اکثریت قریب به اتفاق مردم ایران در نمایش « انتخابات » سال 1400 رژیم شرکت نکردند. ملت ایران اینبار با گفتن نه، به جبّاریت، به زندگی و حیات ملی خویش، بله گفتند. بله گفتن به زندگی و ادامه حیات ملی را به همه مردم ایران از صمیم قلب تبریک و تهنیت میگویم.
چرا نه گفتن به قدرت جبّار، آری گفتن به زندگی و ادامه حیات ملی است؟
این سئوال به اندازه تاریخ حیات انسان و جوامع گوناگون بشری قدمت دارد. در حقیقت یافتن پاسخی قانع کننده به پرسش فوق، نه تنها کار اصلی تمامی ادیانی که بشر بخود دیده، بوده و هست، بلکه نحله های فلسفی گوناگون نیز بطور مداوم در تلاش و کوشش بوده و هستند تا پاسخی در خور درک و فهم همه انسانها، برای پرسش فوق پیدا کنند.
نه گفتن به زور و خشونت جبّاران از دیر زمان تا هم اکنون، ادامه حیات انسان بر روی کره خاکی را امکان پذیر کرده است. بخصوص در عصری که ما در آن زندگی میکنیم، با وجود رشد و پیشرفت شگفت انگیز دانش و فن، نه گفتن به زور و قدرت جبّاران در زمان کنونی، بیش از هر عصر دیگری در تاریخ بشریت، اهمیت دارد.
چرا که این تنها محیط زیست زیندگان کره خاکی نیست که بدست جباریت با شتابی تا بحال ناشناخته، پیشروی میکند و روی به نیستی بیشمار زینده های آن دارد، بلکه نظامهای سیاسی موجود نیز، از همه بیشتر نظامهای استبدادی، شریک در این شتاب ویرانگر به سوی غیرممکن کردن ادامه حیات انسان هستند.
اکثریت برنامه های سیاسی و اقتصادی جبّاران این عصر، بنا بر گفته درست ابوالحسن بنی صدر، در « پیش خور کردن آینده در زمان حال » خلاصه میشوند.
برای مثال در میهن خود ما ایران، مشتی آدم زورگوی مستبد نا لایق، با طرد تمامی صاحبان دانش و تخصص از موطن خودشان، بلایی سر این کشور و مردم آن آورده اند، که هیتلر در آلمان دوره نازی ها، استالین در عصر اتحاد جماهیر شوروی در روسیه، صدام در عراق، بشار اسد در سوریه و خمینی و خامنه ای بیش از چهل سال است بر سر ایران و ایرانیان می آوردند.
ولی در نمایش « انتخابات » ریاست جمهوری خرداد امسال، مردم ایران در جلو چشم جهانیان این نظام تبهکار را بایکوت کرد، و نمایش « انتخابات » او را تبدیل به همه پرسی گسترده ای جهت گفتن نه، به استبداد، و آری به زندگی و حیات ملی در ایرانی آزاد و مستقل کرد.
1البته نه گفتن به استبداد، قدم اوّل است. با اینحال برداشتن قدم اوّل در جهت پایان دادن به مشارکت در ادامه ویرانگریهای رژیم جبّار، اهمیت حیاتی بسیار بالائی دارد.
چون رشته تخصصی من روانشناسی اجتماعی، و حرفه ام روان درمانگری است، لازم میدانم در مورد روانشناسی برداشتن قدم اوّل، با گفتن نه، به ادامه ویرانگری، تجارب خودم را، خاصه در زمینه روان درمانگری، با خوانندگان گرامی این سطور در میان گذارم.
چرا برداشتن قدم اوّل، بمثابه عدم مشارکت در ویرانگری، اهمیت دارد؟
ما میدانیم دستیابی به تندرستی و سلامت برای هر فرد و یا جامعه ای که مدتی طولانی در حالت بحرانی بیماری خطرناکی بسر برده است، نیاز به یک تحول دراز مدت در مسیر سلامت و بهبود حال بیمار دارد. در مسیر این تحول دراز مدت، دو چیز باید تغییر کنند:
اوّل: تغییر ساخت شخصیت فرد بیمار، برای مثال ترک عادت های مضر که او پیش و بهنگام بیماری داشته است.
دوّم: تغییر محیط اجتماعی بیمار، یعنی محیط هایی که در آن، اینگونه عادت های مضر مرسوم بوده است.
بزبانی دیگر، سالم زندگی کردن، نیاز به شخصیتی سلیم دارد. این شخصیت سلیم رها از عادت های مضر پیشین و یا حال خود، جهت بهبود طولانی خویش، بایستی ساخت اجتماعی سالمی را برای خود فراهم آورد.
با مثالی ساده امر فوق را روشن کنم:
اگر بیمار روانی معتاد به الکل و یا ماده مخدر دیگری بود و خواست رها از اعتیاد، صاحب تن و روانی سالم گردد، بایستی در ابتدا امر، خود او، و نه هیچکس دیگر، اولین قدم را در راه بهبود سلامت خویش بردارد. این اولین قدم، امتناع از مصرف الکل و یا هر مخدر دیگری است.
علاوه بر آن، برای دستیابی به سلامت دراز مدت، و یا بهتر و مؤثر تر، سلامت برای همیشه، دو تغییر بالا را بایستی تحقق بخشد.
اول تغییر شخصیت خویش، طوریکه دیگر نیاز به نوشین الکل نداشته باشد. دوم تغییر در روابط اجتماعی خویش، بدین معنی که او دیگر وارد محیط های اجتماعی که در آنها مصرف الکل امری عادی تلقی میگردد و رواج هم دارد، نگردد. بدین صورت که دوستان و آشنایان جدیدی برای خود پیدا و با آنان معاشرت کند، که اهل مصرف کردن الکل نباشند.
البته هر دوی این تغییرات نیاز به برداشتن قدم اوّل را دارد. قدم اولی که همه میدانند، دشوارترین کارها است.
در حقیقت جهت برداشتن قدم اول بایستی بیشمار اتفاقات ناگوار و ناخوشایند برای فرد معتاد به الکل تا زمان ترک اعتیاد افتاده باشد، تا او شهامت گرفتن تصمیم برای برداشتن قدم اول را پیدا کند. در عمل فرد معتاد بایستی بر این امر با روشنی تمام واقف گردد، ادامه وضعیت گذشته، یعنی مصرف الکل، منجر به مرگ و نیستی او خواهد گشت.
حال از جنبه روان درمانگری این امور حائز اهمیت زیادی هستند:
فردی که قدم اول را در ترک عادت مضر، در شکل تغییر خود و محیط زیست اجتماعی خویش برمیدارد، بایستی بداند که او زندگی نو و جدیدی را آغاز میکند. این زندگی را او بایستی بسیار آگاهانه همراه با شادی و غرور شروع کرده و آنرا بمثابه موفقیت بسیار بزرگی برای خویش قلمداد کند.
تجارب من در روان درمانگری به من آموخته اند: فردی که احساس غرور و شادی برداشتن قدم اول را از دست ندهد، قادر میگردد، ثابت قدم، زندگی سلیمی برای خویش بسازد و در آن شاد و تندرست باقی بماند.
علاوه بر آن، اگر نسبت به ثابت قدم ماندن خویش نیز، احساس شادی و غرور کند، در نتیجه برای همیشه از سلامت پایداری برخوردار خواهد گردید.
من پرشمار بیماران معتاد داشتم، که قادر گشتند قدم اول را در راه بهبود خویش بردارند و ثابت قدم در سلامت تن و روح خویش باقی بمانند. هر از چندی که من از روی اتفاق هر کدام از آنها می بینم، از آغاز تا پایان گفتگوهای کوتاه ما، آنان با شادی و غرور از موفقیتهای خویش در زندگی خصوصی و یا کار و حرفه خویش برایم تعریف میکنند. آنان با اینکار شادی و غرور خویش را به من نیز انتقال و سرایت میدهند.
حال برگردیم به وضعیت ایران امروز و تأثیر نه گفتن به استبداد حاکم، و آری گفتن به زندگی و حیات ملی را بطور کوتاه و خلاصه بررسی و تحلیل کنیم:
بعد از چهل و اندی سال که یک سازمان ترور تحت نام « جمهوری اسلامی ایران » و یا « نظام ولایت مطلقه فقیه » بر ایران حکومت میکند، این روزها روانشناسی مردم ایران، بخصوص پس از گفتن نه به سازمان ترور، مخلوطی از رؤیاهای زیبا و شیرین و کابوس های زشت و دهشتناک گشته است.
رؤیاهای زیبا و شیرین امید به ساختن ایرانی آزاد و آباد در آینده است. و کابوس دهشتناک ادامه حیات رژیم تبهکار کنونی در ایران است.
این کابوس وحشتناک پس از نمایش « انتخابات »، خود را در نمادهای جنایتکاری که مدتهای زیادی است در رأس دولت در ایران قرار دارند، بیشتر از پیش عریان و نمایان کرده است.
دستاوردهای سازمان ترور حاکم بر ایران، یعنی کابوس وحشتناک، اینها هستند:
مخالفین سازمان ترور یا معدوم، یا زندانی و یا از میهن خویش میگریزند، محیط زیست ایران همراه با وضعیت اقتصادی و معیشت مردم ایران، کمافی السابق غارت میشود، و روز به روز طبیعت ایران ویران تر و مردم ساکن در آن فقیر تر از گذشته میشوند، اقلیت « نخبه ها » در رأس سازمان ترور، دارای حقوقی ویژه ای هستند و عملاً تبعیضی در حد جدا نژادی ( آپارتاید » را با بکارگیری بدترین شیوه های مهار کامل مردم، سازماندهی کرده اند.
در مقابل مردمی که در ایران زندگی میکنند، نه حق مشارکت سیاسی و اجتماعی در زندگی فردی و اجتماعی خویش را دارند، و نه انتخابات آزادی وجود دارد. در یک کلام، حقوق انسانی، شهروندی، ملی، حق طبیعت و حق ملتی بمثابه عضوی از جامعه جهانی را سازمان ترور یکجا از مردم ایران گرفته است.
ادامه این وضعیت تحقق یافتن کابوس وحشتناکی است، که بخشی از روانشناسی مردم ایران را تشکیل میدهد.
حال برویم سراغ رؤیاهای شیرین و زیبا، یعنی ساختن ایرانی آزاد و آباد با مشارکت جمهور مردم ایران:
همه ما میدانیم که تحقق این رؤیای زیبا و شیرین نیاز به ساختن بدیل و یا جانشینی برای رژیم کنونی است. ابوالحسن بنی صدر در پیام تبریک و تهنیت خویش به مردم ایران جهت عدم شرکت در نمایش « انتخابات » رژیم، در بتاریخ ۲۹خرداد ۱۴۰۰، در بخشی از پیام خویش به مردم ایران اینطور نوشته است:
« اینک نوبت بدیل است. بدیلی که شما مردم با شناسایی و عمل به حقوق باید آن را نیرومند بگردانید. عرصه عمل را بر رژیم میان تهی تنگ کنید و گذار از این استبداد ذلت آور را به مردم سالاری شتاب بخشید. »
در نوشته بعدی بیشتر به روانشناسی رؤیاهای زیبا و شیرین با کمک ساختن بدیل ( آلترناتیو ) خواهم پرداخت.