سوره ی شمس پس از بلد است ، و بلد پس از فجر است ، چه چیزی موتور فجر است؟
چه چیزی موتور و محرکِ تلاشِ شدیدِ انسان ، در دریدن بردگی انسان و عبور از گردنه های سخت آزادیِ بردگان و در راه ماندگان است؟
چه چیزی باعث تلاش و کوشش انسان در ورود به گردنه ی مبارزه با بردگی و مبارزه برای رهایی انسان و جامعه از شرک و روابط غیر توحیدی است؟
چه نیروی محرکه ای انسان را در تلاش برای خارج ساختن ابزار سیستم برای کنترل و انحطاط انسان و جامعه که ، برده داری و به اسارت در آوردن انسان است ، از چنگ سیستم شرک ، به حرکت در می اورد ؟ و در این تلاش عظیم و طاقت فرسا و جان فرسا ، به پیش میراند ، و انسان را با خروج از سیستم تکاثر و شرک ، آزاد و مستقل ، و در رشد او را انسان میکند؟
موتور تلاش برای دریدن تاریکی و عبور از این گردنه های سخت و ایمان به تلاش سخت و بی وقفه برای آزادی خود و بردگان و بخشش همه جانبه برای رهایی انسانها و نیروهای محرکه ی بالقوه و به سکون رسیده ، چیست؟
چه چیز انسان را برمی انگیزد تا در راه آزادی و برابری و رشد بی وقفه همه انسانها، و ایستادن در افق بی مانعِ ، قله های صفات بینهایت خداوند ، و خود و دیگران را به مقاومت و پایداری در این مسیر و احسان و ایجاد زمینه ی حرکت برای همه در راه آن قله ها سفارش کنند و خود و دیگران در بعثتی دائمی به آن مسیر وصل شوند؟
تا با همگرایی نیروهای محرکه ی انسانی برای رها شدن از گردن بندهایِ بردگی قدرت و ثروت ، و موانع سخت آزادی و برابری انسانها ، راه رشد بیمانع و دائمی را بپیماید.
این مهم در سوره ی شمس به روشنی بیان گردیده است تا چراغ راه انسان در این تلاش و فجر و عقبه باشد.
سوره شمس
بسم الله الرحمن الرحیم
1- وَ الشَّمْسِ وَ ضُحئها
شمس: خورشید ( منبع نور و آگاهی )، خورشید تمثیلی از نور حقیقی و فی ذاته است.
ضحی: ضحی آفتاب و گسترش شعاع آن است، ظاهر شدن، اول روز، ضحی تابش خورشید است.
– قسم به شمس و گسترش شعاع تابش آن.
خورشید استعاره از وجودی است که راه مینماید و نور و گرما و زندگی و برانگیختگی و هدایت است و در همه و بر همه میتابد (روح خدایی است ) ، و این در همه ی کسانی خود را جلوه میدهد که آن را حفظ کرده و با تضاد و دوگانگی نپوشانده اند ، پس کسانی میشوند که ، خود قدرت تصمیم گیری دارند و مسیر خود و دیگران را با نور خود روشن می سازند.
2- وَ الْقَمَرِ اِذا تَلئها
قمر: ماه، استعاره از نور مجازی
تلی: دنبال کردن
– و قسم به ماه که از خورشید نور می گیرد
و در مقابل ماه کنایه از انسانهایی است که تابش نور را منعکس میکنند و انعکاس بیرون و سیستم هستند ، همواره تحت نفوذ دیگران و تأثیر پذیرند و از خود چیزی ندارند
3- وَ النَّهارِ اِذا جَلّئها
نهار: ( نهر: اتساع و گسترش )، روز، ( جایی که نور خورشید در آن مجال و محل بروز می یابد. )،
جلی: تابانش کرد، آشکارش ساخت، آنچه در دل داشت بیان نمود.
– و قسم به روز هنگامی که به نور خورشید جلوه می دهد و آن را آشکار می سازد.
و قسم به روز گاهی که آن نور و راهنمایی شمس را جلوه میدهند و آشکار و مبین مینماید ، محیطی که برای رشد و تعمیم نور و آگاهی آماده و مهیا است. استعاره از سیستمی باز که در آن مبادله اطلاعات و انرژی صورت می گیرد. در آن محیط استعدادهای بالقوه و نهفته در ذات ( سرشته شده با فطرت انسان ) محل بروز ، شکفتن و رشد و تعمیم یافتن، می یابند.
4- وَ الَّیْلِ اِذا یَغْشئها
لیل: شب، ( جایی که در آن دیگر نور مجال بروز نمی یابد. )
غشی: پوشاندن و فرا گرفتن
– و قسم به شب و تاریکی که نور و بروز خورشید را می پوشاند.
شب تمثیلی از یک سیستم بسته است که جلوی حرکت و رشد آگاهی ها را می گیرد. حقایق را می پوشاند تا دیگران در جهل و تاریکی و ظلمات باقی بمانند. در یغشیها “ها” اشاره به بروز شمس و نور راهنمایی روح خداوندی است.
5- وَ السَّماءِ وَ ما بَنئها
سماء: آسمان، سقف هر چیز سماء آن است ( به معنی چهارچوب و محدوده حرکتی )، هر سیستمی چهارچوب خاص خود را دارد. هر مرحله ای که در آن به سر می بریم محدوده و سقفی دارد که دارای مشخصات حرکتی است. سماء محدوده رشد بالارونده در تمام جات است و حرکت رو به رشد تا خدا می باشد .
بنی: ساختن عمارت و بنا
– قسم به آسمان و آنچه بنایش کرده است.
و قسم به محدوده ی بروز شمس در هر موجود و آنچه ان را میسازد و آن را بنا میکند ، هر سیستمی چهارچوب خاص خود را دارد. هر مرحله ای که در آن به سر می بریم محدوده و سقفی دارد که دارای مشخصات حرکتی است. سماء محدوده رشد بالارونده در تمام جهات است و حرکت رو به رشد تا خدا می باشد . پس قسم به محدوده های بروز روشنایی و راهنمایی در هر انسان و هر چیز.
6- وَ الْاَرْضِ وَ ما طَحئها
طحی: گستردن، پرتاب نمودن کره، ظهور کردن، راندن و دفع جسم کروی
همچنین اگر طحیها را به معنی راندن و دفع جسم کروی استنباط کنیم، این آیه به دور شدن زمین از خورشید و چرخیدن به دور خود اشاره می کند.
ضمناً حرکت وضعی و انتقالی زمین نیز از آیات این سوره استنباط می شود. و در اینجا ارض محدوده ی پایین و ابتدایی حرکت انسان و گسترش حرکات ابتدایی به دور و در رابطه با روح خداوندی و شمس و بروز آن در هر انسان و هر چیز است .
زمین به دلیل خصلت نفوذ پذیری که دارد، آب، انرژی و دیگر مواد اولیه را به اعماق درون خود می برد. همچنین زمین دارای خصلت باروری است، می پروراند و رشد می دهد.
بدین ترتیب زمین نمونه یک سیستم باز است که با محیط و اطرافش بده بستان و مراوده دارد. ( محیط و بستری مناسب برای جمع آوری، ذخیره، تزکیه ، پرورش ، ارائه ، تغذیه و تعمیم ماده، اطلاعات و انرژی )
– قسم به محدوده ی پایین و ابتدایی و مهد حرکت هر انسان و گسترش و تکامل و رشد حرکات ابتدایی به دور و در رابطه با روح خداوندی و شمس و بروز آن در هر انسان و هر چیز و حرکت به سمت محدوده های حرکتی مرحله ای آن شمس.
7- وَ نَفْسٍ وَ ما سَوّئها
نفس: شخص, ذات و اصل, روح
نفس آدمی مجموعه ای از قوا و استعدادهایی است که به طور بالفطره در او وجود دارد و ریشه در فطرت انسان دارد.
