کتاب خداحافظ ای یادگارهای پنهان، مجموعه ی کتاب شعری است که انتشارات کتاب ارزان سوئد آن را در پاییز 2013 منتشر کرده است. کتاب به قلم مسعود امینی متخلص به م. روانشید است. جلد کتاب مزین است به دو تصویر. یکی تصویر محو شده ی زنی در پس زمینه، که در واقع از عشق نویسنده به زنی در ایران نشات می گیرد و دیگری طرح روی جلد اثر علی اردلان که در برگیرنده ی جاده ایی است نمادین که خط های کف جاده هم در آن به جای سفید، به رنگ سیاه است. طراحی جلد و نام کتاب با هم از هماهنگی برخوردار است در واقع نویسنده از به طور آشکار نشان می دهد که به طور عمده از دو عنصر دارد خداحافظی می کند. یکی زنی از جنس عشق و محبت که مدتی در زندگی نویسنده حضور داشته و با مهاجرت ناخواسته ی نویسنده به سوئد از او دور می افتد و در غربت و تنهایی خود در سوئد به او فکر می کند و از او می نویسد و بازهم از آن دوران کوتاه عاشقانه الهام می گیرد و عاشقانه هایش را می سراید. و دومی از ایران سرزمین و وطن خویش خداحافظی می کند، وطنی که از جاده هایش به نوعی در ماتم و عزا هستند و سیاه پوش اند که علت این ماتم را شاید بتوان در لابه لای بخش” یادداشت هایی بناچار” در ابتدای کتاب از نویسنده فهمید.
مجموعه ی کتاب به طور کل شامل دو بخش است. بخش اول با عنوان “یادداشت هایی بناچار” شامل یادداشت هایی است که نویسنده با آوردن صفت ترکیبی “بناچار” نشان می دهد که گویی مجبور است آن ها را روایت کند و بخش دوم که در برگیرنده ی اشعار است با عنوان “خداحافظ ای یادگارهای پنهان.
دربخش “یادداشت های بناچار”، روان شید، نویسنده و شاعری که گویی تازه آمده از زندانِ سرزمین ایران بیرون آمده است، طعم تلخ کشتارهای نویسندگان و دگر اندیشان را با خود به یادگار به سوئد آورده است. آمده است تا روشنگری کند و از رنج ها و ظلم هایی که بر نسل او رفته است. روان شید در بخش “یادداشت های بناچار” خود را انگار ناگزیر می بیند که هنوز از راه نرسیده و چمدان را در کوی ناآشنا و غریب بر زمین نگذاشته از تاریخی که بر او رفته است و از کشتار نویسندگان ایران بگوید، او آمده تا “کمی از لبخند مردم سوئد را بدزدد” و همین را در یک سخنرانی اش در کلیسا برای مردم سوئد می گوید. نویسنده که با مهاجرت ناخواسته اش از کشتار و کشته شدن گریخته است در این خود تبعیدی به واگویی علت کشتار و جرم هم مسلکانش که همانا اندیشیدن و دست به قلم بودن است اشاره می کند.
در بخش دوم، شعرهای او بیشتر رنگ وطن و رنگ عشق دارد. او به وضوح در این بخش کتاب نشان می دهد که شکایت دارد و رد این شکایت ها را در جای جای این کتاب که به نوعی شکواییه اوست، می شود دید. او در یکی از شعرهای کتابش نقل قولی از “هینگستون هیوز” را فریاد می کشد ” این وطن برای من وطن نبود”. همچنین در شعری با عنوان “(…)” به کشتارهای انتخابات خرداد 88 و قتل ندا و سهراب اشاره می کند. رد دو دهه کشتار حکومتی در لابه لای برگ های این کتاب، به نغمه در می آید.
با توجه به محتوی اشعار و نوشته های نویسنده با دغدغه ی اجتماعی در این کتاب، می توان آن را جزو “ادبیات متعهد ایران” دست بندی نمود، ادبیات متعهدی که در هزاران کیلومتر آن سو تر در تبعید منتشر و تولید می شود. در این نوشته سعی می شود از چند دیدگاه به کتاب نگاه شود.
1. طعمِ گَسِ وطن
این کتاب به طور عمده از سه عنصر شاخص تشکیل شده است. یکی طعم گس وطن، بوی ناگزیر هجرت و طعم پر حسرت عشق. در واقع وطن به عنوان زمینه ی اصلی و سنگ بنای این اثر است و هجرت و عشق به عنوان دو گیاهی است که رویش شان بر این سنگ بستر ناگزیر است. نویسنده با بیان ها و استعاره های مختلف از وطنی سخن می گوید که برایش وطن نبود و حسرتش را از این وطن و تازیانه های وطنی با چند استعاره نشان می دهد. او در شعری به نام “وطن” می سراید :
تماشاچیان نگاه کنند
و ما که تماشایی شده ایم
هی وطن وطن کنیم و بزک شویم با موچین و تازیانه
و باز در انتهای همین شعر می نویسد:
و از یاد مبر
این گربه چنگ می زند.
شاعر هجرت خود را از وطن در چندین شعر با تعبیرهای مختلف بیان می کند. او در شعر دیگری که از وطن و تنگی وطن به تنگ آمده است از تنگی وطن با تعبیر کوچه ی آشتی کنان یاد می کند و در شعر “کوچه ی آشتی کنان ” شاعر این طور می نویسد:
وطن تو کوچه ی آشتی کنان من بودی
تو
ای سرزمینِ مادر
آنگاه که دور
دور می شدم
2. طعمِ پرحسرتِ عشق
شاعر از هجرت ناگزیر خود حسرتی می خورد، حسرتی که ناشی از دوری از معشوق خود و وطن و زادگاه خود است. او در شعری که در برگیرنده ی عنوان کتاب هم هست این چنین می سراید:
دیگر
سرزمین من نیست
آن جا که از معشوق و معشوقه خالی است
او در شعری دیگر باز هم با عنوان (…) نشان می دهد که در هجرت هم منتظر معشوق خود است و با معشوق خود چنین دردناک و پر حسرت و از جان گذشته حرف می زند.
اگر آمدی
بگو تا مسیر را تا تکه های جانم
آذین کنم
3. بوی ناگزیرِ هجرت
فضاهای استعاره ایی تعریف شده در اشعار فضاهای شادمانی نیستند و بیشتر از زخم ها و خنجرهای وطن روایت می کنند. درواقع تاریکی و غمزدگی و پژمردگی و سیاهی و ناله و شیون و سوگواری به طور بارزی بر این فضاهای استعاره ایی و فضاهای وطنی غالب است که بی شک نشات از تاریکی شرایط وطن دارد و نه تاریک اندیشی و سیاه بینی و یا سیاه نمایی شاعر.
او آشکارا می گوید که نه در غربت و نه در هجرت شادمانی هست و نه در وطن، اما حداقل در غربت زندان پاداش اندیشه و قلم او نیست. او در شعر “از پشت میله های بهشت” می سراید:
نه در غربت بزمی بود
و نه در ولایت مانوس کودکی هامان
انفرادی
تقدیرِ یکِ یکِ ما شاعرانِ زندانی است
4. بی پروایی در بی سانسوری
م. روان شید نویسنده ایی که سالها در فضای خفقان و سانسور قلم زده با مهاجرت خود به یکباره از سانسور به فضای بی سانسوری پرتاب شده است. از این رو می توان نفس کشیدن های او در این هوای آزادی و بی سانسوری را به در جای جای کتاب دید. روان شید این بار بی پروا و آزاد در دو جا ی کتاب از خامنه ایی با القاب “شیطان پیر” و “علی خامنه ایی قصاب قلم و اندیشه” در کتاب یاد می کند.
همچنین برای دو شخصیت برقرارکننده ی خفقان در وطن یعنی جلاد و بازجو هم اشعاری سروده شده است و شاعر بی پرده بدون دستاویز قراردادن هیچ استعاره ایی از این دو عنصر مستقیما به همان نام خودشان در اشعار یاد می کند. د
از سوی دیگر روان شید در بخش یادداشت ها به طرح یک سوال جسورانه هم در رابطه با آدم کشان استبداد هم پرداخته است و به دفعات این سوال را تعمدا تکرار می کند گویی که با تکرار آن در پی آن است که جوابی منطقی و قانع کننده بیابد. سوالی که تنها در فضای بی سانسوری امکان نوشتن و انتشار آن هست” آیا آدم کشان آسوده می خوابند؟ “.
5. در دهلیزهای تعهد
روان شید به وضوح در این کتاب ناله از استبداد سر می دهد استبدادی که لباس های مختلف در بر می کند و روان شید هم همراه با به نظاره نشستن این لباس کلماتش را تغییر می دهد. در شعری با عنوان “(…) “او از هیولا ی استبداد و درس آموختن و فراموش نکردن او در تاریخ و آینده این طور سخن می گوید :
من دارم لغت به لغت هیولا را معنا می کنم
تا گم نشوی
تا گم ات نکنم در تاریخ
او بار دیگر در انتقاد از بهره برداری حکومتی از جنازه های شهیدان وطن، که می تواند شامل همه ی شهدای ایران در سالهای از ابتدای انقلاب و تاسیس حکومت جمهوری اسلامی تا همین اکنون و تا فردایها نیز باشد، هشیاری خود به عنوان فردی از جامعه ی 80 میلیونی ایران را به آگاهی از این سو استفاده از جنازه ها نشان می دهد. او در شعری با عنوان “جنازه های مقدس” این چنین می سراید:
جنازه های مقدس و نام دار-
شخم خورده
مهیای کشت نو
6. روایت های زمانی و مکانی در کتاب
زمان ها و مکان های درج شده در پایین اشعار و یادداشت ها بسیار متنوع است و نشان می دهند که نویسنده در همه جا و در همه وقت قلم و کاغذ را از خودش دریغ نداشته. برخی از یادداشت ها در ایران از جمله در شهرهای اهواز، تهران، بندر انزلی، و برخی نوشته ها مربوط به سوئد در شهرهایی چون هولمسوند، یورن، اوستهامار، استکهلم و ….است. حتی روایت برخی از نوشته ها در بیمارستان های سوئد است از جمله بیمارستان شلفیتو است که نشان می دهد نویسنده از نوشتن در بیمارستان و در موقع درمان بیماری هایش هم دست نمی کشد. این اعتیاد به نوتن شاید ناشی از تنهایی های اوست.
با توجه به این که قدیمی ترین یادداشت مربوط به 9 دی ماه 1388 است و جدیدترین یادداشت مربوط به تاریخ آگوست 2013 است، می توان سیر زمانو تغییرات سبک نگارش نویسنده در گذر زمان را در اشعار و یادداشت های حاوی این اثر دید. همچنین تغییر تقویم یادداشت ها از تاریخ شمسی به تاریخ میلادی هم بوی ناگزیر هجرت نویسنده از سرزمین خویش است که در سراسر این اثر به مشام می رسد.
7. نگاهی بر واژگان ترکیبی تازه
در بخش اشعار کتاب اگر به دنبال شکار واژهای تازه باشیم، به چندین واژگان ترکیبی تازه در خلق این اثر برخورد خواهیم کرد. واژگان ترکیبی ” پستان پلاسیده” که در این شعر به کار رفته است:
مادران داغدار
خواهران داغدار
معشوقه های داغ دار…
چه کسی پنهان می کند
پستان پلاسیده
خود را
اشاره به زنان و مادران و خواهران داغداری در ایران می کند که شور زندگی و طراوات تن شان در زیر تیغ انواع کشتارهای رژیم جمهوری اسلامی در دوره های مختلف از 67، 88 و تا کنون از دست رفته است.
واژگان ترکیبی “کشاورز روح ات” در شعر:
سال تا سال الفبای انسانی را
در روح ات شخم می زند
تو تنها کشاورزِ روح ات می شوی در کرت های خشک و بهم ریخته
واژگان ترکیبی “شبگردِ کرگدن” در شعر “هندسه ی تنهایی” :
شب را شکسته این قبیله ی شبگرد
این شبگرد کرگدن
با توجه به فاصله ی تبعید ناخواسته ی شاعر از ایران در 2012 و چاپ این کتاب در سوئد در سال 2013، در واقع می توان این کتاب را اثری دانست که از چمدان گریخته از وطن شاعر برون افتاده است، چمدانی مملو از بار سنگین و نامرئی حسرتِ عشق در وطنی گَس است.
در پایان، امید است که با حمایت خوانندگان ادبیات پارسی ایران در هزاران کیلومتری دورتر از سرزمین پارسی زبانان، این ادبیات هم به تولید و زایش خود ادامه دهد و چراغ محفل اهالی ادبیات پارسی تا انتهای سحرگاهان تاریخ روشن بماند. از این رو خواندن این مجموعه برای اهالی دور از وطن، که خود طعم گس وطن و بوی ناگزیر هجرت و طعم پرحسرت عشق چشیده اند خالی از لطف نیست.
فرانسه
نگارش اولیه مقاله: 20 اکتبر 2015
نگارش نهایی :18 فوریه 2016.