برای شهرِبانو
کودکان
پابرهنه
زار و گریان و گرسنه
خاک و کودک
هر دو تشنه
بی نصیبِ جرعه شیری
بی رمق
بی نا نشسته
سینه بند شهرِبانو
وه دریده تکه تکه
چند صد، دستِ آلوده
روز و شب
در خفا
در عیان
می فشارد
وه! عجولانه
شیرهِ جانِ سینه ها را
وای قطره به قطره
وای ذره به ذره
شهرِبانو!
شهرِبانو!
*********
زار و گریان و گرسنه
کودکان
خیره خیره
در دل خاکی نشسته
سر، بلند آنک
نگاهش می نشنید شهرِبانو
گوشه ی پایین دامن
سیستان
دادِ شن ها
ناله و بیداد ِطوفان
سر، بلند آنک
نگاهش می نشیند شهرِبانو
گوشه ی پایین دامن
خوزها
حلق بی شیری
مداوم سرفه ها
سرفه ها
سر، بلند آنک
نگاهش می نشیند شهرِبانو
روی بالای دامن
آن، ارومی*
در لحافی از سپیدی
شور و تلخی
غلت خورده
شهرِبانو
مرده بانویی که عاشیق اش شکسته
در نگاهی
با نگاهی
از نگاهی
وای او تشنه مانده….
فرانسه -24 فوریه ی 2015
پا نوشت شاعر:
*) اور در زبان آشوری به معنای شهر است و میه به معنای آب است. ارومی، ارْمیه، اورمیه، از دیگر نامهای دیگر ارومیه بوده است. اما در بین آذربایجانیها نام اورمی رواج دارد.