سوی:صورت دادن، آراستن، مساوی قرار دادن
– و قسم به نفس و فطرت آدمی و ، به آنچه که آن را در همه انسانها به یک میزان و مساوی قرار داده و نفس را در همه برابر کرده است ، و بدین ترتیب همگان را برابر و در برابر قدرت مطلق هستی، نسبی قرار داده.
(از آن نور به میزان مساوی در وجود همه قرار داده است)
– یعنی در وجود همه پیش نیاز، توان لازم و زمینه های رشد و حرکت را به یک اندازه قرار داده است.
– قسم به نفس و وجود انسان ، روح انسان و آنچه آن را برابر قرارداد با همه و با هستی ، هیچ دو بچه ای را شما پیدا نمیکنید که در اوج اختلاف طبقاتی باشند ولی این برابری را احساس و درک نکنند و حتی به آن عمل نکنند ، بعد روابط طبقاتی و زور و سرکوب نابرابری و زوایط طبقاتی را به او تحمیل میکنند.
8- فَاَلْهَمَها فُجورَها وَ تَقْوئها
لهم: القا
فجر: شکافتن و پاره کردن
فجور عبور از توحید به تضاد است.
( وقی: حفظ شیء از آنچه اذیت و ضرر می رساند)، تقوی: محفوظ داشتن و پرهیز کردن
– پس به این علت که نفس و نور شمس و روشنایی آن را در همگان به یک میزان و مساوی قرار داد، به علت این روح خداوندی که در همه قراردارد ، در همه ی انسانها ،
1- راه فجور و یا دریدن و گذشتن از برابری و توحید ، و
2- تقوا و یا حفظ این یگانگی و برابری را به انسان الهام و القاء نموده است.
یعنی انسان می تواند با دریدن برابری جلوی رشد و تعالی قوا و استعدادهای بالفطره در خود و دیگران را بگیرد و
یا انرژی و توان خود را به هدر نداده و از آن محافظت کند و از چیزها و نیروهایی که جلوی حرکت و رشد او را می گیرند، اجتناب کند، تا در مسیر توحید آنها را به جریان بیاندازد.
یعنی هر انسانی در هر زمان و هر مکان قدرتِ درکِ دریدنِ برابری (فجور ) و یا حفظ برابری (تقوی ) را دارد.
9- قَد اَفْلَحَ مَنْ زَکّئها
فلح: رستن از بند و گرفتاری و دست یافتن به مقصود است.
زکی: پاک نمودن و رشد دادن. تزکیه از خود دادن است برای رشد کردن.
– کسی که همچون روز اجازه بروزو دادن نور و استعدادهای خود دیگران را بدهد و آنها را پرورش داده و قوایش را در مسیر درست به کار برده و خود و دیگران را از امکانات بهره -مند سازد و برای دیگران زمینه های حرکتی را به وجود آورد، در مسیر بر موانع و مشکلات غلبه خواهد کرد.
کسی که همچون روز با بخشش نور و دادن امکان حرکت از خود به دیگران ،اجازه ی بروز دادنِ شمسِ برابر کننده ی خود ، و همچنین دیگران را بدهد و آن را پرورش داده و قوایش را در مسیر درست به کار برده و خود و دیگران را در مسیر آزادی (شمس) و برابری (تقوی) قرار دهد و برای دیگران زمینه های حرکتی را به وجود آورد، در مسیر رشد و پاکی و برابر کننده خواهد بود.
به تحقیق وارد کشت و ثمر دهی شد کسی که آن را رشد داد .
10- وَ قَدْ خابَ مَنْ دَسّئها
خیبه: از دست رفتن خواست و آرزو، نا امید شدن، محروم شدن.
خاسر کسی است که سرمایه ای داشته ولی آن را از کف داده است ولی خائب، کسی است که دستش کوتاه و تهی شده است. وضعیت خائب از خاسر بسیار بدتر است.
دس: آمیختن و داخل نمودن چیزی در چیز دیگر است، ناپاکی و فساد، ( تدسیه: آلودن و خاموش نمودن استعدادها و مواهب آن است ).
تدسیه دقیقاً نقطه مقابل تزکیه است .
– و به تحقیق کسی که جلوی رشد و تعمیم امکانات و استعدادهای خود و دیگران را گرفت و یا آنها را از مسیر درست خارج کرده و منحرف ساخت، بین خود، دیگران و هستی نمی تواند هماهنگی به وجود آورد، متضرر شده و محروم مانده است. – و به تحقیق کسی که جلوی رشد و تکامل شمس خود و دیگران را گرفت و یا آنها را از مسیر درست خارج کرده و منحرف ساخت، بین خود، دیگران و هستی نمی تواند برابری را نگهدارد و آن را خواهد درید و ، متضرر شده و محروم مانده است. و هیچ امیدی نخواهد داشت
11- کَذَّبَتْ ثَمودُ بِطَغْوئها
کذب: دروغ ، خطا
ثمود: ( ثمد: چاله ای که آب باران در آن جمع می شود و به زمین فرو می رود )
ثمود قومی بودند که صالح پیامبر بر ایشان نازل شد؛ ایشان در میان صخره ها گودالهایی می کندند.
ثمود استعاره از سیستمی است که تمام امکانات رشد را می گیرد و هدر می دهد.
طغی: جلوی مسیر آب را گرفتن، از مسیر خارج شدن آب
طغیان: نشناختن اندازه ها و عدول از حد و بر هم زدن تعادل است.
– قوم ثمود این حقیقت را تکذیب کرده و با به جریان نینداختن و تسری ندادن مایع حیات و اصول و امکانات حرکتی، جلوی نشر و اشاعه آن اصول را گرفتند و طغیان ایجاد کردند. امکانات و نیروهایی را که باید سازنده باشند، هدر دادند.
12ـ اِذِا انْبَعَثَ اَشْقها
بعث: برانگیختن
بقشقی: شقی انسان نفوذ ناپذیری است که در سیستم بسته ای به سر می برد. کسی که دچار بیگانگی شده از حالت منعطف و تاثیر گذار و تاثیر پذیرو ارتباط دو طرفه و نسبیت که ناشی از روح خداوندی و آمادگی برای تکامل و وحدت و یگانگی با هستی و خداوند (توحید) است خارج و به سختی و نفوذ ناپذیری و اطلاق رسیده است.
شقاوت رسیدن به شری است که موجب نقصان و سقوط می شود.
– آنگاه که بد نهادترینشان برانگیخته شد. یعنی فرد و یا نیرویی که به جای بروز امکان رشد خود و دیگران به تمرکز و جلوگیری از رشد شمس و برابری در خود و دیگران میپردازد و به جای رشد و توحید به برتری طلبی و تضاد میپردازد برانگیختگی و بعث بر پایه ی شرک .
13ـ فَقالَ لَهُمْ رَسولُ اللهِ ناقَهَ اللهِ و سُقْیهَا
ناقه: شتر
سقی: آب دادن
شتر موجودی است که در بیابان و در شرایط سخت مترتب بر آن ( کمبود آب، وجود باد و طوفان ) و تحت هر شرایطی دوام می آورد. شتر برای کسی که می خواهد طی طریق کند و در مسیر توحیدی گام بگذارد، الگو و نمونه مناسبی است. او خودش را با محیط وفق می دهد؛ آب و غذا را به هنگام بی نیازی ذخیره کرده و در خودش نگاه می دارد و در شرایط سخت و نیاز، کمتر از امکانات استفاده می کند یا به عبارت دیگر از حداقل امکانات بیشترین بهره را می برد. او همواره مسیر مشخصی را می پیماید و طوفان حوادث، او را از مسیر واحد منحرف نمی سازد. به قول معروف آهسته و پیوسته می رود.
– ناقه سیستمی است که آب را در خود نگاه می دارد و در تولید و یا کار استفاده می کند. سیستمی توحیدی است که حرکتی پیوسته و دائمی دارد. شمس و روح خدایی در انسان چنین نقشی را دارد و روح و وجدان اجتماعی در جامعه نقش شمس را در اجتماع دارد ، هر جامعه ی انسانی که در طول تاریخ برپا مانده است و توانسته خود را در حد خود حفظ و به زندگیش ادامه دهد ، برآیندی و محدوده هایی دارد که برآیند روابط اجتماعی و سیاسی و فرهنگی و اقتصادی رشد یاب و صحیح آن است که در طول قرنها توانسته است آن جامعه را حفظ کند ، و این روح و وجدان اجتماعی بروز همان نقش روح خداوندی انسانها را در جامعه بازی میکند .
– پس رسول خدا به ایشان متذکر شد که این شتر خدا است، به آن آب بدهید. ( یعنی همانطور که نفس و فطرت شما مثل آن شتری است که آب و آن اصول حرکتی را نگاه می دارد و در موقع لزوم به کار می بندد )این روح و وجدان اجتماعی نقش روح خداوندی انسانها را در جامعه بازی میکند .که باید آن را حفظ کرد و رشد داد .
14ـ فَکَذَّبُوه فَعَقَروها فَدَمْدَمَ عَلَیْهِم ربُّهُمْ بِذَنْبِهِمْ فَسَوّئهَا
عقر: بریدن
دمدم: هلاک و نابودی، لرزاندن، ( دمدم اشاره به پشت سر هم بودن عذاب دارد )
ذنب: گناه، دم، هر چیز خوار و عقب مانده ای
– پس او ( رسول الله ) را تکذیب نموده و به دلیل برتری طلبی روح جمعی و وجدان اجتماعی را در پی نادیده گرفتن و پوشاندنِ روح خداوندی و توحید در خود نابود کردند. پس پروردگارشان ایشان را به سبب برتری طلبیشان به هلاکت رساند و بهره مندی از ( امکانات و اصول حرکتی ) را همانطور که از اول بود، برای همگان مساوی قرار داد.
15- وَ لا یَخافُ عُقْبهَا
خوف: ترس و بیم، از نشانه ای پیدا و ناپیدا منتظر چیزی مکروه و ناپسند شدن.
عقب: ( عقب: فرزند و نسل, برگشت, پشت ), عقبه: گردنه و راهی تنگ در قله که باید با دقت از آن عبور کرد. ( تعقیب: محافظت و نگهداری)
– و پروردگار ایشان از برگشت دادن آن نمی هراسد.
سیستمی که مادر آن زندگی میکنیم به علت اینکه سیستم شرک است قدرتهای حاکم جلوی حرکت آزاد و صحیح مواد لازم برای حرکت وزندگی که پول و قدرت و اطلاعات است گرفته اند و به اندازه ای که آنها صلاح بدانند به میلیاردها انسان داده میشود ، پس مسلم است که در بیابان و خشکی ، ودچار کمبود آب و غذا و اطلاعات هستیم ، و سیستم توحیدی و توحید ، سیستمی است که ایجاد نیرو و ذخیره طولانی حرکت و آنهم در بدترین شرایط را مینماید و با ذخیره آب و غذا و حرکت تعادلی در بدترین شرایط میتواند به هدف برسد و برساند.
و سیستم شرک علیرغم علم به این نکته ، ادامه ی تکاثر و پوشاندن شمس برابری در انسان و روح همگانی جامعه را دنبال میکند ، و بنا بر این چاره را ، در نابودی سیستم طبقاتی و شرک و بازگشت به برابری و روح خداوندی در انسان و روح و وجدان همگانی توحیدی و برابر ، خواهد دید ، درست همانطور که در سوره ی فجر بیان مینماید.
در بارۀ “ذلک الکتاب لا ریب فیه” (٢)