بازخوانی و تقبیح نسل کشی یهودیان به دست دستگاه ایدئولوژی نازیسم هیتلری همچنان از طرق رسانه های جمعی و حتی با وضع برخی از قوانین در ممالک اروپایی همواره زنده و پویا نگاه داشته شده است. ماجرای قتل عام یهودیان که به هولوکاست شهره شده است، همچنان از ابعادی چند مورد توجه مورخان، روانشناسان و فعالان حقوق بشر قرار دارد. تاریخ سرا پا آکنده است از نسل کشی هاست، اما مورخان که تاریخ را ثبت و ضبط مینمایند به کدامین جهت این قتل عام ها را به تصویر میکشند؟ چنانچه از واقعیت تصویرنگاری فجایع تاریخی درگذریم، سئوالی مبنایی تر را پیش رو داریم که لاجرم می باید در مقام پاسخ بدان برآییم، و آن اینکه به تصویر کشیدن و برجسته نمایی چنین وقایعی در تاریخ، لزومی را ایجاب مینماید؟ چنانچه این برجسته نمایی لازم آید تا چه حد میباید شدت برآن متصور شود؟
اخیرا کمپینی با عنوان “لگام”، مخفف لغو گام به گام اعدام در ایران، در فضای سیاسی و فرهنگی ایران جاری و ساری شده است. اما با تمام این اوصاف که در اعتراض و تقبیح نسل کشی رفته است و میرود، طنزپرداز مشهور اصلاح طلب در اظهار نظری، خواستار به فراموشی سپردن اعدام های دسته جمعی سال شصت و هفت شده است. نبوی که میهمان برنامه افق صدای امریکا بود، دراین رابطه میگوید:
«دهه شصت هم که دیگر سی سال ازش گذشته، دیگر اصلا کسی یادش نیست. یارو میگوید آقا سال شصت و هفت را به یاد بیاورید. سال شصت و هشت را که آقای خمینی مرحوم شد، کسی یادش نیست. شما اصلاً یاد کسی نیاور آن سال ها را. ولش کن تمام شد».
بیان طنزپرداز اصلاح طلب هم حاوی خبر است، و هم در مقام صدور حکم. تحلیل و بررسی موضع ایشان، البته هم در مقام اخبار و هم در مقام حکم، قابلیت نقد را دارا میباشد.
اما از آنجا که این قلم را عزم بر این است تا به لزوم و یا عدم لزوم تجدید خاطره و بررسی نسل کشی سال شصت و هفت بپردازد، آنچه می باید به عنوان مقدمهٔ واجب این امر واجب بازگو گردد، شرح ماوقع از رهسپار نمودن فوجی عظیم و طویل از زندانیان سیاسی به میادین تیرباران و جوخه های اعدام می باشد.
در سوم مرداد ماه سال شصت و هفت عملیاتی که مجاهدین خلق آن را فروغ جاویدان میخوانند و رژیم ملاتاریا آن را مرصاد، شکل گرفت. نیروهای زرهی سازمان به راحتی مرز زمینی را درنوردیدند و از خاک عراق به خاک کشورمان ایران پا نهادند. پس از چند روز درگیری خونبار، عاقبت نیروهای زرهی سازمان یا جان باختند و یا زخمی و اسیرشدند و مابقی در مورخه هفتم همین ماه راه بازگشت به خاک عراق را در پیش گرفتند و باری دیگر در اردوگاه اشرف سکنی گزیدند.
عملیات مذکور از جهاتی چند می تواند محل اهمیت باشد:
اول: قتل عام دسته جمعی بسیاری از زندانیان سیاسی و عقیدتی در زندان های رژیم.
دوم: عکس العمل هایی که در آن مقطع تاریخی و پس از آن تاکنون در تقبیح این جنایت ضد بشری به بار نشسته است.
سوم: رویارویی مرحوم فقیه مجاهد، آیه الله منتظری و حذف تمام و کمال وی از ساخت جمهوری اسلامی.
