به رغم این تفاوت ها، دسترسی زنان به جایگاه های مؤثر سیاسی خصوصاَ در مجلس و کابینه رئیس جمهوری از اولویت های هر سه جریان بوده است. در دو انتخابات ریاست جمهوری گذشته در سال های 1388[1] و 1392[2] کنشگران حقوق زنان قدم های مهمی در راستای همگرایی مطالبات جریان های مختلف جنبش برداشتند تا از تمامی ظرفیت های موجود برای بهبود اثرگذاری زنان در عرصه ی سیاست استفاده کنند. اما به رغم دستاوردهای مثبت این همگرایی برای جنبش زنان به نظر می رسد که عموم مردم خصوصاَ زنان و مردان جوانی که لزوماَ خود را فعال حقوق زنان نمی شناسند، اما مسائل زنان را از نزدیک و با دید تحلیلی دنبال می کنند، به این همگرایی به عنوان یک گام جدی و استراتژیک برای بهبود جایگاه سیاسی زنان، ارزش نمی دهند. این مسئله یا از عدم آگاهی از اهداف و برنامه ریزی های جنبش زنان نشأت می گیرد و یا از یک نوع بی اعتمادی نسبت به همگرایی جریان های مذهبی- اصول گرا و لیبرال سیاسی.
این مسئله به وضوح در واکنش های عمومی به انتصاب مرضیه وحید دستجردی و الهام امین زاده که هر دو از نظر سیاسی به جریانات اصول گرا گرایش دارند به عنوان وزیر بهداشت درمان و آموزش و معاون حقوقی رئیس جمهور در دو دولت اخیر نمایان بود. فعالان حقوق زنان مشخصاَ از این انتصاب ها استقبال کرده و آنها را قدم های مثبت اگرچه مقدماتی برای پیشبرد مشارکت سیاسی زنان ارزیابی کردند. عموم زنان و مردان مخالف با جریان اصولگرا اما این دست انتصاب ها را بیشتر ضد زن می دیدند، با این دیدگاه که اصول گرایی اسلامی به طور بنیادی با حقوق برابر زنان همخوان نبوده و حامیان این دیدگاه چه زن و چه مرد در پست های تصمیم گیری، فقط افکار و رویکرد های مردسالار و زن ستیز را استحکام می بخشند.
به هر حال عرصه سیاست چیزی جز عرصه ی مخالفت ها و کشمکش ها نیست. بنابراین زنان همچون مردان حق دنبال کردن گرایش های سیاسی متفاوت و گاه متضاد را دارند. این دیدگاه که ارتقاء زنان اصول گرا به جایگاه های تاثیرگذار سیاسی لایق تجلیل کردن نیست چون آنها به عنوان حامیان اصول گرایی در نهایت برضد حقوق زنان عمل می کنند، مشترکات و همگرایی مطالبات جریان های اسلام گرا، فمینیست های اسلام گرا، و سکولارهای جنبش زنان را نادیده می گیرد. کم تحملی در قبال تفاوت در گرایش های سیاسی زنان فعال در سیاست بر اساس این فرض اشتباه که «مدافعلن حقوق زنان باید خطوط سیاسی یکسانی را دنبال کنند» هویت و فردیت سیاسی زنان را کوچک می شمارد. زنان به عنوان شخصیت های مستقل سیاسی محق هستند که نبردهای سیاسی خود را آنگونه که می خواهند دنبال کنند. حضور زنان در موقعیت های تأثیرگذار حتی زنان محافظه کار سیاسی، به خودی خود فرضیات مردسالارانه که حضور سیاسی و اجتماعی زنان را محکوم می کند را به چالش می کشد. بنابراین بدبینی به زنان اصول گرا که موفق به دستیابی به عرصه ی به شدت مردانه ی سیاست می شوند چیزی جز برخوردی مردسالارانه با هویت و فعالیت سیاسی زنان نیست.
یک مسئولیت مهم بر شانه های کنشگران حقوق زن، ارتقاء آگاهی در زمینه اهداف و برنامه ریزی های خود و ایجاد گفتمانی عمومی حول تقویت مبارزه زنان فعال در سیاست است تا چنین دیدگاه های گاه “به ظاهر دغدغه مند برای حقوق زنان” اما “مردسالارانه در باطن” را به چالش بکشد. فعالان جنبش زنان باید بدبینی عمومی نسبت به زنان محافظه کار سیاسی را بدون شرمندگی و با اتکا به نفس، زیر سوال بکشند و قدم های برنامه ریزی شده برای نشان دادن فواید راهیابی زنان با گرایشات متفاوت به عرصه ی سیاست بردارند. بدون یک چارچوب آگاهی دهنده برای فهم این فواید برای کل زنان، تلاش های کنشگران در جریان های مختلف جنبش زنان برای بهبود مشارکت و قدرت سیاسی زنان آن چنان که باید و شاید مورد توجه قرار نخواهد گرفت. نوشتن مقالات و برقراری گفتگو و بحث های بیشتر در مورد تنوع و تفاوت در گرایش های سیاسی زنان و نحوه برخورد سازنده و آگاهانه با آن باید در اولویت برنامه ی کاری فعالان جهت همگرایی مطالبات جنبش زنان قرار گیرد.
پانوشت ها:
[1] http://feministschool.com/spip.php?article2493
[2]http://feministschool.com/spip.php?article7343
http://feministschool.com/spip.php?article7316