رهبری علی ابن ابی طالب، را بر مبنای خصوصیات منحصربفرد احراز شده برای جامعه اسلامی باید در نظر گرفت. خصوصیات شخصیتی که برای شایستگی وی می توان این موارد را برشمرد: روایت و آیه انذر عشیرتک و اعلام آمادگی او در بین فامیل و مقربین پیامبر یعنی بنی هاشم، پیمان برادری در مدینه و برادری با پیامبر، انتصاب علی بعنوان وزیر و جانشین و وصی پیامبر در مدینه به هنگام جنگ تبوک در لحظه ای که تمام یاران مطرح پیامبر در معیت وی به سمت غزوه تبوک می روند و احتمال کشته شدن تمامی آنان در آن معرکه هست، حدیث نسبت علی با پیامبر، به وی می گوید نسبت تو با من نسبت هارون با موسی است اما با این تفاوت که هارون پیامبر است و خلیفه موسی، اما بعد من پیامبری نخواهد بود. موسی از خدا در خواست می کند که هارون را بعنوان وزیر و خلیفه و سخن گوی خویش قرار دهد. اصل برائت و قرائت سوره توبه در حج، قرائت سوره به نص صحیح باید به نزدیکان پیامبر سپرده می شد. شایستگی و اشراف کامل به اسلام و پای بندی به اصول بدون اغماض و انحراف از اصل اسلام امری که در طول تاریخ زندگی امام علی از بدو مسلمانی تا شهادت بخصوص در دوران بعد از فوت پیامبر و دوران خلافت وی مشهود است.
علی را برای سیر اندیشه،اعمالش، انسانیت، کرامت، علوطبع، علم، رهبریت راهبردی در اجتماع، امامت اعتقادی و قلبی، وی بخواهیم نه اصرار به انتصاب او از ماوراءالطبیعه و پیامبر و خلافت سیاسی به معنی فن پلیتیک که زیبینده وی نیست و به آن راضی نبود. بدانگونه که ارزش انرا به اندازه عطسه بز دانست؛ کفش وصله و پینه زده خود را بالاتر از آن برشمرد.
علی را به خلوص عملش و به باقیات صالحش، به جود، سخاوت، فتوت، جوانمردی، به گذشت، مهربانی و بالاتر از همه به عدالت و حق جویی و احترام به نظر دیگران و عمل به وحدت و رعایت اتحاد جامعه و مردم و قائل نشدن به تبعیض و اجرای کامل قانون نسبت به تمام آحاد جامعه بخواهیم. نه قدرت سیاسی زوال یافته، او را برای وجودش و اسوه تاریخی اش بخواهیم.
علی عامل وحدت، علی اسوه بر گونه تاریخ، علی اسطوره دست نیافته در عالم خاکی است. علی را باید به اسوه عدالت شناخت، وی شهید عدالت و حق جویی خویش گردید. علی بن ابی طالب بر مبنا اصل شایسته سالاری عوامل حکومتی انتخاب نمود. توصیه پذیر نبود، برای ادامه حکومت خویش مصالحه ننمود. وقتی به حکومت رسید اولین شعارش، حقوق پایمال شده مردم را به آنها برمی گرداند و اموال را حتی اگر کابین زنان غارتگران باشد از آنها باز می ستاند و به اهلش می سپارد. همه آنهای که به ناحق به قدرت رسیدند را برکنار کرد. به زبان امروزی زالو صفتان چسبیده به منافذ قدرت و تاراج کنندگان اقتصادی و ناشایستگان را راند.
علی ابن ابی طالب هیچ وقت توجیه گر نبود، نه مداح قدرت نه اغماض گر بر فاسدان قدرت، زبان بران در اعلام نظر داشت. نه خودی غیر خودی کرد نه امتیازی به کسی داد، بلکه همه مردم را به یک چشم می دید حتی اگر آنکس یهودی یا مخالف عقیدتی و سیاسی او بود.
اول شخصی بود که با رای قاطع مردم حاکم شد. بعد از انتخاب به مردم نگفت به خانه بروید و مطیع باشید، گفت: “در صحنه بمانید و اظهار نظر و انتقاد کنید که من ایمن از خطا نیستم مگر اینکه خدا نگاهم دارد.”بارها در سخنانش انتقاد از حاکم را تکلیف شرعی مردم دانست.علی ابن ابی طالب مهمترین و اصلی ترین نقد را از ناحیه حاکمان و روسا دانست، چرا که بفرموده پیامبر اسلام محمد ابن عبدالله «الناس علی دین ملوکهم» هرگونه رفتار و کردار حاکمان تاثیر شگرف بر اعمال مردم دارد. بنابرین اصلاح رفتار آنان به اصلاح امور ناس منجر می شود.در این ارتباط امام علی می فرمایند:
“مَنْ نَصَبَ نَفْسَهُ لِلنَّاسِ إِمَاماً فَلْیَبْدَأْ بِتَعْلِیمِ نَفْسِهِ قَبْلَ تَعْلِیمِ غَیْرِهِ وَ لْیَکُنْ تَأْدِیبُهُ بِسِیرَتِهِ قَبْلَ تَأْدِیبِهِ بِلِسَانِهِ وَ مُعَلِّمُ نَفْسِهِ وَ مُؤَدِّبُهَا أَحَقُّ بِالْإِجْلَالِ مِنْ مُعَلِّمِ النَّاسِ وَ مُؤَدِّبِهِمْ.”
هرکس که خود را پیشوای مردم نمود باید قبل از آموختن به دیگران به تعلیم نفس خویش بپردازد و قبل از تادیب زبانش به ادب کردن باطنش اقدام نماید و تعلیم کننده نفس خویش و ادب کننده آن جهت تکریم و احترام سزاوارتر است از کسی که تعلیم دهنده مردم و ادب کننده آنهاست.
«أَتَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَتَنْسَوْنَ أَنْفُسَکُمْ»
آیا مردم را به نیکی و کارهای خوب امر می کنید اما خود را فراموش کرده اید. «بقره ۴۴»
کسی که اخلاق برایش دارایی و ارزش شده یعنی به آنچه می داند و می گوید پابند و عمل کننده است موعظه اش بر دل می نشیند نفسش قدسی می شود و نیاز به زیاده گویی ندارد کافی است که یک جمله نصیحت کند مستمع را متحول ودگرگون خواهد کرد.
“اِتَّقوا مِن مَواضِعِ التُّهَم” از مواضع تهمت پرهیز کنید. مصیبت آن جاست که معلم خیر و تادیب کنندگان دیگران خود گرفتار نفس سرکش خویش باشد.
“مَنْ نَصَبَ نَفْسَهُ لِلنَّاسِ إِمَاماً فَلْیَبْدَأْ بِتَعْلِیمِ نَفْسِهِ قَبْلَ تَعْلِیمِ غَیْرِهِ وَ لْیَکُنْ تَأْدِیبُهُ بِسِیرَتِهِ قَبْلَ تَأْدِیبِهِ بِلِسَانِهِ وَ مُعَلِّمُ نَفْسِهِ وَ مُؤَدِّبُهَا أَحَقُّ بِالْإِجْلَالِ مِنْ مُعَلِّمِ النَّاسِ وَ مُؤَدِّبِهِمْ.”
هرکس خود را پیشوای مردم نمود باید قبل از آموختن به دیگران به تعلیم نفس خویش بپردازد و قبل از تادیب زبانش به ادب کردن باطنش اقدام نماید و تعلیم کننده نفس خویش و ادب کننده آن جهت تکریم و احترام سزاوارتر است از کسی که تعلیم دهنده مردم و ادب کننده آنهاست.
هدف نهایی حکومت نه تسلط بر مردم است، نه محدود ساختن آنان از راه وحشت و ترس، و نه وادار کردن آنان به اطاعت، بلکه باید هدف آن آزاد ساختن مردم از ترس است تا بتوانند در بیشترین امنیت ممکنه زندگی کنند. به عبارت دیگر باید حق طبیعی انسانها را به زنده بودن مورد حمایت قرار داد تا با اطمینان کامل و بدون اینکه بر خویشتن یا بر همسایه خود زیانی وارد سازند زندگی کنند.
هدف حکومت این نیست که انسان را از موجودی صاحب خرد و اندیشه به چارپایی لایعقل یا عروسکان خیمه شب بازی مبدل کنند، بلکه باید آنها را چنان آماده سازد که روح و جسمشان را در امنیت تمام بپرورند و عقل خود را آزادانه به کار ببندند و نگذارند که قدرت مردم در راه کینهجویی و خشم و فریب مصرف شود و نه معروض رشک و ستم واقع شوند. در واقع غرض و هدف اصلی حکومت همانا آزادی است.
امام علی: هان بندگان خدا! «القویُّ عندی ضعیفٌ، حتّی آخُذَ الحقَّ منه، و الضّعیفُ عندی قویٌّ، حتی آخُذَ الحقَّ لَه» توانگران قدرتمند در نزد من ناتوان و ضعیف هستند. حق محرومان را از آنان می گیرم، ضعیف نزد من پرتوان است. آنچنان که حقوق آنان را می گیرم و به دستشان می رسانم.” دین و حق را به علی شناختن در کدام ملاک الله می گنجد جهان صورتگر اوست پس علی تجسم حق و انسانیت با این وصایف است. علی را نه با نص و نه با سفارش به امامت باید شناخت، او انسانی که در راه حق و کمال ره پیمود.