back to top
خانهدیدگاه هاجمال صفری : تجدّد ، اصلاحات و توسعه در دوران «پهلوی اوّل...

جمال صفری : تجدّد ، اصلاحات و توسعه در دوران «پهلوی اوّل » (3) بخش سوم

 

  آلمان نازی  عمدده ترین  کشوری  بود که   به دبنال  کاسته شدن   فشارهای   روسیه و  بریتانیا   بر ایران  تواسنت  از موقعیت  به سود  خود بهره برداری  کند.  رضا شاه  شاید از طریق  ایجاد  رابطۀ  خوب با آلمان خواسته  است فشارهای  شوروی و انگلستان را خنثی  سازد  امّا نباید  فراموش  کرد که او  نسبت  به آلمان هیتلری نوعی احساس عاطفی و همدلی نیز داشت .  آلمان نازی ایران  را نیز  به «آریایی بودن مفتخر ساخت »  کاتوزیان می نویسد:  رضا شاه « طرفدار آلمان و هوادار  نازیسم بود. چون دولت گرا، نظامی گرا، خودکامه، نژادپرست و پان ایرانیست بود». (81 )  در ان طرف رابطه آلمان نازی  قرارداشت. در 1934 م / 1313 ش طی گزارشی  به هیتلر  توصیه شده است:

هنگامی که درآینده در سرزمینهای مابین آسیا و آفریقا فضای حیاتی کافی برای ملّت خود ایجاد  کنیم لازم است درایجاد بلوکی از کشورها اقدام کنیم  که تسلّط  قویترین نژادهای توتونیک تضمین گردد. قبل ازهمه لازم است دولتهای حوزۀ دانوب ، ترکیه و ایران را در این حوزه  ادغام  کنیم.(82 )

از این  بدتر، قرارداد 1937 م / 1316 ش آلمان و ایتالیا بود که به موجب آن مقرّر شد ایرا ن و عراق  در حوزۀ  نفوذ آلمان و مصر و سوریه در حوزۀ نفوذ  ایتالیا باشد.  درداخل ایران ،  اینجا وآنجا  خاصّه روشنفکران ، کارمندان و افسران با انگیزۀ احساسات  ضدّ « روسی »  و ضدّ انگلیسی ، با آلمانها  همدلی  نشان  می دادند. (83 ) این روابط   در  مناسبات  بازرگانی   بازتاب  می یافت آنچنان  که در اواخر  دهۀ  1930 م / 1310 ش ، آلمان  بزرگترین  طرف تجاری  ایران محسوب  می شد و بریتانیا  و روسیه   را پشت  سر گذارده بود.  واردات  از آلمان  از 2  در صد  در 1920 – 1924  م / 1299 – 1303  به 5 در صد در 1925  – 1929 م / 1304 – 1308 ش،  8 در صد  در 1930 – 1934 م / 1309 –  1313 ش و  25  در صد 1935 – 1939 م /  1314 – 1318  ش رسید. طیّ  همین دوره  صادرات   از  صفر   به 32  در صد رسید.  در سالهای  1940 – 1941 م/ 1319 – 1320 ش آلمان  6 / 42 در صد واردات  و 9 / 47  در صد صادرات  ایران را  در دست  داشت.   باشتاب گیری  روند  صنعتی  شدن  آلمان در دهۀ  1930 م /  1310   ش  تقاضا بر غذا  و موادّ خام  افزایش یافت ود ر همان حال ، صنعتی  شدن ایران ، واردات  ماشین  و قطعات  یدکی   را ضروری  می ساخت.  در قرار داد  1939 م /  1318  ش مقرّر شده بود ایران   به صدور   پنبه ، پشم ،  گندم ، جو و سایر فرآورده ها ی کشاورزی درحجم زیاد  به آلمان  مبادرت  ورزد و  انتظار  می رفت  شکل  داد و ستد به صورت پایاپای  و دوجانبه باشد . این  قبل از همه به  سود آلمان بود زیرا  آلمان  به فرآورده های ایران بیشتر نیازمند  بود تا ایران به کالاهای ساخت  آلمان . وانگهی ، شرایط  قرارداد  و نرخ  کلاً   به سود آلمان  بود که  کالاهای  سرمایه  ای  و ساخته  شده به ایران  می داد.  در سال  1939 م / 1318  ش تراز بازرگانی   برهم  خورد و صادرات ایران معادل  40 میلیون  مارک ( 15  میلیون دلار )  بر واردات  پیشی گرفت که در نظام پایاپای به معنی « وام درخواسته» به آلمان بود.  شرکتهای  آلمانی علاوه بر داد و ستد ، در صنایع  ایران نیز فعّال  بودند و  در احداث  راه آهن  سراسری  و سایر  طرحهای صنعتی بزرگ از جمله مقدّمات احداث ذوب آهن مشارکت   داشتند. در استانۀ تهاجم متّفقین  به یارانف  آلمان نازی  مناسبات بسیار مستحکمی با رضا شاه  و اقتصاد  ایران  بر قرار کرده بود. تنها  تهاجم می توانست به چنان وضعی  خاتمه دهد. (84 ) ایالات  متّحدۀ آمریکا  در مقایسه  با بریتانیا ، آلمان و شوروی در دهۀ  1930 م /1310 ش در رابطه با ایران یک قدرت دوردست محسوب می شد. هیئت نمایندگی مالی میلسپو در 1927 م / 1306 ش ایران را ترک کرد درحالی که رضا شاه کاملاً سرخورده  شده بود. میلسپو نتوانست برای ایران  از کشورهای خارج وام بگیرد ضمن اینکه شاه از قدرت طلبی میلسپو چندان خوشش نیامده بود. در1936 م / 1315 ش فترتی در روابط  ایران – امریکا  پدید آمد  چون  ایران کارکنان سفارت  خود را  در واشنگتن  به تهران فراخواند  تا به توقیف سفیر ایران  در آمریکا به جرم سرعت زیاد رانندگی  و مقاله های روزنامه های امریکایی علیه رضا شاه اعترا ض کند.  اما در سال 1938 / 1317 ش  روابط  دو کشور روبه بهبود گذاشت و رضاشاه به فرانکلین روزولت رئیس جمهور ایالات  متّحده آمریکا نوشت:  « ما و نیز ملت ایران.. به حفظ  و تقویت روابط  دوستانه  و دیرینۀ  دو کشور ارج فراوان می نهیم.» (85 ) با شروع جنگ جهانی  دوّم ، رضا شاه  از امریکا در خواست  وام و تجهیزات  نظامی کرد که با پاسخ مساعدی روبرو نشد.  در زمینۀ  اقتصادی در دهۀ  1930 م / 1310 ش ایالات  متّحدۀ  امریکا  مقام چهارم را درتجارت ایران داشت یعنی 7 تا 8 در صد واردات عمدتاً اتومبیل وماشینهای کشاورزی  و 12 – 13 درصد صادرات ایران ، عمدتاً فرش کرمان  که  بر اثر  بحران اقتصادی در وضعیت تجاری بسیارنامساعدی بود –  در دست آن کشور بود.  همین اقدامها و ارقام نه چندان چشمگیر، موجب  باز شدن جاپای محکم  ایالات متّحدۀ امریکا در ایران شد با شروع جنگ و بعد از آن ، امریکا  نیز حضور سلطه گرانۀ خود در ایران را آغازکرد.(86 ) 

 روابط ایران با همسایگانش درآسیا و خاورمیانه در مواردی با اهمّیت بود امّا این روابط  درشکل بخشیدن به ساختاراجتماعی ایران از طریق مکانیسم وابستگی جزو عوامل  تعیین کننده نبود مهمترین  تعهّد منطقه ای که ایران درآن نقش داشت پیمان سال 1937 م / 1316 ش سعدالله آباد بود که افغانستان، عراق و ترکیه درآن شرکت داشتند. نام رسمی آن « پیمان عدم تعرّض »  بود. با مطالعۀ دقیق متن پیمان معلوم می شود تهدید خارجی توسّط یکی  از این کشورها  یا کشورهای غیر عضو در کنفرانس  ایران نقش کمتری داشته است تا  تهدید جنبش های انقلابی در داخل هر کشورکه موجودیت رژیمهای آن کشور را تهدید می کرده است. درمادۀ 7 پیمان سعدالله آباد آمده است: هریک از دول متعهّد متقبّل می شوند که درحدود سرحدّات خود از تشکیل و یا عملیات دسته جات مسلّح و از ایجاد هرگونه هیئت و یاتشکیلات دیگری برای تخریب مؤسّسات موجود یا اخلال نظم و امنیّت هرقسمتی ازخاک متعاهد دیگر(سرحدّی یا غیرسرحدّی) و یا برای واژگون ساختن طرز حکومت طرف دیگرجلوگیری نماید.(87) 

 این تفسیر زمانی قوّت می گیرد که بدانیم بریتانیا در1940 م / 1319ش به عراق حمله برد و  بریتانیا و شوروی متّفقاً در1941 م / 1320 ش به ایران تجاوز کردند و پیمان نیزمانع اقدام آنها نشد. البتّه به همان دلیل، بُعد امنیتی پیمان هم مدّ نظر نبود و تنها تلاشی در مسیر پیشبرد دیپلماسی منطقه ای  گروهی  از کشورهای  غیر غربی  بود که  نمی خواستند  در برقراری روابط  با یکدیگر  قدرتهای  محوری جهان   را دخالت بدهند. البتّه ایران بر سر آبراه  مرزی  شطّ العرب [  اروند  رود ]  با عراق ، عضو دیگر پیمان آباد اختلاف داشت اما باز ترکیه روابط درحدّ بسیار خوبی بود و رضا شاه  سیاست آتاتورک را در صنعتی کردن کشور وطرحهای جدایی دین از دولت مورد تحسین قرارمی داد.

  جوّ  سیاسی دهۀ  1930 م / 1310 ش تماس با یک قدرت آسیایی ، یعنی ژاپن را ایجاب  می کرد. ژاپن  در 1933 م / 1312 ش متقاضی  خرید  پنبۀ  ایران  در حجم  زیاد  بود و  در عوض  کالاهای  خود را  به ایران صادر می کرد( چون  دولت  ژاپن  بر تجارت  خارجی  کشور انحصار  داشت). داد وستد  کشور  به آنجا  رسید که  در سالهای  1930 – 1934 م / 1309 – 1313 ش ، 9  در صد  و در 1935  م / 1314  ش تا  1930 م / 1318 ش 7  در صد  واردات  ایران   را به خود اختصاص  داد.   اما تنها  2 تا 3  در صد  صادرات  ایران  با ژاپن  بود. (88)  ژاپن  که در این  دوره  یکی  از قدرتهای  بزرگ  سیاسی  محسوب  می شد از ایران بسیار  دور بود  و اشتیاقی  به ابقای  نقش  فعّال   در این کشور  نداشت.  با این حساب  کشورهای  آسیایی و خاورمیانه  توان  قدرتهای  بزرگ  اروپایی را درتأثیر گذاری براقتصاد و سیاست ایران درفاصلۀ  دو جنگ جهانی نداشتند.

     می توان  دورۀ  1930 م / 1309  ش را  دورۀ  گذار  تلقّی  کرد چون جایگاه  ایران   در  اقتصاد جهانی در حال گذار بود. اشرف معتقد است عصر رضا شاه دورۀ  گذار  ایران از«  نیمه استعماری قرن نوزدهم  و اوایل قرن بیستم به نواستعماری دوران  بعد از جنگ سرد بوده است.» (89) با توجّه به چشم انداز مورد بحث  در این کتاب ، این  دوره  یک فترت موقّت مابین وابستگی به قدرتهای  امپریالیستی رقیب – بریتانیا  و روسیه – ایران عصر قاجار وابستگی جدید  به امریکا در دنیای بعد از جنگ  جهانی  دوّم  بوده است.  هیچ قدرت غربی به اندازۀ بریتانیا و روسیه در عصر  قاجار اقتصاد ایران را تغییرندادند و شکل دوباره نبخشیدند،  خود کفایی و دولت قوی ، وابسته باقی ماند این امرعمدتاً به دلیل سه مکانیسم به هم مرتبط بوده است: کنترل بریتانیا  بر نفت ایران ، بازرگانی نابرابر با شوروی و آلمان و نوسان تجارت به خاطرعرضۀ حاشیه ای موادّ خام .

 پیدایش نفت به عنوان کالای کلیدی دراقتصاد جهانی و اینکه  ایران  در دهه های 1920 م / 1300 ش و 1930 م / 1310  ش پنجمین تولید کنندۀ  جهانی نفت بوده، تأییدی برنقش حاشیه ای ایران درنظام جهانی است. صادرات ایران را عمدتاً نفت فرش و موادّ کشاورزی  تشکیل می داد. طرفهای  سنّتی  تجارت ایران – آلمان  ، شوروی، بریتانیا وایالات متّحدۀ امریکا – موادّ ساخته شده و کالاهای سرمایه ای به ایران عمل کرد چون ارزش ریالی  موادّ خام صادراتی   به میزان دو تا سه برابر کاهش یافت در حالی  که ارزش  کالاهای وارداتی  کشور  که به پول  کشورهای هستۀ مرکزی نظام جهانی بود افزایش پیدا کرد هنگامی که دولت ایران انحصار تجارت خارجی را به دست گرفت این امر در رابطه با آلمان و شوروی به زیان ایران عمل  کردند این دوکشوربه موجب  قراردادهای  دو طرفه  که معمولاً به نفع اقتصاد بزرگترو صنعتی تر ( هستۀ مرکزی ) بود ، در شرایط  مساعدتری  قرارگرفتند/ بدین ترتیب شرایط  بازار به زیان  ایران عمل می کرد علّت آن نیز نوع اقلام صادراتی و وارداتی کشور، توان اقتصادهای هستۀ مرکزی نظام جهانی طرف تجارت ایران وعواقب تجاری  تضعیف کننده برای کشوری بود که درخلال بحران بزرگ اقتصادی عالم گیر دارای اقتصادی حاشیه ای قرار داشت.

 سرانجام ، دهۀ 1930 م / 1310 ش را  از آن رو می توان  دوران  گذار نامید که اقتصاد ایران از نظر  تأمین بودجۀ طرحهای دولتی و تراز بازرگانی به تک محصولی نزدیک می شد.  اگر حقّ امتیاز  نفت نبود، کسری تراز بازرگانی به حالت پیشین باقی می ماند. حالتی که از ابتدای قرن بیستم  وجود داشت. نفت موجب شد بعد از سال 1931 م / 1310 ش تراز بازرگانی خارجی ایران مثبت شود از نیاز مبرم کشوربه وام خارجی کاسته گردد. با این همه، بخش اعظم سود ناشی ازتملّک این منبع  ارزشمند به شرکت نفت انگلیس – ایران متعلّق به دولت بریتانیا می رسید. بریتانیا 80 درصد و  ازآن ایران تنها 20 درصد بود. بخش نفت یک بخش منزوی و جزیره ای دراقتصاد ایران باقی ماند که حدّاقلّ  پیوند صنعتی –  تکنولوژی یا انتقال زایی از برای اقتصاد داخلی داشت برعکس با چرخه ها و تقاضاهای کشورهای پیشرفته صنعتی هستۀ مرکزی گره خورده بود.

بدین ترتیب  در دهۀ 1930 م / 1310 ش جایگاه  ایران  به عنوان کشور حاشیه ای  د ر نظام  اقتصاد جهانی  تثبیت شد. وابستگی بازرگانی به آلمان، انگلستان و شوروی به همان   شدّت  عصر  قاجار  و دولت  تزاری باقی بود. بی ثباتی اوضاع  ژئوپلیتیکی جهان در1941 م / 1320 ش، میزان  وابستگی  سیاسی ایران  را به قدرتهای خارجی  نشان داد.

 

  جنبشهای اجتماعی  و مداخلۀ  خارجی  در دورۀ  سلطنت رضا شاه

 

دورۀ سالهای 1925 – 1941 م / 1304 – 1320 ش را می توان  دورۀ  فشردگی نیروهای  اجتماعی نامید. دوره ای که طیّ آن، نیروهای اجتماعی  زیرفشار دولت قوی  قادر به ابراز  وجود نبودند. از لحاظی این وضعیت همان  تضادّ مارکسیستی  میان نیروها  و روابط  تولیدی بود بدین معنی که در خلال یک دورۀ  زمانی ، تا آن  حدّ که  سطح تکنولوژی تولید و تعادل قدرت میان استثمارشونده و استثمارگر اجازه  می دهد  طبقه ها به حدّاکثر رشد و توسعۀ  خود می رسند. وقتی  جامعه ای به این نقطه برسد  فشارها  از هر سو وارد  می شود  و حلّ تضاد تنها از طریق کشمکش طبقاتی  امکان پذیر  خواهد بود. رضا شاه در ایران دهۀ  1930 م / 1310  ش از  راه  قانون گذاری ، اقدامهای نظامی  و تمهیدهای نهادین کوشید هر نوع نارضایتی  را در نطفه خفه کند. تا حدّی تقسیم کاردر وابستگی واستثمار نیز در آن زمان به این هدف رضا شاه کمک کرد ، بدین معنی که سلطۀ داخلی نیز با دولت مرکزی ، یعنی  تنها قدرت سیاسی کشور بود که نقش اقتصادی  رو به افزایش پیدا می کرد.

 هنگامی که در سال 1941  م / 1320  ش  نیر وهای خارجی  رضا شاه  را از سلطنت کنار زدند  جنبشهای اجتماعی حالت انفجاری به خود گرفتند. این حالت از1941 تا 1953 [ از 1320 تا 1332 ] ادامه یافت و باز دوره ای از فشردگی  نیروها  آغازشد که  از 1953 تا 1977 [ 1356 ] ادامه   پیدا کرد که این  انفجار در سالهای 1978 – 1079 [ 1356 – 157 ]  به وقوع  پیوست .  درهردو دورۀ فشردگی  نیروها، برآیندی از توسعۀ  اقتصادی  و سرکوب  سیاسی به چشم می خورد .

 نیم نگاهی به موازنۀ نیروهای اجتماعی  در دهۀ  1930 م / 1310  ش می تواند شاهدی در تأیید نظر  بالا ارائه  دهد. عمده ترین منابع  قدرت و حمایت از رضا  شاه همان نهادهایی  بودند که خود وی ایجاد کرده بود. اینها عبارت بودند. از :  ارتش ، دیوان سالاری  بازرگانان برخوردار از انحصار ، صاحبان  صنایع جدید و بخشهایی از روشنفکران.  گروهها و طبقه های مخالف او –  روحانیت ، عشایرو ایلات، روشنفکران مترقّی و طبقۀ  کارگر – بیرحمانه سرکوب شدند . بقیه نیزیا زیرمراقبت دقیق بودند(مثل اصناف) وهمکاری می کردند یا بی تفاوت بودند(زمینداران ) و یا جان می کندند  تا معاش خود را تأمین کنند و دیگرمجالی  برای مبارزه با رژیم  نداشتند ( دهقانان ، طبقه های حاشیه شهری ، کارگران روزمزد و تا حدّی کلّ طبقۀ کارگر). هرچند سلطنت  رضا شاه ازمشروطیت عمیق در جامعۀ مدنی برخوردار نبود امّا توانست با ترکیبی از مزایای مادّی رو به افزایش  برای گروههای  نوخاسته، مخالفان دیرین و بازماندگان فرایند توسعه را سرکوب کند و اکثریت جامعه  را بی تفاوت، غیر سیاسی یاهراس زده سازد. اتّکایش به ارتش، این نگرش به قدرت را در طول سلطنتش موفّقیت  آمیز جلوه داد وهر جنبش اجتماعی  بیرحمانه  در هم  کوبیده شد.  در نهایت هم  نیروهای خارجی رضا شاه  را به زور ازسلطنت برکنارکردند وهمین امر راه  را برای ابراز وجود نیروهای داخلی هموار نمود . 

 در اوایل دوران به قدرت رسیدن رضا شاه ، الگوی نوعی شورشها، قیام خود جوش ایلات یک محل ، دهقانان، سر بازان پادگان و طبقه های حاشیۀ  شهری بود که  بی درنگ با قدرت نظامی رضا خان  روبرو می شدند. ( 90 ) از 1927 م / 1306 ش تا 1933 م / 1311 ش شورشهایی در قبایل عرب، قشقایی، بختیاری، بلوچ و سایر ایلات ایران روی داد. سرانجام ایل به اجبار اسکان  یافتند و زیر مراقبت  نظامی دقیقی قرار گرفتند . کنسول  بریتانیا  در اصفهان  در سال 1928 م / 1307  ش یکی  از این موارد  را گزارش  کرده است.

چند تن از خانهای زمیندار  با دهقانان ایلاتی خود مشکلاتی  داشته اند  اینان ضمن شورش  مدّعی  شده اند که زمین و آب  از آن خدا و کسانی  است که بر روی  زمین کار می کنند ( یعنی دهقانان) . در یکی از روستاها کمیته ای متشکّل از خدمۀ  پیشین  و اخراجی  خانها  که  به تهران و اصفهان  سفر  کرده بودند جلسه ای تشکیل دادند و برنامه ای تدوین  کردند  که کاملاً  بلشویکی بود. آنان افکار  جدید آزادی و برابری  را در میان  روستاها  تبلغ  می کردند  دولت  به ارتش اجازه داد   در صورت لزوم  با استفاده از زور دهقانان  را وادار به پرداخت  بهرۀ مالکانه کند. (91 ) 

 از اینجا  به خوبی  پیچیدگی  ساختار اجتماعی  ایران  معلوم  می شود . دهقانان ایلاتی  در معرض  افکار خدمۀ قبیله ای شهری شده ای قرار داشتند  که علیه خانهای  زمیندار دست به شورش  و نافرمانی  زده بودند. جدیّت  دولت  در سرکوب  شورش های  دهقانی  را از گزارشی می توان درک کرد  که می گوید در دسامبر 1932 ( آذر – دی 1311 ) دولت  بیش از 150 دهقان شورشی  را تیر باران  کرد .  این شورشها  همگی  دور از هم  و پراکنده   بودند و  به  شدّت سرکوب  می شدند و کارایی  سرکوب آنچنان بود که دیگر در اوایل  دهۀ  1930 م / 1310 ش کسی  یا گروهی  سودای شورش   را درسر  نمی پروراند . 

 رابطۀ  دولت و روحانیان اندکی بعد از تاجگذاری رضا شاه  در 1926 م / 1305 ش  تیره شد. او تاجگذاری حمایت خویش را ازاسلام اعلام کرد. با اعلام مقرّرات خدمت نظام وظیفۀ عمومی  روحانیون درصورتی از خدمت نظام  معاف می شدند  که در یک  آزمون  دولتی  قبول شوند. در اصفهان و شیراز بازارها  بسته شد. دولت برای متوقّف ساختن  تبلیغات  روحانیان به وعده  و وعید  متوسّل  شد و وعده  داد  روحانیان را از خدمت  نظام  معاف  کند و به تقاضاهای  دیگر آنها  نیز جامۀ  عمل بپوشاند.  البتّه   دولت  بعداً  این وعده ها  را نادیده  گرفت. در سال  1928  م / 1307  ش  در تبریز اعتراضهای  پردامنه تری  صورت  گرفت  و نیروهای  مسلّح  به سرکوب  اعتراض پرداختند و رهبران اعتراض رابه تبعید  فرستادند . در سال  1928 م / 1307  ش  به دنبال  دستگیری سید حسن مدرّس  سرشناس ترین روحانی  منتقد  رضا شاه   در مجلس بار دیگر اعتراضها  از سر گرفته شد. در قم  در سال 1928  م / 1307  ش یکی  از زنان  خاندان سلطنتی  وارد حرم حضرت  معصومه شد اما یکی از ملاها وی  رابه دلیل  نداشتن حجاب  مناسب  نکوهش  کرد . می گویند رضا شاه  با شنیدن  این خبر از تهران عازم  قم شد و با  همان چکمۀ نظامی به حرم حضرت معصومه رفت و ملّای معترض  رابه باد کتک گرفت. ( 92 )  در سال 1925 م / 1314 ش شاه  دست  به اقدام  تعرّضی  تازه ای  زد.  جماعتی از مردم  در آن سال درحرم امام رضا درمشهد گرد آمده بودند و به سخنرانی واعظی گوش فرا می دادند که  لباس، قانون اروپایی و کشف حجاب  زنان را مورد حمله  قرار داده بود . رضا شاه به  نیروهای مسلح  دستور داد وارد حرم شوند  و مردم  را به زور پراکنده  سازند.  در آن حادثه 400 تا 500 نفر جان خود را  از دست  دادند، عدّه ای  نیزدستگیر شدند و بعدآً اعدام  شدند.  مقابلۀ  تند و خشن  رضا شاه  با مخالفان  دینی اصلاحات و اقتدار خویش  موجب  شد تا اکثریت روحانیون  در دهۀ 1930 م / 1310  ش خود را  به دور از سیاست نگاه  دارند و در صورت مواجهه  با پلیس  و دستگیر شدن، یا تقیّه کنند  یا به  روستایی  پناه   ببرنذ  که ایستادگی دربرابر رژیم  در چشم مردم آنجا از محبوبیتی  برخوردار بود.  آیت الله های  برجسته  در برابر حکومت  موضع  سیاسی نگرفتند و اقدام سرکوبگرانۀ رژیم  در ریشه  کن کردن  مخالفت  فعّالانۀ  روحانیان  با موفّقیت  همراه بود.

 مخالفان  چپگرای رژیم نیز مانند روحانیت  به اعتراض پرداختند  و با سرکوب  روبرو  شدند  صدای   آنان نیزخفه شد. اتّحادیۀ کارگری در سالهای 1927 م / 1306  ش و 1929 م / 1308 ش  سالروز  اوّل ماه  مه روز  کارگر را در تهران جشن گرفتند و در فاصلۀ  سالهالی  1928  –  1932 م / 1307 – 1311  ش به یک  رشته  اعتصاب  مبادرت  ورزیدند.  در سال 1929 م / 1308  ش کارگران   صنعت  نفت و  در سال 1931 م / 1310 ش کارگران  کاخانۀ بافندگی  وطن  در اصفهان ،  دو اقدام  نمونۀ  طبقۀ  کارگر ایران   را به نمایش  گذاشتند.

 

 به گفتۀ آبراهامیان در اعتصاب  پالایشگاه  نفت  آبادان  یک هزار کارگر شرکت  کرد  و به  رغم  توقیف  500 کارگر  اعتصابی  از سوی   دولت ،  خواست  خود را   در مورد  افزایش  دستمزد به شرکت قبولاندند اما فلور با ناچیز جلوه  دادن  اقدام  می نویسد : «  این توفانی  در یک استکان چای  بود و تأثیر چندانی بر روبط  کارگری نداشت.» (93 ) درهر صورت  بر آورد  فلور و بحث کاملی  که در این  زمینه  ارائه  می کند با تفسیری  که ارائه  کردیم مغایرت  دارد .  هسته های  سازمان  یافتۀ

 کارگری  در پالایشگاه وجود داشت ، در خواستها به خوبی  پرورانده و مطرح  شدند، رویا رو یی زیاد بود و به دستگیری آن همه کارگر اعتصابی انجامید این موضع گیری کارگران نگرانیهای   زیادی را در شرکت  نفت  انگلیس – ایران  ایجاد  کرد . درست است  که  با سرکوب  بعدی برای یک دهه جلو هر نوع  حرکتی  گرفته شد امّا  این امر نباید  موجب  کم جلوه  دادن  جایگاه  اعتصاب  در تاریخ کارگری ایران گردد. دو سال بعد از این ماجرا 5400  کارگر  بافندگی  کارخانۀ  وطن  اصفهان  دست  به اعتصاب  زدند  و از حمایت  قاطبۀ کارگران  و از جمله  کودکان کارگر روبرو شدند حاصل  اعتصاب کم شدن روز کار از 12 ساعت به0 ساعت ، افزایش دستمزدها   به میزان 20 درصد، رفتار بهتر مدیریت  و بهبود شرایط کاری بود. البتّه   تعدادی  از کارگران  دستگیر  شدند و بعضی ازآنها به ده سال زندان محکوم  گردیدند و این نوع  واکننش رژیم  موجب  دلسردی اتّحادیه ها  و اعتصابگران  می شد ، با وجود این ،  در مورد اعتصاب  با راندازان بندرهای  دریایی خزر در 1928  م / 1308  ش ، اعتصاب  کارگران  کبریت سازی تبریز  در 1930 م / 1309 ش ، اعتصاب  کارگران  کارخانه ای در شیراز  و چند مورد اعتصاب کارگران  ( راه آهن  در سالهای 1929 – 1937 م/ 1308 – 1316  ش و اعتصابهای دانشجویی در فاصله  1934 – 1939 م / 1313 – 1318 ش)  گزارشهایی موجود است. بعضی از این اعتصابها با موفّقیت همراه بود اعتصابگران امتیازهایی گرفتند. بعضی  نیز  به شکست انجامید و اعتصابگران   توقیف  شدند .  در مجموع  در دهۀ  1930 م / 1310  ش جنبش  کارگری سرکوب  شد و رضا شاه  دستور بستن اتّحادیه ها ، توقیف  سازمان  دهندگان  آنها و  زیر نظر گرفتن دقیق تجمّع های کارگری بیش از سه نفرتوسّط  پلیس مخفی را صادر کرد:  فلور گفتار خود را  با این حکم به پایان می برد  که « اتّحادیه به عنوان نیروی سیاسی و اجتماعی ، نقشی در دهۀ 1930 م / 1310  ش ایفا  نکرد ».( 94 ) 

گروهها ی چپ  نیز چنان  سرنوشتی داستند. قانون ضدّ کمونیستی  سال 1931 م / 1310  ش برپایی  سازمان یا انجمنی « با هدف استقرار قدرت  یک طبقۀ  اجتماعی بر طبقه های دیگر از  راه زوریا سرنگونی نظام سیاسی، اقتصادی و اجتماعی  کشور از راه  زور و قهر»  را تخلّف  اعلام کرد. (95 )  حزب  سوسیالیست سلیمان میرزا اسکندری  منحل گردید و با شگاههای آن به آتش  کشیده شد. حزب  تازه تأسیس  کمونیست ایران در برابر رژیم ایستادگی  کرد و  در نخستین  کنگره اش  درسال 18927 م / 1306ش رژیم  را « فئودالی، نیمه استعماری  و سرمایه داری  دلال [ کمپرادور] »   نامید و آنرا رد کرد. ( 96 )  دولت شوروی در 1929 م / 1308 ش به سفارت خود در تهران   دستور داد هر نوع  تماس با کمونیستهای ایرانی  را قطع کند و  به مناسبات خوب خود  با رژیم رضا شاه  پایبند باشد.  به دنبال آن،  حدود  دو هزار  ایرانی مظنون به هواداری از حزب کمونیست  دستگیر  شدند.  بعضی تا سال 1941 [ شهریور 1320 ] در زندان ماندند.  بعضی به شوروی  فرار کردند و در آنجا چند  تن از کمونیستهای سرشناس ایران  در جریان  تصفیه های استالینی  کشته شدند . در نیمه های  دهۀ  1930 م / 1310  ش گروهی از روشنفکران چپگرای ایرانی به رهبری دکتر ارانی ، استاد  فیزیک  و تحصیل کردۀ  آلمان ،  نشریه ای  تئوریکی به نام  دنیا  منتشر کردند و مقاله هایی  در زمینۀ مادّه گرایی تاریخی  در سطح  دانشگاهی به چاپ رساندند . در سال 1938 م / 1317 ش دکتر ارانی و گروهی از همفکران او  موسوم به « پنجاه  و سه نفر »  دستگیر و محاکمه  شدند ،  جرم آنها عضویت در حزب کمونیست ، دریافت  پول  از شوروی ، تبلیغ  و طرفداری از اعتصاب  بود. ارانی  در1940 / 1319 ش در زندان  در گذشت، بقیه پنجاه و سه نفر  بعد از  شهر یور 1320  جزو  رهبران  حزب توده ، نخستین حزب چپ توده ای شدند. ( 97)  در دورۀ رضا شاه جنبش چپ  ایران از طریق  دستگیریهای و سانسورتحت  کنترل  شدید بود.  اینان  مانند روحانیت و اتّحادیه های کارگری ، نیروی  اجتماعی ای بودند که زیر نظارت خودکامه  و قدرتمند  قرار داشتند. (1 )  

 

 

 

بورو کراسی  جدید: افراد  و دستگاه

 

* همایون کاتوزیان در کتاب « اقتصادی سیاسی ایران » دوران رضا خان  از نظر از دیدگاه اقتصادی اینگونه بررسی می کند: 

845 5 Safari-Jamal

رشد و تمرکزدستگاههای اداری ونظامی الزماً سریع قدرت دولت را در پی داشت. درعصر قاجاربا اینکه قدرت دولت مطلق و خودکامه بود، شبکۀ متمرکزوگستردۀ  بورو کراتیک وجود نداشت این تا اندازه ای ناشی از فقر نسبی دولت و جامعه بود، تا اندازه ای ناشی از ماهیت سنّتی دولت و درارتباط این دو،  تا اندازه ای ناشی از فقدان وسایل  جدید ارتباطی و فنّی . اما  دولت جدید ، هم در پی اعمال  قدرت برای  انجام  تغییرات اجتماعی و اقتصادی  بود وهم به نسبت ثروتمند تر، که این عمدتاً  ثمرۀ  انحصار درآمد نفت توسّط آن بود. بدین سان هم اراده و هم  توانش را داشت که تکنولوژی مدرن را در راه تحقّق اهدافی که برای اقتصاد سیاسی  ایران درنظر داشت ، بکار بگیرد. از این رو آغاز  حاکمیت سلسلۀ  پهلوی همراه بود با گسترش ، نوین سازی و تمرکز ارتش و بوروکراسی و فعّالیت  هایی که مکمّل این سیاست بودند: جادّه سازی ، کشیدن راه های آهن ، گسترش وسایل ارتباطی  و آموزش عالی و جز اینها.

اطرافیان رضا شاه ، یعنی کسانی که سهم بسزایی دربه  تخت  نشاندن او داشتند، به هیچ  رو نوکران و سرسپردگانی بی هویت وسربزیرنبودند برعکس، شماری از آنان در زمرۀ  تواناترین سیاستمداران ، مدیران ونظامیان کشورقرارداشتند. فی المثل، عبدالحسین تیمورتاش مردی بود با توانایی وهوشی  سرشار که از چهره ای زیبا و ظرافتی اروپایی برخوردار بود و این همه او را دچار خودستایی و تکبّر  ساخته بود. او آمیزۀ شگفت انگیزی بود ازشایستگی فکری وعملی ، اعتماد به نفس ناپلئون وار و بیرحمی و شقاوتی استبدادی.

درمقایسه ، علی اکبر داور که در لیاقت واستعداد و توان فکری چیزی از تیمورتاش کم ( اگرنه بیش) نداشت، حقوقدانی متعهّد و تقریباً عاری از خود خواهی  بود که  آرزوی اصلیش خدمت به کشوربه بهترین وجه ممکن بود. او مردی  بود کاملاً  خودساخته  که از فرصتی مساعد برای تحصیل حقوق   درسوئیس استفاده  کرد و در میان نزدیکان رضاشاه ، تنها کسی بود که هیچ گاه حیثیت و شایستگی اش نه در دوران حیاتش و نه پس از آن ، مورد تردید واقع نشد: اودچار خطاهای بسیار شد که بزرگترینش  باور صادقانه ای بود- که بعدها پیشمان شد – به اینکه رضا خان تنها  محمل موجود  برای نجات ایران  است.  داور در شرایطی گرفتار آمده بود  که در خور مردانی  با شخصیت و شایستگی او نبود،  امّا تا به آخر می کوشید  تا حتّی  در بدترین اوضاع  بهترین نتایج  را به دست آورد. واین حتّی در مورد خودکشی  او نیز صادق است.

نصرت الدوله ( فیروز)، یکی از اعضای اتّحاد سه گانۀ وثوق الدوله  و واسطۀ  قرار داد بدنام  1298 / 1919 ، فردی توانا و متّکی به خود، امّا کاملاً غیراخلاقی ، فو ق العاده خود خواه و تا سرحدّ  وقاحت فرصت طلب بود. او با رنجاندن وثوق الدله و کنارگذاشتن مدرّس به روشنی نشان دادکه  حاضراست روح و روانش را به بهترین خریدار بفروشد. فرج الله بهرامی ( دبیر اعظم) هرچند مدیر  یا سیاستمدارممتازی نبود، امّا درشمار اهل فکر و ادب به حساب می آمد و از هنگام  انتصاب رضاخان  به وزارت  جنگ رئیس دفتر او بود و مدّتی  هم با نام  مستعار« ف. برزگر» درباب مسایل ادبی قلم می زد. علی دشتی، از آخوندهای سابق بوشهر که بخاطر فسق و فجور از آن شهر رانده  شده بود، و دراین دوره به عنوان یک روزنامه نگار«مترقّی» شهرتی به دست آورده بود، نویسنده ای «درامانتیک » بود و آثارش برای آن دوران چندان هم بی ارزش نبود. اما مهمتر آنکه  او روشنفکری  بی اخلاق  بود که  برای شغل  آتی اش ، یعنی سانسور چی  کلّ کاملاً مناسب  بود.

سرلشکرامیر احمدی ( قبلاً احمد آقا خان ) ، فرماندهی فوق العاده توانا و بیرحم بود و این دو خصوصیت وی را قادرساخت که  شورش ها و راهزنی ها ی مناطق غربی و جنوب غربی کشور را  بطور مؤثّر و بیرحمانه ای سرکوب  کند.  سرلشکر امیر طهماسبی – مافوق سابق رضا خان – توانا و با هوش بود ، امّا برخلاف امیر احمدی ، تحصیلکرده، آداب دان  و با عطوفت بود.  فرماندهان نظامی  دیگری نیز به شاه  نزدیک  بودند که  یزدان پناه ، آیرم ، حبیب الله شیبانی ، و امیر خسروی  مهمترین آنها بودند.( 9 ) 

 

افراد دیگری هم بودند که به رضا شاه چندان نزدیک  نبودند  و برحی از آنها  بطور فعّال یا منفعل با به قدرت رسیدن او مخالفت کرده بودند . میرزا حسن مستوفی ، سیاستمدار محبوب وکهنسال چند صباحی با رژیم جدید همکاری کرد ولی به سرعت کناره گرفت و چندی بعد هم مرد.  مهدیقلی  هدایت ( مخبر السلطنه ) –  از رهبران  نسبتاً  محافظه کار انقلاب مشروطه – در طول  این مرحله دوام آورد ، ولی در مرحلۀ بعدی  یعنی دوران چیرگی  شبه مدرنیسم تند و تیز که مورد پسندش نبود، رفته رفته کناره گرفت. جعفر قلی بختیاری ( سرداراسعد و قبل ازآن امیر بهادر) که یکی از فرماندهان  اصلی انقلاب مشروطه بود و زمانی رضا خان با درجۀ  گروهبانی تحت فرمان او  بود،  تا زمان دستگیری و قتل ظاهراً غیر قابل توضیحش در زندان، به همکاری ادامه  داد، سید  حسن تقی زاده – از رهبران  تند روی  انقلاب مشروطه – به  مقام وزارت دارایی  رسید، ولی  سرانجام داوطلبانه به تبعید  رفت.  باقر کاظمی ( مهذّب الدوله ) ، از طرفداران میان روی مشروطه، وزیرخارجه شد، ولی او عاقبت کناره گرفت، و تا عزل شاه در1320 درحاشیه ماند تا اینکه  پس از بیست سال کناره گیری در کابینۀ مصدّق به وزارت دارایی رسید. بسیاری دیگرهم بودند واز آن جمله یکی محمّد علی فروغی بود، آمیزه ای از دانش وسیع و دنباله روی از ارباب سیاسیش.

 این پدیده شایان توجّه است  که تا 13 – 1312 از میان نزدیکان برجسته و مستقل رضا شاه تنها داور بودند. این سرآغازحاکمیت استبداد اصیل ایرانی بود، یعنی ترکیب قدرت مطلق  وخودکامه.(10 )

 

 

* دستگاه  

 

 این افراد مسؤول بر قراری نظام  بودند  که رضا شاه  بوسلیۀ آن نخست  خود آنها را نابود کرد تا  بتواند سیادت استبدادی  بی چون و چرای  خود را بر ایران  و مردمانش  تحمیل  کند.  شبکۀ نظامی  – اداری جدید شباهت بسزایی  به نظام  امپراتوری  ایران باستان  داشت،  کشور به استان هایی تقسیم  شد که مرز های بعضی از آنها صرفاً بر پایۀ اهداف استراتژیک دولت تعیین شده بود . حاکمیت دوگانۀ  نظامی وغیر نظامی درهراستان هم به منظور تقسیم  کار بود  و هم برای اینکه فعّالیت های هریک از دو حکمران ( استاندار و فرماندۀ نظامی ) به وسیلۀ  دیگری کنترل  شود. به موازات  این تقسیم  بندی   نیروی پلیس شهری ( شهربانی ) بوجود آمد که معمولاً تحت  فرماندهی  یکی از امرای  نیروی زمینی   در تهران  قرار داشت  و یک نیروی پلیس روستایی ( ژاندارمری ) که  آن هم زیرنظر یکی از  امرای  نیروی زمینی در تهران اداره می شد. این نظام  تا امروز که این کتاب تحریر می شود برجامانده است،  جز اینکه  به همراه  افزایش بسیار درآمد نفت  در پانزده  سال اخیر، نفرات ، تجهیزات  و تکنولوژی عمبال استبداد گسترش وسیعی  یافته است.

درعرصۀ اجتماعی ، اقتصادی و قضایی بی تردید  بعضی  قوانین با اهمّیت برای نوسازی خدمات اداری ، مالی و قضایی تصویب شد. در اینجا ، داور نقش به ویژه فعّالی داشت و مهمترین اقدامش در زمینۀ اصلاح اداری ، تجدید سازمان وزارت عدلیه و تأسیس ادارۀ  ثبت احوال بود. برای انجام  این کار او گروهی از کارشناسان حقوقی و قضائی فرانسوی  را به کار گرفت و بدین سان مخالفت دکتر مصدّق را دراولین وآخرین دورۀ نمایندگیش درمجلس های دوران سلطنت رضاشاه برانگیخت. درنطقی که طبق معمول طولانی ، طنزآمیز و منطقی بود او استدلال کرد که زیان  مستشاران خارجی  می تواند از سودشان بیشتر باشد ،  چون آنها گرایش خواهند داشت که مسایل را درچارچوب  اجتماعی  نامربوط  خودشان تعمیم  دهند. به این هشدار ساده  ولی ژرف چه در آن هنگام و چه مدت ها پس از  آن ترتیب اثر داه  نشد. (11) 

 روشن است که ثبت  رسمی اموال و املاک ایدۀ  خوبی بود  که می توانست  کارآیی حقوقی،  قضایی و اقتصادی  را به طور قابل  ملاحظه ای  افزایش دهد و تا اندازه ای نیز چنین تأثیری را داشت. اما خواه ناخواه  وسیلۀ مؤثّری شد دردست  کسانی که کاردان  یا قدرتمند و یا هردو بودند تا پاره ای از اموال و املاک دولتی ، به خصوص زمین های بایر حاشیۀ شهرها و اراضی  وسیعی را که به شمار زیادی از خرده مالکان روستایی تعلق داشت، غصب وثبت کنند. بدین ترتیب ثبت اسناد  حتّی نتوانست  امنیّت مالکیّت را تثبیت  کند،  زیرا در مدّت زمانی کوتاه  شاه و دولت به چنان قدرتی  دست یافته بودند که هیچکس نمی توانست  در برابرتصرّفات خصوصی وعمومی آنها دردارایی های خصوصی مردم ( به خصوص در روستاها)  ایستادگی کند.  حتّی اصلاحگرهوشیار و خوش نیتی مانند داور  نمی توانست  درک کند  که در یک نظام اجتماعی که بر پایۀ بی قانونی نظامی – بورو کراتیک استوار شده  است ، قوانین و مقرّرات به خودی خود ثمر چندانی ندارد.

نمونۀ روشن اصلاحات بوروکراتیک و ویرانگری بودجه ای بود  که صرف نوسازی و« زیبا سازی » پایتخت وسایرشهرها  و شهرستان ها شد.  البتّه چنین اصلاحات و بازسازی هایی  به شدّت مورد نیاز  بود:  ساختن  خیابانهای عریضتر، آسفالت  یا سنگفرش کردن معابر  ، اعمال  مقرّرات راهنمایی و رانندگی وجزاینها . اما نحوۀ  انجام اصلاحات ، سطحی ، بی قاعده  و نا منظّم و – براستی – ویرانگر بود.  دیوارها  و دروازه های کهن شهر تهران همچون  نمادهای شرم آور عقب ماندگی تخریب شد و  در ساختن خیابانهای جدید توسعه و تعریض خیابانهای قدیم ، همۀ ساختمانهایی را که در مسیر  قرارمی گرفتند- خانه های مسکونی ، یادبودها و بناهای تاریخی  و غیره – صرفاً برای اینکه خیابان مستقیم باشد ، خراب می کردند و بدین ترتیب  این ویرانگران  با زندگی جامعه و بناهای تاریخی  آن هرچه می خواستند کردند.(12) 

درزمرۀ  مهمترین لوایحی  که در این دوره  در زمینۀ اجتماعی  به اجرا در آمد، مجموعه لوایحی بود در مورد گسترش آموزش عالی. در 1304 نخستین  گروه شصت نفره از بورسیه های دولتی به کشورهای اروپایی – به خصوص فرانسه و بلژیک و آلمان – اعزام  شدند تا در رشته های علمی ، فنی  و دیگر رشته ها  به تحصیل  بپردازند. حذف انگلیس دارای اهمّیت  سیاسی قابل  ملاحظه ای است: در تمامی دورۀ سلطنت رضا شاه، حتّی یک بورسیۀ دولتی  به انگلیس اعزام نشد و حتّی یک کارشناس یا شرکت انگلیسی به مشارکت درانجام طرح های دولتی دعوت نشد. بسیاری ازاین دانشجویان در ابتدا جهت تأمین  نفرت لازم برای تدریس در دبیرستان های دولتی و خصوصی که شمارشان به سرعت رو به افزایش بود و سپس جهت تأمین استادان  لازم  برای دانشگاه جدید التأسیس  تهران به خارج  اعزام  می شدند . یکباردیگر، هماهنگی سیاست آموزشی رژیم جدید با نگرش عمومی  آن که دولتگرایی شبه مدرنیستی بود ، آشکارمی شود: در جایی که بیش از 90  در صد جمعیّت  کشور بیسواد بودند ، طرح های پر هزینه آموزشی به  اجرا در می آمد تا  برای دولت کارمند تربیت شود و لاف زنند که شمار پزشکان، مهندسان ، معلمان و سایر کارشناسان  جدید  ایران رو به افزایش نهاده است.

 

* اقتصاد سیاسی 

 

تب توسعۀ اقتصادی ، به معنای تحوّل جامع و سریع  اجتماعی – اقتصادی  که در پایان جنگ جهانی  دوّم  بروزکرد، اساساً  پدیده ای بود متعلّق به دورۀ ما بعد استعماری درسالهای 1300 / 1920  اندیشۀ  پیشرفت اجتماعی و اقتصادی  در جوامع  عمدتاً روستایی هنوز بدیع ، مبهم وآزمایش نشده بود. حتّی اتّحاد شوروی – وارث یک امپرا توری عظیم با منابع فوق العاده غنی و متنوّع انسانی ،  کشاورزی و معدنی وزیرسیادت یک کشور نیمه صنعتی اروپایی ( روسیه ) – در تلاش هایش برای یافتن روش های مناسب جهت توسعۀ اقتصادی همه جانبه درگیرودار آزمون و خطاهای تکنولوژی وجدل های سیاسی بود تا سرانجام  در1307 / 1928 راه برنامه ریزی جامع واشتراکی کردن کشاورزی را در پیش گرفت. دست کم  دو دهه  به طول انجامید تا ثابت شود که برنامه ریزی شوروی ، قطع نظراز محاسن یا مضارّ جامعه شناسی آن ، می تواند از لحاظ  فنّی موفقیت آمیز باشد.

 بی گمان ، اروپای غربی کمال مطلوب ناسیونالیست های افراطی ایرانی بود و برای آیندۀ ایران  چیزی جزآن آرزو نمی کردند.  امّا خواست های عاجلتر آن برگرد شماری  و« اصلاحات» جزیی و تدریجی درآموزش، حمل و نقل و وسایل ارتباطی ، بهداشت وسایرخدمات اجتماعی وشبکه های  اداری و نظامی  دور می زد.  امروزه در متون توسعۀ اقتصادی ، اینگونه فعّالیت ها را سرمایه  گذاری ها ی زیربنایی می نامند و عموماً پیش نیازاجرای طرح های آگاهانه وجامع در زمینۀ  توسعه  تلّقی می شود . ایرانیان چنین الگویی را در نظر نداشتند. در حقیقت خود این مدل نیز بیشترتعمیم و توجیهی پسینی (Aposterori) است ازآنچه در کشورهای « درحال توسعه » رخ  نموده و نه  فرضیه ای پیشینی Apriori) )  برای استرا تژی  توسعۀ اقتصادی .

 رژیم  جدید  در راه  تحقّق اهداف عاجلش از یاری  مجموعه ای  از عوامل  مساعد  ومتقابلاً تشدید  کننده  نیز برخورداربود: مبالغ قابل توجّه درآمد نفت مستقیماً بوسیلۀ دولت دریافت  می شد و نیزمی توانست مالیات های غیر مستقیم  و عوارض گمرکی  بالایی وضع  و گرد آوری  کند و در این کار به نسبت کارآمد هم بود، و سرانجام ازتأیید وهمکاری اقشار جدید روشنفکران ،  متخصّصان و کارمندان برخوردار بود.  هز ینه های  دولتی  به ابزار  اصلی اصلاحات  تدریجی بدل  شد.

 

* پول، بانکداری و مالیه

 

تأسیس  یک بانک  سراسری  ایرانی  یکی از  رؤیاهای  ناسیونالیست  های افراطی  بود و رژیم  جدید   بلافاصله  در راه تأسیس  آن اقدام کرد.  بدین سان  بانک ملّی  ایران با کمک  یک « کارشناس » آلمانی  که بعداً  به اتّهام  فساد مالی  محاکمه  شد، بوجود  آمد. انحصار چاپ اسکناس  که تا آن زمان در اختیار  بانک ( انگلیسی ) شاهی ایران بود،  به بانک جدید منتقل شد و قرار بود که انتشاراسکناس با پشتوانۀ  صد در صد ( عمدتاً نقره ) باشد که بعداً به 60  درصد اسکناس های در گردش کاهش  یافت. ایجاد  بانک ملّی مظهرنخستین گامهایی بود که در ایران و دیگر کشورها برای انگیزش توسعه برداشته می شد. اینها در جایی ایجاد ظرفیت می کنند که تولید  کم است وعرضه  را در جایی گسترش می دهند ، که تقاضا اندک است. این به خودی خود ممکن است سیاست  نادرستی نباشد، ولی مشروط براینکه ، الف ) سیاست های مکمّلی برای گسترش فعّالیت های دیگر به اجرا درآید که زمینه های استفاده از کالاها یا خدمات  تولید  شده بوسیلۀ  طرح های اوّلیه  را فراهم  آورد( یعنی نقشه ای برای انگیزش فعّالیت های مستقل دردست باشد) ؛ و ب)  ایجاد بنگاه ها  و نهادهای مدرن صرفاً به معنای تکرارتولید و تکنولوژی سنّتی و بومی نباشد. در این مورد نظیر غالب  کشورهای « درحال توسعه» هیچ یک از این دو شرط محقّق نشد در آن زمان وتا مدّت ها بعد، بازاریان ایرانی برای رفع  نیازهای « بانکی » خود به صرّافان سنّتی وابسته بودند. این نهادی بود جا افتاده و تاجران و صرّافان هر دو با نحوۀ  کارآن آشنایی کامل داشتند. به علاوه بین دو طرف یک اعتماد متقابل  وجود داشت و درمبادلاتشان احساس امنیت می کردند. درمقایسه ، بانک دو.لتی جدید بی تجربه بود و درادارۀ امورخود نیزچندان تخصّصی نداشت. بانک جدید هم برای کارمندانی  که آن  را اداره  می کردند و هم برای مردمی که قرار بود از خدمات  آن استفاده  کنند،  پدیده ای بیگانه بود.

 شاید گفته شود که صرّافی ها نرخ های بهرۀ  بالا گرفتند، اعتبار را محدود می کردند واغلب وثیقه های قابل ملاحظه می خواستند و جزاینها – که جملگی مانع توسعۀ فعّالیت های تجاری و افزایش  کارآیی اقتصادی  است.  امّا واقعیّت  این است که  بانک جدید  و چند بانکی  که بعداً بر پایۀ  اهداف  مشابه  تأسیس شدند ، نیزنتوانستند ونمی توانستند در این زمینه ها به موفّقیت بیشتری  دست یابند: نرخ های بهرۀ آن نیز بالا بود ودرگزینش مشتری  وسواس بسیاربه خرج می دادند، ودرنتیجه میزان  اعتبارات   اعطایی آنها ناچیز بود.  تفاوت این دو نهاد  در این بود  که صرّافی ها صرفاً بر پایۀ میز ان اعتبار  تجاری  مشتریان  خود را بر می گزیدند، حال  آنکه بانک  ها که نهادهایی  بوروکراتیک بودند، بر مبنای  قوم و خویشی  و دیگر امتیازات غیر اقتصادی عمل  می کردند . دو گانگی های اجتماعی  ، فنّی  و نهادی  مخرّبی  که شبه  مدرنیست ها در کشورهای « در حال توسعه » آفریده اند ریشه درهمین  برخورد اند ریشه در همین برخود و نگرش آنها نسبت به توسعۀ اقتصادی دارد . سوء تفاهم  نشود،  انتقاد ما متوجّه  کوشش های اصیل  برای پیشرفت  اجتماعی  و اقتصادی  نیست، بلکه  تقلیدهای شبه مدرنیستی  بیهوده  و حتّی زیانبار مورد نظراست. شاید به روز  در آوردن و دگرگونی  بنیادی خدمات بانکی کشورضروری  بوده باشد، امّا اگر توسعه و تکامل  شبکۀ  صرّافی  موجود  ترغیب وحتّی  یک صرّافی دولتی  نمونه نیز تأسیس  می شد  که بوسیلۀ  افراد  کارآزموده  درامورتجاری و اقتصادی سازماندهی  و اداره شود،  احتمالاً  کارها بهتر و ارزانتر صورت  می گرفت.

    منابع درآمد دولت عبارت بود ازعواید نفت ، درآمد  گمرکات ، سایرمالیات  های غیر مستقیم و مالیات بردرآمد. درآمدهای مستقیم  وغیر مستقیم نفتی بزرگترین رقم  درآمد دولت را تشکیل  می داد. به علاوه ، افزایش سریع درآمد نفت اهمّیت  نسبی آن را سریعاً به حدود یک سوّم کلّ هزینه های دولتی رساند. با این همه نوسانات هرسالۀ درآمد نفت موجب اضطراب و آزردگی می شد و این – چنانکه به زودی خواهیم  دید-  به فسخ امیتیازدارسی وعقد قرارداد نفت 1312 / 1933 انجامید. اقداماتی نیز در مورد اخذ مالیات بردرآمد به عمل آمد که پی آمدهای آن نه ازلحاظ نظری مترقّی بود و نه ازحیث عملی چندان مؤثّر. مالیات داخلی همچنان بوسیلۀ عوارض گمرکی، مالیات های علی الرأس وسایرمالیات های غیر مستقیم  تأمین می شد که برای توده های مردم مشهود  بود و برای اقشارممتازکه به راحتی توان  پرداخت  آن را داشتند ناخوشایند نبود.  الگوی مخارج دولتی  با آرمان های آن کاملاً خوانایی داشت  توسعه ، تمرکز و نوسازی شبکۀ  نظامی – بوروکراتیک و نیزگسترش خدمات « زیر ساختی » . جدول های 1 – 6 و سه مطلق و در صدی  وزارتخانه ها از بودجۀ  کشوری  را به ترتیب اهمّیت  نشان می دهند بخش عمدۀ  شبکۀ نظامی – بورو کراتیک – وزارتخانه های جنگ ، مالیه وداخله (کشور) – بیش از 70 در صد  اعتبارات  را به خود اختصاص می دادند ، در حالی که هزینه های  وزارت جنگ به تنهایی بیش از 40 در صد کل  بودجه بود. با این همه ، این رقم  سایرمخارج نظامی   را که بطورغیر قانونی واز منابعی مانند درآمد املاک  دولتی ( خالصه) تأمین می شد، دربرنمی گیرد. سایرعرصه هایی که  از اولویت بالایی برخوردار بودند عبارت بودند از پست و تلگراف و تلفن ، معارف (آموزش] ، عدلیه و از 11 – 1310 به بعد ، صنایع . کشاورزی امّا ، به حال خود رها شده بود.

