١٣٩٢/٠٧/٠۶- در کجا های پائیزهایی که خواهند آمد
یک دهان مشجّر
از سفرهای خوب
حرف خواهد زد
“سهراب سپهری ”
به همسفرم…
از لحظۀ گشودن چشم و آغاز روز، اندیشه، گفتار و قضاوتمان نیز سفرشان را به سوی انسانهای گوناگون آغاز میکنند…
چند تنی را به شدّت دوست داریم …
با گروهی زندگی میکنیم … با عدّه ای خویشاوندیم و با گروهی دیگر دوست صمیمی و قدیمی …
چند همفکر و همرزم داریم و با عدّه ای دیگر به شدّت مخالفیم …
جاه و مقام گروهی را میستائیم و چشمان زیبای آن دیگر را نیز …
و … و … و …
خلاصه اینکه به چند تنی نظر لطف داریم و با عدّه ای هم سر جنگ.
… ولی ناگهان در میان این بازار مکّارۀ شلوغ، دو ناشناس ساده و صمیمی و بی ادّعا، از اعماق دو قلب بر میخیزند و هر یک با اندک توشۀ راه و تقسیم صمیمانه اش با دیگری، سفری را با هم آغاز میکنند …
… و این سفر نامش ” گفتگو” ست.
“گفتگو”، گزیده ای از کتاب “شیرینیهای مادر بزرگ شهرزاد و … جرقه های زندگی یک گمشدۀ کوچک “، از فروغ طاعتی
منبع: صفحه فیس بوک فروغ طاعتی