بدین قرار فقط به جهت تاریخی از بازپرداخت به نسل کشی سال شصت و هفت، گریزی نیست. اما اکنون در بیانی اجمالی به فرایند جنایت مذکور از دریچهٔ سه عامل مذکور پرداخته میشود.
بنابر شواهد پیش رو، قتل و عام زندانیان سیاسی در قامت نسل کشی در مورخهٔ پنجم مرداد ماه شصت و هفت از زندان اوین و گوهر دشت کلید خورد. ممنوع نمودن مطبوعات و تلویزیون ها و همچنین ممانعت از هرگونه ملاقات با زندانیان سیاسی به مرحلهٔ اجرا نهاده شد. آنچه اعدام ها را وجههٔ حکومتی بخشید، یک چیز بیش نبود و آن حکمی مبنی بر کشتار عریان زندانیان سیاسی بود که توسط خمینی صادر گردید. در این حکم خمینی مرقوم میدارد:
« از آنجا که منافقین خائن به هیچ وجه به اسلام معتقد نبوده و هر چه میگویند از روی حیله و نفاق آنهاست و به اقرار سران آنها، از اسلام ارتداد پیدا کردهاند، با توجه به محارب بودن آنها و جنگ کلاسیک آنها در شمال و غرب و جنوب کشور با همکاری های حزب بعث عراق و نیز جاسوسی آنها برای صدام علیه ملت مسلمان ما و با توجه به ارتباط آنان با استکبار جهانی و ضربات ناجوانمردانهٔ آنان از ابتدای تشکیل نظام جمهوری اسلامی تاکنون، کسانی که در زندان های سراسر کشور بر سر موضع نفاق خود پافشاری کرده و می کنند، محارب و محکوم به اعدام می باشند و تشخیص موضوع نیز در تهران با رأی اکثریت آقایان حجت الاسلام نیری دامت افاضاته ( قاضی شرع) و جناب آقای اشراقی ( دادستان تهران) و نماینده ای از وزارت اطلاعات می باشد، اگر چه احتیاط در اجماع است، و همینطور در زندان های مراکز استان کشور، رأی اکثریت آقایان قاضی شرع، دادستان انقلاب و یا دادیار و نمایندهٔ وزارت اطلاعات، لازم الاتباع می باشد، رحم بر محاربین ساده اندیشی است، قاطعیت اسلام در برابر دشمنان خدا از اصول تردید ناپذیر نظام اسلامی است، امیدوارم با خشم و کینهٔ انقلابی خود نسبت به دشمنان اسلام، رضایت خداوند متعال را جلب نمایید، آقایانی که تشخیص موضوع به عهدهٔ آنان است وسوسه و شک و تردید نکنند و سعی کنند اشداء علی الکفار باشند. تردید در مسائل قضایی اسلام انقلابی نادیده گرفتن خون پاک و مطهر شهدا میباشد. والسلام».
متعاقب این حکم صادره، احمد خمینی در نامه ای به خمینی راجع به کیفیت و نحوهٔ اعدام ها اینگونه می پرسد:
« آیا این حکم شامل کسانی که محاکمه شده اند و دوران زندانشان به زودی تمام میشود هم هست، یا نه؟ و در مورد محکومان از شهرستان هایی که استقلال قضایی هم دارند، چطور؟»
این بار خمینی در مقام شرح و تفصیل برآمده مرقوم میدارد:
« در تمام موارد فوق، هر کس در هر مرحله، اگر بر سر نفاق باشد، حکمش اعدام است. سریعاً دشمنان اسلام را نابود کنید. در صورت رسیدگی به وضع پرونده ها در هر صورت که حکم سریعتر اجرا گردد همان مورد نظر است».
براین اساس هیئت کشتار سه نفره مذکور در حکم خمینی، پا به زندان ها نهاد تا زندان را به کشتارگاه بدل نماید.
آنچه در این بین محل تأمل است اینکه:
* دستگاه قضایی کشور در این مورد نقشی نداشته و احکام صادره برخلاف حقوق و قضای اسلام، از مجرایی غیر از دادگاه صالحه، صادر شده است.
** با توجه به سؤال های مطروحه از سوی احمد خمینی و اسخ رهبر وقت جمهوری اسلامی، زندانیانی که با حکم قضایی در زندان بسر می بردند و هنوز مدت محکومیتشان برابر حکم صادره به اتمام نرسیده بود، برخلاف حقوق و قضای اسلام، تغییر یافته و به جوخه های اعدام آویخته شدند.
*** آنچه از بیان خمینی در احکام صادره بدست می آید اینکه قتل عام زندانیان سیاسی ارتباطی به عملیات فروغ جاویدان نداشته و برنامه ای از قبل طرح ریزی شده بوده. چرا که خمینی از حکم محارب سخن میگوید و حال اگر زندانیان به خاک و خون کشیده شده، محارب بوده و مستحق اعدام، چرا از همان ابتدا توسط دستگاه قضایی مجازات محارب، برای آنان صادر و اجرا نشده است؟
**** خمینی در احکام صادره، خطاب به هیئت سه نفرهٔ کشتار، اصل حقوقی برائت را کاملاً نادیده گرفته و به انجام سریع قتل و عام حکم میکند. چرا؟؟؟؟؟؟
اما این نسل کشی در درون حاکمیت جمهوری اسلامی هم بحرانی بس عظیم ایجاد کرد. موافقان بسیار در تقابل با تنها یک مخالف و یک بلاتکلیف تاریخ.
* اول، یک مخالف:
اعتراض مرحوم آیه الله منتظری قائم مقام وقت رهبری به قتل عام زندانیان در بند، دگرگونی جدیدی را در آرایش کلی حاکمان جمهوری اسلامی به بار نشاند.
فقیه مجاهد در نامه های اعتراضی خود به خمینی در نهم و سیزدهم مرداد ماه مینویسد:
« این چه کاری است که در زندانها می کنند؟ جمعی خلافی کرده اند و به حبس هایی محکوم شده اند. سه سال و چهار سال، کمتر یا بیشتر، از مدت محکومیت خود را گذرانده اند. حالا می آورند اعدامشان می کنند. این برخلاف التزام ما به قانون و تعهد و میثاق های شرعی است. چرا باید آنها را برای کاری که نکرده اند، از نو بازخواست و اعدام کنند. این عمل مشروعیت نظام را به زیر سئوال می برد»
این اعتراض که مستند به مبانی مسلم حقوق و قضای اسلام بود، هزینه ای هنگفت را برای قائم مقام وقت رهبری بود. این اعتراض به منفعت خمینی گران آمد و منجر به حذف کامل مرحوم آیه الله منتظی از ساخت جمهوری اسلامی شد. نامهٔ خمینی به مرحوم آیه الله در مورد عزل و حذف، دقیقاً گویای چنین نکته ای میباشد. خمینی در این نامه خطاب به مرحوم منتظری مینویسد:
« در همین دفاعیهٔ شما از منافقین، تعداد بسیار معدودی که در جنگ مسلحانه علیه اسلام و انقلاب محکوم به اعدام شده بودند را منافقین از دهان و قلم شما به آلاف و الوف رساندند و میبینید که چه خدمت ارزنده ای به استکبار کرده اید».
* دوم، موافقان کشتار:
کلیت دستگاه یک صدا بانگ اعدام باید شوند، برداشتند. اکبر هاشمی رفسنجانی که در آن زمان محور بسیاری از فجایع از انقلاب فرهنگی، کودتای خرداد سال شصت تا ادامهٔ جنگ بوده، در خطبه های نماز جمعه هفتم مرداد ماه میگوید:
« جنگ و صحنه به گونه ای درست شده بود که اینها توی کیسه آمدند و ما در کیسه را بستیم، چیزی باقی نبود که عمل بکنند. بنابراین، این یکی از فتنه هایی است که باید از میان می رفت و به این آسانی هم نمی شد این فتنه را خواباند و مدتها طول می کشید تا این بچه های متعصب فریب خورده ای که این همه به اینها در زندان ها محبت شد، توبه شان را پذیرفتیم، به عنوان تائب بیرون آمدند و دوباره به آنجا رفتند و برگشتند که با ملت خودشان بجنگند و برای عراق جاسوسی کنند. این فتنه باید یک روزی ریشه کن می شد».
فقط توجه به جمله پایانی گفتار هاشمی رفسنجانی خود مؤید طرح و برنامهٔ قبلی برای کشتار وسیع زندانیان سیاسی میباشد. البته او خود میداند که طبق روال دروغ میگفته، چرا که اگر علت اعدام ها، عملیات فروغ جاویدان و سازمان مسعود رجوی بوده، چرا این کشتار، محدود به سمپات های زندانی این سازمان نشد و بالعکس وابستگان به جریان های کمونیستی و اکراد را هم در برگرفت؟؟؟؟؟
همچنین آیه الله عبد الکریم موسوی اردبیلی در خطبه های نماز جمعه چهاردهم مرداد ماه عنوان کرد:
« مسألهٔ منافقین برای ما مسأله بود. جمع کثیری از ایران رفته اند و آنجا برای خودشان بساط و دستگاه و سازمان درست کرده اند. یک جمعی هم در ایران در زندان ها هستند…مردم بر علیه اینها آن چنان آتشی هستند، قوهٔ قضائی در فشار بسیار سخت افکار عمومی است که چرا اینها را محاکمه می کنید؟ اینها که محاکمه ندارند، حکمش معلوم، موضوعش هم معلوم است و جزایش نیز معلوم می باشد. قوهٔ قضائی در فشار است که اینها چرا محاکمه می شوند، قوه قضائی در فشار است که چرا تمام اینها اعدام نمی شوند و یک دسته شان زندانی می شوند (شعار: “منافقِ زندانی، اعدام باید گردد” از سوی نمازگزاران)…مردم می گویند باید از دم اعدام بشوند… عفو و بیرون کردن، مربوط به قوهٔ قضائیه نیست، این قوه کارش تا جایی است که حکم تمام می شود. بقیه مربوط به جاهای دیگر است( یعنی آیت الله منتظری)… عفو، ربطی به قوهٔ قضائیه ندارد. و من به شما حق می دهم، با شما هم هماهنگ هستم، می گویم نباید اینها عفو بشوند».
دروغ گل و گشاد موسوی اردبیلی و خوی ضد بشریش در این خطابه کاملاً عیان است. موسوی اردبیلی به دروغ از قول مردم مدعی است که مردم مخالف محاکمه این زندانیان میباشند و خواهان اعدام بی قید و شرط این زندانیان. این در حالیست که اعدام ها بنا بر حکم خمینی، از طریق شورای سه نفرهٔ کشتار و در فقدان محاکمه از سوی دادگاه صالح، انجام میشده.
حجه الاسلام مجید انصاری رئیس سابق سازمان زندان ها و رئیس فراکسیون « اصلاحطلبان» در مجالس پنجم و ششم و از گردانندگان مجمع روحانیون مبارز در روزنامه کیهان بیست و هشتم اردیبهشت ماه شصت و هشت میگوید:
« عدهای از زندانیان در زندان تشکیلات داشتند که پس از عملیات مرصاد کشف شد. لذا اینان که تعداد بسیار کمی بودند، پس از عملیات اعدام شدند».
همچنین آیه الله سید محمود موسوی خوئینی ها دادستان وقت کل کشور و مدیرمسئول روزنامه توقیف شدهٔ سلام، در بیستم دی ماه شصت و هفت گفت:
« ما از بالا رفتن آمار اعدام ها واهمه ای نداریم».
همچنین علی خامنه ای در مقام ریاست جمهوری وقت اعلام کرده بود:
« مگر ما مجازات اعدام را لغو کردیم؟ نه! ما در جمهوری اسلامی مجازات اعدام را داریم برای کسانی که مستحق اعدامند… این آدمی که توی زندان، از داخل زندان با حرکات منافقین که حملهٔ مسلحانه کردند به داخل مرزهای جمهوری اسلامی … ارتباط دارد، او را به نظر شما باید برایش نقل و نبات ببرند؟ اگر ارتباطش با آن دستگاه مشخص شده، باید چه کارش کرد؟ او محکوم به اعدام است و اعدامش هم می کنیم. با این مسئله شوخی که نمی کنیم».
* سوم، یکی بلاتکلیف تاریخ:
از مردان حکومتی تکلیف یک نفر در تاریخ اعدام ها کماکان در ابهام قراردارد. میر حسین موسوی نخست وزیر وقت جمهوری اسلامی بود که تاکنون در مورد قتل و عام سال شصت و هفت، زبان نگشوده است اما امیر ارجمند سخنگوی میر حسین موسوی بر این باور است که استعفای نخست وزیر وقت در پانزدهم شهریور ماه به جهت اعتراض او به بی خبری از اعدام ها بوده و موسوی خواهان ایجاد کمیتهٔ تحقیق در این مورد شده بود. البته متن استعفای نخست وزیر، عامل استعفا را در درگیری میان رئیس جمهور و نخست وزیر بر سر چند وزیر پیشنهادی گواهی میدهد. اما در این باب روایت دیگری هم مکتوب است که این قلم فقط به آن استناد نموده و قویاً هیچ یک از دو روایت در مورد موسوی را نمیتواند قبول و یا نکول نماید.
بنیاد عبدالرحمن برومند کتابی از جفری رابرسون وکیل، با عنوان “کشتار زندانیان سیاسی ایران در سال هزار و سیصد و شصت و هفت” منتشر نموده است. جفری رابرسون در این گزارش عنوان میدارد:
یک خبرنگار تلویزیونی اتریشی از میرحسین موسوی، نخست وزیر وقت پرسید که در بارهٔ ادعاهایی که در رسانه های غربی در مورد کشتار مجاهدین خلق منتشر شده است چه نظری دارد. پاسخ نادرست موسوی این بود که
« آنها قصد داشتند به قتل و کشتار مردم ادامه دهند و ما ناچار بودیم مانع اجرای این توطئه شویم. در چنین مسائلی ما به کسی رحم نمی کنیم».
به هر ترتیب روایت ها از مواضع میر حسین موسوی در مورد جنایت سال شصت و هفت متناقض میباشد و آنچه از نخست وزیر درحصر انتظار می رود اینکه خاطرات خود راجع به نسل کشی سال شصت و هفت را عیناً مکتوب دارد تا همواره در دسترس تاریخ قرار گیرد.
اما نسل کشی سال شصت و هفت فقط در داخل حاکمیت ابعاد گسترده نداشت، بلکه اعتراض ها به قتل و عام های دسته جمعی این سال، دنیا را تکان داد. این شاید بدترین ضربه و پروندهٔ مفتوحه بر علیه و حوش جمهوری اسلامی باشد که به هیچ وجه تا رسیدن به سرانجام، مختومه نخواهد شد. مسئولین جمهوری اسلامی همواره سعی در کتمان قتل و عام زندانیان داشته و به رسانه های خبری القا می نمودند از زندانیان محکوم، کسی اعدام نشده و فقط اعدام ها را محدود به اسرای فروغ جاویدان و مجاهدین می کردند. اما فاجعه چگونه همچون بمب در دنیا منفجر شد و کاخ ظلم خمینی را ویران کرد؟
* منتظری و بنی صدر، وجدان های بیدار:
اخبار پنهان رژیم از داخل ایران به ابوالحسن بنی صدر منتقل میشود. نشریه “انقلاب اسلامی در هجرت” ارگان حلقه همفکران بنی صدر در هفتم شهریورماه در شماره صد و هشتاد و چهار اخباری از قتل و عام خونین را اینگونه منتشر میکند:
« تعداد اعدام شدگان پانصد نفر بوده و از هواداران مجاهدین و گروه های چپ بوده اند . . . برای ما اعدامها محرز هستند اما درباره تعداد و گرایش های سیاسی منتظر اطلاعات دقیقتر هستیم»
در مورخه هجدهم مهرماه همان سال نشریه انقلاب اسلامی در هجرت، در شماره صد و هشتاد وهفت خود ذیل تیتری با عنوان “موج اعدامها رویه اعتراض آمیز منتظری و روحانیون” اعلام میکند:
«بنابر اطلاع داده شده توسط آقای علی بابائی، شمار اعدام شدگان بالغ بر دو هزار و پانصد نفر»
همچنین نشریه انقلاب اسلامی چهاردهم آذر ماه در شماره صد و نود و یک خود تیتری با عنوان “ملاتاریا در خون جنایت هایش فرو می غلطد” اسامی اعدام شدگان را اعلام می دارد.
همچنین نشریه انقلاب اسلامی در مورخه بیست و ششم دی ماه در شماره صد و نود و چهارم خود در تیتری با عنوان “دو نامه از منتظری در مخالفت با اعدامها” خبر از نامه های مرحوم منتظری به خمینی میدهد. در متن این خبر نوشته شده است:
« تا این زمان متن نامه ها بدست ما نرسیده است»
اما هفت ماه بعد از این فاجعه انسانی در اسفند ماه، نامه های اعتراضی مرحوم منتظری به انضمام نامه ای از سوی فرستنده که فاقد نام بود از ترکیه به پاریس، دفتربنی صدر ارسال می شود. نویسنده در نامهٔ ارسالی به بنی صدر مرقوم داشته بود:
« از این نامه ها در حمایت از حقوق ایرانیان، آنطور که صلاح میدانید، استفاده کنید».
بنی صدر پس از دریافت نامه ها، بلادرنگ نامه ای به پنجاه شخصیت و سازمان های حقوق بشری نوشته و متن نامه های مرحوم آیه الله منتظری را ضمیمه و ارسال میدارد.
متن کامل نامهٔ بنی صدر بدین قرار می باشد:
«در اواخر ماه ژوئیه، آقای منتظری، جانشین آقای خمینی، دو نامه به او و یک نامه به هیئت سه نفری که از سوی آقای خمینی مامور اعدام زندانیان شده است، نوشته است. هیچ مدرکی، هیچ شرحی، هیچ شاهدی نمی تواند به صراحت و دقتِ جمله های ساده ای که آقای منتظری نوشته است، شدت و وسعت جنایاتی را که رژیم مرتکب می شود، توصیف کند.
نامه ها پس از هفت ماه از بندهای سانسور عبورمی کنند و به خارج می رسند. خبرنگاری خارجی که جرات کرده بود یکی از نامه ها را با خود بیاورد، بازجوئی کردند و نامه ها را از او ستاندند. رفتاری را که با نامه های ” دومین” شخصیت رژیم به ” اولین” مقام آن می کنند، شدت سانسور را به روشنی تمام تصویر نمی کند؟
با خواندن این نامه ها شما نیز تصدیق خواهید کرد که بی رحمی و وحشیگری ” کمیسیون اعدام” که آقای خمینی تشکیل داده است، اندازه نمی شناسد. همانطور که آقای منتظری می نویسد، نه قانون، نه انصاف، نه داد، نه دین، نه آئین، رعایت نشده اند. دستور ” همه را اعدام کنید”، جای اینها همه را گرفته است. یقین دارم شما نیز وقتی نامه های آقای منتظری را می خوانید با من هم عقیده می شوید که در قبال جنایات استثنائی، تدابیر استثنائی باید اتخاذ بشوند. تنها با محکوم کردن این جنایات، نمی توان از تکرار آنها جلوگیری کرد. شما را به اتخاذ این تدابیر می خوانم. به نظر اینجانب کارآمد ترین تدبیرها:
– جلب همکاری وسائل ارتباط جمعی در افشای روزمرهٔ این جنایات است.
-دعوت از دولتها به خودداری از روابطی که از حد عادی فراتر می روند و نوعی مشروعیت به این رژیم می دهند، تدبیر موثردیگری است.
– ابراز همدردی با مردم ایران و افزایش فشار افکار عمومی برای استقرار صلح قطعی، در افزایش میل مبارزه در مردم ایران برای استقرار آزادی ها، تاثیر تعیین کننده دارد.
با احترام – ابوالحسن بنی صدر»
همچنین اولین رئیس جمهور متن نامه های مرحوم منتظری را در اختیار رسانه های خبری خارج ازکشور قرارداد تا با اطلاع افکارعمومی، وجدان پاک بشری ازخواب برخواسته و این فاجعه را به رسوایی بکشاند.
آیا جنایت سال شصت و هفت به فراموشی سپرده شده است؟؟؟؟؟
همانگونه که در ابتدای این گفتار مرقوم شده است طنزپرداز مشهور اصلاح طلب در مقام اخبار برآمده و مدعی شده اند که فجایع سال شصت و هفت را کسی به یاد ندارد. در این مورد، این قلم متذکر می شود:
* تناقض آشکار در بیان طنزپرداز اصلاح طلب مبنی بر نفی و نهی یادآوری و بازخوانی نسل کشی شصت و هفت، دلیل آشکار بر بطلان ادعای اخباری ایشان میباشد.
** نگاهی به مقالات منتشره در رسانه های جمعی فارسی زبان و غیره و همچنین کتب و پژوهش های منتشره از سوی پژوهشگران خارجی، خود دلیلی دیگر بر بطلان ادعای ایشان میباشد.
*** یاد آوری و محکومیت همیشگی این فاجعه ضد انسانی از سوی نهاد های حقوق بشری و صدور حکم محکومیت جمهوری اسلامی در دادگاه ایران تریبونال که در سالن آکادمیک حقوق دادگاه بین المللی لاهه برپا شد، جرم جنایت علیه بشریت را در کشتارهای جمعی سال شصت و هفت به اثبات رساند. این دادگاه پس از دو سال پیگیری اتهامات و بررسی شواهد و قرائن در سال دو هزار و دوازده میلادی، حکم محکومیت عاملان و آمران این جنایت را صادر نمود.
اما از آنجا که جناب نبوی در مقام صدور حکم برآمده و خواهان به فراموشی سپردن این فاجعه ضد انسانی شده اند وجوب در این است تا به چرایی لزوم بازخوانی های مکرر این فاجعه پرداخته شود:
اول: حق حیات از حقوق اولیه و ذاتی نوع بشر بوده و همواره می باید از سوی فرد و دیگران به رسمیت و محترم شناخته شود. بر این اساس، بی حرمتی و نقض این حق به هیچ جهت پذیرفته نمی باشد. چرا که مسامحه در برابر بی حرمتی به حقوق ذاتی بشر، شروعی برای ایجاد رویه نقض دیگر حقوق افراد و جوامع خواهد بود.
دوم: خوانش مکرر و روزمرهٔ این جنایت و تقبیح آن و همچنین محکوم نمودن آمران و عاملان این فاجعه، با تناسب میزان تقصیر، می تواند از تکرار مجدد و توجیه این قبیل اعمال وحشیانه تا حد امکان جلوگیری نموده و فرهنگ جنایت و توجیه جنایت را ریشه کن نماید تا در آینده دیگربار شاهد این چنین فجایعی نباشیم.
سوم: اگر قرار بر از یاد بردن نسل کشی سال شصت و هفت باشد، مسلم فردا روزی این توجیه برای به فراموشی سپردن فجایعی که در حق مرحوم داریوش فروهر، همسرش و بسیاری دیگر از عزیزان که در قتل های زنجیره ای و وقایع سال هشتاد و هشت جان باختند، خواهد شد و این فراموشی به چیزی منتج نمی شود الا رویه ای نکوهیده که اصل هرگونه مبارزه و جانفشانی در برابر شر و شرارت را بلاموضوع مینماید.
پس همه با هم بکوشیم پروندهٔ فجایع کشتار سال شصت و هفت، هم چنان مفتوح بماند.