 

845 6 Safari-Jamal

845 7 Safari-Jamal

* زیر ساخت 

 

چنانکه پیش ازاین دیدیم  گذشته از مخارج نظامی و بوروکراتیک ، پست و تلگراف و تلفن  وآموزش  از اولویت خاصّی در بودجۀ دولتی برخوردار بودند؛ بین سالهای  1307  و 1312 ،  میانگین هزینه های  این دو بخش  به ترتیب  2/ 6 و 8 / 6  در صد بودجه  بود.  در مورد آموزش ، سهم  نسبی آن از 5 / 6  در صد  در 1307  به 3 /8  در صد  در سال 1312  افزایش  یافت ( ر.ک.  جدول 1- 6 )  در بودجۀ  هر کشوری  تخصیص چنین  در صدها یی برای مخارج آموزشی  چشمگیراست ، حتّی  اگر خود مبالغ  به همان  اندازه  قابل  ملاحظه  نباشد.  با همۀ  اینها ،  چنان که  پیش  ازاین هم  گفته شد، بیشتر بودجۀ آموزشی صرف طرح های  پرهزینۀ « دهن پرکن»  می شد  و به خصوص  کمترین  توجّهی به مبارزه  با بیسوادی یا افزایش  آگاهی فکری بخش اعظم مردم نمی شد.

 دیگر سرمایه گذاری « زیر ساختی »  این دوره ، ساختن راه آهن  سراسری ایران  بود که بندر شاه   را از طریق  تهران وغرب و جنوب غربی  به اهواز  در فاصلۀ 1400 کیلومتری آن وصل  می کرد .  ساختمان این راه آهن  در 23  مهر ماه 1306 آغاز  شد و تکمیل  آن 11 سال  به طول  انجامید. هزینۀ آن عمدتاً از محلّ مالیات ویژه ای  که بر چای و قند و شکر –  دو قلم حیاتی درغذای روزانۀ « نان و پنیرو چای »  مردم – بسته  شد، و کسری آن نیز از طریق وام های بانکی واعتبارات دولتی تأمین می شد. این طرح ، بی گمان ، از لحاظ  اقتصادی فاجعه آمیز بود ، هر چند درآن دوران برداشت اکثراهل سیاست به گونه ای دیگر بود. انتقادهای وارد به این طرح  را می توان دردو پرسش اساسی خلاصه  کرد: « چرا از شمال  مرکزی  به جنوب  غربی ؟ » و « چرا یک راه آهن  و نه یک جادّه ؟»

 هر دو پرسش هنگامی که لایحۀ  ساختمان  راه آهن  به مجلس تسلیم شد، به  وسیلۀ دکتر مصدّق  عنوان شد . او استدلال کرد که مسیر دیگری که مناطق  شمالی و مرکزی را – اتّصال  تبریز ومشهد   از طریق  تهران – به هم متّصل  کند ، خیلی معقول تراست ،  و در ست می گفت : به دلائل  جغرافیایی و دلایل  دیگر ، ساخت  و نگاهداری این راه ارزانتر بود . هزینۀ  حمل و نقل  داخلی و بین المللی   در کشور کاهش می یافت ؛  و افزایش تقاضا  برای حمل  و نقل  کالا و مسافر موجب افزایش بهره برداری از ظرفیت می شد(13 ) . با همۀ اینها ، این نظر را یج  که تنها علّت انتخاب راه نامناسب تر  این بود که چهارده سال بعد انگلیس ها  بتوانند محمولات جنگی را به روس ها برسانند، قانع کننده نیست.

 نخست آنکه، در1306 کمترین احتمالی نمی رفت که اتّحادی نظامی بین شوروی وانگلیس برضدّ انگلیس دردرگیری های احتمالی آن کشور با شوروی ساخته شده بود، بازهم  پای استدلال چوبین بود. درچنین صورتی شوروی ها می توانستند آن را قطع  و نابود کنند، و یا حتّی سریعتر ازطرف مقابل به بهره برداری ازآن بپردازند ؛ گذشته ازاین، چنین طرحی درصورتی مؤثّرمی بود که بندرعبّاس را به  آستارا یا اردبیل متّصل می کرد نه گوشۀ جنوب شرقی دریای خزر را به انتهای خلیج فارس ؛  و  سرانجام  تأکید این نکته ضروری است که دراین طرح، همانند سایر طرح های مشابه از ابتدا تا انتهای کارحتّی یک شرکت مشاورانگلیسی نیز به کارگرفته  نشد.(13 ) 

پرسش دوّم ، « چرا  یک راه آهن و نه یک جادّه » نیز به همین  اندازه موجّه است. بی گمان ، ساخت  و نگاهداری  یک شاهراه مدرن و با دوام – چه به پول داخلی و چه  به پول خارجی – ارزانترتمام  می شد و زودتر نیزمورد بهره برداری کامل قرار می گرفت(15) . نکات زیر ممکن   است به ارائه  پاسخ های معقولی  برای هردو  پرسش کمک کند.

 مسیرجنوبی راه آهن ، از تهران به خلیج فارس ، می بایستی با در نظر گرفتن  مسایل  نظامی داخلی  تعیین شده باشد، زیرا دستیابی  به مناطق سکنی اقوام  وعشایر ناآرام  را بسیار آسانترمی ساخت. در حقیقت احتمال دارد که رضا شاه نخست هنگامی که برای سرکوب شیخ خزعل به خوزستان  لشکرکشی می کرد، به این فکر افتاده  باشد  مسیرشمالی راه آهن از تهران  تا بندر شاه  ظاهراً اهداف دوگانه ای را برآورده می کرده است: تهران را به مازندران – زادگاه خود رضا شاه وجایی که او املاک  وسیعی  را بدست  آورده ودر پی مصادرۀ بسیاری دیگر بود- و فراتر از آن به ترکمن صحرا متّصل می کرد که ازلحاظ تولید پنبه بسیارحاصلخیز بود و او به اراضی حاصلخیزآن چشم طمع داشت. درضمن این راه ، تجلّی یک راه آهن سراسری  واقعی  بود و این خواست ، جزیی از یک دیدگاه کلّی  بود. به دلایلی مشابه ، راه آهن به جادّه ترجیح داده شد: هم دولت وهم وابستگان و مخاطبان آن به شدّت  خواستار راه آهن بودند و ساختن جادّه اشتیاق آنها را به هیچ وجه سیراب نمی کرد. ازاین گذشته ، ملاحظات مربوط  به استراتژی نظامی درداخل کشور ممکن است به سود ساختن یک راه آهن بوده باشد: معمولاً نقل وانتقال تجیهزات سنگین ونفرات نظامی ازطریق راه آهن سریعتر و مؤثّر ترانجام می گیرد و این خصوص درمورد ایران آن دوران صادق بود.

 دولت ، گذشته ازطرح  راه آهن ، سرمایه گذاری قابل  ملاحظه ای  نیز در زمینۀ ساخت، توسعه ویا مرمّت جادّه های معمولی کرد. درطول این دوره ، درحدود 000و 13 کیلو متر جادّۀ جدید ازگونه های مختلف ساخته شد که شهرهای عمده و کوچکتررا به یکدیگرمتّصل  می کرد.

اخبار مرتبط

دیدگاه خود را بنویسید

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید