با یاد او
قرآن روش حرکت انسان برای عبور از جامعه ی شرک و طبقاتی ، و مبتنی بر برتری طلبی و تضاد و فساد و در جهتِ رسیدن به جامعه ی توحیدی و رشد است . و برای این امر باید از ظلمت و تاریکیِ روابطِ حرکت گیر به برانگیختگی و روشنایی عبور کرد .
سوره ی فجر با بیانِ یک امر مستمر تاریخی که دریدنِ تاریکیِ غاشیه ، و فراگیرِ روابطِ ظالمانه و برتری طلبانه است آغاز میشود ، و آن را عبرتی و یادآوری برای مطلق کنندگان و خداسازان و پرستندگان مطلقهای سنگ شده مینامد ، و ضمن اعلام نمونه های این سیستمهای سنگ شده و همچنین شکل نابودی این سنگها و سنگ پرستان ، به شکلی بسیار دقیق ، علل و عوامل این نابودی و تضاد و تلاشی را بیان مینماید تو گویی اکنون و بیانِ حال حاضر است ، و با وضوحی کامل علل انحطاط و ایجاد تضاد در جوامع و ، همچنین راهِ گذار از روابط طبقاتی و جامعه ی سنگ شده به سیستم توحیدی و منعطف و سبز را نیز بیان مینماید .
در این بررسی در قسمت انتهایی ، آیات مربوط به یا ایتها النفس المطئنه که در تفاسیر زیادی بدون ارتباط با آیات قبلی تفسیر میشد و ارتباطی بین آیات قبلی و ایتها النفس المطئنه نمی یافتند و دو مطلب جداگانه میپنداشتند ، ارتباط مستقیم و بسیار محکم و عملی خود را با آیات بعد نشان میدهد .
این سوره راه حل عملیِ همه ی جوامع طبقاتی مانند ایران ، برای رشد و رسیدن به جامعه ی توحیدی و بدون برتری طلبی و رشدِ بدون وقفه میباشد .
این سوره و سوره ی بعد که بلد است دو سوره ی مکمل در رابطه با نفی و گذر از جامعه ی شرک و تضاد و عبور به جامعه ی توحیدی و برابری و روش حرکت برای ایجاد و نگهداری و روابط همه جانبه ی رشد در حالت انقلاب و ایجاد سیستم توحیدی و حفظ و ادامه ی آن برای رهایی انسان از بردگی است ، که هدف اسلام بوده ومیباشد
سوره فجر
بسم الله الرحمن الرحیم
1- وَالفَجرِ
فجر: شکافتن ( صبح به این لحاظ که با روشنایی اش، تاریکی شب را می شکافد)
قسم به شکافتن وسیع ( تاریکی) ، قسم به آن لحظه ای که شب میشکافد و گسترش نور وسیع می شود. شکافت شب و تاریکی و بروز و پیروزی نور و روشنایی بر تاریکی
2- وَلَیالٍ عَشرٍ
عشر: معاشرت ، به معنی مصاحبت و مخالطه ( اختلاط)
قسم به شبهای معاشرت، شبهایی که در آْنها ارتباط برقرار می شود. شبهایی که حرکت انسانی در آن جریان دارد ، شب است و قسم به شبهایی که حرکت توحید و با هم شدن در آن بوجود آمده و جریان و امتداد مییابد ، چگونه نور به تاریکی غلبه میکند ؟ و چگونه تاریکی و شب دریده میشود ؟با ایجاد و امتداد حرکت توحیدی و مرتبط با اصول حرکتی و در معاشرت
3- وَالشَّفعِ وَ الوَترِ
شفع: متصل شدن، منضم کردن چیزی به چیز دیگر( ضمیمه)، جفت
شفاعت: وصل شدن از طریق چیزی
وتر: جدا شده و بریده شده ، تنها مانده
سیستمی که به سیستم توحیدی متصل است و سیستمی که (مستقیم یا غیر مستقیم) از سیستم توحیدی جدا نگاه داشته شده است. ( قُل إنَّما اَعِظُکُم بِواحِدَهٍ اَن تَقوموا لِلّهِ مَثنی و فُرادی ……)سبا آیه 46 قسم به نیروهایی که در ارتباط با توحید و نیروهای توحیدی عمل میکنند مرتبط و وصل به سیستم و حرکت توحیدی و یا فردی و تنها و غیر مرتبط به همین دلیل ابتدا نیروهایی را که وصل به جریان توحیدی هستند و با آن به صورت جمعی عمل میکنند را میاورد قسم به نیروهایی که وصل به توحید و جریان آن هستند و قسم به کسانی که جدا و تنها مانده هستند از جریان توحیدی
4- وَالَّیلِ إذا یَسرِ
لیل: شب، به معنی تاریکی مظهر جهالت . شب زمان غیبت نور و آگاهی ها می باشد. فراگیر شدن ظلم.
یسر: مضارع از مصدر سری می باشد که به معنای رفتن شب و پشت کردن آن است.
قسم به شب هنگامی که می رود. ( آسان می شود)قسم به هنگامی که ظلم و نادانی و جهالت از میان برود.
کسی که در محیط تاریک و ظلمات ( جو ی که در آن ظلم و جور بر قرار است و حقایق نورانی پوشانده می شوند وجلو رشد و افزایش آگاهی ها گرفته می شود ) به صورت متصل و یا منفرد قیام کرده و به حرکت و فعالیت بپردازد، می تواند تاریکیها را شکافته و فجر را محقق سازد. فجر و دریده شدن تاریکی با نور در نتیجه حرکت رفت و آمدی و معاشرت و زندگی توحیدی و ایجاد سیستم توحیدی و مبارزه با شب توسط نیروهای مرتبط و غیر مرتبط با سیستم توحیدی بوجود میاید و بدین ترتیب است که شب میرود
5- هَل فی ذلِکَ قَسَمُ لِّذی حِجرٍ
قسم: سوگند، تقسیم
حجر: سنگ،
آیا این ( چهار آیه ) معیار و صحتی بر اشتباه آنها ( انسانهای دارای سنگ و سنگ شده ) نیست؟ آیا در پیروزی نور بر تاریکی در نتیجه حرکت دائمی و رفت و آمدی توحیدی همه جانبه و همگانی ، قسم و یادی برای کسانی که مطلقهایی دارند که سنگ شده نیست ؟ آیا برای همه ما که دارای این مطلقهای سنگ شده و به طور کم و بیش هستیم عبرت نیست ؟
6- اَلَم تَرَ کیفَ فَعَلَ رَبُّکَ بِعادٍ
عاد: منظور از قوم عاد، امت هود پیامبر بودند. قوم عاد بعد از قوم نوح بودند و در احقاف زندگی می کردند. مردمی درشت هیکل و نیرومند بودند و در عهد خود از سایر اقوام متمدن تر بودند.
آیا ندیدی که پروردگارت با قوم عاد چه کرد؟ آنها که به سنگهای خود ، به مطلقهای خود برمیگشتند ، و عود میکردند به مطلقها و تفکر و سیستمهای سنگ شده اشان ، برمیگشتند و تکیه میکردند به مطلقها و سیستم سنگ شده و مطلقشان ، آیا ندیدی که نتیجه برگشت و تکیه بر آنها چه شد؟
7- اِرَمَ ذاتِ العِمادِ
ارم: سنگهایی که در بیابان برای نشانه گذاری بر روی هم می چینند. همچنین گفته اند که ارم نام قبیله ای است. در پرتوی از قرآن آقای طالقانی، ارم را به عنوان بدل یا عطف بیان عاد ذکر کرده است.
همچنین آورده اند که منظور از ارم همان آرامی ها می باشند که در میان کوهستان زندگی می کردند و آشنا به حجاری و شکافتن سنگ و صخره ها بودند. سرزمین آرامی ها در نزدیک شام قرار داشته است و به احتمال قریب به یقین همان قوم اکد می باشند که سرزمین ایشان به دست نمرود ساخته شده بود.
عمد:قصد کردن به چیزی و استناد نمودن به آن. عماد آن چیزی است که به او اعتماد می شود.
عماد: ستون، پایه ساختمان،قدرت، شرف. به معنی پایه ایست که ساختمان بدان تکیه دارد. بنای مرتفع.
در پرتوی از قرآن آمده است که : « صفت ذات العماد برای نمایاندن ساختمانهای محکم و بلند و پایه دار آنهاست که قدرت و ابهت ایشان را نیز می رساند. »
چیزی که مورد اعتمادشان بود و به آن، امید بسته بودند. همچنین ارم به معنی ایدئولوژی و چهارچوب فکری خاص هم می باشد ، ایجاد کنندگان و سیستم سازانِ مطلقها و حجر ها هستند که با طراحی و ایجاد سیستم ایستا و سنگ شونده و سنگ شده مانند قصرهایی که با ستونهای متعدد محدود و غیرقابل انعطاف و محدود نگهداشته شده اند و زندگی محدود به مطلقها و بنا شده بر مطلقها ی سنگ شده در آنها شکل میگیرد ، که نتیجتا یک سیستم بسته و محدود خواهد بود.
نشانه های سنگی که تعمداً در جایی قرار داده باشند. سنگ و صخره بنا بر ذات آن سخت و جامد و خلل ناپذیر می باشد و کنایه از انسانهایی که در یک سیستم بسته زندگی می کنند و اجازه ورود اطلاعات و آگاهی ها و در نتیجه امکان رشد و تعالی را به سیستم خود نمی دهند. چارچوب فکری خود را محدود ساخته بودند.
8- اَلَّتی لَم یُخلَق مِثلُها فی البِلادِ
بلاد: سرزمین، دیار
چیزهایی که مثل آن در آن بلاد ساخته نشده بود.
قوم عاد قصرهایی و محدوده های غیر قابل انعطاف و سخت ساخته بودند که تا آن زمان کسی نساخته بود.
9- وثَمودَ الَّذین جابُوالصَخَّرَ بِالوادِ
ثمد: چاله ای که آب باران در آن جمع می شود و به زمین فرو می رود. ( ثمود: قومی بود که صالح پیامبر بر آنها مبعوث شد.)
جابوا (جوب): کندن حفره و چاله، شکافتن سنگ، بریدن جامه، پیمودن سرزمین و همچنین گود کردن زمین برای آبریز است.
صخره: سنگ سخت و بزرگ
واد: دره ( وادی: سیلگاه، در اصل محل جریان آب است، مجرای بزرگ آب، کرانه کوه. در پرتوی از قرآن آمده که مراد از واد، اشاره به وادی القری می باشد. )
و ثمودی که صخره ها را میشکافتند و محدوده عمل را بین دو سنگ و دو قطعه از آن قرار میدادند ، ندا و انعکاس آن عمل و عکس العمل آن ، ثمود همیشه دو جریان سنگ شده را جریان اصلی قرار میدهند و بین بد و بدتر سیستم و انسانها را مخیر میکند .
10- وَ فِرعونَ ذِی الاَوتادِ
فرعون: تمساح
اوتاد: (وتد:میخ) ابزاری که باعث ثبات می شود. جریان و چیزهایی که جلوی تحرکات مردمی و تکامل آگاهی ها و رشد و نمو دیگران را می گیرد.
با این کار سیستمی بسته به وجود می آید که با بیرون تبادل اطلاعات ندارد و درنتیجه بعد از مدتی به رکود و سکون و در نهایت به نابودی می رسد. همچنین بعضی مراجع چون علامه طباطبایی و آیت الله طالقانی در تفسیر این آیه گفته اند که منظور از فرعون ذی الاوتاد، به صلیب کشیدن ، چهارمیخ کردن و شکنجه مخالفان توسط فرعون بوده است. چنانکه در (سوره طه آیه 71 ) فرعون به ساحرانی که به موسی ایمان آوردند می گوید: ….وَ لَاُصَلِّبَنَّکُم فی جُذوعِ النَّخلِ… : همهشما را بر چوبهای خرما به دار می آویزم.
با نگرشی به آیات قبلی، ذی الاوتاد می تواند استعاره از مجموعه های سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی محکم و پایگاه قدرتی باشد که فرعون ایجاد کرده بود. پایگاههایی که به لحاظ استحکام و حفظ روابط قدرت و ثروت وجلوگیری از حرکت برهم زننده ی سیستم ، از سیستمها و مظاهر قدرت عاد و ثمود مستحکم تر بوده و از تدابیر امنیتی بیشتری برخوردار بوده است. قوم عاد سیستم سنگی مبتنی بر ستونهای نگهدارنده قدرت را داشت که چند قطبی بود و قوم ثمود سیستم شکافت سنگی و جواب دهنده و منعکس کننده که دو قطبی بود و محدوده عمل را بین دو سنگ و دو قطعه و دو مجموعه و یا جناح از آن قرار میدادند ندا و انعکاس آن عمل و عکس العمل آن بین بد و بدتر ، و سیستم فرعون که فراگیر بود و سیستم را بر مبنای حرکت گیرهای متعدد و متفاوت در جامعه ای با یک جناح قدرت و ثروت متمرکز در سکون و انجماد نگاه میداشت
11- الَّذینَ طَغَوا فِی البِلادِ
طغی: تجاوز از حد و حدود ( درمورد انسان و آب )
این آیه جمع بندی 5 آیه قبلی است. یعنی از کسانی می گوید که به طرق مختلف و با مطلق کردن و سنگ کردن مطلقها و با سیستمهای محدود کننده در اشکال مختلف و روشهای مختلف ، جلوی رشد آگاهیها و حقایق را می گیرند. ایشان به علت تمرکز و تکاثر و برتری طلبی در برابر جریان مداوم و پیوسته آب مانع و سد می شوند و باعث طغیان و سر ریز آب می گردند و آب ( نیروهای محرکه وانسانهایی که در جریان رو به رشد و توحیدی قرار دارند) را از جریان طبیعی خارج ساخته و در مسیر نادرست و غیر توحیدی و تکاثر و در نتیجه تخریبی به کار می اندازند .
” اِنَّ الاِنسانَ لِیَطغی اَن رَأهُ اسْتَغنی ” ( سوره علق، آیه 6 و7 )
12- فَاَکثَروا فیهَا الفَسادَ
فساد: هر چیزی که از مسیر طبیعی خود خارج شود و از توحید و رشد به تضاد و تلاشی میل کند
آبی که جریان نداشته باشد، یا راکد و فاسد می شود و یا جمع می شود و با تخریب از جایی بیرون می زند. تکاثر و اضافه کردن به خود در یک روند یکطرفه باعث فساد و تضاد و نابودی میشود
13- فَصبَََ عَلَیهِم رَبُّکَ سَوطَ عَذابٍ
صبب: فرو ریختنی که پی در پی باشد. در اصل ریختن از بالا به پایین می باشد. نوعی سقوط معنوی یا دور شدن از رحمت حق که شدیدترین عذاب ها است .
سوط: شلاقی که بافته شده است. ( منظور پیچیدگی می باشد) اصل سوط به معنی آمیختن است. همچنین به معنی بهره و سختی نیز می باشد.
عذاب: دوگانگی و تضاد انسان با خودش، با طبیعت و دیگران ، احساس کمبود
پس خداوند عذاب پیچیده ای که نتیجه ی عملکرد آنها بود بر آنها فرو ریخت.
تضادهایی که ایشان با خود، طبیعت و با جامعه شان ایجاد کرده بودند، بسیار زیاد بود و عکس العمل اعمال ایشان به صورت پیچیده و پی در پی بر آنان وارد می شد. و تکاثر و فساد یعنی دوری از مسیر اصلی که یگانگی و توحید باشد باعث ایجاد تضاد و سقوط و پایین رفتن و اضافه نشدن و احساس کمبود و ضربات ناشی از کمبود و در نهایت تلاشی خواهد شد
14- إنَّ ربَّکَ لَبِالمِرصادِ
رصد: آمادگی برای مراقبت و نگهداری
مرصاد: ( محل رصد کردن و دیدن)، مراقبت کردن، چیزی را تحت نظر گرفتن . مرصاد به معنی مکانی مراقبت شده می باشد. مکانی که مخصوص کمین است.
مراقبت کردن و چیزى را زیر نظر گرفتن. و نیز بمعنى مراقب و مراقبت شده آمده است
به راستی که پرورش دهنده تو در رصد و هر لحظه در مراقبت و ادامه فیض دائم است تا بر توحید رشد افزوده شود و بر فساد و تضاد مانع و آتش و تلاشی ریخته شود ، این قانونِ هستیِ بر مدارِ توحید و قانونِ قرآن مجید است.
15- فَامَّا الاِنسانُ اذا مَا ابَتَلهُ رَبُّهُ فَاکرَمَهُ وَ نعََّمَهُ فَیَقولُ رَبّی اَکرَمَنِ
ابتلی: به آزمایش گرفتارش نمود, مورد آزمایشش قرار داد, گرفتار شد.
بلا: مصیبت, رنج تلاش . در پرتوی از قرآن آمده: اینها را از آن جهت بلا می نامند که موجب آزمایش می باشند.
کرم: سخاوت و عزت و بخشش
انعام: نعمت دادن، مرفه کردن
نعمت و بلا هر دو امتحان است از نظر نحوه ی برخورد انسان با آن و مشکلات و تضادها در جامعه و طبیعت وجود دارد و نحوه ی برخورد ما با آنها که از آنها در جهت رشد خود استفاده کنیم و یا اینکه منفعل شده و باعث تخریب ما شود . نمی شود گفت صاحب نعمت در نزد خدا عزیز و شخص مبتلا در پیش خدا خوار است.
انسانی که در سیستم شب و شرک و سنگها و مطلقها زندگی میکند ، به تدریج رفتار فردی و اجتماعی و سیاسی و فرهنگی اش از سیستم تاثیر میگیرد و دارای مطلقها و خدایان سنگ شده ای میشود که تمامی رفتار و گفتار و پندارش را به تدریج تحت تاثیر قرار داده و شکل میدهند و هر حالتی را نیز مطلق میکند و همیشگی میپندارد و بدون توجه به جزییات و مراحل عملی و روشهای حرکتی ، تحت آن مطلقها و پیش داوریها و ذهنیات سنگ شده زندگی میکند و به جای خداوند و روح خداوندی خود به مطلقها برگشت میکند ،عود میکند ، میشود عاد ؛
انسان هنگامی که پروردگارش او را می آزماید،( او را اکرام نموده و نعمتش می بخشد)، دلیل بخشش پروردگار را شایستگی و لیاقت خود می خواند و اینگونه به خود غره می شود. ، وقتی که انسان عقیده و تفکر و روشی و یا هر چیزی را مطلق و غیرقابل تغییر و سنگ کرد ، آنگاه هر حالتی نیز مطلق میشود ، اگر در حالت خوب و مناسب است آن را مطلق کرده و دلیل آن را شرایط خاص و ویژه خودش میداند که به خاطر آن رابطه خاص با رب میداند
16- وَ امَّا اِذا مَا ابْتَلهُ فَقَدَرَ عَلَیهِ رِزقَهُ فَیَقُولُ رَبّی اَهانَن
قدر: توانایی، اندازه، کسی را بزرگ داشتن
رزق: روزی، عطا و آنچه از آن نفع برده می شود, خواه طعام باشد یا علم و غیر آن.
اِنَ ربَکَ یَبسُطُ الرِزقَ لِمَن یَشاءُ وَ یَقدِرُ اِنَه’ کانَ بِعِبادِهِ خَبیراً بَصیراً ( سوره اسراء, آیه 30 )
اهانن: ( هون : ذلالت و خواری )
و همان انسان مادامی که خداوند باز او را مورد آزمایش خویش قرار داده ، و رزقش را به اندازه ی عمل کاهش یافته ی ناشی از اطلاق حال و شرایط مناسب ، و در نتیجه به اندازه ی عمل کاهش یافته شده ی خودش به او بدهد، پس می گوید پروردگارم من را خوار و ذلیل ساخت. او چون وضع خود را که به علت مطلق کردن حالت مناسب و در نتیجه کم کردن تلاش و تفکر ، نابسامان و زندگی خود را سخت و تنگ می نگرد، آن را نه به حساب کمبود تلاش و کوشش فکری و عملی خود بلکه به حساب اهانت رب خود می گذارد. و اگر به خاطر سیستم و شرایط و روابط دچار گرفتاری شد آنرا نه به علت آن شرایط و روابطی که باعث آن شده ،که به خاطر خداوند و اختصاص آن شرایط به خود میداند و آنرا مطلق میکند
در این مورد خداوند در سوره نساء فرموده: ما اَصابَکَ مِن حَسَنَهٍ فَمِنَ الله وَ ما اَصابَکَ مِن سَیِّئَهٍ فَمِن نَفسِکَ وَ اَرسَلناکَ لِلنّاسِ رَسولًا وَ کَفی بِاللهِ شَهیدًا. ( سوره نساء آیه 79)
17- کلا بَل لاتُکرِمونَ الیَتیمَ
کرم: ( اکرام : سخاوت، دادن، بخشیدن، ارزش نهادن)
یتیم: مروارید تک افتاده ( استعدادهای بروز نیافته)
در صورتیکه چنین نیست بلکه علت ذلت و خوار شدن انسان مواردی است که در آیات 17 تا 21 این سوره مطرح شده است.
– اولین دلیل : کم شدن و یا عدم رشد هر فردی و اجتماعی کم شدن و یا عدم رشد نیروی انسانی در ان جامعه است ، اکرام نکردن یتیم است , عدم رشد دیگران است.
انسان موجودی است که زمانی که رشته هدایت را نداشته باشد، چون مروارید تک افتاده است و وقتی به سیستم توحید وصل نیست،استعدادهای خود را نمی تواند بروز دهد و به همین دلیل رشد همه ی انسانها و جامعه مانند رشته به هم پیوسته است و هیچ انسانی بدون ارتباط با رشد دیگری نیست و نمیتواند باشد و الا رشد نمیکند ، انسان بدون ارتباط با دیگران و رشته ی مرتبط توحید یتیم است ، مرواریدی تک افتاده است که نمیتواند خصوصیات خود را بروز دهد و نیازمند رسیدگی و اکرام به معنی در اختیار قرار دادن چیزهایی که برای رشد و بقای یک سیستم لازم و ضروری است و شامل ماده،انرژی ومبادله اطلاعات می باشد. اولین عمل تخصیص نیروی محرکه در جهت پرورش استعدادها ی نهفته انسانی و هدایت این پتانسیلهای انسانی در سایه دادن امکانات رشد و تکامل مادی و معنوی است تا هر مروارید و هر پتانسیل جای خود را پیدا کند تا رشد همگان و هر فرد ممکن گردد.
18- وَ لاتَحاضُّونَ عَلی طَعامِ المِسکینِ
حضّ: پیگیری کردن
طعام: هر ورودی به انسان ( اطلاعات، انرژی، ماده)
مسکین: کسی است که به سکون رسیده است. مسکین کسی است که در مسیر بوده و در میانه راه را گم کرده است. کسی است که طعام به او نمی رسد.
دلیل دوم : به حرکت دوباره در نیاوردن نیروها و پتانسیلهایی است که در اثر عوامل مختلف به سکون رسیده اند
– پیگیر این نیست که انسانهای به سکون رسیده را اطعام کند.
انسانی که شرایط را مطلق می کند، به علت زندگی در سیستم شرک و برتری طلب ، چون خودش تکامل نمیکند ، نمی خواهد به حرکت در آمدن انسانهای دیگر را ببیند. حرکتش فردی است و سعی نمی کند کسی که از حرکت ایستاده را حرکت دهد . در نتیجه سیستم بسته ای به وجود می آورد که بعد از مدتی از حرکت ایستاده و به سکون و تباهی می انجامد
19- وَ تَأکُلونَ التُّراثَ اَکْلاً لَّمّا
تراث: مالی که شخص بدون کا ر و تلاش خود،از دیگری به او می رسد.
لما: گرد آوردن، به هم فشردن، به هم ضمیمه کردن، کار را سامان بخشیدن،به کسی روی آوردن، وارد شدن،مال متفرق و درهمی که گرد آورده و در یا جا جمع شده باشد. ( جمع کردن و جمع شده )
و دلیل سوم: که در نتیجه ی دو عامل اول و دوم بوجود می آید اینست که وقتی نیروهای بالقوه و از کار ایستاده ی جامعه را به حرکت در نیاوردید و تولید نکردید به ناچار ارثیه ها را می خورید ، بدون اینکه از آن برای تولید و رشد استفاده کنند. جامعه ای که فقط مصرف می کند، عمل نمی کند و تولید ندارد.
به میزانی که یک سیستم با محیط، طبیعت و انسانهای دیگر مراوده و بده بستان اطلاعاتی داشته باشد، و اجزای سیستم از امکانات و استعدادهای خود استفاده کنند ، به همان میزان بیشتر امکان تولید و رشد یافته و رو به کمال می رود. ، در نتیجه ی عدم استفاده اجزای سیستم از استعدادها و امکانات خود و عدم تولید فرهنگی و سیاسی و اجتماعی و اقتصادی و عدم رشد ، این سیستم اجبارا و صرفا اقدام به مصرف نیرو ها و امکانات قبلی و تولید قبلی میکند و به یک سیستم غیر تولیدی و مصرفی تبدیل میشود .
20- وَ تُحِبّونَ المالَ حُبًّا جَمًّا
جم: کثیر, بسیار
حبا جما: جمع کردن آب( مایه حیات) و مانع سیلان آن شدن و اقامت در راحتی و ترک تحمل تعب و سختی
– و عامل چهارم : اینکه اندوختن مال را به تدریج بسیار دوست می دارید و مطلق و دوستی پایه و اساسی امیال شما میشود .
و در نتیجه عوامل بالا به تکاثر و تمرکز میرسد و امکانات را فقط برای خود می خواهند و سیستم ایشان تمرکز گرا است. و در نتیجه ی دلایل و عوامل فوق سیستم به سوی تضاد و تلاشی و انهدام خواهد رفت.
