back to top
خانهدیدگاه هارسانه‌های همگانی: شاخۀ چهارم دولت دموکراتیک(بخش چهارم)

رسانه‌های همگانی: شاخۀ چهارم دولت دموکراتیک(بخش چهارم)

sedarat ali ١٣٩٢/٠٨/١٣- علی صدارت: هیهات که این تفکر نیز مرزهای زمان و مکان را درنوردیده و بعد از گذشت چندین دهه در کشور خود ما، محصولی چون «اگر سی و پنج میلیون بگویند آری من میگویم نه!» گفتۀ معروف آقای خمینی در سال 1360 را ببار میآورد. در اوان انقلاب برای افکار عمومی، مرجعی به عنوان رسانه‌های همگانی آزاد و مستقل با مدیریت شورائی از نمایندگان سه قوه،  در نظر گرفته شد. ولی مرجعی که میبایست وسیله ای برای فراهم آمدن مردمسالاری مشارکتی مستقیم، زمینه سازی کند این استبداد رای را  «قاطع بودن امام»  تبلیغ و پروپاگندا نمود.  اگر سیر جریان اندیشه و اطلاعات توسط نماینده های واقعی و ترجیحا مستقیم مردم اداره میشد، آیا تفرعنی از این نوع جرات ابراز پیدا می کرد؟  این گونه ابراز نظرها و اعلام موضعها از سوی آقای خمینی به علت قدرت نفس ایشان نبود.  حضور ایرانیان آزاده در فرانسه و فشار افکار عمومی دنیا و رسانه‌های گروهی جهان و قدرت اولین ابرقدرت جهان، همین آقای خمینی را وادار به موضع گیری ها و ابراز نظرهایی از آن  نوع کرد که روزانه، می شنیدیم و می خواندیم. مردمسالاری میتوانست به وی مقامی والاتر از گاندی و مندلا را ببخشد. ولی، به محض احساس اطمینان از کوبیده شدن میخ قدرت، اظهار نظرهای آقای خمینی رنگ  و بوم دیگری گرفت. رنگ و بوم خودکامگی را در اولین سخنرانی وی، بعد از مراجعت به ایران، در بهشت زهرا در سال 1357، مشاهده کردنی شد. از آموزشهای دیگر لاسول یکی این بود که «یک پیغام را از بیش از یک کانال به مردم میتوان رساند.»  بر اساس «مدل ارتباطات ِ» وی، این سئوال ساده باید پاسخ داده شود: «چه کسی از کدام کانال به چه کسانی چه چیز را با چه تاثیری میگوید؟»  در واقع  «چه کسی» یعنی کنترل کننده گان اطلاعات و ارتباطات وسائل ارتباط جمعی، و « چه کسانی» یعنی  گروهی که باید رنگ کرد.  «چه کسانی» یعنی «عوام الناس»، یعنی همۀ مردم، و «چه تاثیری» یعنی تأثیر دلبخواه نخبه رهبری کننده و  «از چه کانالی»، یعنی مجرائی که امکان بیشترین اثر را در اختیار «چه کسی» قرار می دهد.
 
 به آمریکای امروز بنگریم. هنوز بعد از گذشت چند سال از هجوم به عراق به این بهانۀ که رژیم صدام  اسلحۀ کشتار جمعی می سازد، – گردانندگان سیاست آمریکا، در مکانها و موقعیتهای مختلف، تبلیغ کردند که رژیم صدام اسلحه کشتار جمعی دارد. از جمله، اجرای آن نمایش مضحک توسط وزیر خارجه امریکا، کالین پاول، در سازمان ملل، در حالیکه رئیس سازمان جاسوسی امریکا، سیا، درست پشت سرش نشست تا تصاویری که در تمام دنیا پخش میشوند، تنها تصویرهای او نباشد و بسا افکار عمومی جهان بیشتر متقاعد بشود که جنگ با رژیم صدام ضرور است، هنوز عدۀ کثیری از شهروندان آمریکا به صحت این ادعای موهوم باور دارند. از آن فراتر، حتی امروزه عده ای باور دارند که چنین تسلیحاتی بوده و کشف شده است! این در حالیست که وزارت جنگ امریکا پنتاگن، هم از شروع تجاوز به عراق، گروه خاصی را مامور جستجو و کشف اسلحۀ کشتار جمعی در این کشور کرد. با آنکه برای این مامورین همه گونه امکانات و تسهیلات فراهم بود تا بلکه با پیدا کردن اسلحۀ کشتار جمعی آبروی  بوش و حکومت او را بخرند، آنها اثری از آثار این تسلیحات پیدا نکردند. بالاخره، این گروه نتیجۀ کار خود را در جلسه ای غیر سری و عمومی به کنگرۀ آمریکا اظهار کردند. ولی متاسفانه، رسانه‌های همگانی گزارش گروه تحقیق را وسیعاً سانسور کردند و قدرت‌پرستانی که اصالت را به زور میدهند  و از دیدشان، رسیدن به قدرت، بکار بردن هر وسیله ای را توجیه میکند، با همان روشها، به «ولایت» بر مردم ادامه میدهند.  از جمله معلمان این قدرت‌پرستان امروز، لاسول بود که با مطالعات وسیعش در وسایل ارتباطات جمعی، تعریفی جدید و خوانا از پروپاگندا داد که توسط آن میتوان به کمک تصاویر، الفاظ، موسیقی، نمایشها، نقوش و سمبولها، داستانها، اشعار (مثل تبلیغ  این شعر حافظ در ایران که میگویند: «مرغ زیرک چون به دام افتد تحمل بایدش»!! ، بدون اینکه به بیت بعدی توجهی شود که میگوید: «رند عالم سوز را با مصلحت بینی چه کار»///کار ملک است آن که تدبیر و تامل بایدش)، شایعات، میگویندها و… افکار عمومی را هدایت کرد. پروپاگندا رویۀ اثرگذاری بر اندیشه و عمل انسانها توسط دستکاری مظاهر ونمادها است. این نمادها را میتوان از جمله به صورت گفتاری، نوشتاری، تصویری، و یا به شکل موسیقی و غیره بکار برد.
 
داستان رسوای ِ «ایران گیت» و پیش از آن، اکتبر سوپرایز یا سازش پنهانی بر سر گروگانهای امریکائی در انتخابات 1980 ریاست جمهوری امریکا را میدانیم( ١). در مصاحبه ای (٢) آقای پاری (Robert Parry) میگوید که چگونه ریگان و بوش که از مهره های اصلی معامله بر سر گروگانهای امریکایی بودند، با پروپاگندا توجه افکار عمومی را از خود منحرف و گناه نقل و انتقال غیر قانونی پول و اسلحه را بر دوش چند مامور دولتی نهادند. دیدیم که گروگانهای واقعی حقیقتاً نه تنها مردم ایران، بلکه مردم امریکا و مردم دنیا بودند و گروگان گیرندگان اصلی در واقع گروهی که از جمله مهار رسانه‌های همگانی را دارا هستند،  بودند.  همانطور که دیدیم، علیرغم اینها همه، مسئولین اصلی در امریکا (و در ایران نیز)، نه تنها توانستند در مراکز قدرت بمانند بلکه هم آنها در حکومتهای بعدی توانستند پستهای کلیدی و مهم را از آن خود و همگنان خود کنند. آقای پاری از جمله محققین و روزنامه‌نگارانی است که در مورد اکتبر سورپرایز و  ایران گیت کنکاش کرده و کتابها و مقاله‌هایش در این زمینه ها خواندنی است: (٣).
 
وی که سابقۀ کار در آسوشیتدپرس و نیوزویک را دارد، در سال 1995 سایت اینترنتی http://consortiumnews.com را راه انداخت ولی ظاهراً به علت مشکلات مالی از سال 2000 این کار را به صورت نیمه وقت ادامه میدهد. این در حالی است که کارمندان رسانه‌های گروهی که با کانون های قدرت همنوایی دارند و ساز مخالف نمی‌زنند، در ناز و نعمت از مزایا و حقوق سرسام آور و میلیون دلاری برخوردارند. بدین ترتیب، در جامعۀ مصرفی و سرمایه داری امریکا که پول و قدرت، اصالت دارند و انسان و انسانیت نسبت به آن، موقعیت تابع قدرت را دارند، مکان و امکان کمی برای برقراری جریان آزاد اطلاعات و اندیشه باقی می ماند.
 
اخبار مرتبط

دیدگاه خود را بنویسید

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید