back to top
خانهدیدگاه هامنیر طه; براي زاد روزِ دکتر محمد مصدق، بیست و نهم...

منیر طه; براي زاد روزِ دکتر محمد مصدق، بیست و نهم اردیبهشت ماه عزيزِ سرزمينم، تولّدت مبارك

taha monir
عزيزِ سرزمينم، تولّدت مبارك
تو باغ احمد آباد، مهموني دادم امشب
شكوهِ سربلندي به سر نهادم امشب  
هزار ماهِ غلتان از آسمان ستاندم
به سر درِ كوچه‌هاش، خيابوناش نشاندم
گُلِ ستاره‌ها را دونه به دونه چيدم
چيدم و دونه دونه باز به نخ كشيدم
اينهمه آسمان را، به ايووناش بردم
به نرده‌هاش بستم، به خادمش سپردم
به آسمونا گفتم، باغچه‌ها رُو آب بدن
درختا رُو بشوین، گلارُو آفتاب بدن
به كاكل قمريا، گل وگياه بستم
قفلِ هر آن قفس را بريدم و شكستم
«درِ شكسته»‌ را هم ميان باغ بردم
گرد و غبارِ آن را با مژه‌هام ستردم
آن تنِ آهنين را به سينه‌ام فشردم
بوسه به زخمش زدم، خروشمو نخوردم
كه زخمِ روزگاران به روزِ آن ستوران
هزار لعن و نفرين، از رگ و ريشة جان
گلخونه‌ها رو بردم توي اتاقا كاشتم
يكي يه سروِ آزاد رو پله‌ها گذاشتم
به شاخة درختا، بادكنك‌ها رُو بستم
به شوق و شورِ روزت كنارشون نشستم
سبز و سفيد و قرمز، بيرق ايران شده
انگاري‌كه اين سه رنگ رنگِ دل و جان شده
نقل و نبات بردم به پيشگاهِ مهمان
نون و پنير و سبزي، چاييِ خوبِ گيلان
كنارِ حوضِ کاشی، مهموناتوُ نشوندم
سازمُو كوك كردم، ترانه‌هامُو خوندم
ترانه‌هاي اون وقت، زمونه‌اي كه بودي
سرود زندگي را، اومدي و سرودي
همان سرود، امروز، سرودِ هستيِ ماست
از آن سرود، امشب، سرور و غوغا بپاست
بزرگِ احمدآباد، خيالت آسوده باد
به سال و ماه و روزت، هيچي نرفته از ياد
به بچه‌ها هم امشب كه مانده بود يادم
يه بادكنك يه بيرق يه نونِ قندي دادم
يه كيكِ خونگي هم برات آوُرده بودند
تا برسم به دادَش گنجشكا خورده بودند
خوب شد پرنده‌ها هم به مهمونيت اومدن
قناريا، قمريا، خوندن و چهچه زدن
يكي دو روز جلوتر، طلاهامُو فروختم
براي سالروزت عباي ترمه دوختم
عباتو جاي دادم به روي خوابگاهت
پهلويِ چوبدستت كنارِ شب كلاهت
عزيزِ سرزمينم،
تولدت مبارك
ونكوور،  29 ارديبهشت 1386 ـ 19 مي 2007

اخبار مرتبط

دیدگاه خود را بنویسید

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید