back to top
خانهدیدگاه هانادر انتظام : زنها هم آدمند؟

نادر انتظام : زنها هم آدمند؟

entezam nader 29112013با نام و یاد تو؛

قسمت دوم

در نوشتار آدمیت زن در قرآن بودیم . تا آنجا که رب رحمان اراده به برگزینی قائم مقامی در زمین را با ملائک خدمتگذار در میان گذاشتند . وَ إِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلَئکَهِ إِنىّ‏ِ جَاعِلٌ فىِ الْأَرْضِ خَلِیفَه. و هنگامی که پروردگار تو به ملائکه فرمود : ” بدرستی که من پدید آورنده ام در زمین خلیفه ای “. اجازه دهید ابتدا برداشت بسیار آموزنده ، و زیبای ،حضرت طالقانی را در باره این آیه بخوانیم و سپس بحث را ادامه دهیم . زیرا کلید در حل و فهم کلمه ( جعل  ) هست ، که اکثر همباوران من آنرا به ( خلق ) ترجمه کرده اند !.

” تا همان اندازه که خلقت و ترکیب معنوى و قواى نفسانى آدمى مرموز و اسرارآمیز است، چنان که گاهى آدمى از خود می پرسد: من چه هستم و چگونه آفریده شدم، این شهوات، این غرائز، این هواها و بلند پروازى‏ها، این خواستها، این غوغاهاى درونى، این عقل و اختیار، این محبت‏ها و کراهتها، براى چه است؟، از کجا آمده‏ام و آمدنم بهر چه بود؟

در این آیات هم که درباره خلقت و مقام آدمى و اسرار هبوط و صعود است، مانند این سؤالات در پیش است: گفتگوى خداوند با فرشتگان درباره خلافت، جعل خلیفه در زمین، چگونگى فرشتگان و اعتراض و تسبیح و تقدیس آنان، تعلیم اسماء و انباء از آن و عرضه داشتن بفرشتگان، سرّ برترى آدم، سجده ملائکه و سرپیچى ابلیس، چگونگى وجود آنان، سکونت آدم در بهشت، و حقیقت آن و هبوط و راه صعود آدم، همه اینها جاى استفهام و از اسرار قرآنى است، در این آیات تمثیل و بیان شگفت‏انگیزی است از سرّ وجود آدمى و قوایى که از آن ترکیب یافته و تحولاتى که برایش پیش آمده و غایتى که از خلقت این موجود منظور بوده!! .

 اگر صفحه ذهن مسلمانان از تأویلات مبهم و احادیث اسرائیلیات و نقلیات از کتب هندوها پاک شود راه تفکر صحیح در اینگونه آیات باز میگردد و پاسخ این سؤالات با تأیید آیات و روایات صحیح اسلامى داده مى‏شود «اذ» در آغاز بعضى از آیات براى تذکر به اهمیت و توجه به مطلب است: که در اینجا داستان چگونگى پیدایش و جعل خلیفه و سرّ آنست. اگر متضمن معناى شرط باشد جواب شرط مورد نظر است. «قالُوا أَ تَجْعَلُ» فاعل «قال، ربک» آمده نه «الرب، یا، اللَّه» براى توجه به اینکه اراده ربوبى پروردگار تو- که نمونه کامل ربوبیت پروردگارى- همین است که عالم را به چنان مرتبه کمال رساند و چنان تحولى پدید آرد تا چنین خلیفه‏اى در آن ظاهر شود! جمله اسمیه «انى جاعل» دلالت بر تحقق و ثبات دارد، جعل- که گرداندن از وضعى بوضع دیگر است- و عنوان خلیفه، تحول و تکامل را میرساند که شاید تحول و جهش نوعى باشد و نظر به آغاز و چگونگى خلقت آدم نیست، بلکه صریح آیه «وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ …»

این است که آدم بوده و با تعلیم اسماء بمقام خلافت رسیده

 بهر حال نسبت دادن خداوند چنین مجعولى را بخود «انى» و قید «فى الارض» و تقدم این جمله بر «خلیفه» توجه مخصوص مبدء حیات را به زمین و آماده ساختن آن براى چنین تحول و جهش را میرساند و «للملائکه» با لام، دلالت بر این دارد که خلقت این موجود نتیجه و مکمل کار فرشتگان و بیرون از حدود عمل آنها مى‏باشد.”

همانگونه که توجه می فرمائید ، کلید معما در تفاوت بین معنای ( جعل ) هست ، در صورتیکه ما معنای اصلی ،  پدید آوردن ، قرار دادن، انتخاب ، برگزیدن را بجای کلمه رایج ( خلقت ) قرار دهیم متوجه می شویم که ، ملائکه اعمال و رفتار موجودی بنام بشر که هنوز به تکامل معرفتی نرسیده بود را مشاهده کرده بودند ، به همین دلیل از گذشته و حال این موجود خونریز و فاسد با اطلاع بودند ، تصور می کردند که این همان موجود قبلی خواهد بود !!. گرچه بعد از فراگیری اسماء از سوی حضرت حق ، و  هبوط هنوز هم اکثریت آدمها همان راه را ادامه داده و می دهند . من هنوز هم بر این باورم که  اکثر گذشتگان قرآنی ما با تمامی احترامی که برای تلاش صادقانه آنها قائل هستم ،در پیروی از تورات تصور کردند که آدم ( مرد) در بهشت بود و زن در پس تنهائی مرد ( آدم ) با همان ویژگیهائی که تورات در یهودیت و سپس سینت آگوستین در مسیحیت برای زن قائل بود ( خلق) و نه ( جعل ) شد ؟!!. بهر صورت قرآن میفرماید : این دو موجود درپس فراگیری اسماء در اقیانوس علم و استعدادها به آرامش رسیدند .الله اعلم .

. بدنباله آیه توجه فرمائید قَالُواْ أَ تجَْعَلُ فِیهَا مَن یُفْسِدُ فِیهَا وَ یَسْفِکُ الدِّمَاءَ وَ نحَْنُ نُسَبِّحُ بحَِمْدِکَ وَ نُقَدِّسُ لَکَ  قَالَ إِنىّ‏ِ أَعْلَمُ مَا لَا تَعْلَمُونَ(30 ) ملائکه گفتند : آیا میخواهی کسی را به این مقام برگزینی که ” فساد کند و خونها بریزد ” ؟ در صورتیکه ما هم ترا تسبیح میگوئیم و هم تقدیس . تا اینجا ملائکه حرفشان کاملا درست بود ،چون به سوابق می نگریستند !.

بر سر میز مشورت ، ملائک معروض  داشتند که :  این عزیز دردانه حضرت حق در زمین فساد خواهد کرد و خونها خواهد ریخت !! ( که بسیار هم درست معروض داشتند) به پیشگاه مصور انسان زیبا ،معروض داشتند که : اگر بنا بر تسبیح و حمد و ستایش و بندگی است که ما دربست فرمانبر و ستایشگریم . البته تصور ملائک از آفرینش همین تسبیح وتقدیس آن خالق بی همتا بود ، اما ادامه بحث منظور دیگری را بیان میکند .

رب رحمان فرمود : ارتفاع نردبان علم وآگاهی شما ،بهمان اندازه علم محدودی است که من به شما آموختم : صبور باشید . در پس همین نیمروز هفتم ، اوراق امتحانی را دریافت خواهید کرد ، و در آن سوآلاتی را مطرح کرده ام ، در پایان وقت تعین شده که مبصر کلاس اوراق امتحانی را جمع آوری کرد مشخص خواهد شد که ،علم کدامین یک ازشما ( آدم و یا ملائک ) بالاتر ست ؟.

وَ عَلَّمَ ءَادَمَ الْأَسمَْاءَ کلَُّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلىَ الْمَلَئکَهِ فَقَالَ أَنبُِونىِ بِأَسْمَاءِ هَؤُلَاءِ إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ(31 بقره ) رب رحمان مجموع استعدادها و اسماء را به آدم فرادادند  .  و حالا این جناب آدم بعد از پروردگار جهان هستی حد اقل در زمین دانا ترین مولود ، و موجود شد . و معلوم شد که ، کلید احراز این مقام  خلافت ،همان فراگیری اسماء بود .

و شما ملائک ،اکنون به سوآلاتی را که در پیش رو دارید جواب دهید . حضرت پروردگار فرمودند . خداوند این استعداد او را به فعلیت رسانید و به گفته قرآن «به آدم همه اسماء (حقایق و اسرار عالم هستى) را تعلیم داد.  توجه فرمائید  ، اگر این رفقای فرشته گونه ما علمی داشتند ، دستشون را بلند میکردند و به عرض آن عالم مطلق معروض میداشتند که : حضرت حق ،اجازه ، تو به ما علم محدود ی فرا دادی و به این عزیز دوردونه ات کل اسماء را !! ؟ و حالا این اوراق امتحانی را هم که امر  به پخش آن فرمودی ، اصلا یک دونه از این سوآلات در کتب درسی ما نبوده !! حالا از درس نداده چگونه میخواهی امتحان بگیری ؟؟!!. اما با همه این تفاسیرباز هم فرمانبریم و ستایشگر  .

خوب ، رفیق و عزیز دردانه خداوند ،چون جواب سوآل ها را میدانست ، جواب را ( بقول امروزی ها از روی کتابِ باز نگاه کرد)  وداد و حکم خلافت را از پیشگاه خداوند رحمان دریافت نمود .

تا اینجا ملائک ،کم سواد سرشان را بزیر انداختند و خلافت آدم را پذیرفتند . صبر کنید ،کجا دارید می روید ؟ ،هنوز که کار تمام نشده ! خداوند فرمود :

وَ إِذْ قُلْنَا لِلْمَلَئکَهِ اسْجُدُواْ لاَِدَمَ فَسَجَدُواْ إِلَّا إِبْلِیسَ أَبىَ‏ وَ اسْتَکْبرََ وَ کاَنَ مِنَ الْکَافِرِینَ(34 بقره). باید به جناب ادم سجده هم بکنید ! نه رفیق این دیگه نشد ، هرچه فرمودی ما اطاعت کردیم ، با اینکه ما گفتیم که این عزیز دردانه حضرت حق، فساد خواهد کرد وخونها خواهد ریخت ، ولی بماند که ذات مبارک ،گوش به عرایض ما ندادید ، اما تو اربابی و ما نوکر، و کار ما اطاعت !! . اما در بین ملائک یکی بود که به معنای واقعی موحد بود ، و آنهم ابلیس عاشق بود. عاشقی که بخاطر عشق آگاهانه اش حاضر نشد بجز به تنها خالق و رب جهان هستی به هیچ کس ، حتی به آدم ،جانشین خداوند در زمین سجده کند ،و چنین معروض داشت :

 نه خیر سجده نمیکنم !  به چند دلیل ، یکی این که من از نارم و او از خاک ،. خوب در اینجا به خاطر این جسارت به پیشگاه ارباب هستی ،ابلیس متهم به کفر ورزی و استکبار شد !.عجب !! از یک طرف خودش میفرماید که سجده تنها در پیشگاه مبارک من واجب و من تنها شایسته سجده هستم ، و حالا  از من موحد میخواهد که به این عزیز دردانهِ خون ریز و فساد کننده اش  سجده کنم ؟ اصلا ، مگر از روی جسد من رد شوند ! .دلیل دوم اینکه فرمودی : تنها مرا سجده کردن شایسته است .

خدائیش ،  شما بگوئید ابلیس بعنوان تنها ملکِ موحد و عاشق به معنای واقعی کافر بود ؟ یا آن فرشته های ترسو ؟ .میدونی چیه ؟ من برای این عشق پاکم بتو ،که حاضر نشدم به احد و ناسی بجز خودت سجده کنم چه بهائی را باید بپردازم ؟ ابلیس سوآل کرد : حضرت رب فرمودند : صبور باش ، نوبت جواب نا فرمانی تو هم خواهد رسید !.

در حالیکه ابلیس بکناری نشسته و منتظر جواب بود ، و دیگر فرشته ها هم سر بزیر و متحیر که آیا با جناب ابلیس چه خواهند کرد ؟ که تازه عروس و تازه داماد دست در دست یکدیگر، شاد و خندان از اینکه در امتحان کنکور سراسری که باشرکت تمامی فرشتگان در بار از یک طرف و این دو موجود خاکی از طرف دیگر با معدل بیست شاگرد اول شده اند ! وارد سالن شدند .

الله رحمان هم از این که جانشینان عزیزش ،در این سوآل و جواب رو سفید در آمدند ، اراده فرمودند تا آنها را پاداشی دهند . امریه برخورداری از آرامش مطلق را به حضرات ارزانی فرمودند . بهشت ( آرامش ) آن پدیده ای که همه ما در طول تاریخ آفرینش انسان در آرزوی بدست آوردنش جان میگیریم و جان میدهیم !!!.

و قُلْنا یا آدَمُ اسْکُنْ أَنْتَ وَ زَوْجُکَ الْجَنَّهَ وَ کُلا مِنْها رَغَداً حَیْثُ شِئْتُما وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَهَ فَتَکُونا مِنَ الظَّالِمِینَ (35) آن گاه که گفتیم: اى آدم خود و همسرت در بهشت جاى آرام گزین، و چنان که خواهید فراوان و بى‏رنج از آن بخورید و بهره گیرید و به این درخت نزدیک نشوید .

 توجه فرمائید ، از این بهتر نمیشه ، به این زوج خوشبخت که تا چند لحظه پیش هیچ ندانی بودند ، تمامی اسرار نهان و عیان را بیاموزند ، و از روی کتاب و در حضور یک عده ملائکه باسواد محدود نمره اولشان هم بکنند ! و حالا امر بفرمایند که در بهشتی از آرامش ساکن واز تمامی نعم خدادادی لذت ببرید ، اما لطفا ، بالاغیرتی به این درخت ( حتی اسمش را هم گفتند که نکند که خدای ناکرده این تازه عروس و داماد این درخت را با بقیه اشجار بهشتی عوضی بگیرند و خدای نا کرده ابلیس سجده نا کننده را خوشحال کنند ؟! ) نزدیک نشوید.

 من برای اولین بار به این نتیجه رسیدم که حتی خداوند رحمان اسم آن میوه ممنوعه را هم به این زوج … دادند . من تصور میکنم که نام آن میوه ممنوعه همانطور که در آیه هم آمده ،ظلم  میباشد ؟. البته این اولین باریست که به این نتیجه رسیده ام . در همین زمان به تمامی تفاسیر هم سری زدم در جائی این نتیجه گیری را نیافتم ۰( اگر شما فرهیخته گان به معنای جدیدی رسیده اید ،سپاسگذار میشوم که ارشادم فرمائید ) .

 همزبانان عزیز ،متوجه شدید که اسم درخت چی بود ؟  ظلم ، میوه درخت چی بود ؟ آنهم ظلم ، بله ظلم ، تنها چیزی که ما در طول تاریخ از آن رنج میبریم ،همین ظلم هست ،ظلم . ظلم در حق خودمان ، ظلم در حق دیگران ، ظلم در حق محیط زیست ، ظلم در حق دیگر موجودات .  خوب تصور کنید اگر در جهان ما تنها همین یک پدیده شوم نبود آیا ما در بهشت ( آرامش ) زندگی نمیکردیم ؟؟.

 ابلیس گفت : اشکالی ندارد ، بهر صورت نوبت من هم فرا خواهد رسید !. و آن روز است که خواهیم دید که جناب عزیز دردانه حضرت حق تا چه اندازه ، به اوامر آن بزرگوار ، بی همتا ،پایبند است ؟.

ای داد و بیداد که ،هنوز امضای ابلاغ حضرت حق در پای برگه خلافت جانشین او در زمین خشک نشده بود که :

فَأَزَلَّهُمَا الشَّیْطَانُ عَنهَْا فَأَخْرَجَهُمَا مِمَّا کاَنَا فِیهِ  وَ قُلْنَا اهْبِطُواْ بَعْضُکمُ‏ْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ  وَ لَکمُ‏ْ فىِ الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَ مَتَاعٌ إِلىَ‏ حِینٍ(36). لطفا ،خوب توجه فرمائید تا به بیگانگی این امت همیشه در صحنه با قرآن بعنوان اصول راهنمای دینشان پی ببرید !.

قبل از اینکه به ترجمه آیه بپردازم مجددا، نظر تورات را ازکتاب زن و زناشوئی میآورم .   

 

 ” تورات: زن مظهر شهوت و ویرانى و دشمن مار:

 

   زن یکسره از ماده است و از روح خردمند خدایى در او نیست. در مرد روح خردمند خدایى هست (1). بدینخاطر، حاکمیت مرد بر زن مشروع است. چرا که بر نابرابرى طبیعى میان این دو استوار است. بنا بر تورات (2):

 – در مرحله دوم زن  آفریده شد و او مسئول گناه آدم گشت. میوه ممنوعه رااو به آدم خوراند.

 – در مرحله سوم، زن نفرین شد. خدا به زن گفت: زحمت تو را افزون مى‏کنیم. زحمت باردارى و زاییدن درد، تو را خواهد بود. و از آنجا که در زن قوه شهوت فعال است، خطاب به او گفت (3): با مار دشمن مى‏شوى. بدینقرار، از زمانى که در پندار دینى، تضاد اصل شده، زن مظهر شهوت و ویرانگرى گشته و مرد مظهر روح خردمند و خلاقیت و سازندگى شده، مرد حاکم و زن محکوم حکم او گشته است.

      زرتشت که بنا به روایتى شاگرد و مرید یهودیان تبعیدى به بابل بود، بر آن شد که خلوص نخستین دین را به آن بازگرداند (4). اما تعلیمات او نیز بنوبه خود دچار دگردیسیها گشتند. از پیدایش امپراتورى و حمله اسکندر که «اوستا را سوازند« (5) و بر روى آن کار آمدن اشکانیان و اوستایى که روحانیان از خاطر خویش به نگارش در آوردند، تا رسمى شدن دین در امپراطورى ساسانى، تغییرات اجتماعى و از جمله تغییرات در نگرش درباره زن و موقعیتها و حقوق و منزلتهایش، در اوستاها بازتابى گسترده پیدا کردند. زن که الهه زمین، مظهر عشق و سپنتایا بارور و سازنده بود، شئى گردید و به ارث برده مى‏شد. با اینحال دچار همان انحطاط نشد که در تورات بازتاب جسته است. زیرا در آنحال که شئى تلقى مى‏شد، ناموس نیز بود. مطالعه زن در اوستاى ساسانى و موقعیت نازلش را در دوران ساسانى به بعد مى‏گذاریم. در اینجا زن را از زبان اوستا، همان که بوده و تقریباً مانده، تعریف مى‏کنیم: “

و اما ترجمه آیه ۳۹ سوره بقره ( پس شیطان آن دو را از آن لغزاند پس از آنچه در آن مى‏زیستند بیرونشان کرد، و گفتیم در حالى که بعضى دشمن بعض دیگرید فرود آئید، براى شما در زمین قرارگاه و بهره‏اى است تا هنگامی ).

توجه میفرمائید که قرآن به هیچوجه گناه را به گردن زن بتنهائی نمیاندازد .میفرماید هر دو لغزیدند ،معمولا لغزش از بالا به پائین انجام میشود ، پس پدر ومادر گرامی ما پس از دریافت ابلاغ خلافت از جایگاه بالا و والائی بر خوردار بودند که اکنون با یک اشاره ناقابل جناب ابلیس با این لغزش اولین ناتوانی خود را بروز دادند ! و هبوط فرمودند !.

 لغزش های امروز ما در پس چیست ؟ در هنگام جلوس بر اسب قدرت نیست؟ فرود آمدن خفت بار ما از آن بالا نه بخاطر ظلممان هست ؟. بنا بر فرمایش قرآن لغزش از چه بود ؟ آیه قبل میفرماید : (آرامش) . برون رفت از آرامش چه بود ؟ ظلم در حق خویشتن !!. ره آورد ظلم چیست ؟ دشمنی ! می بینید ؟ ما آرامش را دادیم ، عشق ، دوستی را دادیم ، انس و انسانیت را دادیم ،و در عوض این پدیده شوم ظلم ، را خریدیم ؟ و این شد سرچشمه دشمنی هایمان .

آیا روا داشتن انواع خشونتها، بی عدالتیها ، حق کشی ها و ظلمهای تاریخ بر علیه زن که قرار بود کوثر زندگی ماباشد ، قرار بود ما در آغوش گرم او آرام بگیریم ، قرار بود منشاء آفرینش بودن او را جشن بگیریم و مادر بودنش را ارج بنهیم ، بخاطر همین بیگانگیمان با آموزه های قرآنی نیست ؟؟!!.

مگردر پس  نزول قرآن زنانی که در باور های پیشین و بخاطر بی عدالتی مردان !  از بسیاری از حقوق ذاتی خود نیز محروم بودند ، بهمگام آگاهی از برسمیت شناختن حقوقشان در قرآن  ، صدای هلهله و شادیشان در فضای مکه نپیچید ؟ و فریاد بر نیاوردند که ما نیز به یکتائی خداوند و رسالت آخرین پیامبرش با تمام وجود شهادت میدهیم ؟.

در کجای این کتاب که هردو به آن باورداریم مارا دون شما بر شمرده ؟.مگر در آیه بصراحت به لغزش هردوی ما اشاره نشده ، و ما نیز بسهم خود روا داشتن آن ظلم در حق خود را که پذیرفتیم ! پس چگونه شد که همه گناه را بگردن فریبکاری ما انداختید ؟. شما هم مردید ؟؟!! انشالله ادامه دارد .

 شما می توانید این مقاله و دیگر مقالات این قلم را در سایت nader entezam .com مطالعه فرمائید .شما نیز میتوانید ارشادات استادانه خود را از طریق email. naderentezam@gmail .com ارسال فرمائید.شهر لاگونانیگل

   ۱/۵/۲۱۴  . نادر انتظام

اخبار مرتبط

دیدگاه خود را بنویسید

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید