تقدیم به تقی رحمانی
گلِ نرگس
نگرانم گلِ نرگس
نگرانم
گل نرگس نگرانم
باغبان که غم گرفته حسرت تو و دو غنچه
باغبان که دور مانده
باغبان بی باغ مانده
باغبان هر روز و هر شب می خورد اندوه و اندوه
باغ و نرگس با دو غنچه ! وای از آن دیگر چه مانده ؟ آتشی از خاطراتش
می پرد این سو و آن سو بر تن رنجورش اما
جای آتش، جای آتش سهم این تنهای مانده
بستری
میزی
اتاقی
جوهری را می فشاند روی کاغذ
ذهنش اما می شمارد روزها را
می شمارد لحظه ها را تا تو آیی تا تو آری باغ را باز
نگرانم گلِ نرگس
داس و نرگس
داس و این باغ
داس و غنچه
وای از این کابوس تیره …..
باغبان هر روز و هر شب زیر لب ذکر دو غنچه
ای دو غنچه ای دو غنچه
می سراید چشم هایش….
3 می 2015- فرانسه