سپس حاصل سنجشهای خویش را با مرگ و میر اشخاص سالخورده بمدت پنج سال در رابطه مستقیم قرار میدهند.
نتایج بدست آمده از این سنجشها نشان میدهند بخش بسیار بزرگی از افراد سالخورده که در آموختن علم و دانش و انباشت دانستنیها از خودشان بندرت کنجکاوی نشان میدادند، در زمانی کوتاه عمرشان بپایان رسیدهاست. عکس امر فوق را پیش آدمهای کنجکاوی که حریص در افزودن بر دانش و شناختهای خویش هستند، مشاهده کردهاند. انسانهای کنجکاو هم طول عمری دراز دارند و هم تا آخرین لحظههای عمر خویش سالم، سرزنده و شاداب زندگی میکنند.
حال سئوالی که روانشناسان را سخت بخود مشغول کرده، این است که چه ربط و پیوندی مابین کنجکاوی و طول عمر وجود دارد؟ از این مهمتر چرا افراد کنجکاو تا آخرین لحظات عمر خویش سالم و جوان و شاداب، و فعال و خلاق باقی می مانند؟
جواب روانشناسان پژوهشگر کنجکاوی اینست: انسانهایی که کنجکاو هستند، بطور مداوم بدنبال یادگیری و آموختن امور و موضوعات گوناگون و نو و جدید هستند. این امر سبب میشود که شیوه زندگی و گذران عمر آنان شکلی کاملاً فعال و خلاق بخود گیرد. فعالیت و خلاقیت مانع از آن میشود که برای مثال افراد سالخورده تمامی روز را روی صندلی راحت نشین خود در مقابل تلویزیون بنشینند و مات و مبهوت تنها فعال بودن دیگران بر روی صفحه تلویزیون را تماشا کنند.
آدمهای کنجکاو با وجود داشتن سنین بالا دائماً در حرکت و جنب و جوش هستند. آنها همه جا و همه وقت در پی ارضای کنجکاوی خویش هستند. آدم کنجکاو با وجود داشتن سن بالا به سالن های ورزشی تمرین پروش اندام و سالم و قوی سازی اعضاء ضعیف بدن خویش میرود. او با داشتن کهولت سن در دانشگاه سالخورده گان (که تعداد دانشجویان آن هم در آمریکا و هم در اروپا روز به روز بیشتر میشوند.) اسم نویسی و شروع به آموختن آن علم و دانش و یا هنر و هنرشناسی که تمامی عمر خویش در تمنای یادگیری آن بود، ولی وقت و امکان آنرا نمی یافت، میرود. کنجکاوی آنان سبب میشود که در سنین بالا بار دیگر بر روی نیمکت دانشجویی و دانش آموزی بنشینند و به کمک آموختن چیزهای تازه و نو از زندگی و حیات باقی مانده خویش کمال لذت را ببرند. آنها همانند دانشجویان و دانش آموزان کاملاً نوجوان و جوان، غرق در کنجکاوی خویش، سرشار از ذوق و شوق آموختن، بشدت فعال و خلاق، در نتیجه جوان و شاداب باقی میمانند.
از این دو کار گذشته آدم کنجکاو اگر امکان مالی داشته باشد به گردش و سیر وسفر و سیاحت به اقصاء نقاط جهان میرود. کنجکاوی او برای شناخت سرزمینهای ناشناخته، سرزمینهای دور و بیگانه، او را پُر از هیجان مثبت یادگیری میکند. شناسایی ملتها و انسانهای دگر زیست و دگر اندیش، آنهم با مشاهده کاملاً مستقیم، فرد کنجکاو را، برخوردار از حرص آموختن، به تلاش در درک و فهم ناشناختههای خویش بر میانگیزد.
به همین دلیل نیز، در تاریخ فرهنگ پارسی زبانان، آموختن علم و دانش، آنهم در سنین کهولت ارزشی بس بالا و سزاوار پند و اندرز دادن به هموطنان و همنوعان خویش را داشته است و هنوز نیز دارد. پند و اندرز و نصیحتی همچون ” ز گهواره تا گور دانش بجوی ” و یا
” توانا بود هر که دانا بود ز دانش دل پیر برنا بود.”
را همه ما ایرانیان و فارسی زبانان خوب میشناسیم.
آیا زمان آن رسیده است که بار دیگر این پند و اندرزهای خردمندانه را قدر شناسیم و به آن جامه عمل پوشانیم، تا با اینکار، خود و جامعه خویش را از شر استبدادهای جاهل و عقب مانده رها کنیم؟
زمینه ششم:
آدم کنجکاو هیچ ترس و واهمهای از تغییر و تحول، چه در خود خویش و خواه در جامعه و موطن خود، بدل راه نمیدهد.
یکی از مهمترین عوامل فکری – روانی که بیشتر انسانها را از جنب و جوش و فعالیت و خلاقیت باز میدارد، وجود اسطوره ترس از تغییر و تحول چه در خود خویش و خواه در وطن و محل زندگی اجتماعی خویش است. این اسطوره ترس غالباً اینگونه بیان میشود:
” زندگی و حیات انسانی امری نا مطمئن، ناپایدار و غیره قابل ثبات و تأمین برای همیشه است. آنچه تا همین حالا درست و صحیح و نیکو بنظر میرسید، در چند لحظه دیگر میتواند غلط و نادرست و زشت از آب درآید. در اینصورت به هیچ چیز و هیچ کس، بخصوص به خود و توانائیهای خویش، هرگز نباید اعتماد کرد. چرا که هر گونه تغییر و تحولی به معنای از دست دادن کنترل و مهار زندگی خود و جامعه خویش است.”
روانشناسان پژوهشگر کنجکاوی همگی معتقدند: آدمهای کنجکاو هیچگونه ترس و نگرانی نسبت به تغییر و تحول چه در خود خویش و خواه در جامعه خود را به اندیشهها و دلهای خویش راه نمیدهند.
چرا اینطور است؟ چرا آدم کنجکاو هیچ ترسی از تغییر و تحول در خود و در جامعه خویش ندارد؟ دقیقتر بگوییم، چرا آدمهای کنجکاو شخصیت و منشی ماجراجویانه دارند؟
جواب روانشناسان پژوهشگر کنجکاوی این است: آدم کنجکاو چون تشنه یادگیری و آموختن امور، موضوعات و چیزهای نو و جدید است، همه جا و همه وقت بدنبال فراگیری دانش شیوه خوب زندگی کردن میگردد. فرد کنجکاو در تمامی طول حیات و زندگی خویش مدام از خود این سئوالها را میکند:
” اگر در زندگی من تغییر و تحولی رخ داد، در آن وضعیت تغییر یافته، من به چه چیزها، چه امور و موضوعات گوناگون نو و جدیدی بایستی اندیشه کنم؟ در پی یافتن چه راه حلّهای تازهای باید باشم؟ چه امور ناشناختهای را بایستی شناسایی کنم؟ چه چیزهای نو و موضوعات کاملاً جدیدی را بایستی بیاموزم؟ اگر تغییر و تحولی رخ داد، بخصوص پس از تغییر و تحول، من با چه زمینهها و امکانات نو و تازهای برخورد خواهم کرد؟ و بالاخره در صورت تغییر و تحول وضعیت خودم و وضعیت تحول یافته جامعهام، بایستی در جستجوی اندیشیدن به چه بدیلهای نو و جدیدی باشم؟”
از جنبه روانشناسی اینگونه پرسشها در انسان کنجکاو نه تنها ترس و نگرانی و دلهره ایجاد نمیکنند، بلکه هیجان مثبتی دوست داشتنی و بغایت فعال و خلاق در وجود آنها تبلور پیدا میکنند.
انسان کنجکاو با داشتن یک چنین موضع درونی، در بیرون خود بشدت فعال و خلاق میشود. او نه تنها هیچگونه ترسی از تغییر و تحولی بدل راه نمیدهد، بلکه در اثر ایجاد تغییر و تحولی در زندگی فردی و اجتماعی او در درونش شور و شوق و هیجانی سخت مثبت بوجود میآیند. چرا که او بایستی در زمینههای فکری و عملی گوناگون جدیدی دست به کار و ابتکارهای نو زند. آدم کنجکاو قادر میشود حتی بر شدیدترین مشکلات و فشارهای ایجاد شده در آن دوران تغییر و تحول فائق آمده و با پیروزیهای خوش، آیند نو و تازهای را حاصل زندگی خویش گرداند.
دلیل امر فوق اینست که آدم کنجکاو در هر زمان و لحظهای از زندگی خویش آماده آموختن درس تجربه از وقایع، امور و موضوعات گوناگون جدید است. او مبارز خستگی ناپذیر و نستوه در ستیز با مشکلات مخوف است. در حقیقت آدم کنجکاو همیشه و همه جا بدنبال پهلوان شدن در میدان نبرد با سختیها و مشکلات میگردد. من هل مبارزه طلبی یکی از ویژه گیهای شخصیت و منش انسان کنجکاو است.
علاوه بر همه اینها آدم کنجکاو آدمی است که شبکه روابط اجتماعی گسترده و وسیعی را برای خویش میسازد. چون کنجکاو است از آشنایی با آدمهای غریبه هیچ باکی به دل راه نمیدهد. در واقع آدم کنجکاو سازنده و حافظ جمعهای بزرگ انسانی است. کنجکاوی او سبب میگردد که او با بیشمار انسانهای دیگر باب آشنایی، و دوستی و رفاقت را بگشاید. با آنان رفت و آمد و معاشرت داشته باشد. همین امر خود باعث میگردد که او در سختیها و مشکلات تنها نماند. داشتن روابط خوب اجتماعی کمکی شایان به از سر گذراندن بحرانهای سخت در زندگی هر انسان است. آدم کنجکاو در سخت ترین بحرانهای فردی و اجتماعی زندگی خویش، هرگز تک و تنها نخواهد ماند.
پاول سیلویا Paul Silvia روانشناس آمریکائی محقق در امر کنجکاوی در پژوهشهای خویش به این نتیجه بسیار با اهمیت رسیده است:
آدم کنجکاو چون با هیجان مثبت کار در تلاش برای افزایش دانستنیهای خویش است، در اثر انباشت دانشهای خود اعتماد و اطمینان او نسبت به توانائیهای خودش روز به روز افزایش مییابد. فرد کنجکاو در اثر کوشش و تلاش خستگی ناپذیر خود در دانش آموزی اعتماد به نفسی محکم و قوی بدست میآورد. اعتماد و اطمینان او نسبت به توانائیهای خودش باعث میشود که او از دست زدن بکار های بزرگ هیچ ترسی بدل راه ندهد. بهمین دلیل نیز توانائیهای او بطور مداوم افزایش مییابند. از این طریق او قادر است بر سختیها فائق آید. آدم کنجکاو بهنگام دست زدن به کاری جدید که بسیار سخت و دشوار بنظر میآید، پیش خود اینطور فکر میکند: (2)
” من اینگونه اعمال را بارها انجام دادهام و هر بار نیز با موفقیت آنرا انجام دادهام. اینبار نیز حتماً موفق خواهم شد.”
حاصل سخن:
خواننده گرامی که این دو نوشته را تا اینجا مطالعه کرده، به احتمال قوی شبیه به خود نویسنده به امر ربط استبداد با کنجکاوی اندیشیده و پرسشهای زیر به ذهنش رسیدهاند:
رابطه استبداد با کنجکاوی چیست؟ آیا استبداد و مستبدین انسانهای کنجکاو را تحمّل میکنند؟ آیا پشتیبان کنجکاوی و مشوق افکار کنجکاو هستند؟ و یا بر عکس مستبدین دشمن خونی انسانهای کنجکاو هستند؟
پاسخ کاملاً روشن به پرسشهای فوق این است: اگر استبداد و مستبدین قادر به تحمّل کنجکاوی و افراد کنجکاو بودند، این همه زحمت سانسور کردن خود و دیگران را بخود نمیدادند. روانشناسی ایجاد سانسور، روانشناسی فرار از حق و حقیقت و کتمان و انکار واقعیتها است. در صورتی که ما میدانیم، روانشناسی کنجکاوی، روانشناسی شناخت حق و حقیقت و پی بردن به واقعیتهای موجود در این جهان، در محیط زیست اجتماعی خویش و بخصوص در درون نفس خود و دیگر انسانها است.
مستبدین جهت فرار از حقیقتها و واقعیتها سانسور ایجاد میکنند تا بلکه منطق صوری را که دشمن کنجکاوی است زیرا انسان را از هم واقعیت غافل میکند و هم از رابطه صورت با محتوی و محتوی با صورت، هم رواج دهند و هم بشدت تبلیغ کنند. انسان کنجکاو به جهت دارا بودن کنجکاوی بطورمداوم مراقب است تا که منطق صوری را، ناخودآگاه روش نکند و استعداد کنجکاوی خود را به آتچه از صورت، میبیند، قانع نکند. او فراوان به این امر میاندیشد که چگونه میتوان خویشتن را ازفریب منطق صورتی در امان داشت و به افراد جامعه روش آموخت مشاهده حقیقت و واقعیت را همانطور که هستند، آموخت. چرا که فرد کنجکاو میداند، منطق صوری دشمن کنجکاوی و مانع بزرگ بر سر راه رشد استعدادهای انسان است.
منطق صوری، منطق سطح نگری به امور، وقایع و موضوعات گوناگون در محیط زیست اجتماعی خویش است. منطق صوری منطق دل خوش کردن به شکلها و گریز از محتوی است. منطق صوری اصلی ترین و کارآترین روش فریب است. استبدادیان و همه آنها که علم و دین و … را وسیله به خدمت درآوردن مردم میکنند، همین روش را بکار میبرند. ارسطو خود نیز گفته بود که این مطنق را برای آن تدوین کردهاست «نخبهها» بتوانند عوام را تحت فرمان خود درآورند. منطق صوری همان روش است که در از خود بیگانه کردن دین ها بکار رفته است. روش تغییر معنی دادن به اصول و ارزشهای بنیادی و جعل ارزشها قبولاندن آنها در همه فرهنگهای جوامع بشری است. در حقیقت کار اصلی منطق صوری اینست که محتوی و بنیاد اصول و ارزشهای جهانشمول پایدار، چه در درون انسان و خواه در سطح جوامع بشری را شبیه به پوشیدن و کندن لباس از تن، مدام عوض کند. امروز به اصلی و ارزشی خود را معتقد جلوه دادن، فردا آنرا دور ریختن و به جای آن ضد ارزشی را که صاحبان قدرت مد روز کرده و تبلیغش میکنند، قبول و تصدیق کردن، کار اصلی معتادان به منطق صوری است.
اگر راستش را بخواهید منطق صوری تقلید کورکورانه کردن از آموزشهای غلط قدرت پرست ها و سلطه گران است. منطق صوری آموزش از کار انداختن استعداد کنجکاوی، یعنی از کار انداختن فکر و اندیشه و مانع بزرگ بر سر راه آموختن درس تجربه است. هدف اصلی نظامهای استبدادی و مستبدین از تبلیغ و ترویج منطق صوری، ویران کردن توان مقاومت انسانها در برابر زور و ظلم و تجاوز است.
با مثالی مطلب را روشن تر کنم: در زمان کنونی در درون و بیرون میهن ما ایران، شایع ترین و بارز ترین شکل پیروی از منطق صوری بد نام کردن انقلاب و اسلام است. عده ای که هدف اصلی شان کسب قدرت و حفظ آن است، یعنی دست اندرکاران نظام ولی مطلقه، انقلاب را خشونت معنی میکنند و دین اسلام را توجیه گر این خشونت کردهاند. عده ای دیگر که ظاهراً مخالف رژیم ولایت مطلقه خود را جلوه میدهند نیز انقلاب و اسلام هر دو را منبع خشونت تبلیغ میکنند.
هر دوی این گرایشها سخت پیرو منطق صوری هستند. گرایش اوّل سانسوری شدید را در جامعه ایران سازماندهی کرده تا مردم پی نبرند که اینها هم ضد انقلاب و هم دشمن دین اسلام هستند. گرایش دوّم تا چندی پیش انقلاب و اسلام را ارزشی برین میدانست و به نامش به حقوق انسانی این و آن دگر اندیش تجاوز میکرد. امروز بر اساس منطق صوری هم انقلاب و هم اسلام، هر دو را جنایتکار و ویرانگر قلمداد و تبلیغ میکند. این عده مشتی مستبد بیمایه و جنایتکار که دولت را در ایران بیش از سی سال است تسخیر و تصاحب کرده، الگوهای انقلاب و اسلام “حقیقی” میخوانند و آنرا تبلیغ میکنند. اساس و مایه همین کارشان شاگردی و معلمی کردن از منطق صوری و تشویق نسل جوان ایرانی در فرار از کنجکاوی جهت شناخت حقیقت این دو، یعنی انقلاب و دین اسلام است.
آدم کنجکاو به این راحتی باور نخواهد کرد که مقصر تمامی مشکلات و ویرانیهای موجود در ایران امروز، انقلاب و اسلام هستند. او با استعداد کنجکاوی خویش در جستجوی یافتن حقیقت انقلاب و محتوی واقعی دین اسلام میرود. او با اینکار خود در عمل دست بکار بر انداختن بنیاد استبداد، یعنی سانسور و منطق صوری، در درون خویش میشود. او تلاش میکند سره انقلاب و دین اسلام را در فرهنگ جامعه خویش از نا سره دروغهای باب روز زورمداران رنگارنگ تشخیص دهد. فرد کنجکاو مدام در این اندیشه است که چگونه میتوان با منطق صوری، منطقی که اهل ژرف اندیشی و جستجوی حقیقت امور، وقایع و موضوعات نیست، مبارزه کرد؟
فرد کنجکاو براندازی استبداد، سانسور و منطق صوری در درون خود و جامعه خویش را همانطور که در دو نوشته تحقیقی بالا خواندید، در جوابی خواهد دید که همه پژوهشگران کنجکاوی در علوم روانشناختی، اعصاب و مغز شناسی، داده اند. جواب فوق این است:
بایستی منش و فرهنگ کنجکاوی را نزد خود و جامعه خویش تشویق، ترغیب، تبلیغ و ترویج کرد. در حقیقت همۀ ما انسانها با استعداد دارا بودن قوه کنجکاوی پا به عرصه وجود میگذاریم. ایجاد انواع سانسو ها، چه در خود و خواه در جامعه خویش، بستن فضای فرهنگی بر روی خود و جامعه خویش است. اینکار ویران کردن استعداد کنجکاوی است. ضعف استعداد کنجکاوی مانع بزرگی بر سر راه رشد و تکوین شخصیت انسان است. چرا که کنجکاوی مهمترین گوهر با ارزش در درون ما انسانها جهت شکفتن و بسط استعدادهای ما است. اگر ما آنرا قدر شناختیم و در رشد آن کوشا بودیم، زندگی خوب و پُر ثمری را هم برای خود خویش و هم برای جامعه و فرهنگ خویش تدارک دیده ایم. با این امید نوشته را به پایان میبرم.
منابع و مأخذها:
(1)
Gary Swan, Dorit Camelli: Curiosity and mortality in aging adults: A 5-Years follow-up of the western collaborative group study. Psychology and Aging,11-3. 1996, 449-453
(2)
Paul J. Silvia :What Psychology Majors Could (and Should) Be Doing: An Informal Guide to Research Experience and Professional Skills Taschenbuch – 15. März 2009