بیرون و خارجِ خط ها دریغ شد
هفتاد پودِ حرفِ نگفته دریغ شد
هفتاد تارِ فکرِ نهفته دریغ شد
هفتاد پودِ مزدِ نداده دریغ شد
هفتاد تارِ شادیِ شب دریغ شد
افسوس! من ازاین “تلخه مام“ بیرونم
افسوس! که افسوس خوردنم، دریغ شد!
15 اکتبر 2017- فرانسه
پانوشت شعر:
————————————————————————-
اصرار می کنم برایم نام ببرید که در کدام یک از کشورهای روی این کره ی زمین، وطن به “تله ایی ترسناک و دامی مهلک“ تبدیل شده است؟ این کدام وطن است که راهروهای فرودگاهش به زندان اوین ختم می شود؟ دیروز در خبرها شنیدم که صدیقه وسمقی شاعر زنی پژوهشگر که با مشکلات بینایی هم دست به گریبان است، در فرودگاه بازداشت شد. نه تنها صدیقه وسمقی و نه تنها من زن ایرانی نگارنده ی این سطور، که این وطن از چند میلیون ایرانی برون مرز از زن و مرد پیرو جوان دریغ شده است چرا؟ به کدامین گناه این وطن و بازگشت به وطن از ما دریغ شده است؟
درون مرز هم که بودیم وطن از ما دریغ شده بود. چرا ؟ از وقتی چشم به جهان گشودیم ایران از ما دریغ شده بود. شاخه چوب بلندی در دست ناظم مدرسه، دویدن و شادی در راهروهای دبستان را از ما دریغ کرد. نمره ی انضباط کارنامه، لاک زدن بر انگشت هایمان را از ما در دبیرستان دریغ کرد. واحد حراست، حرف زدن با پسرهای همکلاسی را در دانشگاه، از ما دریغ کرد. در خیابان های اصفهان گشت ارشاد و شایعه ی “دیگ های پر از سوسک“ گیسوانمان را از ما دریغ کرد. فرهنگ مرد سالار سنتی، خندیدن را از لب های ما در خیابان دریغ کرد. نیروهای امنیتی و سرکوب جمهوری اسلامی در سال هشتاد و هشت زندگی را از “حسین اختر زند“ دریغ کردند. و بعد برگزاری مراسم فوت او از خانواده اش در اصفهان دریغ شد. و این دریغ شد لحظه ایی درنگ نمی کند و باز نمی ایستند ….و در انتهای بودنم در وطن، هوای پاک و آب سالم از ما در اصفهان دریغ شد.
“طعمِ شلاقِ تندِ دریغ!“ هنوز و تا اکنون در دهانم هست. در یک کلام، همه چیز از ما چه در وطن و چه در برون از وطن از ما دریغ شد! چرا؟ به کدام گناه ناکرده؟
اصرار می کنم برایم نام ببرید که در کدام یک از کشورهای روی این کره ی زمین، وطن از ساکنانش این چنین دریغ شده است؟ اصرار می کنم مرا بگویید که در چه دوره هایی در تاریخ، ایران بانو این چنین از فرزندانش در درون و برون مرزش دریغ شده است؟