back to top
خانهنویسندگانناظر: سرطان فساد، بخش ششم / رژیم ولایت فقیه از چه زمان...

ناظر: سرطان فساد، بخش ششم / رژیم ولایت فقیه از چه زمان و چگونه مردم ایران را از اسباب مقاومت در برابر بیگانه محروم کرد؟

 grogangiri 10112016     پیش از این‌که مجلس خبرگان ولایت فقیه را جانشین ولایت جمهور مردم کند، خمینی اعمال ولایت می‌کرد و بدین کار، با محروم کردن این مردم از حقوق شهروندی، مهم‌ترین مایه و سبب مقاومت ملی را از میان می‌برد. در آن مجلس، بنی‌صدر نه دلیل بر بطلان ولایت فقیه اقامه کرد و نسبت به استقرار استبداد به نام دین هشدار داد. امروز که ولایت فقیه ایرانیان را از اسباب مقاومت در برابر بیگانگان محروم و زندگی را بر آنان چنین سخت کرده‌است، بیزاری از این ولایت ضد حق اندازه نمی‌شناسد. بتازگی،   صادق  زیبا کلام گفته‌است: ولایت فقیه من درآوردی است. این واقعیت که ولایت فقیه در دین نبود و جعل خمینی بود، دارد بر همگان آشکار می‌شود. این فسادی که ریشه فسادها است، باب خیانت و جنایت و فساد را گشود. یک چند از کارکردهای رژیم ولایت مطلقه فقیه، در همان‌حال، فساد و جنایت و خیانت هستند.

   دری نجف آبادی می‌گوید: بعضی مواقع به خاطر اشتباه و کار غلط یک فرد 80 میلیون جمعیت زیر سؤال می‌روند. بنابر ضرب‌المثل، یک دیوانه سنگی در چاه می‌اندازد که چهل عاقل نمی‌توانند از آن بیرونش آورند. این مثال دقیقا به نوع نگرش سردمداران رژیم ولایت فقیه برمی گردد که، از بدو انقلاب تا به حال، فسادها خیانت‌ها و جنایت‌هائی را انجام داده‌اند که خسارت آن‌را ملت ایران تحمل کرده‌است. بخصوص این توان مقاومت ملت در برابر فشار بیگانه و زیست در استقلال و آزادی است که به تحلیل رفته‌است.

    یک‌چند از زیانبارترین خسارتهای وارده به کشور را که به دلیل نادانی و در همان‌حال عطش قدرت و اصرار بانی ولایت فقیه و دستیاران او بر بازسازی استبداد، ببارآمده‌اند را باز می‌آوریم تا بدانیم چرا کشور ایران، در سال 1395، به سرنوشتی چنین گرفتار شده و وضعیتی بوجودآمده‌است که، درآن، ابعاد فساد و جنایت و خیانت است که بزرگ می‌شوند بی‌آنکه قدرت حاکم جزT یکه تازی بیشتر «رهبر» و حزب سیاسی مسلح را اجازه دهد.

٭ آمیختگی فساد و جنایت:

    دری نجف آبادی وزیر اسبق واواک، دادستان اسبق کل کشور و امام جمعه و نماینده ولی فقیه در استان مرکزی، بعد از سالها لاپوشانی و مخفی‌کاری که حاصل موقعیت طلبی در سرای ولایت مطلقه فقیه است،به سخن آمده و در مورد قتل خبرنگار ایرانی – کانادایی،زهرا کاظمی که در زندان اوین در دوران سعید مرتضوی اتفاق افتاد، در همایش روحانیان خمینی شهر، می‌گوید:

… در زمانی که دادستان کل کشور بودم براثر غفلت بعضی از افراد یک خانم براثر حادثه‌ای فوت نمود و این موضوع موجب قطع رابطه دولت کانادا با ایران شد… دولت کانادا براثر همین غفلت علیه نظام ما کارشکنی زیادی کرد … بعضی مواقع به خاطر اشتباه و کار غلط یک فرد 80 میلیون جمعیت زیر سؤال می روند…یک اشتباه، آثار سوء زیادی را به همراه دارد و ممکن است از یکسو برای کشور و نظام زحمت ایجاد نماید و از دیگر سو، موجب استفاده سوء دشمنان شود.

      اما زهرا کاظمی بر اثر حادثه نمرد. او را کشتند. دری نجف آبادی دادستان وقت کل کشور دروغ می‌گوید و می‌داند دروغ مادر فسادها است.  اوجزء کسانی است که اینک کور خود و بینای دیگران شده‌است. قتل زهرا کاظمی، در زمانی روی داد و او به دست مأمور زندان اوین کشته شد که مرتضوی «دادستان» تهران و دری نجف آبادی «دادستان» کل کشور هم بودند. از سخن امروز او معلوم می‌شود که آن روز شاهد جنایت بوده و از چند و چون آن اطلاع یافته اما دم نزده‌است. به سخن دیگر، با سکوت خود، در جنایت و فساد در دین و قوه قضائی شرکت داشته‌است

   امروز او دم از خسارات وارده به خاطر قتل زهرا کاظمی در دوران «دادستانی» سعید مرتضوی می‌زند. گوئیا فراموش کرده‌است که خود «وزیر» واواک بود و مأموان واواک، عضو شبکه ترور خامنه‌ای،  شهیدان داریوش فروهر، پروانه اسکندری، محمد مختاری، محمد جعفر پوینده و مجید شریف و…را با شناعت و دنائت و قساوت کشتند. او نمی‌تواند بگوید از شبکه ترور و تبدیل دولت به دولت تروریست بی‌اطلاع بوده‌است. دولت تروریست ضربه دوم بر مقاومت ملی پیشاروی قدرتهای بیگانه بود. همچنان در فهرست‌های دولتهای تروریست و تروریست پرور است و این دری نجف‌آبادی از مهره دستگاه تروریست و تروریست پرور ولایت مطلقه فقیه بود و هست.

    دری نجف‌آبادی، که به قول خودش دست خط صادق میرحجازی یکی از رابط‌های خامنه‌ای با سازمان ترور، در مورد فرمان قتل نویسندگان را در اختیار دارد،  چرا مهر سکوت بر لب نهاده و در باره جنایتی که ترور روشنفکران و اندیشمندان و عامل گریز استعدادها از کشور است – سبب سوم مقاومت که رژیم ولایت فقیه ویران کرد و می‌کند –  سخن نمی‌گوید؟ مگر به دلیل ترورها که  محض پوشاندن جنایتی چنان تبهکارانه و  ویران‌گر مقاومت ایران در برابر انیران، برآنها «قتل‌های زنجیره‌ای» نام ننهاد؟  مگر بخاطر وقوع آن جنایت‌ها نبود که از مقام وزارت بر واواک برکنار شد؟ مگر در دادگاه کذائی، مأموران واواک نگفتند به دستور دری نجف‌آبادی دست به آن جنایت‌ها زدند. مگر او نمی‌داند محض پوشاندن دستور دهنده واقعی، خامنه‌ای، «تحقیق کمیسیون اصل نود مجلس نتوانست از مقام معاون وزیر بالاتر برود»؟ مگر خود او دستور دادن پاداش به جنایتکاران عضو واواک را امضا نکرده بود؟ مگر بخاطر ارتکاب این جنایت‌ها نبود و نیست که دست این‌گونه جنایتکاران در ارتکاب فسادها بازگذاشته می‌شود.

٭ ضربه چهارم: اجرای طرح امریکائی گروگانگیری:

    انقلاب ایران با از میان برداشتن سلطنت وابسته به امریکا و انگلیس، اجرای برنامه اقتصادی و سیاسی (تغییر ساختار دولت از استبدادی به مردم سالار و حقوق‌مدار و آزادی احزاب سیاسی و آزادی‌های دیگر) و اجتماعی (بازکردن نظام اجتمامی) و فرهنگی (به حداکثر رساندن خودانگیختگی، بنابراین توان ابتکار و ابداع و خلق شهروندان ایران) با هدف رشد ایرانیان و به حد مطلوب رسیدن مقاومت آنها در برابر قدرت‌های سلطه‌گر را میسر گرداند. اما طرح گروگان‌گیری، بمثابه دو کودتا، یکی در ایران و دیگری در امریکا، توسط «دانشجویان خط امام» و سپاه پاسداران اجرا شد.  اجرای این طرح که طراحانش امریکائی بوده‌اند، همچنان ایران و امریکا را گرفتار پی‌آمدهای خود نگاه‌داشته است.

     مجریان طرح می‌پنداشتند که حرکت آنها اشغال سفارت – عنوان نخستین – به قصد اعتراض است و  ظرف دو سه روز به پایان می‌رسد. اما طراحان آن و دستیارانشان در ایران، مانع از پایان حرکت اعتراض شدند و اعضای سفارت را بمدت 444 روز در گروگان نگاه داشتند. خمینی پنهان نمی‌کرد که قصدش از نگاه‌داشتن گروگانها، «استقرار نظام» است. جانشین کارتر شدن ریگان نیز ایجاب می‌کرد گروگانها تا بعد از انتخابات ریاست جمهوری امریکا در 4 نوامبر 1980 در حصر بمانند.  روح الله خمینی، سید احمد خمینی، سید محمد حسین بهشتی، سید محمد موسوی خوئینی ها، محسن رضایی، و…. در گروگان‌گیری و در نگاه‌داشتن گروگانها و «آتو» کردن آنها (روح الله خمینی، سید احمد خمینی، سید محمد حسین بهشتی، سید محمد موسوی خوئینی ها، سید علی خامنه‌ای و هاشمی رفسنجانی) نقش اول را داشتند.  دانشجویان خط امام و پاسداران نیز نقش آلت فعل را بازی می‌کردند. شماری از آنها نیز مقام و نان و آب یافتند.

   خسارت گروگان‌گیری نه تنها دست‌آویز حمله نظامی به ایران شد که خود خسارتی بس بزرگ است، بلکه منجر به تحریم سی و پنج ساله ایران توسط امریکا و برباد رفتن فرصت رشد و سرمایه‌هائی شد که می‌توانستند در ایران بکار افتند و آن‌را آبادان کنند. خمینی در توجیه این خیانت و جنایت و فساد گفت: ما برای اقتصاد انقلاب نکردیم، اقتصاد مال خر است!

   وارد کردن امریکا به درون – که انقلاب آن را به بیرون رانده بود – و محور سیاست داخلی و خارجی کردنش را نخست به پای سید محمد موسوی خویئنی‌ها نوشتند. بعدها تحقیق‌ها در امریکا معلوم کردند که طرح امریکائی بوده و توسط «ایرانیان» اجرا شده‌است. بدیهی است بدون ورود خمینی در گروگانگیری و انقلاب دوم خواندن آن، طرح قابل اجرا نمی‌شد. او بود که می‌خواست به هر قیمت رژیم ولایت فقیه را مستقر کند و نیاز به وسیله فشار شدیدی داشت و گروگانگیری این نیاز او را برآورد و به او امکان داد کودتا کند. آنها هم که در امریکا طرح را تهیه کردند، نیاز به حاکم کردن ریگانیسم بر دولت و جامعه امریکا داشتند و گروگانگیری همان ضربه سخت بر روان مردم امریکا شد و حاکم کردن ریگانیسم را میسر ساخت.  

     آن  زمان، روز بعد از گرونگیری، یعنی در 14 آبان، خمینی گفت: «امروز در ایران انقلاب است، بزرگتر از انقلاب اول».  و بنی صدر  در همان زمان در نامه‌ای به آقای خمینی نوشت :

    «حیف نیست که ما کار اصلى را که استقلال واقعى کشور است رها کنیم و با استفاده از گروگانها در داخل بازى قدرت بکنیم؟جاى کمال تاسف است که ما ملتى را در ازاء 50 نفر گروگان امریکا بکنیم».

      او در دیداری با شخص خمینی، به او اعتراض کرد : «رفتم پیش خمینی. خمینی گفته بود این بزرگتر از انقلاب اول بود.گفتم شما چه جور به خودتان اجازه دادید چنان حرفی بزنید؟ یک ملتی در آن انقلاب شکوهمند گل را بر گلوله پیروز کرد. شما آن را مساوی کردید با گرفتن چند تا آمریکایی؟ کاری که اصلا شجاعت نیست و در هر کشوری شدنی است».

     بعد از این‌که خمینی به بنی‌صدر گفت اشغال سفارت و به گروگان گرفتن امریکائیان بنا نیست چند روز بیشتر به طول بیانجامد، او به سفارت امریکا رفت تا زمان رها کردن گروگان‌ها را با گروگان‌گیرها معلوم کند. او می‌نویسد: «رفتم سفارت آمریکا با گروگانگیرها صحبت کردم و بهشان گفتم شما آمریکاییها را به گروگان نگرفتید بلکه ایران را به گروگان آمریکا درآورده‌اید. فکر کردید شاخ کرگدن شکستید؟ 50-40 نفر آمریکایی را گرفتن شجاعت نیست. در عوض آمریکا را در زندگی روزمره جامعه ایرانی وارد کردید».

      تحقیقاتی که توسط محققینی همچون مارک هولبرت و رابرت پاری، در آمریکا، انجام گرفت، حاکی از ﺁن‌است که طرح اشغال سفارت را تنی چند از افسران تصفیه شده سیا، تحت نظر کسانی چون هنری کیسینجر و دیوید راکفلر تهیه و به ایران منتقل کرده‌اند و در شکل یک حرکت انقلابی به اجرا درآمده‌است. به نظر نگارنده، حضور سعید امامی در همان زمان و ارتباطات وی با نیروهای امنیتی و سفارتی‌ها شاید کلید رمز آن باشد . می‌دانیم بعدها «مقام واواکی» گفت: ما می‌دانیم که موسوی خوئینی‌ها عامل امریکا بوده و طرح گروگان‌گیری را در امریکا تهیه شده بود، اجرا کرده‌است. 

     بدین ترتیب بود که  ایران به گروگان امریکا درآمد . اما آن هنگام محسن رضائی که در گروگانگیری شرکت کرده بود و بعدها هم از ایران گیتی‌ها شد، به بنی‌صدر و روزنامه انقلاب اسلامی حمله کرد و گفت:

   «چقدر جنایتکارند کسانی که مسئله گروگانگیری را به خاطر حب نفس و مسائل شخصی‌شان مطرح کرده و چنین دستاورد بزرگی را زیرپا می‌گذارند».

         باوجود خیانتی چنان بزرگ،  هر سال، در روز 13 آبان جمع می شوند و ائمه جمعه و جماعت و برخی پاسداران و بسیجیان را در خیابانهای تهران و شهرستانها به راهپیمایی وا می‌دارند. زیرا نمی‌توانند بگویند گروگان‌گیری کودتا بود و رژیم ولایت مطلقه از جمله فرآورده آن است. و می‌خواهند وانمود کنند که مردم ایران این خیانت را خدمت می‌دانند و  زیان حاصله را هم با جان و دل پرداخته‌اند و می‌پرازند.

        در سال اول گروگانگیری، وقتی اثرات ویران‌گر آن از پی هم آشکار شدند، خمینی برای اینکه دهان اعتراض کنندگان را ببندد، گفت:  

   « این جوان‌های ما رفتند، ریختند و اعضای آن‌جا را گرفتند و هیچ آسمان به زمین نیامد… این خدمت بود. شما الآن یکسال است این جاسوس‌ها را در آنجا حبس کردید و خبری نشد… الان ما را حصر اقتصادی کردند چه شد؟ مثلا ما کجایمان گیر کرده است؟ … آن چیزی که برای ما ارزش دارد اسلام است…ما برای شکممان قیام نکردیم.. ما از انزوا نمی‌ترسیم. استقبال هم می‌کنیم. اما ما منزوی نیستیم. شما خیال می‌کنید ما منزوی هستیم».  

    جریان گروگان گیری در نهایت با امضای قرارداد فضاحت بار الجزایر که با دو رویی هاشمی رفسنجانی و بهزاد نبوی و تایید روح الله خمینی و احمد خمینی با مخالفت بنی صدر به پایان رسید. دو قرارداد یکی پنهان (با ریگان و بوش که افتضاح اکتبر سورپرایز را ببار آورد) و دیگری آشکار  و هردو عامل فسادها و جنایت‌ها و خیانت‌های بزرگ که از آن جمله‌اند کودتای خرداد 60 و ادامه جنگ، سراسر جنایت و خیانت و فساد و نفله شدن یک نسل ایرانی،

    در کتاب ایستاده بر آرمان امده است:«گروگان‌ها 444 روز در اسارت دانشجویان خط امام بودند. از سویی رایزنی‌ها درباره آزادی گروگان‌ها میان بنی‌صدر و مقامات سازمان ملل و شخص کورت والدهایم، دبیر کل سازمان ملل متحد، در جریان بود و از سوی دیگر آقای خمینی بی‌توجه به مسئولیت‌های اجرایی شخصا صادق طباطبایی را برای مذاکره با نمایندگان جیمی کارتر، بی اطلاع بنی‌صدر به آلمان فرستاده بود تا زد و بندهای پنهانی اوج بگیرد». 

     سرانجام دولت رجایی، بهزاد نبوی را مامور کرد تا در ننگین‌نامه ای با عنوان   “قرارداد الجزایر” گروگان‌ها را در قبال 3 میلیارد دلار از  13 میلیارد دلار پول بلوکه شده ایران در آمریکا تحویل دهد.در واقع، از این 13 میلیارد، تنها 3 میلیارد به ایران پس داده شد. قرارداد بی‌آنکه رئیس‌جمهور کوچکترین خبری از مفاد آن داشته باشد از سوی بهزاد نبوی امضا شد، در حالی که مطابق اصل 125 قانون اساسی قراردادن‌ها با دول خارجی بدون امضای رئیس‌جمهور فاقد اعتبار بود ( همین رویه در قرارداد واگذاری پایگاه هوایی نوژه به روس ها بکار رفت).

     خیانت به حدی عظیم بود که بهزاد نبوی امضا کننده قرارداد، آن را به قرارداد 1919 وثوق الدوله تشبیه کرد و گفت: «وثوق الدوله قرار داد 1919 را با انگلیسی‌ها امضا کرد و من قرارداد 1359 را با آمریکایی‌ها امضا می‌‌کنم».      

    آن‌قدر این قرارداد ننگین بود که جیمی کارتر، رئیس‌جمهور آمریکا، در خاطراتش نوشت:«آنقدر ایران ضرر کرد که گاه دلم برای این ملت می‌سوخت».  بعدها، بهزاد نبوی امضای قرارداد را «تنها افتخار دوران زندگی خود» نامید.  اما دوست او و محمد علی رجائی شرحی را منتشر کرد حاکی از این‌که این دو نزد خمینی رفته‌اند و به او گفته‌اند این قرارداد خائنانه‌است. خمینی به آنها می‌گوید: گروگانها مثل انار آب لمبو شده‌‌است. آب آن مکیده شده و تفاله را باید بدور انداخت. قرارداد را امضاء کنید. آنها هم از نزد او که خارج می‌شوند می‌گویند: چون امام می‌گوید می‌کنیم.

    بنی صدر به خمینی  نوشت :

    «پریشب به احمد ﺁقا گفتم داستان دارد به صورتی تمام می‌شود که همه‌اش ضرر و تسلیم است. لااقل باید بفرمائید افرادی که مذاکرات را کرده‌اند، خدمت برسند توضیح بدهند. ﺁن‌طور که این‌جانب فهمیده‌ام هم قانون اساسی نادیده گرفته شده‌است و هم شروط چهارگانه ﺁقا و هم مصوبات مجلس کنار گذاشته شده‌است و این در ایران مسکوت نخواهد ماند و عواقب بسیار خواهد داشت. پول هاى ایران را نمیدهند… کارى در حد خیانت است و هیچ دلیلى هم براى قبول این معنى نیست... چه کسى جواب این بذل و بخشش‌ها را خواهد داد خدا میداند. اموال شاه و …را که نگرفتیم هیچ، اینک پولهای یک ملتی که از صدها سال سختی رنج می‌برد را می‌خواهند به آمریکا بدهند، شرف و اعتبار ملت ما را و انقلاب ما را به باد می‌دهند. دیگر چه عرض کنم که اینجانب در تابستان در جلسه شوراى انقلاب گریه کردم که این ترتیب کار کشور را به تسلیم خواهد کشاند و ضربه خطرناکى به اساس موجودیت انقلاب خواهد زد. این نتیجه، نتیجه خوبى نیست. اقلاً طورى نشود که خداى نکرده بگویند آقا این ترتیب را موافقت فرمودید. اینطور گفته‏اند که رهبر انقلاب موافقت کرده است. بسیار براى اعتبار انقلاب و رهبر و بنیانگذار انقلاب صدمه دارد. این موافقتنامه نیست، تسلیم‌نامه است. اینک ساعت 3 بعد ازظهر است و اینجانب هم اکنون از قضیه مطلع شدم». 

     با علنی شدن امضای قرارداد الجزایر و خیانت به مال و سرمایه ملت، رئیس‌جمهوری و رئیس‌ کل بانک مرکزی علیه دولت رجائی اعلام جرم کردند:

   «دولت، حاکمیت ملی ایران را مخدوش نموده‌است. موافقت نامه الجزایر با اصول بسیاری از قانون اساسی درتناقص است.علاوه بر آمریکایی‌ها، به غیر آمریکایی‌ها نیز از بابت موافقت نامه الجزایر پول پرداخت شده است… نه تنها اینجانب، بلکه همه آحاد ملت ایران باید بدانند مسئولین چه بر سر اموال و استقلال آنها آورده اند… سکوت در مقابل نقض قانون اساسی و قوانین مصوب مجلس و عدم رعایت مصالح کشور را خیانت به ملت ایران می‌دانم.»

     سی و هفت سال از انقلاب گذشته و هنوز حاکمیت ولایت مطلقه  فقیه در بسیاری از امور به دلیل مخالفت اکثریت در پنهان کاری عمل می کند. زیرا به خوبی می داند اگر اکثریت بر حقوق خود واقف شوند، اجازه نمی دهند اقلیت 4 درصدی سرمایه های آنان را به باد فنا بدهد.

    و جالب اینکه فردی که امروز دم از مذاکره و صلح و آرامش می زند، آن زمان مسئول مذاکره محرمانه با امریکاییان و انعقاد قرارداد ننگین الجزایر بود برای فریب مردم در خطبه‌های نمازجمعه گفت، مقامات ایرانی موفق شدند در انتخابات آمریکا دخالت کنند:

“پوزه آمریکا را به خاک مالیدیم و در انتخاباتشان دخالت کردیم و رسوایشان کردیم.”    

      در سال 60 وقتی بنی صدر دید که کودتاچیان برای حذف او کمر بسته اند برای آخرین بار به دیدار خمینی رفت او در این مورد می نویسد:

   «بعد از صحبت‌ها بلند شدم که از در بیایم بیرون. احمد خمینی گفت: آقای بنی صدر شما یک عیبی دارید.

گفتم چیه آن عیب؟

گفت: عیب شما این است که ول نمی‌کنید. هی می‌گید اینها ساختن، ساختن؛ بابا ساختن یا نساختن، گروگانگیری تمام شد. حالا امام می‌فرمایند شما باید با اینها کار کنید.

گفتم من حاضر به همکاری به کسانی که با آمریکا ساخته‌اند نیستم. همه‌اش فکر می‌‌کردم از این زد وبند ها خود خمینی مطلع نیست. اگر بفهمد پدر اینها را درمی‌آورد. باورم نمی‌شد. هر چه به من می‌گفتند که با موافقت خود ایشان دارند این کارها را انجام می دهند باور نمی‌کردم.

    در انتها به اسامی برخی از افرادی که از عوامل اصلی به وجود آمدن این خسارت به ملت ایران شدند اشاره می شود:

اخبار مرتبط

دیدگاه خود را بنویسید

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید