١٣٩٢/٠۴/٢٨- جبران خلیل جبران در کتاب “بالهای شکسته”، ازدواج را مدّ نظر قرار می دهد (سال 1918):
در زمان ما ازدواج تجارتی ست به همان اندازه خنده دار که غم انگیز…عنان آن در دست مردان جوان و پدر دوشیزگان است. اغلب ، خواستگاران برنده و پدران بازنده اند…و دختران جوان نیز همانند اشیاء از خانه ای به خانۀ دیگر منتقل می شوند…وبه مرور شادئ زندگی را از دست می دهند…مثل مبلهای کهنه به خود رها شده و در گوشۀ تاریکی از خانه ، محکوم به یک نابودئ آرام و کُند می گردند.
اگر چه تمدّن امروز ، دانش زن را کمی متحوّل ساخته، ولی بر عکس با آزاد گذاشتن مرد در میدان حرص و آز، بر درد زن افزوده است.
در گذشته زن یک خدمتکار نیکبخت بود، ولی امروز یک بانوی سیه بخت… نابینا در روشنائئ روز میخرامید، ولی اکنون با چشمان باز در میان ظلمت گام بر می دارد…
او در سادگیش زیبا و در نادانیش خیر خواه و عفیف بود و حتّی توانا در ضعف و ناتوانیش…
امروز با تدبیر و ابتکار در خودآرائی، زشت و در فهم مسائل سطحی و مدّعی، و ایستاده در فاصله ای دور از قلب، با تکلّفش…
آیا روزی خواهد رسید که زیبائی و دانش، خودآرائی و تقوا، ظرافت جسم و نیروی “جان” باهم در او گرد آمده و به هم بپیوندند ؟…
و درکتاب “پیامبر” در مورد ازدواج می نویسد:
به هم عشق بورزید ولی از عشق زنجیری برای اسارت یکدیگر نسازید…
…باشد که روزی عشق همچو دریائی در حال آرام شدن و تسکین یافتن، از ساحلی به ساحل دیگر، در میانتان و در بین “جان” هایتان نمودار گردد…
جام یکدگر را پر کنید ولی از یک جام و همان جام ننوشید…
نانتان را تقسیم کنید ولی هرگز از یک لقمه و همان لقمه بر نگیرید…
شاد و پر نشاط با هم بخوانید و برقصید ولی هریک به تنهائی…مثل تارهای بربط که تنها هستند ودر عین حال با هم در یک آهنگ می جنبند و می لرزند…
گزیده ای از “بالهای شکسته” و “پیامبر”
جبران خلیل جبران
مترجم: فروغ طاعتی
منبع: صفحه فیس بوک فروغ طاعتی