21- کلا اِذا دَکَتِ الاَرضُ دَکاً دَکاً
دک) بر وزن فلس): کوبیدن, زمین نرم و هموار
-روشهای بالا نتیجه نخواهد داد و با عوامل فوق ، حرکت و تکامل و رشدی نخواهد بود ، و زمانی خواهد رسید که به علل بالا سیستم به انهدام رسیده و فساد و تضاد ناشی از آن باعث نابودی سیستم و کوبیده شدن آن خواهد شد و سیستم زیر و رو میگردد ، زمین به سختی کوبیده و نرم می شود.
آن گاه که توحید جریان یابد, همه فراز و فرودهاو پستی و بلندیها را هموار می سازد یعنی تمام علائم تشخص, غرور و برتری طلبی در سیستم توحیدی از میان می روند و همه اجزاء در این سیستم نسبی شده و به یک نسبت ارزش می یابند.
22- وَ جاءَ رَبُکَ وَ المَلَکُ صَفاً صَفاً
صفا:( صف به معنی صف کشیدن و در صف کردن است).
– و در آن هنگام تمام قوانین حاکم بر طبیعت و هستی ( ملائک) با پروردگارت همسو شده و در راستای تحقق یک هدف مشترک که حکومت توحید و روابط سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی توحیدی است ، ملازم و هم سو قرار میگیرند.
و سیستم توحیدی به حقیقت خواهد پیوست.
23- وَ جِایءَ یَوْمَئِذٍ بِجَهَنََّمَ یَوْمَئِذٍ یَتَذَکَّرُ الِانْسانُ وَ اَنّی لَهُ الذِّکری
جَاءَ، یَجِیءُ، جَیْئَهً، و مَجِیئاً، مثل واژه اتیان- بمعنى آمدن است ولى مفهوم واژه- مجیء اعمّ از- إتیان- است یعنى فراگیرتر است زیرا- إتیان- بآسانى آمدن است و- نیز نوعى آمدن است که با قصد و هدف انجام مىشود هر چند که رسیدن بآن هدف میسور و ممکن نگردد. گفته مىشود- جاء- براى آمدن اجسام و معانى هر دو بکار مىرود خواه آمدن ذات اجسام و خود آنها باشد یا کار و مفاهیم آنها، نیز جاء در باره هر کسى که قصدش آمدن بمکانى و در زمانى باشد. جاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْباطِلُ اسراء:81
در قاموس گوید: رَکِیَّه جَهَامٍ و جَهَنَّم: یعنى چاه عمیق و جهنّم بواسطه عمیق بودن جهنّم خوانده شده است.
ذکر: الذِّکْر: یاد کردن، خواه با زبان باشد یا با قلب و هر دو خواه بعد از نسیان باشد یا از ادامه ذکر (مفردات)
إنس- به معنى ألفت و محبّت خلاف تنفّر و بىمحبّتى است، إِنْسِیّ- منسوب به إنس است، واژه إنسىّ در جایى بکار مىرود که انس و محبّت در آن زیاد باشد و به هر چیزى که مورد محبّت قرار گیرد نیز (إنسّ) گویند
و در آن هنگامی که انسان به علت زندگی تحت سیستم شرک و سیستم متمرکز برتری طلب و سنگ شده به جهنم ، چاه عمیق و سیستم خود ساخته ی شرک و تضاد آورده می شود ( یعنی عذاب و آتش ناشی از جهل و تاریکی و فساد و تضاد او را در بر می گیرد), در آن روز کردارش را به تدریج به یاد می آورد .
در آن روزی که توحید خودش را نشان می دهد، انسانی که وصف حال او در بالا آمد و صاحب مطلقهایی است که سنگ شده ، و با غیرقابل تغییر کردن سیستم ، به عامل تکاثر و سنگ شدن جامعه و انسانها تبدیل میشود و جلوی رشد خود و بقیه ی انسانها را میگیرد ، در آن روز او متوجه می شود که در این مدت در جهنم بوده در چاه عمیق بیخبری و نادانی بسر برده و رشد نمی کرده است، و حال چه فایده ای با یاد آوری است؟
در آن روزی که توحید خودش را نشان می دهد، انسانی که وصف حال او در بالا آمد ( کسی که احسان نمی کند و زمینه ی رشد دیگران را ایجاد نمیکند و بنابر این خود نیز رشد نخواهد کرد ) در آن روز او متوجه می شود که در این مدت در جهنم بوده و رشد نمی کرده است. و چون رشدی نبوده و نیست یاد آوری نیز او را نفعی نخواهد داشت .
24- یَقولُ یا لَیتَنی قَدَّمتُ لِحَیاتی
قدّم: بر وزن (فعّل ) به تدریج عمق پیدا کردن، از پیش زمینه چینی کردن.
حیی: زنده. وَ تُخْرِجُ الْحَیَ مِنَ الْمَیِّتِ وَ تُخْرِجُ الْمَیِّتَ مِنَ الْحَیِ … آل عمران: 27 زنده را از مرده و مرده را از زنده خارج میکنى.در صحاح گوید: حیاه ضدّ موت و حىّ ضدّ میّت است ناگفته نماند: حیات در کلام اللَّه مجید به حیات عادى انسان و حیوان و نبات، و بحیات دینى و ایمانى گفته شده مثل وَ أَوْصانِی بِالصَّلاهِ وَ الزَّکاهِ ما دُمْتُ حَیًّا مریم:31 و نحو وَ جَعَلْنا مِنَ الْماءِ کُلَّ شَیْءٍ حَیٍ انبیاء: 30 و نحو أَ وَ مَنْ کانَ مَیْتاً فَأَحْیَیْناهُ وَ جَعَلْنا لَهُ نُوراً یَمْشِی بِهِ فِی النَّاسِ انعام: 122 که در این آیه مراد از «احییناه» حیات دینى و بصیرت است.
– می گوید ای کاش برای زندگی کردنم و برای رشد ، توشه ای از پیش بر می داشتم و زمینه سازی می کردم.
ای کاش در یگانگی (در سیستم توحیدی ) عمیق می شدم. وقتی در توحید عمق پیدا می کنیم، توحید برایمان ملکه شده و درنتیجه در پیمودن این مسیر ، سرعت عمل پیدا خواهیم کرد. آنگاه به درک از حیات که رشد ، و در سایه رشد همه است ، میرسد و میفهمد که انسان تنهایی رشد نمیکند و انسان با مطلقها و سنگها زنده نیست ، به این نتیجه میرسد که ای کاش به تدریج زمینه رشد دیگران که زمینه ساز رشد خودش است را فراهم میکرد ، اینکه درک رشد همگانی و رشد همگانی و همه جانبه در فکر و عمل فردی و جمعی باعث ایجاد انعطاف توحید و رشد و زندگی سبز ، و عدم سنگ شدن و عدم سقوط در چاه عمیق و سوختن میشود .
و برتری طلبی و علل ذکر شده در بالا باعث سنگ شدن و عدم رشد و تضاد و سقوط خواهد شد. پس به این نتیجه میرسد که باید به تدریج برای رشد و زندگی ،
- 1)ایجادِ سیستمهایِ هدایت به تولیدِ فکری و عملی ، و ایجاد زمینه ی حرکت و رشد یتیم و استعدادهای انسانی و استفاده از امکانات بالقوه و بالفعل و تولید فکرو عمل جامعه و
- 2)پیگیریِ بازگشتِ به سکون رسیدگان به تولید فکر و عمل دوباره ،
- 3)ایجاد تولید و از بین نبردن امکانات و ذخایر بشری و
- 4)برابریِ توزیع امکانات و نفی اطلاق و تمرکز و تکاثر ثروت و قدرت و عدم تکاثر ،
را انجام میداد
25- فَیَوْمَئِذٍ لا یُعَذِّبُ عَذابَهُ اَ
عذاب: دوگانگی و تضاد انسان با خودش، با طبیعت و دیگران ، احساس کمبود
– پس در نتیجه ی درک ساختن تضاد و آتش و سیستم فاسد توسط خود ، و اینکه باید برای زندگی و رشد برای آنها آماده میشده و پیش میفرستاده ، در آن روز عذاب و احساس کمبود هیچ کسی به اندازه عذاب او نخواهد بود.
آنگاه به درک از حیات که رشد و در سایه رشد همه است میرسد و میفهمد که انسان تنهایی رشد نمیکند و انسان با مطلقها و سنگها زنده نمیماند و به این نتیجه میرسد که ای کاش به تدریج، زمینه رشد دیگران که زمینه ساز رشد خودش است را فراهم میکرد . او قبل از هر چیز با فطرت توحیدی خود در تضاد و دوگانگی قرار می گیرد و دچار احساس و درک کمبود میشود ، کمبود توحید و یگانگی با انسانها و خودِ خداگونه و خداوند ، عذاب و احساس کمبودی که اینگونه حاصل می شود، از هر عذابی بیشتر و شدیدتر است.
26- وَ لا یوثِقُ وِثاقَهُ اَحَدٌ
وثق: بستن
وثاقه: محکم
وثق: بستن وثق
مقا- وثق: کلمه تدلّ على عقد و إحکام. و وثقت الشیء: أحکمته.
و المیثاق: العهد المحکم. و هو ثقه. و قد وثقت به.
مصبا- وثق الشیء بالضمّ وثاقه: قوى و ثبت، فهو وثیق: ثابت محکم.
وثاقه: محکم هو ائتمان فی إحکام. و من مصادیقه:
تثبّت شیء مع إحکام. و کون أمر فی ائتمان تامّ. و العهد المحکم. و القید إذا أوجب أمنا شدیدا.
و المادّه لازمه، و تتعدّى بحرف الجرّ أو بالهمزه أو التضعیف.
و المیثاق کمفتاح: ما یوجب حصول ائتمان مع إحکام، کما فی التعهّد.
وثوق، ثقه بمعنى اعتماد است. «وثق به وثوقا وثقه» یعنى باو اعتماد کرد. وثاقه بمعنى محکم و ثابت شدن است «وثق وثاقه: قوى و ثبت» فعل اوّلى از باب حسب یحسب و فعل دوّمى از باب کرم یکرم میباشد. وَثِقْتُ به أَثِقُ ثِقَهً: سکنت إلیه و اعتمدت علیه، و أَوْثَقْتُهُ: شددته
– و بنا بر این نتیجه ی عمیق که به آن میرسد ، هیچ در خود فرو رفتنی مثل او نخواهد بود، و همچنین هیچ وثوق و اعتمادی به مانند استحکام ایمان و اعتقاد او به درک اشتباه بودن مسیر مطلقها و سنگها و ایمان به مسیر حیات و رشد واقعی نخواهد بود و به همین دلیل است که به سیستم بسته ای که او برای خود ساخته پشت میکند و احساس اطمینان و وثوقی که به سیستم توحید پیدا میکند ، به علت این مواجهه واقعی بینهایت خواهد بود .
27- یا اَیَّتُها النَّفْسُ المُطْمَئِنَّهُ
: نَفْس جان و روح است در آیه فرمود:أَخْرِجُوا أَنْفُسَکُمُ- الانعام/ 93 و آیه وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ ما فِی أَنْفُسِکُمْ فَاحْذَرُوهُ- البقره/ 235 و تَعْلَمُ ما فِی نَفْسِی وَ لا أَعْلَمُ ما فِی نَفْسِکَ- المائده/ 116 در این آیه اشاره به سخن حضرت عیسى علیه السّلام است که به خداوند میگوید تو از سویداى جان من آگاهى و من از سرّ تو آگاه نیستم.و وَ یُحَذِّرُکُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ- آل عمران/ 30 «1»
نفس مطمئن: نفس مطمئن فطرت همه انسانها است که از خدا زاده شده و خودش نیز زاینده می باشد. نفس مطمئن نفسی است که تنها یک مطلق دارد.
به نفسی تبدیل میشود که اطمینان دارد به مسیر توحید و به برنگشتن و عود نکردن به مطلقها و سنگها و اعتقاد دارد به رجوع به فطرت و توحید و رشد همگانی و رجوع به رب بینهایت .
28- ارجِعی اِلی رَبِّکِ راضیَهً مَرضیَّهً
رضو: مىگویند- رَضِیَ، یَرْضَى، رِضًا: (خشنود شد) که اسم آن- مَرْضِیّ و مَرْضُوّ- است.
رِضَا العبدِ عن اللّه: بنده از اجراى قضاء و حکم خدا اکراه ندارد و به آن خشنود است.
رضا اللّه عن العبد: یعنى خشنودى خدا از بنده، در این است که مىبیند امرش را بکار مىبرد، امر به معروف مىکند و از نهى و نهى مىکند و باز مىدارد، خداى تعالى گوید:
(رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ 119/ مائده) و (لَقَدْ رَضِیَ اللَّهُ عَنِ الْمُؤْمِنِینَ 18/ فتح) (وَ رَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دِیناً 3/ مائده)
– ای نفس مطمئن, بازگرد به سوی پروردگار خود در حالی که تو از او راضی هستی و او نیز از تو رضایت دارد. ( رضایت تو موجب رضایت او نیز خواهد شد.) رَضِیَ الله’ عَنهُم وَ رَضوا عَنهُ ( سوره مائده, آیه 119 )
ای نفسی که درون همه انسانها هستی، راه درست برای رسیدن به آرامش و تکامل، برگشت به توحید و به آن چیزی است که تو را پرورش داده است. اینجا به نفسی که در نتیجه تجربه و ابتلا به آگاهی و اطمینان از مسیر توحید رسیده است میفرماید که رجوع کن و برگرد به روح خداوندی درونت و سیستم توحیدی تعبیه شده در انسان و عود نکن به مطلقها و عقاید و روشهای سنگ شده . و به همین دلیل ، تنها راه را ، در این میبیند که رجوع و برگشت کند به پرورش دهنده اش که مسیر نفی مطلقها و سنگها و مسیر توحید است در سایه این آگاهی که آن مسیر اورا راضی و اقناع و کامل میکند و باعث رضایت دیگران و خداوند و یگانگی مسیرش با هستی و توحید میشود ، که این روش مسیر کوبیدن راه خداوند و توحید است
29- فَادْخُلی فی عِبادی
عبادت: کوبیدن راه
پس جزء آن کسانی می شوی که مسیر توحید را کوبیده اند و آن را برای خود و دیگران هموار ساخته اند. ( یعنی مسیر ی که انبیاء و همه آن کسانی که پیش از تو عبادت کرده اند، آن را ایجاد کرده اند)، مطلقها را نفی کرده اند و به توحید و اطلاق خداوند رسیده اند و در نتیجه به مسیر توحید رسیده اند و راه توحید را با پیمودن میکوبند و هموار میکنند و از بیابان تاریک و بی آب و علف شرک به محیط سبز و رشدیاب و روشنایی روز توحید میروند .
30- وَ ادْخُلی جَنَّتی
جنات: پوشیده و مستور کردن ، باغ . ( درختان آنتروپی منفی دارند و رشد می کنند چون همواره درحال داد و ستد می باشند مثل سیستمهای باز که همیشه در حالتی از تعادل قرار دارند . در این سیستم ورودیها باز است . انسان نیز سیستمی است که می تواند به دو صورت باز و بسته عمل کند .
و با گذشت از آن سیستم شرک با آگاهی و اطمینان از مسیر توحید و رشد همه جانبه و همگانی به سیستم توحیدیِ سبزِ رشد یابنده و رو به تکامل که خدا برای تو خواسته است، داخل می شوی.
در بارۀ صَّلاَه (١)
در بارۀ “ذلک الکتاب لا ریب فیه” (٢)